«تو نقشی را که اصلا دنبالش نبودی پذیرفتی و از خود کردی و با فضل و شان، با سبک ویژه و طنز خاص خود انجام دادی. کاخ سفید را متعلق به همه کردی و نسل جوان حالا کسی مثل تو را به عنوان الگو دارد تا در مسیر هدفهای بلندتر پیش چشم بگذارد. من به تو افتخار میکنم. کل کشور به تو افتخار میکند.»
این پارهای از آخرین سخنرانی باراک اوباما بهعنوان رئیسجمهوری آمریکا بود که از افرادی که به او در طول هشت سال ریاستش کمک کردند ازجمله همسرش میشل اوباما تشکر میکرد. اما میشل اوباما به عنوان بانوی اول تنها الگوی نسل جوان آمریکا نبود بلکه الگویی برای تمام بانوان اول شد که تا پیش از او عمدتاً نقشی در سایه و حاشیه داشتند.
بانوی اول و وظایف او چیست؟ شغلی را که دنبالش نبودهای بپذیری و نمونه و الگوی زنان کشور خود باشی یا چیزی بیشتر از آن؟
در تاریخ دموکراسی مدرن و ساختار جمهوریهایی که باید رئیسجمهور از طریق رأیدهی انتخاب بشود، بدون صحبت و بحث و برجسته کردن بانوی اول نیز همزمان انتخاب میشود. اما میشل اوباما این سنت مردسالارانه را شکست و همیشه و همهجا همسر خود را همراهی کرد مگر جایی که برنامه و جلسه مستقل خود را داشت.
از بانوی اول به نامزد رئیسجمهوری
زمان نامزدی هیلاری کلینتون و نزدیک شدن مردم آمریکا به آرزوی دیدن زنی در مقام رئیسجمهوری با شکست روبهرو شدند. آن هم شکست زنی سیاستمدار، هرچند کارنامهاش خالی از اشتباهات نبود، در برابر مردی تاجر و بدون کارنامه سیاسی بسیاری را بر این باور آورد که آمریکا هنوز آماده داشتن زن بهعنوان رئیسجمهوری خود نیست. بسیاری از رسانههای آمریکایی حتی به خود این اجازه را دادند که بنویسند: ” رئیسجمهور شدن برای زنان کار مشکلی نیست و شدنی است به شرط این که اول همسر او رئیسجمهور شده باشد”. در جامعهای که نقش زن به عنوان نامزد به پست رئیسجمهوری جدی گرفته نمیشود یا تزئینی است، آیا میشود انتظار داشت که نقش بانوی اول را جدی بگیرند؟
بههرحال اگر هیلاری کلینتون به ریاست جمهوری میرسید، اولین بانوی اولی میشد که به سمت رئیسجمهوری رسیده است. خانم کلینتون در زمان انجام وظیفه بهعنوان وزیر خارجه آمریکا در بسیاری از کشورهای در حال توصیه سفر کرد و با زنان سیاستمدار آن کشورها نشست و برخاست کرد و شاید هم با بانوان اول دیدار کرد که از این دیدارها نه رسانهها گزارش دادند و نه خود او ابراز نظر کرد و مشکلات آنها را برجسته کرد.
به نظر میرسد تا زمانی که بانوان اول بسیاری از کشورها پنهان و خانهنشین و “بی زبان” هستند، داشتن رئیسجمهوری زن تک و توک در این یا آن گوشه جهان مشکل زنان را حل نمیکند و در پیشرفت زنان بلندپایه پیشرفتی نخواهد بود.
به کشورهایی بنگریم که بانوان اول تنها در مراسمهای شام حضور دارند و در جامعه و در سطح سیاست تا آن مرحلهای که میشل اوباما بود درگیر سیاست نیستند و معلوم نیست اصلاً درگیر چه هستند.
در دوران شوروی که گویا برابری زن و مرد مشکلی حل شده بود این موضوع انگار مطرح نبود. سیاست مردان صحبتی از همسران خود نمیکردند و همسران تنها رئیس خاندان و مسئول تربیت فرزندان بودند آن هم در زمان غیبتهای طولانی مردانشان. دقیقاً به همان سبک کهنترین فرهنگ جاافتاده بشری بین زن و مرد که مردان برای شکار میرفتند و زنان باید پاسبان خانواده میبودند.
