محسن کاکارش- بر اساس گزارشهای منتشر شده در روزهای گذشته یکی از فعالان اجتماعی اهواز زیر شکنجه جان خود را از دست داده است. سایت اهوازنیوز در این زمینه نوشته است، یک فعال عرب اهوازی به نام رضا مغامسی از ساکنان شهر دزفول در یکی از زندانهای مخفی شهر اهواز زیر شکنجه کشته شده است.
این پایگاه خبری که اخبار مربوط به عربهای اهواز را پوشش میدهد، نوشته است: «وی روز چهارشنبه سوم فروردین ۱۳۹۰ بر اثر ضربههای شدید بر روی لگن خاصره و خونریزی داخلی کشته شد. همچنین حال هادی راشدی که طی روزهای اخیر دستگیر شده بر اثر شکنجههای پیاپی، وخیم است و زیر اکسیژن قرار دارد و هم اکنون بیهوش است.»
این در حالی است که برخی از گزارشها حاکی است طی دوماه گذشته بیش از ۲۳۰ تن از فعالان فرهنگی و اجتماعی عربتبار شهر اهواز بازداشت شدهاند. از سوی دیگر در ماههای گذشته شماری از زندانیان در اهواز همزمان با دور جدید اعدامها در ایران به دار آویخته شدند.
در پیوند با وضعیت فعالان اجتماعی عربتبار اهواز و با تاکید بر حوادث اخیر با دکتر کریم عبدیان، یکی از فعالان سازمان حقوق بشر اهواز گفتوگویی کردهام و نخست از او پرسیدهام: در چند روز گذشته اخباری مبنی بر كشته شدن یکی از فعالان اجتماعی عربتبار اهواز در زیر شکنجه منتشر شده است. شما چه اطلاعی از وضعیت آنها دارید؟
دکتر کریم عبدیان: شهروندی که زیر شکنجه در زندان خلفآباد کشته شد، آقای رضا مغامسی بود. ایشان یکی از فعالان فرهنگی معروف عرب بود و صرفاً کار فرهنگی میکرد و هیچگونه فعالیت سیاسی نداشت. آقای مغامسی جزو ۲۳۵ نفری است که طی دوماه اخیر دستگیر شدند. ایشان از فعالان حقوق بشر در اهواز، دزفول و شوشتر بودند. همچنین یکی دیگر از فعالان عرب که هم اکنون در زندان و در اغما به سر میبرند، آقای هادی راشدی هستند. ما وضعیت این دو نفر را از طریق سازمان حقوق بشر اهواز پیگیری کردهایم و اخبار منتشر شده را تایید میکنیم. شخص دیگری که زیر شکنجه هستند و از وضعیتشان هیچ اطلاعی در دست نیست، آقای رضا خالدی است. همچنین آقای عبدالرحمان اساطره، معلم شیمی در اهواز هم بازداشت شده است. وی در سالهای گذشته در زمینه فرهنگ، حقوق مردم و اجرای ماده ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی فعالیت داشتهاند. همانطور که اشاره کردم از بین ۲۳۵ نفر بازداشت شده میتوان به افراد سرشناسی مانند هاشم شعبانی و سعید عمویی اشاره کرد. هاشم شعبانی معلم دبیرستانهای اهواز هستند و دانشآموزان وی متوجه شدهاند که مدتی است سر کلاسهای درس حاضر نمیشود. سعید عمویی هم از شاعران شناخته شده عرب هستند. همچنین حبیبالله راشدی از خلفآباد که معلم شیمی نیز هستند، بازداشت شدهاند و هیچ اطلاعی از وضعیت ایشان در دست نیست.
