در ۲۵ بهم‌ ماه چرخشی نوین در جنبش آزادیخواهی مردم ایران ایجاد شد. برای نخستین‌بار شعارها راس هرم حاکمیت را نشانه گرفت و حاکمیت نیز در پاسخ به طور مستقیم رأس نمادین جنبش را هدف قرار داد و دست به حصر خانگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی زد.

برخی معتقدند حرکت جمهوری اسلامی در این زمینه محتاطانه بوده است. چراکه آنها را به زندان اوین منتقل نکرد و در خانه‌ی خود دستگیر و محبوس کرد. بی‌شک این حرکت نظام حاصل برآورد هزینه‌های احتمالی‌ای است‌ که جمهوری اسلامی ناچار به پرداخت آن در صورت دستگیری آقایان موسوی و مهدی کروبی می‌شد.

علی سعیدی، نماینده‌ی رهبر ایران در سپاه پاسداران، روز سوم اسفند اعلام کرد: «علت بازداشت نشدن رهبران مخالفان در ماه‌های گذاشته، داشتن هوادار و احتمال واکنش خواص پشت صحنه بوده است.»
وی در ادامه گفت: «در برخورد با عوامل فتنه دستگاه‌های متعددی مسئول هستند و سپاه به تنهایی نمی‌تواند اقدامی در این خصوص انجام دهد. ممکن است پس از برخورد فیزیکی با این عناصر فتنه‌گر، برخی از خواص که در پشت صحنه کار می‌کنند و مشغول هدایت کردن هستند و عناصری که پایگاه مردمی دارند، در جهت مقابله با این برخورد و حمایت از فتنه‌گران اقدامی انجام دهند.»

به بهانه‌ی بررسی این موضوع پای صحیت علی افشاری، فعال سیاسی نشسته‌ایم.

علی افشاری: البته صحبت‌های آقای سعیدی تا حدودی متفاوت با صحبت‌هایی است که معمولاً مقامات حکومتی در حوادث پس ازانتخابات جنجالی ریاست جمهوری سال ۸۸ مطرح کردند. این سخنان آن چیزی است که به عنوان برخورد با سران فتنه مطرح شد و به نوعی شاید رمزگشایی باشد از آن‌چه مصلحت‌سنجی نظام یعنی رهبری جمهوری اسلامی عنوان می‌شد. ایشان به صراحت می‌گوید پاره‌ای از نگرانی‌ها از این است که به هرحال برخی از نیروهای نظام همراهی نکنند یا این که علم مخالفت را بلند کنند. همین باعث ملاحظاتی شده است.

ولی این را نباید فراموش کنیم که به هرحال در عمل بازداشت آقایان کروبی و موسوی صورت گرفته و این حصر خانگی تفاوتی با بازداشت‌های متعارف ندارد. گرچه ظاهرش فرق می‌کند. اتفاقاً یک مزیت هم برای حکومت دارد که هزینه‌ی بازداشت متعارف آنها را هم پرداخت نکرده است. لذا باید به صحبت‌های آقای سعیدی ایراد وارد شود که خب این اتفاق الان صورت گرفته و نکاتی که ایشان می‌گفتند، ممکن است معطوف باشد به مجازات یا برخوردهای تنبیهی با آقایان کروبی و موسوی، وگرنه اصل بازداشت الان در عمل صورت گرفته است. نکته‌ی من این است که برخوردها و موضعگیری‌ها بعضاً متناقض با بخش‌های مختلف حکومت است.

بازتعریف ضد انقلاب

۲۵ بهمن نه تنها نقطه‌ی عطفی بر جنبش آزادیخواهی پس از ماه‌ها سکوت در خیابان بود، بلکه همچنین نقطه‌ی عطفی بر حرکت حاکمیت ایران بر روشن کردن خط انقلاب و ضد انقلاب بود. تا آن‌جا که غلامحسین محسنی اژه‌ای دادستان کل ایران برای اولین بار از حامیان جنبش به عنوان ضد انقلاب نام برده است. محسنی اژه‌ای روز سوم اسفند در شهر قم اعلام کرد: «ما اکنون از مرحله‌ی فتنه در حال عبور هستیم و به مرحله‌ی روشن شدن فضا می‌رویم. اکنون فضا روشن شده و بحث میان انقلاب و ضد انقلاب است.» این موضعگیری را چگونه تحلیل می‌کنید؟

البته معیار مرز انقلاب و ضد انقلاب از ابتدای پیروزی جمهوری اسلامی در اصل هواداری از نظام جدید یا حمایت از نظام ساقط شده‌ی سلطنتی پهلوی بود، اما به مرور آن جریانی که به هرصورت توانست پس از انقلاب بخش‌هایی از قدرت را در دست گیرد، مفهوم ضد انقلاب را تبدیل به ابزاری در دست خودش برای از صحنه به در کردن مخالفانش کرد. یعنی از صحنه به در کردن تمام جریان‌هایی که مخالف انقلاب به معنای تغییر نظام سیاسی پهلوی بودند.

در دوره‌های مختلف این مفهوم مدام تغییر کرد. الان هم در این موج جدید حاکمیت می‌خواهد بخشی از کارگزاران نظام را، به خصوص آنهایی که در دهه‌ی ۶۰ در مصادر و مسئولیت‌های مهمی بودند، از نظام اخراج کند. اکنون باز دوباره از این ابزار استفاده می‌کند و تحت پوشش این ابزار و بهره‌برداری از آن می‌خواهد آنها را از میدان به در کند. به نظر می‌رسد حالا هرکسی که از جنبش سبز حمایت کند، به‌خصوص از رهبران سمبولیک آن و مخالف با بستن باب سیاست‌ورزی برای آنها یا امکان فعالیت در چهارچوب‌های قانونی نظام باشد از دید آنها فردی است که یا به طور مستقیم در اردوگاه ضد انقلاب قرار دارد یا آب به آسیاب آنها می‌ریزد.

در اصل حاکمیت در نظر دارد یک فضای سنگین درست کند که همه از ترس به این جریان بپیوندند وبا آن همراهی کنند. منظورم با حذف به‌طور مشخص رهبران سمبولیک جنبش سبز و نیروهایی است که به عنوان جناح چپ جمهوری اسلامی یا خط امام جمهوری اسلامی مطرح بوده‌اند. حالا اگر از این معنای مد نظر حاکمیت از شکاف یا دوگانه‌ی انقلاب و ضد انقلاب بگذریم و خود آرمان‌ها و شعارهای انقلاب بهمن ۵۷ را در نظر بگیریم، در واقع حاکمیت فعلی و به‌طور مشخص چهره‌هایی مثل محسنی اژه‌ای و حتی خود خامنه‌ای و محمود احمدی‌نژاد را می‌شود به عنوان ضد انقلاب قرار داد و در آن چارچوب می‌گنجند. چهره‌ی کنونی موسوی و کروبی به مراتب نزدیکی بیشتری به آرمان‌های انقلاب بهمن ۵۷ دارد.

با توجه به این که رهبران جمهوری اسلامی این اواخر اعلام کردند که کسانی که از جنبش سبز حمایت کنند، ضد انقلاب هستند، آیا واقعاً خط انقلاب و ضد انقلاب دوباره بازتعریف شده است؟ فکر می‌کنید حاکمیت بتواند این مسئله را تمام شده اعلام کند و هرکسی را که با جنبش سبز موافق هست، جزو ضد انقلاب تلقی کند؟

این اراده‌ای را نشان می‌دهد که حاکمیت مصادیق جدیدی را برای ضد انقلاب مشخص کرده و نیروهای جدیدی را هم در زیر مجموعه‌ی آن اعلام کرده است، اما این که آیا موفق خواهد شد این مفهوم را در جامعه جا بیندازد، من تردیدهای زیادی دارم و فکر نمی‌کنم که حتی در بین نیروهای خود نظام بتوانند این کار را انجام دهند. بعدهم یک تناقض و یک پارادوکس جدی وجود دارد که چطور می‌شود کسی که برای نزدیک به هفت سال نخست‌وزیر نظام بوده و از چهره‌های نزدیک و مورد وثوق بنیانگذار جمهوری اسلامی بوده، تبدیل به ضد انقلاب شود؟

