نزدیک به یکسال و هشتماه از دهمین انتخابات ریاست جمهوری در ایران میگذرد و جنبش اعتراضیای که در پیوند با آن شکل گرفت، همچنان در اشکال گوناگون ادامه دارد.
این تداوم و پایداری مورد قبول همهی همراهان جنبش سبز هست، اما خیلی از تحلیلگران سیاسی به روند کاهش و فروکش اعتراضهای خیابانی، بهویژه در مقایسه با روزهای آغازین آن اشاره میکنند، دلایلی را برای آن برمیشمارند و پیشنهاداتی نیز برای رفع آن دارند. یکی از این تحلیلگران سیاسی، حسن شریعتمداری است که در آلمان بهسر میبرد.
در گفتوگویی با آقای شریعتمداری از او پرسیدهام: چرا این اتفاق افتاده است و چرا تظاهرات سه میلیونی آغازین، به مرور محدود و کوچک شده است؟
حسن شریعتمداری: علت اصلی، ایجاد ارعاب و وحشت از طرف نظام حاکم است. علت دوم عدم گستردگی گفتمان رهبری جنبش سبز به کل طیف ایرانی است و عدم عنایت به بخش سکولار، کارگران، زنان، اقلیتهای قومی و دینی و سعی در جذب آنهاست.تا این جنبش، این گستردگی را پیدا نکند، این بخش از جامعه حریف حاکمیت موجود نیست.
میتوانم اینطور حرف شما را بفهمم که لازم است رهبران جنبش سبز شعارها را از حالتی که الان هست دربیاورند. از نظر شما این شعارها محدودند؛ یعنی همهی مطالبات را در برنمیگیرند و به همین علت لایههایی که در تظاهرات خیابانی شرکت میکردند، کاهش یافتهاند. به نظر شما اگر شعارها رادیکالتر و گستردهتر بشوند، تظاهرات خیابانی گسترش بیشتری پیدا میکند؟
اصلاً صحبت رادیکالیسم نیست. مسئلهی شعار نیست. مسئلهی «راه حل هاست» . آنچه در بیانیههای آقای موسوی نوشته میشود، منحصر به جنبش سبز امید، یعنی بخش مذهبی آن است که میخواهد در چهارچوب قانون اساسی موجود تغییراتی را پیش ببرند که خودشان هم معتقدند که بیشتر آنها در قانون موجود به آسانی ممکن نیست و مکانیسمی برای آن پیشبینی نشده است.
تا این تبدیل به یک مفهوم اساسی که همهی جامعه را فرا بگیرد و همه مطالبات خودشان را در آن ببینند و امکان تحقق آن را حداقل از لحاظ ایده داشته باشند، این جنبش فراگیر نخواهد شد. کارگران ایران، کارمندان، معلمان، زنان، اقلیتهای قومی و مذهبی باید ببینند که شرکت در این جنبش، علیرغم هزینهی بسیار زیاد آن، برای آنها دستاورد بلافصلی خواهد داشت.
همهی ما موظفیم فشار بیاوریم که این اصلاحات انجام بشود. اگر این اصلاحات بشود، این شانس وجود دارد که بقیهی بخشهای جامعه درگیر یک حرکت بزرگ اجتماعی شوند که تعادل قوا را بههم بزند. این یک قسمت.
قسمت دوم جلب همکاری بینالمللی است. هیچ کوششی برای جلب همکاری بینالمللی با حرکت داخلی مردم ایران نشده است. در صورتی که مانند روز روشن است که همکاری بینالمللی در قرن فعلی و در موقعیت کنونی، برای موفقیت جنبشها بسیار مهم است.
مسئلهی سوم این است که در سطح سیاسی و در سطح بالا، بههیچوجه در صدد گسترش تاکتیکهایی برای ریزش درونی نظام و جلب متحدانی در جهت خواستههای دمکراتیک مردم نشده است.