فعالان عرب در اهواز چه خواستههایی دارند؟
عمدتاً خواستههای مردم عربتبار اهواز خارج از خواستههای دمکراتیک تمام مردم ایران نیست. برای آن بخش از ملیتهای ایرانی که زبانشان فارسی نیست در مرحله اول تدریس به زبان مادری مهم هست که یک حق اساسی و بنیادی هر انسانی است. مسئله دیگر برای عربها مسئله نفت است و اینکه نزدیک به ۹۰ درصد از نفت کشور در آنجا تامین میشود در حالیکه مردم منطقه در فقر وحشتناکی به سر میبرند. به هر حال با رشد آگاهی ملی، سیاسی و اجتماعی، مردم به این پرسش رسیدهاند که چرا از این همه ثروت حقوقی ندارند؟ چرا بیکاری بین جوانان عرب ۳۰ تا ۳۵ درصد است؟
دلایل آنان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است و مردم عرب به اصطلاح میخواهند خودشان امور سیاسی، اقصادی و سیاسی خودشان را در دست بگیرند. در تاریخ ایران یک استاندار و فرماندار عرب نبوده است و اکثر شهردارها و بخشدارها غیر بومی هستند.
میتوانید بیشتر توضیح بدهید که چرا علیرغم اینکه بیشتر نفت ایران از مناطق اهواز تامین میشود، فقر و بیکاری در این مناطق وجود دارد؟
از بیشتر از ۱۰۰ میلیارد دلار پول نفت و چهار و نیم میلیون بشکه نفت در روز که از منطقه صادر میشود حتی یک درصد هم به مردم و به منطقه خاستگاه آن تعلق نمیگیرد. نمایندگان مجلس شورای اسلامی در حدود ۱۰، ۱۵ سال گذشته خواستند لایحهای به مجلس بدهند که نیم در صد درآمد نفت منطقه اهواز یا خوزستان برای آبادی منطقه تخصیص داده شود. این مسئله چهاربار در چهار مجلس رد شده است.
بنابراین وقتی حکومت حاضر نیست یک درصد از درآمد نفت را به مردم بدهد، فقر وجود دارد. از طرف دیگر حکومت برای اینکه مردم ملت عرب اهواز را از کاشانه خود براند زمینهای کشاورزان را در سالهای گذشته گرفت و حدود ۳۰۰، ۳۵۰ هزار هکتار از زمینهای دو طرف کارون و کرخه را به سپاه و خانواده آنان داده است. این کشاورزان به شهرهای بزرگی مانند اهواز و تهران روی میآورند و در حاشیه شهرها ساکن میشوند.
مسئله دیگر زبان است. طبق آماری که حاکمیت میدهد در حدود دو سوم دانشآموزان عرب در ابتدایی و متوسطه ترک تحصیل میکنند و از چهار دانشآموز عرب که به مدرسه میروند تنها یک نفر میتواند دیپلم بگیرد. پس یک عرب از طریق زبان نمیتواند با یک فارس زبان در بازار کار رقابت داشته باشد.
مسئله دیگر کوچ اجباری عربها به دیگر استانها و سکونت دادن غیر بومیها در این منطقه است. حاکمیت میخواهد به اصطلاح غلظت عربی منطقه را به ضرر عربها تغییر بدهد و این کار حاکمیت بیشتر از زمانی است که صدام حسین با کردها در عراق کرده است.
عدم استخدام مردم عرب در شرکتهای نفت و گاز هرچه بیشتر به بیکاری و فقر دامن زده است. تنها ۱۰ درصد از شغلهای دولتی در دست عربهاست. عربها در شرکتهای دولتی استخدام نمیشوند و شرکتهای خصوصی هم تعهدی در این زمینه ندارند.
