رژه مرگ است که بيشتر هراس میافكند تا خود مرگ [۱]
سعيد راعی ـ مرگ چیست و چه نسبتی با کشتن افراد و قتل ایشان دارد؟ کشتن افراد به بهانهی مجازات، چه دلایلی دارد و چرا مجازات مرگ در ملاء عام و در حوزهی عمومی صورت میگیرد؟ اینها سئوالاتی است که بسیاری به دنبال یافتن پاسخی برای آن هستند. این نوشته سعی میکند به طرح مسأله« اعدام در ملاء عام» بپردازد و از منظری جامعهشناسانه تبیینی نظری از آن به دست دهد.
مقدمه:
در فرهنگ لغات، مرگ را پایان زندگی و واقعهای که به ختم زندگی منجر میشود، تعریف میکنند. از نظر کالبدی و زیستی نیز، فرایند مردن، تنها چند ثانیه و گاهی اوقات، چند دقیقه طول میکشد؛ ناگهان و در یک لحظه، عضوی حیاتی در بدن موجود زنده، از فعالیت باز میماند و این از کار افتادن، به سادگی به تمامی اعضای بدن سرایت کرده و آن موجود زنده در زمانی کوتاه، کالبد تهی میکند و زندگیش خاتمه مییابد و در واقع میمیرد.
البته مشخص است که این تعریف مردن؛ برای ما کافی نیست و مطالعهی مرگ با چنین رویکردی، غیر از لغتشناسان و زیستشناسان، برای دیگران جذاب و کاربردی نیست؛ چرا که اغلب افراد، در ذهنشان تعابیر دیگری از مرگ دارند؛ تعابیری که با زندگی اجتماعی، فعالیتهای روزمره، احساسات، روابط فردی و خانوادگی، آرزوها، امیال و خواست ایشان در ارتباط است و ناظر به وضعیتی ذهنی- اجتماعی یا بیناذهنی در ارتباط با زمان مرگ و شرایط پس از مرگ است.
با این توضیح، میتوان انواع مرگ را با رویکردهای متفاوتی چون رویکرد فلسفی، روانشناسانه، دینشناسانه، جامعهشناسانه و حقوقی تعریف؛ مطالعه و تبیین کرد؛ اما پیش از آن، باید انواع «مردن» را مشخص ساخت. به صورت خلاصه میتوان گفت که «مردن» آن هنگام که ناخواسته و بر اساس عوامل شناخته شده (مانند پیری، بیماری و…) یا اتفاقی (مانند تصادف، سقوط هواپیما، زلزله و…) باشد؛ «مرگ» نام میگیرد. در این شرایط، فرد یا افرادی به صورت مستقیم و آگاهانه باعث مرگ دیگری نمیشود. حال اگر فردی با تصمیم قبلی و آگاهانه خود را بکشد و به بیان دیگر باعث «مردن» خود شود؛ «خودکشی» کرده است. در صورتی که اگر دیگران مرتکب چنین عملی شوند، مرتکب «قتل» شدهاند.
قتلها نیز دلایل و انواع مختلفی دارند؛ یکی از این انواع؛ که موضوع این نوشته است؛ قتلی است که مجری قانون به بهانهی مجازات فرد قانون شکن؛ عملی را به فعلیت میرساند که آن عمل، منجر به «مردن» فرد میشود و به آن «اعدام» میگویند. اعدامها نیز یا در فضای محدود و دور از چشم عموم مردم صورت میگیرد یا در مقابل دیدگان ايشان؛ به عبارت دیگر در ملاء عام و حوزهی عمومی.
