جنایات رژیم سوریه در زندان‌ها محدود به شش سال گذشته نیست و سابقه‌ای طولانی‌تر دارد؛ سررشته خشونت در زندان‌های سوریه به دوران حافظ اسد برمی‌گردد؛ منتهی، از سال ۲۰۱۱ و پس از خیرش مردمی علیه اسد بود که سوری‌ها جرأت کرده‌اند درباره آن سخن بگویند.

برگرفته از ویدئو گزارش ۷ فوریه ۲۰۱۷عفو بین‌الملل

یک قاضی سابق دادگاه نظامی سوریه این طور شهادت می‌دهد: «آنها را به حال خود می‌گذاشتند تا ۱۰ تا ۱۵ دقیقه از دار آویزان بمانند، برخی از آنها اما چون بیش از آن اندازه سبک و لاغر بودند، نمی‌مردند. پس سربازها آنها را به طرف پایین می‌کشیدند و گردنشان را می‌شکستند.»

پنج‌شنبه ۷ فوریه، سازمان غیردولتی عفو بین‌الملل گزارشی در مورد زندانی در سوریه تحت عنوان «سلاخ‌خانه انسانی: اعدام و کشتار جمعی در زندان صیدنایا» منتشر کرد. عفو بین‌الملل در این گزارش که بر مبنای مصاحبه با ۸۴ شاهد شامل نگهبانان، زندانیان و قاضیان تنظیم شده، مقامات سوری را به جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت متهم کرده است.
عفو بین‌الملل پیش‌تر تعداد افرادی را که در زندان‌های رژیم از سال ۲۰۱۱ به بعد کشته شده بودند ۱۷۷۰۰ نفر تخمین زده بود؛ اما اکنون مشخص است که تعداد قربانیان فراتر از این رقم است، چرا که اکنون تعداد کسانی که فقط در زندان صیدنایا در پنج سال گذشته شکنجه شده و به قتل رسیده‌اند، ۱۳۰۰۰ نفر اعلام شده است. صیدنایا زندانی در ۳۰ کیلومتری شمال دمشق است.
این توحش اما صرفاً محدود به شش سال گذشته نیست؛ و سابقه آن به ۱۹۷۰ برمی‌گردد، یعنی به زمانی که حافظ اسد، پدر بشار، به قدرت رسید. منتهی از سال ۲۰۱۱ و با آغاز خیزش‌های مردمی بود که مردم سوریه رفته رفته زبان گشودند و جرأت کردند در خصوص این جنایت‌ها شهادت دهند.

خرد کردن روح‌ها و شکستن استخوان‌ها

به مدت ۴۵ سال رژیم سوربه در یک چیز ثابت قدم بود: جایگزینی سیاست با مرگ؛ میراثی که از پدر به پسر رسید. در تابستان ۱۹۸۰، برای مثال، صدها زندانی سیاسی در زندان پالمیر پس از اقدم به کودتا علیه حافظ اسد به جوخه مرگ سپرده شدند. زیاد ماجد، پژوهشگر علوم سیاسی و استاد دانشگاه در پاریس، می‌گوید: «خاطره سوریه اسدها، پدر و پسر، زندان خواهد بود. نظام حبس و فلسفه آن در دوران حافظ اسد طراحی شد. هدف زندان شکستن روح و خرد کردن استخوان زندانی بود. بشار اسد صرفاً این ماشین مرگ را دوباره به کار انداخت، اما در مقیاسی صنعتی… بسیاری امروز بر این باور‌ اند که زندان‌های بشار اسد شبیه به زندان پالمیر دوران حافظ اند.» زندان پالمیر که در سال ۲۰۱۵ تخریب شد، به شرایط بسیار دشوارش شهره بود. پالمیر زندانی بود که حافظ اسد اخوان المسلمین و کمونیست‌ها را به ویژه به آنجا می‌فرستاد.
تعیین تعداد دقیق سوری‌هایی که در طول چند دهه کارشان به زندان‌های رژیم حافظ و بشار کشیده شده، غیر ممکن است. آن طور که زیاد ماجد می‌گوید، «دست‌کم صحبت از صدها هزار نفر است.» برخی چند روز، و عده‌ای ماه‌ها و سال‌ها از زندگی‌شان را در زندان سپری کردند. حتی تعداد زندان‌هایی که امروز در سوریه وجود دارد معلوم نیست، مشهورترین‌هایشان زندان حلب، حمص و صیدنایا هستند. وضعیت بازداشت و نگهداری زندانیان در سوریه هولناک است. از شکنجه و تجاوز که بگذریم، زندانیان حق صحبت ندارند و کمابیش از آب و خوراک و مراقبت‌های پزشکی محروم‌ اند.
بنا به پژوهشی که در مدیا پارت، همزمان با گزارش عفو بین‌الملل در ۷ فوریه منتشر شده، برخی از این زندانیان کودک یا نوجوان هستند. در این پژوهش به نقل از یک ژنرال سابق که پیش‌تر مدیر زندان غیرنظامی حلب بوده، آمده: «وقتی من آنجا را ترک کردم هزار فرد نابالغ در زندان حلب بود. اکثر آنها واقعاً مجرم بودند، اما عده‌ای را هم به خاطر فشار وارد کردن روی والدینشان دستگیر کرده بودند. تا آنجا که من می‌دانم، جوان‌ترین آنها ۱۳ ساله بود.»