آیا دستگیریهای اخیر در اهواز میتواند با جنبش سبز و اعتراضها در تهران و دیگر شهرها رابطهای داشته باشد؟
بدون شک رابطه دارد. این مسئله تازگی ندارد از همان ابتدا که جنبش سبز شروع شد رژیم به انواع مختلف سعی کرد فعالان عرب را تحت فشار قرار دهد. ما اطلاع داریم در زندانها صدها زندانی سیاسی عرب در شهرهای مختلف ایران تحت فشار هستند و به آنان گفتهاند شما نباید در این جنبش شرکت میکردید. دستگیری برخی از فعالان اهوازی که در زمان آقای ریاست جمهوری آقای خاتمی فعال بودند و در پیوند با جنبش سبز هستند، نشان میدهد که رژیم میخواهد از پیوند جنبش در منطقه عربنشین استان اهواز با جنبش دمکراسیخواهی در تهران، در کردستان و جاهای دیگر جلوگیری بکند. شاید با دستگیریهای اخیر حاکمیت میخواهد ضرب شصتی نشان بدهد که به هیچ عنوان انعطافپذیری در این زمینهها ندارد. اگر شما به فهرست اشخاصی که دستگیر شدند توجه کنید میبینید اکثر آنها فعالان فرهنگی، اجتماعی و حقوق بشری هستند و رژیم ترس از این دارد که به جنبش سبز بپیوندند یا به طور ارگانیک با آن در ارتباط باشند.
در ماههای اخیر شماری از شهروندان در زندان اهواز به دار آویخته شدند. شما علت این اعدامها را چگونه میبینید؟
به نظر میرسد حاکمیت میخواهد زهرچشم بگیرد و به مردم عرب بگوید به هیچوجه انعطاف نشان نمیدهد زیرا عربها از لحاظ خواست تدریس به زبان مادری با دیگر ملیتهایی مانند کردها، بلوچها و آذربایجانیها نقطه اشتراک دارند.
نکته دیگر، رشد جنبشهای دمکراسیخواهی در کشورهای عربی بر عربهای اهواز بیتاثیر نبوده است. هم اکنون کانالهای بسیاری مانند العربیه و الجزیره در اهواز قابل دسترسی هستند و مردم از طریق آنان وضعیت کشورهای منطقه را پیگیری میکنند. به نظر میرسد رژیم به این نتیجه رسیده که باید جلوی فعال شدن همگانی عربها را در جنوب بگیرد و فاکتور دیگری که بسیار به آن اشاره شده این است که جنبش سبز نتوانسته از تهران خارج بشود به خاطر این که رهبران آن نتوانستهاند خواستههای مردم عرب، کرد، بلوچ و… را منعکس کنند.
هم اکنون ولی برخی از رهبران جنبش برخورد جدی با این مسئله دارند و حداقل در بین برخی از رهبران جا افتاده که اگر جنبش سبز میخواهد به موفقیت برسد بایستی همگانی و به اهواز، کردستان و بلوچستان منتقل بشود. بنابراین این یکی از دلایلی هست که رژیم میخواهد از بروز آن پیشگیری کند و با رعب، وحشت، کشتار و شکنجه میخواهد به مردم ثابت بکند که در این مورد به هیچوجه اغماص نخواهد کرد.
با بازی با کلمات هم نمی شود حقيقت را دور زد. ..
کيمونو در کشور ژاپن و يا دامن پوشيدن مردان در اسکاتلند از حد مراسمی بودن (يعنی در مراسم رسمی مثل جشن ها )بيشتر نمی رود و کاربرد ندارد ولی دشداشه و چفيه و عقال و دمپايی همراه الان در کشورهای عربی (دمپايی هايی از جنس چرم که به همراه ان جوراب هم نمی پوشند) رواج کافی و وافی دارد و از شکل مراسمی خارج شده و شکل جاری و ساری و همگانی و هميشگی دارد…
همچنين گذران وقت کنار قليان کشی(که اگر اشتباه نکنم شيشه ناميده می شود )نيز رواج دارد و در رفع چنين چيزهايی که حتما با توجيه نفوذ و فشار نژادپرستان اريايی ايران ايجاد شده چندين هزار سال وقت می برد!!!