مسأله این است که اگر مجریان قانون به دنبال مجازات فرد خطاکار هستند؛ و قانون ایشان تصریح کرده (فارغ از درست و منصفانه بودن آن قانون) که فرد خطاکار باید اعدام شود؛ چرا قاتلان که اکنون در مقام پاسداری و اجرای قانون هستند؛ ترجیح میدهند این اعدامها در ملاء عام و در حوزهی عمومی صورت گیرد و عامه مردم شاهد «مردن» و به بیان دقیقتر به «قتل» رسیدن یک فرد (که بر اساس قانون اکنون مجرم شناخته میشود)؛ باشند؟ [ضمن اينكه میتوان پرسيد؛ آيا اساساً به بهانهی مجازات يك فرد میتوان فرد يا افرادی را اعدام كرد عمل درستی است يا خير!]
نظریههای جامعهشناسی و اعدام در ملاء عام:
اگرچه ( تا آنجا که نگارنده آگاه است) نظریهی جامعهشناسی مشخصی دربارهی «اعدام» و «اعدام در ملاء عام» وجود ندارد؛ اما در حوزهی جامعهشناسی حقوق و جرم، نگرههایی مطرح شده که شاید بتوان بر اساس آن، به تبیین مسأله مذکور پرداخت. به عنوان مثال، شاید بتوان با استناد به آراء امیل دورکیم، جامعهشناس کلاسیک فرانسوی، در کتاب «درباره تقسیم کار اجتماعی» [۲] گفت؛ در جوامع سنتی که وجدان جمعی بر آن حاکم است، حقوق، و به تبع آن، مجازاتها، تنبیهی و تأدیبی هستند. در این جوامع، فرد خطاکار كه با اعمال منافی وجدان جمعی، روح اجتماع را خدشهدار میسازد، باید به مجازات برسد و تنبیه شود تا وجدان جمعی التیام یابد. در مقابل، در جوامع مدرن که قانون و نظم حاکم است، حقوق، و به تبع آن، مجازاتها، ترمیمی و جبرانی هستند. در این جوامع، فرد خطاکار با اعمال خود که منافی قانون است؛ نظم عمومی را خدشهدار میسازد؛ پس باید به صورتی مجازات شود که نظم امور با رعایت انصاف به جامعه بازگردد و فرد، دیگر زمینه و انگیزهی اختلال در نظم عمومی را نداشته باشد.
از منظر دورکیمی، تحلیل مسأله در سطحی کلان و در ارتباط با ساختارهای اجتماعی معنا پیدا میکند و نقش کنشگران یا خواستهای فردی، مطرح نیست. از دیگر اندیشمندانی که در سطح کلان و ساختاری نظریاتی را بنیان نهاده که با استناد به آن میتوان موضوع را تحلیل کرد؛ میشل فوکو، اندیشمند فرانسوی، است.
فوکو در سطحی کلان و البته با رویکردی تاریخی- تبارشناسانه، مسأله «قدرت و قانون» را در قالب «میل به سرکوب» تحلیل میکند و نشان میدهد که چگونه در دورهی مدرن؛ سکس، مرگ و بسیاری دیگر از مفاهیم اجتماعی، تغییر ماهیت داده و از زندگی اجتماعی و گفتار روزمره افراد خارج شده است. او به صورت مشخص در کتاب «مراقبت و تنبیه»[۳] استدلال میکند که تکنولوژیهای انظباطی و سازوکارهای قدرت، این مفاهیم سرکوب شده را در جهت نمایش امتیاز اجتماعی مالکان قدرت بهرهبرداری میکند.
در این دستگاه مفهومی است که فوکو نشان میدهد؛ چگونه تفکیکی آشکار و مخرب بین دیوانگی و عقل؛ قانونشکنی و قانون؛ سلامت و بیماری، مردانگی و زنانگی به وجود آمده و چگونه سازوکارهای قدرت سرکوبگر در قالب کشتار افراد؛ حبس و روانه بیمارستان یا تیمارستان کردن ایشان، شکل گرفته است.
