مریم رییس‌دانا- پرتو نوری‌علا، شاعر، نویسنده، منتقد و عضو کانون نویسندگان ایران و کانون نویسندگان ایران در تبعید است. او پس از اخذ لیسانس در رشته‌ی فلسفه و روان‌شناسی و به پایان بردن دوره‌ی فوق لیسانس در رشته‌ی مدیریت خدمات اجتماعی در سال ۱۳۵۶، ضمن کار در مرکز روان‌درمانی دانشگاه تهران، به‌طور نیمه‌وقت نیز در دانشکده هنرهای زیبا فلسفه درس داد.

اما دیری نپایید که با انقلاب فرهنگی، از کار و تدریس در دانشگاه محروم شد. در سال ۱۳۶۲ به پیشنهاد دکتر سیما کوبان، پرتو نوری‌علا و منیر بیضایی همکاری خود را برای برپایی نخستین انتشارات زنان در ایران، با نام «انتشارات دماوند» آغاز کردند که آن نیز پس از سه سال بسته شد. در سال ۱۳۶۵ پرتو به آمریکا آمد و ضمن کار در دادگاه عالی منطقه لس‌آنجلس (انتخاب هیأت ژوری)، در زمینه‌ی مورد علاقه‌اش هنر و ادبیات و نیز مسائل زنان، بسیار فعال بود.

در سال ۱۹۹۴ میلادی، کتاب شعر «زمینم دیگر شد» از خانم نوری‌علا کاندیدای بهترین کتاب شعر، و نقد رمان «سورة الغُراب» به عنوان بهترین نقد سال، از طرف هیأت داوران ادبی نشر باران در سوئد انتخاب شد. او در فوریه سال ۲۰۰۹ میلادی نیز برای شرکتش در شناساندن ادبیات معاصر ایران، به دریافت تقدیرنامه ادبی فیوناما، در سانفرانسیسکو نائل شد. با پرتو نوری‌علا گفت‌و‌گویی انجام داده‌ام که اکنون بخش نخست آن را می‌خوانید:

خانم پرتو نوری‌علای عزیز، شما در عرصه‌های مختلفی مانند هنر، شعر، داستان و نقدنویسی همواره فعال بوده‌اید. تجربه نقش‌آفرینی در سینما هم داشته‌اید، بازی در فیلم «آرامش در حضور دیگران». به چه دلیل این رشته را ادامه ندادید؟ و آیا جز در این اثر سینمایی، در فیلم دیگری نیز نقش داشته‌اید؟

اول اینکه از آشنائی نزدیک با شما خوشوقتم، بعد هم متشکرم از بابت این مصاحبه. اما در جواب سئوالتان باید بگویم پیش از این‌که در فیلم «آرامش…» بازی کنم، در چند نمایشنامه نقش‌آفرینی کردم، که همگی‌ در دوران تمرین یا شب اول نمایش از طرف ساواک توقیف شدند. مثل فیلم «آرامش…» که نمایش آن پنج سال در ایران توقیف بود و پس از اینکه در فستیوال ونیز ۱۹۷۲، به‌عنوان فیلم برگزیده انتخاب شد، مدت کوتاهی نیز در ایران به نمایش درآمد.

نقش کوچکی نیز در فیلم «کلاغ»، اثر بهرام بیضائی داشتم که در نمایش این فیلم بعد از انقلاب، آن بخش که یک صحنه میهمانی بود، به‌کلی از فیلم حذف شد. چندین پیشنهاد برای بازی در فیلم و تئا‌تر داشتم، که مخالفت شدید همسر سابقم و همچنین مسئولیت‌های فراوانی که در قبال پرورش فرزندان، تحصیل و شغلم داشتم باعث شدند تا سینما را به‌کلی کنار بگذارم.

پس از این‌که ایران را ترک کردید، زندگی دور از کشور چه مشکلاتی برایتان داشت؟

پس از ۲۰ سال زندگی زناشوئی که تمام ناملایماتش را به دلایل مختلف در سکوت گذراندم، در سن سی‌وهشت سالگی، با دو فرزند ۱۹ و ۱۳ ساله زندگی جدیدی را از صفر در آمریکا شروع کردم. هرچند مدارک دانشگاهی‌ام در کالیفرنیا، برابر با مدارک دانشگاه‌های آمریکا ارزش‌گذاری شد، اما تجربیات کاری‌ام در ایران پذیرفته نشد. برای کار در زمینه‌ی روان‌درمانی، می‌بایست سه هزار ساعت در بیمارستان‌ها و کلینیک‌های آمریکا بدون حقوق کار می‌کردم. ازطرف دیگر زبان محاوره انگلیسی‌ام چندان خوب نبود که بتوانم مثل ایران، در دانشگاه، فلسفه درس بدهم. دست خالی بودم و باید هرچه زود‌تر کار می‌کردم. زبان فارسی، وسیله اصلی کار ادبی‌ام این‌جا کارا نبود. بنابراین تصمیم گرفتم گذشته را فراموش کنم. با همه‌ی سرکوب‌ها در زندگی گذشته‌ام، قابلیت‌های خود را می‌شناختم. از تجربه‌ی فراوان کاری و پشتکار زیاد برخوردار بودم و مطمئن بودم که می‌توانم زندگی جدیدی را راه بیندازم.

از این‌ها گذشته، به هیچ‌وجه حاضر نبودم خودم یا بچه‌هایم به دل رژیم اسلامی ایران و خانه‌ای که کمتر از آن نبود، برگردم. بنابراین با گذراندن یک دوره فشرده آموزش کامپیو‌تر و گرفتن مدرک، با حداقل دستمزد شروع به کار کردم. طولی نکشید که ابتدا در‌‌ همان زمینه‌ی کامپیو‌تر، در دادگاه عالی منطقه‌ی لس‌آنجلس به‌طور رسمی استخدام شدم و بعد با توجه به سطح کاری بالائی که داشتم خیلی سریع درجات شغلی‌ام را به‌عنوان مأمور رسیدگی به انتخاب هیأت ژوری طی کردم. اگر زبان انگلیسی‌ام خوب نبود، عقل و هوش خوبی داشتم. ۲۳ سال در دادگاه کار کردم؛ و پیش از این ‌که زمان بازنشستگی‌ام فرابرسد، تقاضای بازنشستگی کردم. می‌خواستم هم برای کارهای خودم وقتی بگذارم و هم از بودن با نوه‌هایم لذت ببرم.

آیا از بدو ورود به آمریکا توانستید فعالیت‌های ادبی خود را در این‌جا ادامه دهید؟

بله، توانستم. البته باید بگویم که من در مرحله‌ی خوشه‌چینی قابل ملاحظه‌ای از خلاقیت و استفاده از آموخته‌ها و تجربیات ادبی‌ام بودم که مجبور شدم ایران را ترک کنم. خوشه‌چینی کار‌هایم باید به‌طور طبیعی در ایران و برای مخاطب فارسی زبان خلق می‌شد، که نشد. اما خیلی زود توسط افراد فامیلم که از سال‌ها پیش از انقلاب، در خارج از ایران زندگی می‌کردند، با بسیاری از هنرمندان ایرانی و ایرانیان علاقمند به هنر در لس آنجلس آشنا شدم. ناشران ایرانی را شناختم، و‌‌ همان سال اول ورودم، دو کتاب از من چاپ شد. آثارم در نشریات ایرانی خارج از کشور منتشر می‌شد، به بسیاری از کنفرانس‌ها و سمینار‌ها که درباره‌ی ادبیات فارسی، در کالیفرنیا یا سایر ایالات مختلف آمریکا برپا می‌شد دعوت داشتم، و در برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی نیز شرکت می‌کردم.

شاید برایتان جالب توجه باشد اگر بگویم که با وجود کار تمام وقت، دو – سه ساعت رانندگی در روز برای رفتن به‌سر کار و بازگشت به خانه، سفر‌ها، رسیدگی به فرزندان، خرید و پخت ‌و پز دائم، نگه‌داری نیمه‌وقت از مادرم، بیشترین شعر‌ها، داستان‌ها و نقد‌هایم را نیز در همین سال‌های زندگی خارج از ایران نوشتم و به‌صورت مقاله یا کتاب منتشر کردم. راحت بگویم با رهایی از رژیم اسلامی و زندگی خانوادگی، دوباره زنده شده بودم، سرشار از انرژی و آفرینش.