ببينيد وقت ان شده که با حقايق روبرو شد و از رفع مسوليت دوری کرد و در حقيقت مشق روبه رو شدن با حقيقت را کرد…
در ميان اعراب خصايص نيک نيز کم نيستند مانند ميهمان دوستی و ميهمان پرستی ولی وجود و يا عدم وجود چنين خوبی هايی مانع از ديدن کژی ها نبايد گردد.
مثلا جوامع عربی از خوزستان الی مراکش در مورد ناموس تا حد قتل ناموسی حاضر است که پيش بروند و همچنين در کل اين جوامع فرهنگ کار توليدی نيست يا کم است و از توی ان نظام صنعتی در نمی ايد کما اينکه در نيامده …
من حاضرم جهت مشق پيشرفت به اعراب مثلا پنجاه و يا صد و بگير پانصد سال وقت بدهم ولی نفت به صورت فعلی در بيست سال اينده در کشورهای عربی تمام می شود و عربيت مبتنی بر ان نيز دیری دوام نمی اورد…
متاسفانه در ميان هويت گرايان اقوام ايرانی ميل به ديدن ضعف های خود وجود ندارد( اصلا و ابدا )ولی ميل به چسباندن ان مشکلات به عاملی به نام فاشسيست و ناسيوناليسم قوم اريايی فارس ايران ديده می شود که از نظر من که يک ايرانی پارسی زبانم اصلا و ابدا هم اشکالی ندارد و بر عکس مهيج طيب خاطر و مزاح هم می باشد.
دوستان هويت زده از بغض چيزی بنام فارس(در حقيقت ايران و ايرانيت )به حب و عشق کور قبيله و عقايد و رسومات خود رسيده اند که برای ايشان هم منفعتی نخواهد داشت.
شاهين مردوخی / 03 April 2011
حمايت از حقوق قوميتها و مليتهاى ايرانى زير سقف ايران يكپارچه وظيفه همه ماست .
امروزه جنبش سبز به عنوان بزرگترين جنبش ازادى خواهى و تحول خواهى در ايران بايست با نگاهى منصفانه به مطالبات اقوام ايرانى گستردگى خود را تضمين كند
کاربر مهمان / 30 March 2011
با سلام و تشکر از راديو زمانه…
قبل از هر چيز بايد اين نکته را در مد نظر داشت که پديده جمهوری اسلامی ايران يک ناکارايی وسيع را در ايران جاودانه ساخت و فرصت سوزی های فراوانی کرد ولی بايد همچنان توجه کرد که مخالفينش هم دست کمی از خود جمهوری اسلامی ندارند.
مثلا آقای احمدی نژاد با شعار آوردن پول نفت سر سفره مردم و عوام فريبی تقسيم عادلانه پول حاصل از نفت بين هفتاد مليون ايرانی روی کار امد و در همين مصاحبه ی راديو زمانه هم فرد مورد مصاحبه مدعی کمبود پول نفت به خوزستانی ها(يعنی عرب ها و نه لرها و بختياری ها) شده است.
جهان مطلوب اين آقا بدين گونه است که پول نفت بيشتری به اعراب برسد تا بعدا کم کم انشاالله بشود عربستان الاحواز را با تجزيه ی ايران به وجود اورد.
وی دغدغه پيشرفت فرهنگی اعراب خوزستان را ندارد. دغدغه حقوق زنان عرب خوزستان را که در فلاکت جامعه مرد سالاری انجا را زندگی می کنند را ندارد. دغدغه قتل های ناموسی را ندارد. دغدغه فرهنگ قبيله گرا و عشيره گرا را در قرن بيست و يکم ندارد. دغدغه عدم وجود فرهنگ کار و کوشش صنعتی که لازمه ی کنار گذاری دشداشه و عقال است را ندارد. دغدغه ی …
بلی دغدغه ی اين چيزها را ندارد ولی دغدغه ی پول يامفت نفت بيشتر و گرفتن چند پست حکومتی را دارد و شادمان از فرصت يافته شده آنها را بيان می کند.