ولادیمیر ایلیچ لنین هیچ ابایی نداشت از این که همسر خود را حتی در جمع “ماهی من” صدا کند و این در واقع نیز سکوت حکیمانه و مصلحتآمیز نادیژدا کروپسکایا را بیان میکرد که در حقیقت از زنان تحصیلکرده و فرزانه زمان بود اما سکوت را ترجیح میداد.
شوروی بانوی اولی هم داشت که دست به خودکشی زد. همسر دوم ایاسیف استالین، نادیژدا الیلویوا، در سن ۳۱ سالگی پس از ۱۳ سال زندگانی مشترک دست به خودکشی زد. دلیل خودکشی او را رشک از حد زیاد و راهی برای انتقام از همسر ارزیابی کردند که گویا به همه زنان اطراف همسرش حسادت میکرد.
در طول نزدیک به یک قرن حکومت شوروی ما شاهد دو زن فعال و بهاصطلاح امروز “بانوی اول” بودیم که اولی نینا پتروفنا، همسر نیکیتا خروشچف است و دیگر رئیسه ماکسیماونا، همسر میخائیل گورباچف.
این دو زن به شیوه امروزی میشل اوباما در سفرهای کاری و جلسات رسمی همسران خود را همراهی کردهاند و با رسانهها باز و مستقل تا حد اجازه سیاست روز صحبت کردهاند.
فرهنگی که ادامه پیدا نکرد
اما چرا پس از فروپاشی اتحاد شوروی این فرهنگ که با سختی راه افتاده بود در جامعههای مردسالار کشورهای برادر در دوران پسا شوروی ادامه پیدا نکرد؟
ولادیمیر پوتین عنوان “همسر سرکوبگر” کسب کرد و نهایتاً از همسر خود لیودمیلا الکساندرونا رسماً جدا شد. عملی که بسیاری از همسران سیاستمداران روس خواهانش هستند اما به آن موفق نشدهاند و جدایی همسر پوتین را از این خاطر موفقیت و شهامت زن روس عنوان کردند.
در کشورهای آسیای میانه که به لحاظ سیاسی دنبالهرو کشور روسیه هستند و فرهنگ اسلامی نیز در آن روز به روز رو به افزایش است، این موضوع را اصلاً نمیشود مطرح کرد.
همسر اسلام کریموف اصلاً نه جلسههای رسمی و نه در سفرهای کاری همسر خود را همراهی نمیکرد. بااینکه تاتیانا کریموا از قوم تاتار بود و تاتارهای ازبکستان نسبت به دیگر اقوام ازبک و تاجیک و ترکمن از آزادی بیشتر برخوردار بودند، او ترجیح داد در خانه بماند و همراه باسیاستهای همسر خود نشود که از اول انگار موافق فعالیتهای سیاسی کریموف نبود.
او حتی در سالهای آخر حکومت شوروی که مردم تاتار با حملههای مردم بومی روبهرو شدند و مجبور به ترک منازل و دارایی خود شدند و تاتارستان مهاجرت کردند، سکوت را پیشه کرد و هیچ کاری برای قوم خود نکرد. آنگونه که کریموف هیچ فعالیتی در حق تاجیکان، هم قومان و همزبانان خود نکرد.
آخرین بار او در مراسم خاکسپاری همسرش در سمرقند دیده شد و اما از گلناره کریموا، دختر بزرگتر آنها که در بسیاری اوقات نقش بانوی اول را بازی میکرد، تا هنوز خبری نیست. آخرین ویدیویی که او از خود منتشر کرد در حال درگیری با نمایندگان امنیت و لباس شخصیها بود که در حصر خانگی قرار گرفتن او را تأیید میکرد. بانوی اول سابق ازبکستان شاید از شکستخوردهترین و ناموفقترین بانوان اول تاریخ آسیای میانه باشد که نتوانست هیچ نقشی نتنها برای مردم خود، برای کشور خود و حتی خانواده خود داشته باشد و کاری هم برای بهبود دادن قسمت فاجعهبار دختر بزرگ خود، گلناره انجام دهد.
گلناره بااینکه در فساد مالی کشور دست داشت از آنهایی بود که برای اولین بار ثابت کرد که اگر بانوی اول توانایی احرازشان مقام خود یا علاقه به گرفتن این وظیفه ندارد، ممکن است دختر خانواده در این زمینه پیشگام بشود. اما پس از مدتی فعالیتهای او نیز محدود شد و کلاً از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی بازداشته شد. چنانکه حتی در مراسم دفن پدر خود اسلام کریموف هم شرکت نداشت و تاکنون گمنام و ناپیداست.
گلناره بااینکه قربانی سیاستهای پدر شد اما برای دختر ترامپ راهی باز کرد که حالا او بتواند بهجای مادر خود که تا اینجا مهارت چندانی از خود در عرصه سیاست و روابط عمومی نشان نداده، این وظیفه مهم را به عهده بگیرد.
خبر خوبی که تیتر رسانهها شد، اولین تبریک سال نوی در تاریخ ۳۱ دسامبر ۲۰۱۶ از جانب رئیسجمهور جدید ازبکستان برخی را شاد کرد که قرار است سیاست در این کشور از این بعد شفافتر و دموکراتیکتر باشد. اما همچنان از بانوی اول ازبکستان خبری نیست.
انتخاب شخصی یا سرکوب زن در خاندان رهبران
تا امروز بانوان اول کشورهای آسیای میانه هرکدام با شیوه خود منفعل بودهاند. یکی با بهانه از حد زیاد بودن سن، دیگری به دلیل تربیت فرزندان تا امروز در مراسمهای رسمی نه ظاهر شدهاند و نه در سفرهای کاری همسران خود را همراهی کردهاند. برای مثال بانوی اول تاجیکستان را کسی در لباس غیر ملی تاجیکی ندیده است و علاقهای هم نه به سیاست نشان داده و نه به کارهای اجتماعی.
اما پنهانترین بانوی اول، آگولکرک بردیمحمدوا، بانوی اول ترکمنستان است که تا حال از او نه عکسی دیده شده در رسانهها و شبکههای اجتماعی و نه خود او در جایی ظاهر شده است. هرچند گفته شده که او از خانواده سنتی ترکمنهاست و با این که تحصیل دانشگاهی ندارد گلیمبافی را خوب بلد است اما تابهحال محول کاردستی او نیز جای رونمایی نشده است. بااینکه زندگانی مخفی او کمکی به بهبود وضعیت زنان ترکمن نکرده است اما شاید برای خود او زندگانی آسایشتهای دور از سیاست فراهم کرده باشد. گفته شده است که احتمال دارد او از سال ۲۰۰۷ مقیم لندن باشد. از سوی دیگر رئیسجمهور ترکمنستان، گلبانگولی بردیمحمدوف، مثل مرد مجرد بر کشور ریاست میکند و در تمام مراسمهای رسمی و غیری رسمی به تنهایی حضور دارد.
زراعت خان هاشموا، بانوی اول ازبکستان، زاده خوقند در ولایت فرغانه و از خانواده ثروتمند و از فرزندان اولین مدیران راهآهن در ازبکستان است که امید بسیاریها را بیدار کرده که ممکن است او اولین بانوی اول فعال در کشورهای سابق شوروی بشود.
زراعتخان بااینکه تابهحال خانهنشین است، در دانشگاه دولتی تاشکند اقتصاد خوانده و آنجا با همسر خود شوکت میرضیایف آشنا شده است. زن امروزی، تحصیلکرده و خوشسلیقه و خوشبیان است. نکاتی که در میشل اوباما بیش از همه تحسین شد.
او سه فرزند دارد، شهنازه، سعیده و دوران که هر سه با اسم خانوادگی پدری خود میرضیایف ثبتنام شدهاند اما او بر اساس جریان بیداری زنان در دوران پرسترویکا، اسم فامیل خانوادگی خود را حفظ کرد؛ خاندان هاشمی از خاندانهای بانفوذ در خوقند و ولایت فرغانه و تاشکند است. اما اگر زراعتخان میخواست که در عرصه سیاسی همگام با همسر خود باشد در تبریک سال نو میلادی او را همراهی میکرد. به نظر میرسد که هنوز فضا برای بیرون آمدن همسران روسای جمهور در آسیای میانه و روسیه کاملاً آماده و امن نیست.
آیا پنهان ماندن بانوان اول نشان اعتراض نرم آنهاست به سیاست روز، اعتماد نکردن آنها به سیاستهایی که همسرانشان دنبال میکنند یا در حقیقت ابزاری است برای مهار دیگر زنان پیشگام جامعه که میخواهند سر از فرهنگ اسلامی و پدرسالار بومی خود بیرون آورند و گامبهگام با مردان خود فعال باشند؟ پاسخ این پرسشها هر چه باشد زنان روسای جمهوری در منطقه ما اگر اسلام هم مانع آنها نباشد سنتهای محلی روی بازی برای فعالیت آنها در کنار مردان ندارد.
تصویب قانون در باره رسمی ساختن نقش “بانوی اول”
از فعالترین بانوان اول در کشورهای سابق اتحاد شوروی میشود از مارگاریتا تیمافتی، بانوی اول مولداوی، مهربان علیوا، بانوی اول آذربایجان و ساری الپیساونا نظربایوا، بانوی اول قزاقستان نام برد که در مقیاس کشور خود هم فعالیتهای گسترده سیاسی و اجتماعی دارند و هم در تصمیمگیریهای دولتی تا حدی سهم میگیرند.
باید تأکید کرد که بین این همه بانوان اولی که تا حال با پوشیدن بهترین و گرانترین لباسهای طراحان معروف دنیا در مراسمهای غیررسمی گاهگداری خبرساز شدهاند، مارگاریتا تیمافتی، بانوی اول مولداوی بود که بار اول پیشنهاد داد که نقش بانوی اول باید در قانون هر کشوری ثبت بشود و وظایف معینی داشته باشند که با وظیفه همسر یعنی رئیسجمهور، متفاوت باشد.
این پیشنهاد او بار اول سال تابستان سال ۲۰۱۴ در رسانههای مولداوی منتشر شد و بحثهای زیادی پیرامون آن صورت گرفت. او میگوید: “کاخ سفید برای آمریکاییها بدون بانوی اول قابل تصور نیست. اما برخی بانوان اول در کشورهای دیگر ترجیح میدهند پنهان بمانند و در چشم عموم شناخته نشوند. بااینکه مخالف خرجهای از حد زیاد هستم معتقدم که حضور من در آن مراسمهایی که نمایندگان رسمی دولت نتوانستهاند شرکت کنند، و من حاضر شدهام و توجه و دیدگاه دولت را رساندهام و مردم را تشویق کردهام، دیدهام که این تشویق چه قدر مهم است و ارزش دارد. برای همین هم باید آن را رسمی کرد تا روشنیهایی در انجام این وظیفه به وجود بیاید”.
درخواست دو سال پیش بانوی اول مولداوی راجع به نظم دادن و مقرر کردن نقش و وظیفه بانوی اول بر اساس قانون اساسی کس را به این فکر وامیدارد که چرا این حق پیش پا افتاده و معمولی زنان تا هنوز انجام نشده است. کمکاری خود بانوان اول است یا فعالان زن این نقش را جدی نگرفتهاند؟ جامعه برای چنین قانونی آماده نیست؟ یا تصویب نقش بانوی اول فضای بیشتری برای خانوادگی شدن حکومت داران خودکامه فراهم میکند؟
بانوی اول کشور مولداوی اولین و آخرین نفری نیست که خواهان رسماً مشخص شدن نقش و وظایف بانوی اول شده باشد، اما تابهحال تکلیف کشورهای که سالهاست از ساختار سیاسی جمهوری و دموکراتیک برخوردار هستند راجع به نقش بانوی اول روشن نیست و انگار بحث جدیی هم دراینباره شروع نشده است. اگر قرار باشد قانونی برای بانوان اول تصویب بشود باید “آقایان اول” را نیز در نظر گرفت چون انتظار غالب این است که قرن جاری قرن افزایش تعداد رئیسجمهوران زن باشد.
ﻣﺎ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﺎﻧﻮﻱ اﻭﻝ ﻧﺪاﺭﻳﻢ,ﻫﻤﺴﺮاﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻫﺒﺮ ﻫﺎﻱ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﻤﮕﻲ ﺭﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ و اﺯ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﺮﻩ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪ و ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻣﺪاﻡ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ و ﺧﻮﺩ ﺷﻴﻔﺘﮕﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺑﻪ ﺩﻻﻳﻠﻲ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﻫﺎﻳﻲ ﺩﺳﺖ ﺑﺰﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮﻳﻦ ﺯﻥ *** ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﺑﺰﻧﺪ
ﻣﺤﻤﺪ / 03 February 2017