گندم عمادیان- میدان انقلاب از مهم‌ترین میدان‌های شهر تهران است. در گذشته مجسمه‌ی ناصرالدین شاه در این میدان که در آن زمان به همین خاطر به آن «میدان مجسمه» می‌گفتند، قرار داشت و بعد از آن‌که مجسمه‌ی رضا شاه در این میدان نصب ‌شد، میدان ۲۴ اسفند نامیده شد. بعد از آن هم مجسمه‌ی محمد رضا شاه آنجا نصب بوده تا زمان انقلاب که مجسمه‌ی او را به زیر افکندند و از آن پس، میدان ۲۴ اسفند به میدان انقلاب تغییر نام داد.

نمود درد و مرگ در اثر ایرج اسکندری در میدان انقلاب

بعد از انقلاب، اثری حجمی در میدان نصب شد که عده‌ای این اثر را ضعیف‌ترین کار ایرج اسکندری می‌دانند: رولتی رفته رفته قطر زیادی پیدا می‌کند و به نقش برجسته‌ای تبدیل می‌شود که با تصاویر خود از توده‌ی انقلابیون اسلحه به‌دست با دهان‌های گشوده از فریاد و مشت‌های گره‌کرده، تصویر غالب هنر انقلابی این دوران است.

این مجسمه که تیرماه ۸۶ به دلیل ساخت و ساز متروی شهری از میدان انقلاب برچیده شده بود، بعد از سه سال، بازسازی و هم‌زمان با سالگرد انقلاب، در ضلع غربی میدان دوباره نصب شد. تصاویر نقش برجسته با وجود اندکی تغییرات، هنوز هم شمایل‌نگاری انقلابیون، قربانیان و شهدا است. در تصاویر این مجسمه، بدن‌های انسانی، پوشیده در لباس‌های رزمی و حجاب، جایگاه تجربه‌ی رنج، درد و مرگ در راه آرمان‌های انقلابی است.

ویرانگری جمعی پس از انقلاب

پس از پیروزی انقلاب در ایران، مجسمه‌های شاه و خاندان سلطنتی از میدان‌های شهر پایین کشیده و تخریب شدند. این ویران‌گری (وندالیسم) جمعی همچون انقلاب فرانسه، واکنشی سیاسی و روانی در برابر شاه و خانواده‌اش و ناآرامی‌های اجتماعی و سیاسی آن زمان بود. در زمان انقلاب فرانسه نیز مجسمه‌ی سواره‌ی لویی چهاردهم و مجسمه‌هایی از باقی شاهان نظام سلطنتی فرانسه از معابر عمومی شهر‌ها به زیر کشیده و تخریب شدند.

مردم با قطعه قطعه‌ و مثله کردن نشانه‌های شاهنشاهی به عنوان تجسد جسمانی رژیم گذشته، به تخریب حکومت پیشین، جنبه‌ای اجرایی و برگشت‌ناپذیر دادند. انقلابیون می‌خواستند بقایای قابل‌شناسایی این بدنه‌ی اجتماعی مرده، طعه قطعه‌شده و غیر عادلانه را تخریب کنند. چنین بود که شمایل‌شکنی و مثله‌کردن مجسمه‌ها، تکلیفی عملی پیش روی کسانی بود که می‌خواستند حکم انقلاب را اجرا کنند.
انقلاب می‌بایست با پاک کردن اشتباهاتی که در طول قرن‌ها اتفاق افتاده بود و زدودن این خطاها از گذشته‌ی تاریخی آغاز می‌شد. ماهیت دقیق این «اشتباهات» و چگونگی پاک کردن آن‌ها، مسئله‌ای بود که باید در مورد آن تصمیم گیری می‌شد. انقلاب فرانسه در موقعیت بینابینی تخریب یک تمدن، پیش از آوردن تمدنی تازه گرفتار آمده بود. اما فرانسوی‌ها توانستند با پیوند بخشیدن به این قطعات تخریبی نامرتبط با یکدیگر در چارچوب کلیتی تازه، آغازگر عصر مدرن باشند و با توجه داشتن به فردیت انسان‌ها به شکل‌گیری و رشد دموکراسی در اروپا کمک کنند.

در انقلاب ایران، بر خلاف انقلاب فرانسه، تخریب مجسمه‌ها به شمایل شاهان رژیم گذشته محدود نماند. در‌‌ همان زمان مجسمه پرویز تناولی در باغ هنرمندان تکه تکه و در گلخانه‌ای دفن ‌شد و مجسمه‌ی کامبیز اسماعیلی شریف را هم که در سفارت فرانسه قرار داشت تخریب کردند. یکی از مجسمه‌های ارزشمندی که در این دوران به سرنوشت مشابهی دچار شد، مجسمه‌ی «مرد نی‌لبک‌زن» اثر بهمن محصص است.

مجسمه‌ی مرد نی‌لبک‌زن

مجسمه‌ی برنزی محصص حدود چهار متر طول داشت و هم‌زمان با ساخت بنای تئا‌تر شهر در این مکان نصب شده بود. پیکره‌ی عظیمی از مردی برهنه که با حرکاتی موزون در حال نواختن نی‌لبک است. بهمن محصص در دهه‌ی ۴۰ با نمایشگاه نقاشی فیگوراتیو «فی فی فریاد می‌کشد» خود را به جامعه‌ی هنری شناساند. مجسمه‌سازی و نقاشی را در ایتالیا و زیر نظر فروچیو فراتزی آموخته بود. او از نخستین نقاشان مدرن ایرانی است که توجه به فیگور انسانی را سوژه‌ی طرح‌ها و مجسمه‌هایش قرار داد. محصص فردی بسیار صریح بود و تأکید بر برهنگی و ویژگی‌های جسمانی و عضلانی پیکره‌ها، وجه مشخصه‌ی فیگورهای او بودند. فیگورهای منجمد محصص با عضلات سنگ‌شده‌شان، به قلب وضعیت تراژیک انسان مدرن می‌زنند.

مرد نی‌لبک‌زن با عضلاتی که در بخشی از بدن ستبر و در بخش‌های دیگر باریک می‌شوند، ‌زاده‌ی اضطراب جهانی است. نی لبک‌زن با سر کوچک و بدن فربه، اندامی ناموزون دارد. مجسمه‌ای آمده از جهان اسطوره‌ها و مدرنیته با چهره و پیکری مسخ‌شده. حجم‌پردازی فخیم تک تک عضلات چندان نقر شده است که مانند عضلات یک قهرمان زیبایی‌اندام، کاملاً برآمده است. فیگور به واسطه‌ی خطوط منحنی پرقدرت خود، انرژی چشم‌گیر و پرسر و صدایی می‌یابد در حالی‌که پا‌ها ظرافتی زنانه دارند. مثل این است که پاها یارای تحمل وزن پیکر را نداشته باشند. با چنین تمهیداتی است که در مجسمه‌ی «مرد نی‌لبک‌زن» و اصولاً در آثار محصص از خودبیگانگی انسان مدرن، وجهی بصری می‌یابد.