مدل آرمانی او يک کويت کوچک ديگر و يا يک امارات عربی کوچک ديگر و يا يک قطر کوچک ديگرست و شايد يک عربستان سعودی ديگر.
او و فکر او و حرف او بسيار به حرف احمدی نژادها و تفکر احمدی نژادی شبيهه است منتها اگر احمدی نزاد پول نفت را برای يک ملت هفتاد ميليونی می خواهد او برای کمابيش يک مليون عرب خوزستانی می خواهد.
او بدين مساله نمی پردازد و دغدغه ی او هم نيست که بعد از اتمام پول نفت و خشک شدن چاههای نفت در بيست سال آينده چه بايد کرد?.. او بدين نمی پردازد که که پول نفتی که برای کشورهای عربی دمکراسی و خوشبختی ناشی از آن را نياورد چگونه در اعراب خوستان خوشبختی و دمکراسی را پديد می آورد?..
دغدغه او, ذوق او, شوق او, پول نفت و رسيدن به مقامات حکومتی بيشتر است.
دغدغه ملت ايران دمکراسی, دوری از اقتصاد تک محصولی نفت بنياد, برابری حقوق زن و مرد, خداحافظی با رسوم و عقايد دست و پا گير ملی و محلی و ايجاد فرهنگ کار و کوشش و همکاری صنعتيست تا با دست يابی به اين مواهب به خوشبختی برسد و حتما هم می رسد.
شاهين مردوخی / 29 March 2011
chera khozestan ro be esme arabha sanad mizanid?
کاربر مهمان / 30 March 2011
لطفا این همه رندانه, واژه ملیت را به جای قومیت به کار نبرید. شکی نیست که اقوام ساکن در ایران باید آموزش به زبان مادری، در کنار زبان فارسی به عنوان زبان میانجی و ملی ایرانیان, داشته باشند. آتش بیار معرکه در جدایی و تفرقه نباشید. مشکل همه مردم ایران به دولت و شیوه حکومت بر می گردد. اگر بنا به آموزش زبان مادری باشد , در همین خوزستان باید زبان ها و گویش های دزفولی, شوشتری، بهبهانی, بختیاری و …. که با فارسی تهرانی در گفتار و نیز با فارسی نوشتاری تفاوت های آوایی, واژگانی و نحوی دارند, تدریس شود و آنان نیز می توانند دم از حق زبان مادری بزنند. بیایم منطقی و خردمتدانه به دور از تعصب و خشونت به فکر میهن عزیزمان ایران و آینده بهتر و درخشانتری با دوستی و همبستگی و آسایش و آرامش میان همه ایرانیان باشیم.
ایران دوست / 30 March 2011
دوست عزيزی که معتقداند تبيعض و غيره عامل مشکلات فرهنگی و غيره اعراب است… توجه بفرمايند که من حاضرم بپذيرم که مثلا تبيعض نژاد پرستانه قوم فاشيست اريايی ايران باعث مثلا قتل های ناموسی و ظلم و اجحاف به حقوق زنان توسط اعراب شده است در خوزستان ايران…خوبه? قبوله? راضی شديد?…
ولی وجود همين مساله در عراق و اردن و مصر و سوريه تا برسيم به الجزاير و مراکش را چطور توجيه و سلب مسووليت می کنين?!…
نکنه اونجا هم درست مثل حرفهای القاعده و اخوان المسلمين امريکا و يهودی های حاکم بر اون رو مسوول می دونين ?!…
جناب انسان مدرن برای تحرک صنعتی و کار و کوشش در نظام کارخانه ای جهان بايد مثلا لباسی مثل دشداشه و عقال و چفيه و دمپايی را کنار بگذارد تا بشود انسان توليدگر و پويا… حالا اگر کسی گفت اعراب اينجای کارشان اشکال دارد ايا نژادپرست است?..