تا این سه کار انجام نشود و اینها با هم به عنوان یک راه مشترک، به عنوان یک پایه برای گذار از این نظام، مورد توافق همه قرار نگیرد، امکان موفقیت درمیان نخواهد بود. به این دلیل ساده که نه فقط ما، بلکه خود نظام هم هرگونه مخالفت اساسی را به عنوان پشت کردن به نظام و عبور از این نظام میداند و این تاکتیکهای جزیی هیچ فرقی در ایجاد هزینه ندارد.
گفتید که لازم است بیانیهها جوری باشد که همه را در بر بگیرد. به نظر میآید یا حداقل این سئوال وجود دارد که چگونه باید یک خواست مطرح شود که خواست همه باشد. چون صحبت از عبور از نظام است و شما میگویید به درستی همینطور است، اما عدهای هم خواهان عبور از نظام نیستند. چگونه میشود انتخابی کرد، مطلبی را عنوان کرد، حال در شکل شعار یا بیانیه، که هم طرفداران عبور از نظام، هم کسانی را که نمیخواهند چنین اتفاق بیفتد در بر بگیرد؟
ما محتاج یک میثاق ملی هستیم که اصولاً محورش انتخابات آزاد بر فراز قانون اساسی باشد و به قانون اساسی در مرحلهی فعلی کاری نداشته باشد. آن وقت هم کسانی که خواهان عبور از نظام هستند و هم کسانی که خواهان اصلاحات در درون نظام هستند، در یک انتخابات آزاد بر فراز قانون اساسی میتوانند با هم متحد بشوند. حتی بخشهای موجود در نظام که مخالف هستند، در چنین شرایطی مجبورند به یک انتخابات آزاد تن بدهند.
به نظر شما اگر رهبران جنبش سبز این را عنوان کنند، مورد توافق وسیع عمومی قرار میگیرد.
این راهبرد اصلی است. در کنار آن باید خواستههای کارگران، زنان، اقلیتهای قومی و مذهبی، معلمان و حتی بخشی از نیروهای مسلح، در بیانیههای ما چنان درخشان و چنان جایگاه واقعیای داشته باشد که آنها را جذب کند و باید برای جذب آنها سازماندهی داشته باشیم.
برای جذب این طبقات و آحاد و گروههای اجتماعی کار وسیع اجتماعی لازم است. کار پیچیدهای است و مجموع اینها میتواند جنبش اعتراضی ایران را گسترش بدهد.
وقتی شما میگویید برای بسیج طبقات، باید کار وسیع اجتماعی انجام بشود و کار پیچیدهای هم هست، معمولاً بهنظر میآید که خود پرسش را طرح میکنید. مسئله همین است. در شرایطی که حاکمیت، به گفتهی خود شما، هر روز دامنهی سرکوب را بیشتر میکند، چگونه میشود سازماندهی کرد؟ چگونه میشود این کار پیچیده را انجام داد؟
همانطور که گفتم، در سرکوب هیچ فرقی نمیکند. این نظام و آقای خامنهای امروز آقایان موسوی و کروبی را خارج از این نظام میداند و آنها هرچه اصرار کنند که ما درون نظامیم، قسم حضرت عباس هم بخورند که ما به شما وفاداریم، ایشان و بقیه قبول نمیکنند. بنابراین در هزینهی سرکوب هیچ فرقی نمیکند.
مسئله این است که وقتی ما آنچه را آنها دیکته کردهاند، قبول میکنیم، در حقیقت اپوزیسیون بودن ما را هم گفتمان نظام تعیین میکند. نظام یک خط قرمز میکشد و میگوید اپوزیسیوناش را هم خودم تعیین میکنم. بنابراین اپوزیسیون محدود میماند در چهارچوب کسانی که چنین خواستی دارند.
زمانی که ما به توافق برسیم، برای ایجاد اتحاد بین خودمان، من خیلی طرح مشخصی میدهم. بههیچوجه اینطور نیست که طرح مشخصی ندارم. من میگویم که قانون اساسی موجود را هیچکدام از جناحهای قدرت فعلی نظام قبول ندارند.