البته چنین تحلیلی نیز در سطحی گفتمانی و ساختاری، موضوع را تحلیل میکند؛ درحالی که میتوان در سطحی پایینتر و خردتر (که نقش افراد و کنشگران نیز تا حدی مطرح باشد)؛ موضوع را تحلیل کرد. به عنوان نمونه در این سطح، میتوان به سازوکارها و خطمشیهای اعدام و مجازات، با تکیه بر آراء نوربرت الیاس، جامعهشناس آلمانی، در کتاب «تنهایی دم مرگ» [۴] پرداخت.
نوربرت الیاس، جریان متمدن شدن را همسو با اعمال نفوذ و انقیاد «بدن» میبیند و از این منظر، نشان میدهد که چگونه «مردن» و «مرگ» در این فرایند ماهیتی متفاوت مییابد و چگونه «فرایند مردن» برای افراد در فضایی بینذهنی معنا مییابد. از این منظر، آگاهی از مرگ (مرگی که امروز از حوزهی عمومی بیرون رانده شده است) مسأله اصلی در «فرایند مردن» است؛ چرا که در غیر این صورت تعریف کالبدی- زیستی مرگ چندان راه به مقصود نمیبرد. چنين است كه نگره الیاس، آنجا که از سرکوب مرگ سخن میگوید، به فوکو نزدیک میشود؛ اما او در مقایسه با فوکو، کمی ریزتر به مسأله مینگرد و ذهنیت افراد را که برساختهی فضای اجتماعی است؛ در تحلیل خود وارد میکند.
بر این اساس، شاید بتوان گفت که «اجرای اعدام در ملاء عام» تجلی امر سرکوب شده در حوزهی عمومی است؛ تا قدرت سرکوبگر ابراز کند ؛ چگونه میتواند قید و بندهای خود را بر بدن افراد اعمال کند و چگونه محتضران و قربانیان این فضای بازتولید شده، توسط قدرت سرکوبگر؛ در تنهایی کامل به کام مرگ میروند، حتی آنجا که صدها نفر و دهها دوربین ناظر مرگ ایشان هستند؛ چرا که محتضران بسیار پیش از این از دنیای زندگان بیرون رانده شدهاند و به دست عاملان قدرت سپرده شدهاند؛ چرا كه اين تنها سازوکار و تکنولوژی قدرت است که حق سرکوب، نمایش امر سرکوب شده، انقیاد بدنها و بهرهبرداری از تكنولوژی مرگ را دارد.
اجرای نمایشی اعدام در ملاء عام:
تا اینجای بحث با مرور سه نظریه؛ دورکیم، فوکو و الیاس، سخن را صرفاً در سطحی فرافردی و ناظر بر ساختار اجتماعی پیگیری کردیم، در صورتی که در سطحی خردتر و معطوف به کنشگران، روانشناسان اجتماعی نیز ایدهها و مفاهیمیای را مطرح کردهاند که بیشک میتواند بصیرتی در تحلیل مسأله فراهم سازد. اما از آنجا که این متن؛ تنها به دنبال به کار بستن نظریات جامعهشناسانه دربارهی «اعدام در ملاء عام» است و همچنين نمیخواهد در سطح ساختارهای کلان اجتماعی محدود بماند؛ لذا به یکی از نگرههايی میپردازيم كه متأثر از آرای اروین گافمن و متكی بر مفاهیم ابداعی این جامعهشناس آمریکایی است و به نظر میرسد با اتکاء بر آن میتوان مسأله را تحلیل کرد.