پيشرفت اصولی دارد که نمی شود انها را نپذيرفت برادر جان…
شاهين مردوخی / 31 March 2011
من یک عرب تبار نسل سومی هستم-یادمه هر موقع کشته شدن یکی از همنوعان کٌردم در زندان اتفاق میوفتاد – هم صدا با موج اعتراضشان میشدم
اما ندیدم اینبار کسی از همان اکتیویستهای کُردم “تاسفی” ابراز دارد
…اسف
یک انسان بغض کرده / 31 March 2011
اعراب، حقیقتا نه فقط توسط حکومت، که بواسطه فرهنگ متعصب ایرانی و نژادپرست غالب بسیار بهشون اجحاف شده –
آن دوستی که صحبت از دغدغه فرهنگی اعراب میکردند – توجه نمیکنند که مشکلات فرهنگی خودش برخاسته از فقر و اعتیاد و بیکاری و تبعیضه…
یک انسان بغض کرده / 31 March 2011
آقای عبدی یان فراموش کردند که زبان عربی توسط جمهوری اسلامی بطور اجباری در سراسر ایران درس داده میشود، و حتا در زمان رژیم گذشته هم این زبان عربی در دبستان و در بخشی از دبیرستان( رشته ادبی) تدریس میشد. من پارس زبان هستم اما زبان عربی را در دبستان و دبیرستان در کنار همکلاسیهای عرب زبان و عرب تبار آموختم.اتفاقا آنموقع صحبت پول نفت نبود، چون همه میدانستیم که نفت زیر پای لرها است. و خوزستانیها هم به خوزستانی بودند افتخار میکردند و به عرب و “عجم” تقسیم نمیشدند. و عرب خوزستانی همه جور شغلی داشت. از آموزگار تا دبیر و مدیر دبیرستان، پاسبان و افسر شهربانی و مرزبانی الی آخر، مشکل امروزی، مشکل ترکیب ملت گرایی عربی و چپ خلق بساز است.
کاربر مهمانHomayoun / 01 April 2011
با درود خدمت مسیولان رایوزمانه :
فقط یک کلام عرض میکنم که بدون نام ایران هیچ قومی در این سرزمین معنا و مفهوم ندارد . هر قومیتی که خود را از نام مقدس ایران سوا میداند و خود را ملت مینامد بجزفنا راهی ندارد. با تشکر
انکه به ایرانی بودن خودافتخار می / 01 April 2011
-مشق ِ کنار گزاردن ِ خوهایی که ریشه ی ِ تاریخیشان به بیش از هزاره می کشد،در گذار به جامعه ای دمکراتیک بی شک از دشوارترین مشق هاست.بیماری ها و گناهان ِ تاریخی ای که به جای خرد نقاد ِ من می اندیشند.اگر این ناخودآگاه فردی-جمعی را ایدئولوژی بگیریم، فرهنگ ِ ایرانی مالامال ِ مسائل ِ نیندیشده و لاجرم ایدئولوژیک است .
-به ساده گی می توان نمونه ی ِ این بیماری را در این جا در گفتمان امثال ِ “شاهین مردوخی” رصد کرد .آن جا که نسبت پیشرفت و دشداشه را جعل میکند! باید پرسید چطور کسی این نسبیت عجیب را در کیمونو یا دامن ِ اسکاتلندی کشف نکرده! یا آن جا که آموزش ِ اصول ِ پیشرفت می دهدو به کشور های ِعربی خرده می گیرد، گویی او و ما در جامعه ای پر بهره از پیشرفت زنده گی میکنیم.حاشا! عصبیت گفتار او سمپتم ِگویایی از ایدئولوژیک بودن ذهنیت ِ اوست.
-ادعای ِ هویت یک Nation در زبان فارسی که در تمرین مدرن شدن هنوز نوباوه است خلط میان “قومیت”و”ملیت” را باعث شده این خلط یک دسیسه نیست الکنی زبان ِ هنوز بسته ی ِ فارسی را نشان می دهد. به نظر من مطالعات ِ داریوش آشوری در باز کردن این زبان به گفتمان های نوین بس ره گشا هستند.