مدیاپارت، به نقل از وی، تصریح می‌کند: «از بهار ۲۰۱۱ دستورالعمل دمشق در خصوص زندانیان خردسال کاملاً مشخص بود. کمیته امنیت در دمشق به ما دستور داده بود فرقی میان افراد بالغ و نابالغ نگذاریم. آنها به ما اعلام کردند: از آنجایی که این نوجوانان همراه با بزرگسالان در تظاهرات شرکت کردند، باید همان طوری با ایشان برخورد شود که با بزرگسالان.» افراد نابالغ سلول یا بند جداگانه نداشتند، و همراه با بزرگسالان محبوس شده بودند، اغلب همراه زندانیان مدنی.

آزادی بیان

تا قبل از سال ۲۰۱۱، کتاب‌هایی که در مورد تجربه زندان در سوریه نوشته شده بودند کم و معدود و اغلب نوشته تبعیدی‌ها بودند. مشهورنرین آنها کتاب «پوسته» نوشته مصطفی خلیفه است. خلیفه در این اثر داستان زندانی شدن خود در زندان پالمیر را در دوران حافظ اسد به اتهام ثابت نشده عضویت در اخوان المسلمین روایت می‌کند:

پوسته: زندانی سیاسی در سوریه، نوشته مصطفی خلیفه

«ضربات شلاق، پوست متورم پاهایم را پاره می‌کرد. امواج درد قبل از انفجار در قفسه سینه، توی شکمم آماس می‌کرد. وقتی ضربه شلاق فرود می‌آمد، نفسم بند می‌آمد، ریه‌ام مچاله می‌شد و از کار می‌افتاد و راه برگشت هوای محبوس در سینه را سد می‌کرد. با هر موج تازه‌ای از درد که در سینه‌ام می‌ترکید، هوای فشرده در ریه‌ها همچون جیغی جان‌خراش سوت می‌کشید و بالا می‌آمد و احساس می‌کردم از جمجمه و کاسه چشم‌هایم بیرون می‌زد…»
مصطفی خلیفه سپس شش روز میان مرگ و زندگی بیهوش باقی می‌ماند؛ وقتی بیدار می‌شود می‌فهمد: «گروه ما شامل ۹۱ زندانی می‌شد، که سه تایشان البته همان اول، هنگام پذیرش در حیاط شماره یک مرده بودند و ده تای دیگر نیز به خاطر جراحت‌هایشان، وقتی که من بیهوش بودم. دو نفر نیز قطعاً به خاطر آسیب وارده به ستون فقرات فلج شده بودند و یک نفر نیز پس از تخلیه چشم‌هایش در اثر ضربه شلاق جان خود را از دست داده بود.»
در شش سال گذشته، بسیاری برای بهبود و پشت سر گذاردن ترس شروع به نوشتن خاطراتشان کردند. روز به روز کتاب‌ها، داستان‌ها و اشعار بیشتری در این مورد به زبان عربی منتشر می‌شود؛ البته تعداد کمی از این آثار نیز به زبان انگلیسی و فرانسه نوشته شده‌اند، از جمله «سیزده سال در زندان‌های سوریه» (۲۰۱۳) نوشته آرام کرابیت.