اشاره کردید‌‌ همان سال نخست دو کتاب از شما در این‌جا منتشر شد. آیا آثارتان درایران نیز منتشر شده‌اند؟

خیر، تا زمانی‌ که در ایران بودم تمام کارهای هنری‌ام، به‌وسیله‌ی سانسور دولتی یا خانوادگی توقیف شدند. از ایران که خارج شدم، تصمیم گرفتم خود را از قید هر نوع سانسور، به‌ویژه خودسانسوری‌‌ رها کنم. با علم به این‌که تمام پل‌های بازگشت به ایران را خراب خواهم کرد، آگاهانه علیه رژیم اسلامی فعالیت ادبی و سیاسی را شروع کردم. خیلی زود، به‌ویژه پس از طرفداری از سلمان رشدی و امضای بیانیه‌ای علیه فتوای خمینی (برای قتل او)، نامم به لیست سیاه رژیم افزوده شد. نه امکان چاپ کتابم در ایران بود و نه من میلی به این کار داشتم.

در سال ۲۰۰۴ ناشری در ایران اظهار تمایل به چاپ و نشر برگزیده‌ی اشعارم «چهار رویش» کرد. ناشر، کل کتاب را برای گرفتن اجازه‌ی نشر به وزارت ارشاد فرستاد. ممیزان وزارت ارشاد اجازه‌ی انتشار را منوط به حذف بخش‌ها یا برخی شعر‌ها دانستند. تقریباً یک‌ چهارم کتاب باید حذف می‌شد. من نپذیرفتم. حاضر نبودم در این سر دنیا هم تن به ممیزی رژیم اسلامی بدهم. باید این نکته را ذکر کنم که شعرهای مورد نظر آقایان، ربطی به سیاست روز رژیم نداشت، تمام شعر‌ها و بخش‌هایی که باید حذف می‌شدند، دقیقاً بر محور هویت و جنسیت زن دور می‌زدند.

شما در زمینه‌ی نقد، آثار قابل‌توجهی دارید، مانند نگاه بسیار خلاقانه‌تان به بزرگ‌ترین رمان روان‌شناسانه‌ی ایرانی، کلیدر، از محمود دولت آبادی. دو نموداری که از معماری روابط نشان می‌دهید چه کمک بزرگی‌ست به خواننده برای خواندن این رمان بلند. صحبت درباره‌ی نقد را با این پرسش آغاز می‌کنم. نقد خوب از چه ویژگی‌هایی باید برخوردار باشد؟

قرن‌ها، معنای نقد، خوب و بد کردن آثار ادبی بوده است. یعنی درغایت، ارزش‌گذاری آن‌ها. اما با ظهور سبک‌های ادبی متفاوت در دوره‌های مختلف، به‌ویژه در غرب، چگونگی نقد آثار ادبی نیز تغییر کرد. تعریف دیگر نقد، استدلالی بودن آن است. اما از آن‌جا که استدلال، از پیش‌فرض‌های توافق‌شده می‌آید، لذا این شیوه نقد نیز نوعی ارزش‌گذاری اثر است، و چون در ادبیات و کلاً هنر، توافق عمومی وجود ندارد، پس آن‌چه منتقد می‌گوید تنها توضیح فرضیات و سیستم ارزشی ذهنی خود اوست که چون به آن‌ها خو کرده همه را بدیهی و همگانی تصور می‌کند. در زمینه هنر نیز دقیقاً چنین است.

منتقدی که از اثری خوشش می‌آید و آن را تأیید می‌کند، یا منتقد دیگری که از‌‌ همان اثر به‌شدت بدش می‌آید و ردش می‌کند، بر اساس پیش‌فرض‌ها، سیستم ارزشی و نظرگاه‌های خود، اثر را ارزیابی کرده است؛ و نقد او به جای آن‌که از جنبه استدلالی برخوردار باشد، توضیحی بیش نخواهد بود. هرقدر منتقد به نظرگاه‌ها و سیستم‌های ارزشی ذهنی خود آگاهی داشته باشد، بیشتر می‌تواند تا با قراردادی تلویحی، مخاطبش را از تئوری‌های خود در نقد آگاه، و بر موازین آن‌ها اثر ادبی را تجزیه و تحلیل و نظر خود را به‌صورت سخنی استدلالی عرضه کند.