در اصل، نظام حاکمیت فعلی بخش‌هایی از تاریخ خود نظام جمهوری اسلامی را نفی می‌کند که در اصل بخش‌هایی است که متعلق به دوران مؤسس اصلی و معمار اصلی نظام جمهوری اسلامی یعنی آیت‌الله خمینی بوده است. دورانی که شعار اصلی دولت احمدی‌نژاد در زمان کارزار انتخاباتی‌اش در دوره‌ی اول ریاست جمهوری‌اش نیز بود، اما حالا آن دوران را نفی می‌کند و از این منظر است که درستی و جاانداختن این مصادیق جدید ضد انقلاب برای حاکمیت کار دشواری است و در اصل اینجا به نظر می‌آید که استفاده‌ی ابزاری از این مفهوم انقلاب و ضد انقلاب حاکمیت را با بحران‌های بیشتری مواجه می‌کند. گرچه استفاده از این مفهوم را علیه بازرگان و علیه بنی صدر در مقاطعی انجام داده‌اند.

نامه‌ی جمعی از پاسداران استان زنجان


شما اشاره کردید به هواداران جنبش در نظام جمهوری اسلامی. در هفته‌ی گذشته بیانیه‌ای از طرف جمعی از پاسداران استان زنجان منتشر شد. چندروز پیش هم در روزنامه‌ی دیلی تلگراف دوباره نامه‌ای مربوط به جمعی از فرماندهان سپاه منتشرشد . به نظر می‌رسد این شکاف رفته رفته بیشتر می‌شود. فکر می‌کنید این بیانیه‌ی جمعی از پاسداران استان زنجان که تازه منتشر شده چقدر صحت دارد؟

این نامه‌ی اخیر فرماندهان موسوم به بخشی از فرماندهان دوران جنگ است و با آن نامه‌ی دیلی تلگراف متفاوت است. البته با توجه به این که روزنامه‌ی دیلی تلگراف اساساً روزنامه‌ی معتبری نیست و این روزنامه هم منبع نامه را منتشر نکرده است، خیلی نمی‌توان به آن استناد کرد. به هرحال این ادعاهایی که عنوان می‌شود، چون منابع‌شان مشخص نیست، تأیید صحت‌شان دشوار است.

ولی در زنجان آقای احمد حکیمی‌پور بازداشت شدند. خب ایشان یکی از چهره‌های شاخص سپاه و از چهره‌های شاخص رزمندگان زنجان در دوران جنگ بودند. هواداران‌شان هم عمدتاً از این نیروها هستند. به نظر من این به واقعیت بسیار نزدیک‌تر است. آقای احمد حکیمی‌پور که در همین حوادث ۲۵ بهمن بازداشت شدند، نماینده‌ی سابق مجلس بودند. ایشان در دوران دهه‌ی ۶۰ از چهره‌های شاخص رزمندگان و فرماندهان سپاه استان زنجان بودند.

علت بازداشت او شرکت در تظاهرات بوده است؟

بله. مشارکت در تظاهرات ۲۵ بهمن بوده است. ایشان از چهره‌های اصلاح‌طلب بودند. در مجلس چهارم هم نماینده‌ی مجلس بودند و همچنین در اولین دوره‌ی شورای شهر هم جزو منتخبین شورای تهران بودند، ولی به‌طور بالقوه این امکان در سپاه هست. ما اگر حوادث قبلی را در نظر بگیریم، از انتخابات دوم خرداد تا به امروز، به هرحال همواره شکافی بین بدنه‌ی سپاه و بخش‌های غیر رسمی آن با رئوس فرمانده‌ی سپاه و بخش‌های رسمی آن وجود داشته و آنها انتخاب دیگری کردند.

به عنوان مثال گرایش غالب در بین فرماندهان میانی سپاه و به خصوص چهره‌هایی که در دوران جنگ تحمیلی علیه عراق حضور داشتند و فرماندهی آن دوران را برعهده داشتند، بیشتر به سمت آقای موسوی بود تا محمود احمدی‌نژاد. به هرحال اختلاف نظر وجود دارد. جناح‌هایی در سپاه هستند که در طول این سال‌ها پاکسازی و یا به حاشیه رانده شده‌اند. اینها اگر فرصتی برقرار شود، دیدگاه‌ها و نظرات کاملاً متفاوت با مسئولین کنونی سپاه دارند، ولی من فکر می‌کنم هنوز تا رسیدن به این نقطه فاصله‌ی زیادی وجود دارد. این احتمال بالقوه هست که سپاه در یک نقطه دچار شکاف شود.