-این که “اعراب خوزستان در اکثریت جمعیتی نسبت به با قی اقوام قرار دارند”،” نظام های ِ سیاسی نسبت به قومیت ها مرتکب جنایت شده اند”،”محرومیت در میان اعراب نافی ِ محرومیت باقی اقوام و خرده فرهنگ ها نیست”،””عربستان” نام گذاری فارسی برای خوزستان بوده است (مانند ِ کردستان،بلوچستان و …)نه عربی و در دوره ی ِ پهلوی ِ پدر نام خوزستان به جای ِ عربستان نشست”،”هویت قومی ،زبان مادری،لباس و آداب و رسوم ِ قومی و فرهنگی منافاتی با هویت سیاسی-ملی ندارند بلکه حذف و استحاله ی آن ها نشانه ِ فاشیستی تولید کننده ی ِ خشونت و افراط است””زبان فرمایشی و مذهبی و بی ادبیات و مرده ای که در نظام ِ آموزشی ِ فعلی تجویز می شود با زبان پویا ی ِ یک قوم که در آن می اندیشند ، می زیند و عشق و خشم و تاریخ و روابط و ….شان بدان بسته تفاوت دارد”و هزار یک مسئله ی ِ دیگر دسیسه نیستند واقعیت های ِ تاریخی اند.”گریه نکنید،نخندید،بیندیشید!”(گمانم فرموده ی ِ امرسون است)
یک عرب ِایرانی / 02 April 2011
طرف از حق تحصیل به زبان مادری گفت آسمون ریسمون بافتین! بعضیا هم که از Racial cleansing صحبت کردن!!
فقط یک چیزی آدم باشید بعدشم اگه خواستید پارسی!! اگه قابل جمع باشه!!!
کاربر مهمان / 16 May 2011
بله دوست عزيزم بازي با كلمات براي همه خوب نيست حتي براي شما
بحث محروميت و فقر اقتصادي قومي از اقوام ساكن ايران است و اين مساله ربطي به بحث شما ندارد
اينكه نود درصد نفت ايران از زير قدمهاي اين قوم كشيده ميشود در حالي كه خود اين مردم در فقر و فلاكت و بدبختي زندكي ميكنند جه ربطي به قتل ناموسي دارد ؟
اينكه از زمان رضاخان تا بحال همه امكانات دولتي كه از درامد نفت تغذيه ميشوند براي مبارزه با اقوام غير فارس خصوصا عرب بسيج شده اند و سياست ايران = فارس را ديكته ميكنند جه ربطي به موضوع شما دارد
ضمنا جه كسي به شما كفته است كه كلمه ايران و فارس با هم برابرند ؟
جهن اطلاع شما بكويم كه
كمتر از 50 درصد مردم ايران فارس هستند و مابقي را بقيه اقوام يعني تركها و كردها و عربها و بلوجها تشكيل ميدهند
اينكه جون شما فارس هستيد بايد صاحب و ولي امر من غير فارس باشيد و شما در تهران و اصفهان حكومت كنيد و خودتان را باهوش تر و دانا تر از بقيه اقوام بدانيد و هروقت هم ما حرفي بزنيم بدهكار شما ميشويم أنهم در عصر تكنولوزي و ارتباطات و حقوق بشر بسيار تحجركرايانه است
كمي به خودتان فشار بياوريد و با مساله مشاركت همه اقوام در اداره اين كشور كنار بياييد سياست حاكميت يك قوم بر ديكر اقوام و تحميل زبان و فرهنك يك قوم بر ديكر اقوام ديكر براي ما قابل قبول نيست
لب موضوع همين است : مشاركت همه اقوام كشور در حكومت و بهره برداري از تمام امكانات فرهنكي و اقتصادي هر يك به اندازه سهم خود
سعيد / 07 February 2013