گافمن با تکیه بر چند مفهوم بنیادی، در کتاب «نمود خود در زندگی روزمره» [۵] به این مسأله میپردازد که کنشهای اجتماعی، همواره اجراهایی نمایشی در فضای عمومی هستند و هر کنش اجتماعی را میتوان با استعاره تئاتر و نمایش تشریح کرد. او در نظریه خود به مفاهیمی میپردازد که در اجراهای نمایشی مطرح هستند؛ از جمله: اجرا، بازیگران، بازیگردانان، تماشاچیان، جلوی صحنه، پشت صحنه، نقش، اجرای نقش و…
از نظر گافمن، کنش افراد در اجتماع، همچون اجرای یک تئاتر است و وقتی ما یک تئاتر را تصور کنیم، میتوانیم تمامی مفاهیم ذکر شده را در آن بازشناسی کنیم. ممكن است از یک نمایش، اجراهای متفاوتی وجود داشته باشد، هر اجرا، بازیگرانی دارد که این بازیگران هر یک نقشی در اجرای نمایش دارد، که این اجرای نقشها از یک بازیگر به بازیگر دیگر و از یک اجرا به اجرای دیگر متفاوت است. بازیگران بر اساس متن نمایش و البته با خلاقیتهای خود و عاملیت بازیگردان یا کارگردان نمایش به خلق نمایش در روی صحنه میپردازند. ایشان البته قبل از آمدن به جلوی صحنه، در پشتصحنه تمرین کردهاند و خود را آماده ساختهاند؛ اشتباههای احتمالی در پشتصحنه اتفاق افتاده و نواقص برطرف شده است و چنين است كه تمام این فرایندها و برخوردها با خودآگاهی صورت میگیرد.
نظریهی گافمن دربارهی «اجراهای نمایشی» البته پیچیدگیها و نکاتی دارد که عدم بیان آنها، ممکن است موجب بدفهمی نظریه و کمدقتی در تحلیل شود؛ به عنوان مثال او با تکیه بر مفهوم «گروهه» همهی عوامل یک اجرا را دارای نقش میداند؛ و همچنين توضیح میدهد که همه عوامل در يك اجرای نمايشی به تحلیل ساختاری منجر نخواهد شد و همچنان میتوان در سطحی بینفردی و بینذهنی به تحلیل کنشها پرداخت.
اما چون اين موضوع، در حوزهی تخصصی جامعهشناسی و نظریه اجتماعی اهمیّت دارد؛ در اینجا از اين مباحث که نیاز به پیشزمینه مقدماتی در جامعهشناسی دارد، صرف نظر میکنیم و با تشریح دو مفهوم کلیدی «داغ» و «هویت» در نگرهی گافمن، به بحث «اعدام در ملاء عام» میپردازیم.
گافمن در یکی دیگر از آثار خود با عنوان «داغ ننگ: چاره اندیشی برای هویت ضایع شده» [۶] به تفصیل به مفاهیم «داغ» و «هویت» میپردازد. از نظر او هویت اجتماعی در جریان و در فرایند کنشهای اجتماعی ساخته میشود و شکل میگیرد. افراد در جریان ایفای نقش، هویت فردی و اجتماعی خود را برمیسازند و به آن شکل میدهند و آن را اصلاح میکنند؛ این هویت یا توسط اجتماع پذیرفته و تثبیت میشود یا رد شده و پسزده میشود. در این معنا، هویتی که افراد خود را با آن و به واسطهی آن تعریف میکنند، هویت اجتماعی بالقوه است و هویتی که در فرایند کنشها و ایفای نقشها بروز پیدا میکند، هویت اجتماعی بالفعل نامیده میشود. البته این دو همیشه با یکدیگر یکسان نیستند؛ زیرا اغلب، درک افراد از خودشان با نمود آن در زندگی روزمره و صحنهی عمومی همسان نیست و درست اینجا است که فرد دچار تعارض و بحران هویت- نقش میشود؛ در این شرایط فرد یا مجبور است به ایفای نقشی بپردازد که جامعه و تماشاگران توقع دارند یا «برچسب» و «داغ ننگ» میخورد و هویتش خدشهدار خواهد شد. در اين معنا «داغ ننگ» شامل دو مقوله است؛ یکی «داغ احتمال بیاعتباری» و دیگری «داغ بیاعتباری».