مهم‌ترین شاخه‌های نقد چه مواردی را برای خواننده بررسی و تحلیل می‌کنند؟

عمومی‌ترین برداشت‌های منتقد از یک اثر ادبی، یا به محتوای اثر یا به فرم آن یا به هر دو مربوط می‌شود. به‌طور مثال نقد جامعه‌شناختی با این اعتقاد شروع به کار می‌کند که رابطه‌ی هنر با جامعه، اهمیّت حیاتی دارد زیرا هنر در خلاء آفریده نشده است و کار یک فردِ تنها هم نیست. کار هنری در زمان و مکان تعیّیّن یافته و هنرمند به ‌اجتماعی پاسخ می‌گوید که در آن به‌عنوان سخنگو نقش مهمی دارد. بررسی روابط هنرمند با جامعه‌اش می‌تواند به ‌پاسخ‌های زیبایی‌شناسانه‌ای که فرد به‌ اثر هنری می‌دهد عمق و سازمان بخشد. بنابراین نقد جامعه‌شناختی در پی شناخت محیط اجتماعی و حدود و روشی‌ست که هنرمند در آن‌ و به‌وسیله آن‌ها پاسخ می‌گوید.

به‌عکس، نقد روان‌شناختی که پس از آشنائی اکثر نویسندگان و منتقدان آثارشان با نظریات فروید مطرح شده بود، کلید درک فراگردهای هنر را امیال ناخودآگاه هنرمندان می‌دانستند که به‌صورت انگیزه‌های شخصیت‌های داستانی در آثار ادبی ظهور می‌کردند. بر همین سیاق، منتقدان، در نقد ادبیات ناتورالیستی (به‌ویژه فرانسوی) که انسان را قربانی شرایط محیط یا عوامل زیست‌شناسی نشان می‌داد، از رهیافت روان‌شناختی سود می‌بردند و همین‌طور در نقد آثار رمانیتک یا سمبلیست‌های فرانسوی در چارچوب روش‌های ضمیر ناخودآگاه تبیین می‌شد.

برخی از آثار ادبی نیز از طریق رهیافت کهن‌الگویی یا روش اسطوره‌ای، مورد بررسی قرار گرفته‌اند. رهیافت کهن‌الگویی در میان سایر روش‌های نقد ادبی از موقعیت نادری برخوردار است: از یک‌سو هم‌چون رهیافت شکل‌شناختی ‌ (فورمالیستیک) ‌ به‌مطالعه دقیق و نزدیک متن ادبی یا نوشتار می‌پردازد، و ‌از سوی دیگر، پیش از آن‌که در ادبیات به‌دنبال ارزش ذاتی زیبایی‌شناختی متن مورد نظر بگردد، به‌ جنبه‌های انسان‌گرایانه یا اومانیستی اثر توجه می‌کند. هم‌چنین در نقد ساختارگرا، اثر ادبی، به‌صورت اثری مستقل و فی‌النفسه، جدا از شخصیت یا انگیزه‌ی آفریننده‌اش، مورد بررسی قرار می‌گیرد. در بررسی اثری با نقد ساختارشکن، منتقد در صدد است تا با باژگونه کردن تمام معیارهای نقد که از پیش وجود داشته به بررسی اثر ادبی بپردازد. در این میان نقد فمینیستی، بیش از هر نقد دیگری از نقد ساختارشکن در بررسی آثار ادبی و تاریخ هنر و زیبائی‌شناسی سود برده است.

در نگاه رو به آینده، نویسنده‌ی زن ایرانی می‌تواند به چه جایگاهی در تاریخ ادبیات ایران برسد؟

با توجه به قدمت ادبیات فارسی، و تأثیر شعر در زندگی ایرانی، غیرممکن است بپذیریم که تعداد زنان شاعر و ادیب ما همین تعداد انگشت‌شماری هستند که در تذکره‌ها آمده است. فرهنگ سرکوبگر پدرسالار، به انواع حیل، مانع مطرح شدن و ماندگاری آنان در تاریخ ادبی ما بوده است. فقط به یک نمونه اشاره می‌کنم. در زمان حافظ و عبید زاکانی، بانوی شاعری با نام جهان‌خاتون می‌زیسته که همسنگ شاعران همعصرش شعر می‌گفته و با آنان مراوده شعری داشته است. حتی در برخی روایات او را‌‌ همان شاخ نبات حافظ خوانده‌اند. چگونه است که نام او به‌ندرت و در برخی تواریخ ادبی آمده است؟ چند جایی هم که نامی از او آمده در اشعار عبید است که به طنز، اشعار رکیکی در باره جهان‌خاتون و شعرش گفته است. خوش‌بختانه امروزه زنان ایرانی چه در داخل ایران (باوجود همه سانسور‌ها)، و چه در خارج از ایران، حرکتی ممتاز و رو به جلو داشته‌اند. شک ندارم که زنان ادیب ایرانی، جایگاهی هم‌سنگ و برابر با بهترین مردان ادیب ایرانی خواهند داشت.