جناح آقای خامنهای میگوید که قانون اساسی موجود معتبر نیست، برای اینکه ولایت مطلقهی فقیه را که من میخواهم در آن عمل نمیشود. جناح آقای احمدینژاد میگوید که قانون اساسی موقعی تنظیم شده که مجلس در رأس همهی امور بوده و امروز رئیسجمهور است که باید در رأس همهی امور باشد. آقای موسوی میگوید که این قانون اساسی یک ذات بسیار تمیز و زیبایی دارد که به آن عمل نشده و باید بدون تنازل عمل بشود تا بعد ببینیم چه میشود. اپوزیسیون اصولی نظام هم از ابتدا قانون اساسی موجود را قبول نداشتند. جامعه هم بهتدریج به این نتیجه رسیده که این قانون اساسی نمیتواند به مطالبات مدنی جواب بدهد.
وقتی قانون اساسی موجود از همه طرف در بحران است، نمیتواند پایهی یک توافق ملی قرار بگیرد. ما حتی نمیگوییم امروز باید از این قانون اساسی عبور کرد یا آن را کنار گذاشت. ما میگوییم این قانون اساسی را بگذارید کنار، بر فراز آن بیایید یک قرارداد ببندید که بشود با آن انتخابات آزاد برگزار کرد و در پی آن نمایندگان واقعی مردم مجلس را تصاحب کنند.
فهم آن خیلی ساده است، عمل آن هم خیلی ساده است. فقط این توهم را که اگر چنین کاری بکنیم، هزینهی اضافه میشود باید کنار گذاشت. از طرف دیگر، دلبستگی خودمان به آنچه در جوانی کردهایم و بسیار اشتباه بوده را هم باید کنار بگذاریم. شهامت عبور از اشتباهات خودمان را داشته باشیم.
این پیشنهادی است که شما به رهبران جنبش سبز دارید؟
من به همهی فعالین سیاسی، از جمله آنها پیشنهاد میدهم.
به نظر میرسد از این سه دستهای که شما شمردید، مخصوصاً دو گروه در حاکمیت، طرفداران قدرت مطلقهی فقیه و طرفداران قدرت گرفتن رئیس جمهوری، با چنین ایدهای توافق نداشته باشند و در عمل پیش نرود.
ایدهها را صحت و سقمشان پیش نمیبرد، حمایت در خیابان، حمایت گروههای سیاسی و حمایت بینالمللی است که آنها را غالب میکند. اگر گروههای حاکم ببینند چارهی دیگری نیست، حتماً به انتخابات آزاد تمکین خواهند کرد و این تنها بازیای است که آنها هم حق شرکت در آن را دارند. همهی بازیهای دیگر در لحظهی عبور، به آنها امکان شرکت در پروسهی تغییر را نمیدهد.
این تنها پروسهی تغییری است که آقای احمدینژاد و آقای خامنهای هم در آن امکان شرکت دارند و از طرف دیگر، توجه کنیم که حالت ایران یک حالت بسته است. اینطوری نیست که طرح های آنها هم میتواند پیش برود. آنها هم مانند رهبران جنبش سبز ناراضیاند، برای اینکه خواستهی خودشان را نمیتوانند پیش ببرند. هرچند که میترسند اگر به واقعیتها تمکین کنند، اصلاً نتوانند در هیچ بازی دوران گذار شرکت کنند، ولی پیشنهاد ما این است که ما بازیای داریم که شما هم میتوانید در آن شرکت کنید و آن انتخابات آزاد است.
ما خواستار برگزاریی یک رفراندوم آزاد و عادلانه در ایران هستیم که با نظارت ناظرین مستقل سازمان ملل متحد و سایر گروهای آزادی خواه اپوزتسیون ایرانی داخل وخارج از کشور و مطبوعات آزاد برگذار شود . ما میخواهیم ملت ایران خودش در یک رفراندوم آزاد وعادلانه سرنوشت خودش را انتخاب کند . ما حکومت دینی و یا استبداد دینی که سی وسه سال است بیش از یک ملیون ایرانی را چه در زندانها چه در جنگ کشته و ملیونها ایرانی را مجروح ومعلول شیمیایی و معتاد کرده نمیخواهیم . ما حکومت دینی که این فقر گسترده را در این سرزمین غنی از معادن نفتی است مستولی کرده نمیخواهیم . نه ما نمیخواهیم https://www.facebook.com/group.php?gid=144576808897554
بابک خرم دین / 04 March 2011
از دو دیدگاه می توان جهت گیری رهبران جنبش سبز را بررسی کرد: یک از دید مثبت به این صورت که اگر این رهبران از ابتدا می خواستند از همه گروههای اپوزسیون دعوت کنند حاکمیت خیلی سریع آنها را حذف می کرد.