«داغ احتمال بیاعتباری» وقتی است که دیگران از هویت ننگ آلود فرد خبر ندارند؛ اما همواره این خطر وجود دارد که به این مسأله پیببرند، فرد نیز تلاش میکند تا این مسأله پنهان بماند. در مقابل «داغ بیاعتباری» به موقعیتی آشکار ناظر است که فرد در آن، از هویتی ننگ آلود رنج میبرند و اجتماع نیز این به این ننگ آگاه است؛ البته فرد سعی میکند در زندگی روزمرهی خود، این مسأله را مدیریت کند و عواقب آن را کنترل نماید. در این معنا همه ما به نوعی از داغ (اغلب داغ احتمال بی اعتباری) رنج میبریم و تلاش میکنیم آن را پنهان کنیم؛ از گرایشهای نامتعارف جنسی و اعتیاد گرفته تا نواقص جسمی، تیکهای عصبی و اختلالهای روحی و روانی یا هر آنچه که اجتماع بر اساس اصول متعارف خود بر آن برچسب زده و به آن واکنش منفی نشان میدهد.
حال بر این اساس، به قتل برای مجازات در حوزهی عمومی (اعدام در ملاء عام) میپردازیم. با اتکاء به نظریهی گافمن میتوان گفت: «اعدام در ملاء عام» به مثابهی یک کنش اجتماعی، نمایشی است که ما هر بار اجرایی متفاوت از آن را میبینیم. نقشهایی وجود دارد که جلادان، محکومان، اشیاء اعدام، صحنه، نورپردازی، جلوی صحنه اعدام و پشت صحنه را شامل میشود. تماشاچیانی حاضر هستند تا شاهد اجرای بیکم و کاست نمایشی باشند که قطعاً خود در آن، نقش داشتهاند؛ آنجا که داغ ننگ مخفی محکوم را کشف کردهاند و با طرد کردن و برچسب زدن، او را از صحنه اجتماع راندهاند و قاضیان این برچسب را به صورت رسمی بر پیشانی محکوم حک کردهاند و محکوم که اکنون قربانی نمایشنامهای بیعیب و نقص است؛ تمام تلاش خود را میکند که به بهترین نحوه، نقش خود را اجرا کند؛ نقشی که نمایشنامهنویس با دقت نگاشته است، زيرا او میداند كه این ” رژه مرگ است که بيشتر هراس میافكند تا خود مرگ”. با این آگاهی، بازیگردانان و کارگردانان نیز گرم کار خود هستند؛ در گوشهای از صحنه چند عکاس، فیلمبردار، خبرنگار و منتقد! نشستهاند تا ضمن تماشای نمایش، آن را ثبت کنند؛ چون ثبت این رژه و نمایش برای هراس افکندن ضرورت دارد.
محکومان یا قربانیان معاصر:
روزگاری قبایل بدوی در مراسم مذهبی مختلف، فرد یا افرادی از قبیله خود را قربانی میکردند، تا بلایی طبیعی یا قهری متافیزکی، دامن خود و قبیلهشان را نگیرد. قربانیان افرادی بودند داغ خورده: کودکان، زنان، معلولان، مجرمان، متجاوزان، منحرفان جنسی و در برخی موارد پیران و ناتوانان.
خون ریختن و قربانی کردن انسانها توسط اجدامان امروز برای ما بیمعنا و مضحک به نظر میرسد؛ اما سئوال این است که؛ ما امروز چرا خون میریزیم؟ برای التیام وجدان جمعی، آنچنان که دورکیم گفته است؛ یا برای نمایش قدرت و استفاده از تکنولوژی مرگ به منظور اعمال نفوذ بر افراد، آنچنان که فوکو و الیاس گفتهاند. شاید هم این قربانی کردن، اجرایی است از یک نمایش ایجاد وحشت و دهشت؛ آنچنان که گافمن میگوید.