هنگامی که مرد نی‌لبک‌زن فرو انداخته و مثله می‌شود

در بدن‌هایی که محصص می‌نمایاند، انسان‌ها روح نیستند، بلکه موجودات تنهایی هستند که به‌شدت نیازمندند و اصولاً در درون ماجرایی خشن قرار گرفته‌اند. بدن‌هایی که می‌توانند سوژه‌ی میل قرار بگیرند. در اوایل انقلاب با لنگی که به کمر مرد نی‌لبک‌زن بستند، برهنگی او را پوشاندند. در قطب مقابل بازنمایی انقلابی، بدن برهنه به مثابه هرزگی و وقاحت تعریف می‌شود و تداعی‌های جنسی موجود در مجسمه، آن را به صورت ابژه‌ی قربانی مؤثری درمی‌آورد. پس از مدتی، دست‌ها و پاهای مجسمه را با اره‌ی برقی بریدند و آن را به کارگاه دکور تئا‌تر شهر منتقل کردند. مفهوم اخته‌سازی موجود در بازنمایی بدن مذکر قطعه قطعه و مجروح، در حقیقت تجربه‌ی اجتماعی خشونت‌آمیز معاصر خود را سازمان‌دهی بصری می‌کند. در دهه‌های بعد نیز تیغ سانسور، هرگونه بازنمایی تپش تن را از بدنه‌ی آثار ادبی و هنری جدا کرد. بهمن محصص هم در این میان به ایتالیا مهاجرت کرد و به آفرینش آثارش ادامه داد.

در عمق فیگور‌های نیمه مرده- نیمه‌زنده‌ی محصص، چنان‌که در طبیعت بیجان پوسیده و متورم‌اش، اندوه و ملال می‌بینیم. برای مثال در مجسمه‌ای از آفریده‌های محصص، موجودی با بدن انسان و سری گاومانند، با حالتی مغموم در گوشه‌ای نشسته و سر را به روی زانوی خود تکیه داده است. گاو- انسان ردی از شلاق بر گرده‌ی خود دارد و اندامش به غایت در خود فرو رفته و تکیده است. در مجسمه‌ای دیگر، گاو-انسان در هیأت با لطافت بالرینی می‌رقصد در حالی که زخمی سینه‌اش را دریده و سرش را متلاشی کرده است. نگاه محصص به انسان، موجودی زخم‌خورده و مسخ شده است.

سرنوشت مرد نی‌لبک‌زن در یک فضای سردخانه‌ای

آثار اروتیک محصص، سال‌هاست در داخل کشور امکان نمایش عمومی نداشته‌اند. بعد از انقلاب هیچ نمایشگاه انفرادی از او در ایران برگزار نشده است . فقط پاره‌ای از آثار او جسته و گریخته در نمایشگاه‌های گروهی دیده شده‌اند.

مجسمه مرد نی‌لبک‌زن پس از سال‌ها، برای مرمت و بازسازی به موزه‌ی هنرهای معاصر تهران سپرده شد. رئیس وقت موزه قصد داشت از بهمن محصص تقاضا کند با متریالی، بخش‌های عریانی مجسمه را بپوشاند. کاری که محصص هیچ‌گاه راضی به انجامش نشد.

محصص تعداد زیادی از مجسمه‌هایش را در ابعاد کوچک ساخته بود به امید آنکه روزی به سفارش موزه‌ها و شهرداری‌ها آن‌ها را در ابعاد بزرگ تهیه و در معابر عمومی نصب کند، اما اتفاقی که انتظارش را داشت، روی نداد. او در یکی از آخرین سفرهایش به ایران تعدای از مجسمه‌هایش را برای شرکت در نمایشگاهی همراه خود آورده بود، ولی آن نمایشگاه هرگز برگزار نشد و او در بحرانی عصبی، تمام تابلو‌هایش را با تیغ موکت‏بری پاره کرد و همه‌ی مجسمه‌هایی را که آورده بود با اره برقی تکه تکه کرد. چنین بود که حاصل عمری آفرینش هنری به نابودی سپرده شد.

مجسمه فروافتاده‌ی بهمن محصص تا به امروز در زیرزمین موزه‌ی هنرهای معاصر باقی مانده است. مرد نی‌لبک‌زن مثله شده، خالی از ابهت گذشته‌اش، یادآور نمونه‌های روی میز تشریح در فضایی سردخانه‌ای‌ست. بهمن محصص، نقاش و مجسمه‌ساز ایرانی، ششم مرداد امسال در خانه‌اش در رم درگذشت. زمانی او در واکنش به خبر تکه تکه شدن مرد نی‌لبک‌زن گفته بود: «این کار را برای ایران ساخته بودم، خود مردم باید پیگیر مراقبتش باشند، نه من.»