و از دیدگاه منفی به این صورت که پس از گرایش مردم بسیاری به آنان و افزایش قدرت آنان آنها می بایستی فوری از دیگر گروههای اپوزسیون و به خصوص از دیگر گروههای مردم نیز دعوت می کردند تا به جنبش بپیوندند.
این جنبش متعلق به رهبران نیست بلکه تنها و تنها متعلق به خود مردم است که آنان برای خودشان رهبرانی انتخاب کرده اند. این رهبران اجازه ندارند بخش زیادی از مردم را کنار بگذارند. جوانانی که با کفش نماز می خوانند هدف آنها نماز خواندن نیست و به دنبال آزادی به آنجا رفته اند و مردمان بسیار مخالف و عصبانی از رژیم اسلامی که هرگز به خیابان نیامده اند این هر دو گروه از طرفداران سیستم سکولار هستند و با ادامه دادن شعارهای مذهبی توسط رهبران جنبش سبز به تدریج این گروهها فاصله بیشتری از جنبش می گیرند. بیشتر این مردم خطر کشته شدن را برای حفظ نظام به جان نمی خرند بلکه آنها جنبش سبز را وسیله ای برای رسیدن به آزادی راستین می دانند. پس حذف اکثریت این گروه و دلسرد کردن آنها شاید کار عاقلانه ای نباشد.
از طرف دیگر عریان کردن این موضوع که مردم به دنبال چه هدفی هستند دیگر خطری بیشتر از آنچه الان هست جنبش را تهدید نمی کند.
همه دیگر می دانند که انتخاب هر کس به عنوان رهبر و یا حتی بدون رهبر و به عنوان رئیس جمهور در جمهوری اسلامی به سوی همین وضعیتی که الان رژیم دارد برگشت خواهد نمود. همانطوری که از اول انقلاب روشنفکران می دانستند که این رژیم اسلامی به این سو خواهد رفت و از آن کناره گرفتند.
اما عده ای گمان می کنند با ادامه راه خمینی راه دیگری به غیر از آنچه الان هست امکان پذیر خواهد بود. این رژیم تعریف شده است به سمت هر روز بدتر از دیروز و گریزی از آن نیست بنابر این روشنفکران داخل حاکمیت هم فرصت طلایی دارند تا خواست گذر از حکومت اسلامی را آشکار کنند.
همان طوری که جناب حسن شریعتمداری گفته اند تنها راه پیروزی پذیرش گروههای سکولار، گروههای کارگری و به نظر من نه تنها معلمان بلکه همه کارمندان در این جنبش می باشد. اکثریت کارمندان حتی آنانی که دریافتی قابل توجهی دارند از این رژیم راضی نیستند و اگر جنبش خوب مدیریت شود با یک اعتصاب سراسری کمر این رژیم خواهد شکست.
بحث انتخابات آزاد را رژیم اسلامی هیچگاه نخواهد پذیرفت چون آنها گندکاری های بسیاری دارند و بین انتخابات آزاد و جنگ تا سقوط کامل، جنگ را انتخاب خواهند نمود.
آنها به احتمال زیاد گزینه یک انتخابات به ظاهر آزاد را روی میز دارند تا در صورت بحران از آن استفاده کرده و افراد اپوزسیون داخلی را در معادله قدرت راه دهند. اما مردم نباید به کمتر از سقوط کامل رژیم اسلامی یا به یک انتخابات آزاد تحت نظارت سازمان ملل قانع باشند.
ساسان، آمریکا / 08 March 2011