به نظر میرسد، مطالعه جامعهشناسانه «اعدام در ملاء» اگر با رویکر قربانی دادن و قربانی گرفتن باشد؛ میتواند وارد فضای جدیدی شود، فضایی که میتوان با توجه به مفهوم قربانی در آرای نیچه، هوركهايمر و آدورنو، و همچنین با اتکا به دستاوردهای انسانشناسان به آن پرداخت. همچنان که میتوان با تکیه بر مباحث حوزهی عمومی و ویژگیهای حوزهی عمومی، جذابیتها و کارکردهای اجرای مجازات در ملاء عام را نیز تبیین کرد.
اما هر رويكردی كه اتخاذ میكنيم، مهم آن است كه بدانیم “آنگاه که کلمه خون بر زبان جاری میشود، نشانه آن است که عقل و منطق به زودی رخت برخواهد بست. [و آگاه باشیم که] تمامی این ماجرای خون به مناسک قربانی برمیگردد، به آن هزاران سالی که کاهنان ابتدا گلوی انسانها، و بعد گلوی حیوانها را میدریدند تا خون جاری شود و خدایی ستمگر را خشنود کند. این موضوع در همه ما ریشه بسیار عمیقی دارد، قربانی کردن خون قربانیها، بلاگردانها. وقتی کسی به خون متوسل میشود تا ما را به حمایت از خود و آرمانش برانگیزد [ و وجدان جمعی ما را آسوده کند، تکنولوژی مرگ را حقه کند، یا نمایشی جذاب و البته دهشتناک اجرا کند] زمان آن است که مراقب باشیم، به آن هزارههای طولانی فکر کنیم که زندگی اجدادمان را خون و قربانی حفظ میکرد.” [۷]
پینوشت:
۱- اين جمله، ترجمه جملهای از فرانسیس بیکن، به زبان لاتين است كه در مقاله «از مرگ» یا «درباره مرگ» “of death” آمده است.
نويسنده، ترجمه اين جمله را وامدار دكتر مير شمسالدين اديب سلطانی است و بدين جهت از ايشان سپاسگزار است. سزاوار بيان است كه جواد گنجی نيز در ترجمهی مقاله بیکن به فارسی، در فصلنامه ارغنون شماره۲۷ـ۲۶صفحه ۸۳، جمله “Pompa mortis magis terret, quam mors ipsa” را چنین به فاسی برگردانده است كه «نمایش مرگ، خوفناکتر از خود مرگ است»
۲- درباره تقسیم کار اجتماعی؛ امیل دورکیم؛ ترجمه باقر پرهام؛ تهران: نشر مرکز؛ ۱۳۸۱. همچنین با ترجمه حسن حبیبی؛ تهران: قلم؛ ۱۳۵۹.
۳- مراقبت و تنبیه: تولد زندان؛ میشل فوکو؛ ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده؛ تهران: نشر نی؛ ۱۳۷۸.
۴- تنهایی دم مرگ؛ نوربرت الیاس؛ ترجمه امید مهرگان و صالح نجفی؛ تهران: گام نو؛۱۳۸۴
۵- کتاب (The Presentation of Self in Everyday Life) هنوز به فارسی ترجمه نشده است.
۶- داغ ننگ: چاره اندیشی برای هویت ضایع شده؛ اروین گافمن؛ ترجمه مسعود کیانپور؛ تهران: نشر مرکز؛۱۳۸۶
۷- زندانهایی که برای خود انتخاب میکنیم؛ دوریس لسینگ؛ ترجمه مژده دقیقی؛ تهران: نشر کندوکاو ۱۳۸۹؛ ؛ صفحه ۳۱-۳۰
مقاله جالبی بود.لطفا مقالات تحلیلی از این دست درباره رهبران مستبد تاریخ با رویکرد روانشناسانه تهیه کنید.سالهاست به این نتیجه رسیده ام که عده ای دیوانه فرمان هدایت تاریخ را در دست داشته اند.و در تعجبم که درایت انسان در هنگام بی عقلی این رهبران کجا بوده؟ایا انسان ذاتا مقهور قدرت است و برای رها شدن از ان بایدسیر تکاملی خود را طی کند؟
کاربر marjan / 04 March 2011