بعضی به ادبیات متعهد اعتقاد دارند، به نویسنده‌ی مسئول؛ بعضی دیگر جنبه‌های بسیار فردیِ ادبیات مورد نظرشان است. اگر با گروه دوم همراه شویم، نقش فرهنگ‌ساز امثال فروغ را در جامعه ایران چه‌گونه ارزیابی می‌کنید؟

آثار نویسندگان و شاعران زنی، مثل فروغ، گرچه مستقیماً به سیاست نپرداخته‌اند، اما همان‌قدر که توانسته‌اند از پوسته خود بیرون بیایند و از منِ خود با تمام خواهش‌ها و نیاز‌هایشان سخن بگویند، می‌توانند به‌عنوان حرکتی اجتماعی و درغایت سیاسی تلقی شود؛ چون مانند تمام حرکت‌های فمینیستی توانسته‌اند مکانیزم‌های سرکوبگر رژیم پدرسالار را به چالش بگیرند.

در برخی از اشعارتان به خصوص شعر زن، جان مایه اشعار همین است. سرکوبگری پدرسالار: دهانم را ببندید/ دست‌هایم را بشکنید/ اندیشه‌ام را به خاک بسپرید/ و پوشیده در کفنی سیاه/ در تاریک‌ترین کنج خانه/ پنهانم کنید، و بعد: مجنون و بیگانه زنده به گورم کردی/ و سنگ‌های نجابت را/ بر سرم فرود آوردی/ و من از پشت باران سنگ/ چهره‌ی پریده رنگت را/ به سرخی‌ی خون دیدم. تاریخ سرایش این شعر ۱۳۶۶ است، یعنی اواخردهه ۶۰. امروز اواخر دهه ۸۰ است، و شرایط انسانی بسی سخت‌تر حتی برای مردان. بااین‌حال در پایان شعر عنصر امید می‌بینیم: من از گرداب تاریکی/ عبور خواهم کرد/ و مردمانم را به فتحی تابناک/ بشارت خواهم داد. در این گردابی چنین هائل و با وجود اتفاقات بسیار تراژیک امروز در ایران آیا هنوز امید دارید؟

امید، سرمایه‌ی زندگی است. امیدبخش انرژی‌دهنده و محرکه‌ی هدف‌های ما برای تداوم زیستن است. البته امید، در افراد متفاوت، فرق می‌کند. یکی امید به پول‌دار شدن دارد، دیگری امید به کسب موفقیتی در زمینه‌ای دیگر دارد، دیگری امید به رشد و پویائی عزیزانش دارد،… من همیشه به توفیق خوبی بر بدی و سازندگی و بهتر شدن در هر زمینه‌ای اعتقاد ذهنی و قلبی داشته‌ام. شاید اگر نگاه مثبت به زندگی و امید در من نبود، در برابر بسیاری از مشکلات زندگی، از پا درآمده بودم. البته باید ذکر کنم که زندگی را کلاً سخت می‌دانم که باید دائم در جهت بهبود آن چالش کرد.

در زمینه اجتماعی و سیاسی هم همین عقیده را دارم. من کاملاً مخالف نظر کسانی فکر می‌کنم که معتقدند ذات و خصلت آدمی، پست و شریر است. از نظر من خشونت، رفتارهای آسیب‌زننده و زیان‌آور، خودبرتربینی، حسادت و تمامیت‌خواهی در برخی آدم‌ها، ناشی از ذهنیتی بیمار و سیستم ارزشی بیمارگونه است. انسان به لحاظ تاریخی، گذشته‌ی سختی داشته است. نجات یافتن از سختی‌ها، جنگ‌ها و دشمنی‌ها برای نجات از سختی‌ها در حافظه تاریخی ما مانده و حتی ‌گاه به اشتباه، ارزش‌های مثبت شمرده شده‌اند. اگر انتظار و امید نبود، زندگی تمام می‌شد.