به گفته زیاد ماجد، «این کثرت و وفور ادبیات زندان در سوریه خود آشکارکننده این واقعیت است که انقلاب آزادی بیان و به یاد آوردن را برای سوری‌ها به ارمغان آورده است.» او اضافه می‌کند که این داستان‌ها منتشر شدند تا خاطره سوریه را بازسازی و تداوم آن را تضمین کنند. این خود شکلی از درمان است. مردمانی که جرأت نداشتند که از کشتار حما در ۱۹۸۲ بگویند، برای مثال، امروز چنین می‌کنند. حمای ۱۹۸۲ تابوی اعظمی بود که هیچ کس جرأت سحن گفتن از آن را نداشت.» در سال ۱۹۸۲، شهر حما به پا خاست و قتل عام شد. تعداد کشته‌شدگان چیزی بین ده هزار تا چهل هزار نفر تخمین زده می‌شود، اما هیچ عدد دقیقی تا امروز داده نشده است.
«از سال ۲۰۱۱، هر فوریه، مردم شروع به بازگو کردن خاطره این قتل عام می‌کنند. همین مطلب در مورد زندانیان سابق صادق است. زبان‌ها رها از قیود پیشین گشوده می‌شود تا سکوت تحمیل‌شده اسد ادامه پیدا نکند.»

یک مسأله عمومی

در میان این کتاب‌ها، می‌توان اشاره کرد به «روایت‌های یک سوریه فراموش‌شده: نجات خاطره زندان‌ها» نوشته یاسین الحاج صالح، که مجموعه‌ای از مطالبی است که او در فاصله سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ نوشته است.

نویسنده کتاب وقتی در ۲۰ سالگی به جرم عضویت در حزب کمونیست دستگیر می‌شود، دانشجوی رشته پزشکی در حلب است. پس از دستگیری، او ۱۶ سال از عمرش را در زندان سپری می‌کند.
به زعم نویسنده، اسدها، پدر و پسر، سوریه را به سرزمین فراموشی تبدیل کرده بودند. زیاد ماجد می‌گوید: «در این کتاب، یاسین الحاج صالح، از زمان، از فضا، از بدنش، از دوران پس از زندان، از انتظار و از این واقعیت می‌نویسد که مردم جامعه در خارج آنچه را که در درون می‌گذرد فراموش نمی‌کنند… لحن نویسنده نه لحن یک قهرمان است و نه یک قربانی. هدفش منحصراً آزادسازی خاطره است. می‌خواهد تجربیات زیسته‌اش عمومی شود، چرا که این تجربیات به همه مردمان سوریه تعلق دارد. این داستان ده‌ها هزار سوری است و نمی‌توان آن را یک ماجرای شخصی تلقی کرد؛ یک مسأله عمومی است که نباید فراموش شود؛ مسأله‌ای عمومی که برسازنده تاریخ معاصر سوریه است.»

اکنون شواهد و مدارک زیادی حول این مسأله انباشت شده است: عکس‌های سزار، گزارش عفو بین‌الملل، گزارش‌های دیده‌بان حقوق بشر، و شهادت و گواهی بسیاری از مردم سوریه… مقصرین دیگر نمی‌توانند از مجازات بگریزند. «اگر این مدارک نتواند منجر به برپایی دادگاهی ویژه برای سوریه شود —به نظر زیاد ماجد— این یعنی اهانت به مردم سوریه، به فداکاری‌های آنها و قربانیانشان در زندان‌ها، و همه کسانی که در زیر بمباران یا با سلاح‌های شیمیایی جان سپردند.»

منبع: سلایت


در همین زمینه: