ایرج ادیب‌زاده-یک روز پس از تظاهرات ۲۵ بهمن در ایران که طی آن دو نفر کشته، چندین نفر زخمی و صدها نفر توسط نیروهای انتظامی دستگیر شدند، نمایندگان اصول‌گرای مجلس خواستار اعدام دو تن از رهبران جنبش اعتراضی مردم در ایران شدند.در همین روز گروهی از هواداران دولت در مقابل ساختمان دادگستری تهران گرد آمدند و خواستار محاکمه‌ی میرحسین موسوی و مهدی کروبی شدند.


تظاهرات ۲۵ بهمن ابتدا با اعلام حمایت و همبستگی از جنبش‌های مردمی تونس و مصر شکل گرفت، اما به اعتراض‌های گسترده‌ای مبدل شد که شعار اصلی آن «مرگ بر دیکتاتور» بود.روزنامه‌های وابسته به نیروهای اصول‌گرا چون «رسالت» امروز از فریاد «مرگ بر موسوی، مرگ بر کروبی و مرگ بر خاتمی» در خانه‌ی ملت نوشته‌اند.


در مجلس همچنین کمیته‌ای برای بررسی حوادث ۲۵ بهمن تشکیل شده است. همزمان عده‌ای از محافظه‌کاران محمد خاتمی، رئیس جمهوری پیشین ایران را مورد انتقاد شدید قرار داده‌اند. شماری هم به اکبر هاشمی رفسنجانی هشدار داده‌اند که باید هرچه سریع‌تر به مرزبندی با سران اصلاح‌طلب بپردازد.
علت حملات شدید محافظه‌کاران و محکوم کردن رهبران جنبش اعتراضی مردم ایران در شرایط کنونی چیست؟

این پرسشی است که با آقای دکتر محمدعلی توفیقی، روزنامه‌نگار و کارشناس سیاسی مقیم پاریس در میان گذاشته‌ام.

محمدعلی توفیقی: من فکر می‌کنم این درخواست که از سمت ارگان‌های مختلف حاکمیت مطرح شده و اینگونه هم وانمود می‌نماید که خواست عمومی و مطالبه‌ی مردم است، بیشتر به جدیت و عمق اعتراض‌های مردمی برمی‌گردد. راهپیمایی و اعتراض ۲۵ بهمن علی‌رغم همه‌ی ادعاهایی که اصول‌گرایان و رسانه‌های آنها، مخصوصاً یکی دو روزنامه مثل «کیهان» و غیره که مطرح کردند کسی حضور نداشت و تجمع‌ها ده نفره و صد نفره و غیره بود، یک هشدار جدی بود و نوعی نگرانی در حاکمیت ایجاد کرد. با این مفهوم که جنبش سبز علی‌رغم همه‌ی سرکوب‌ها، علی‌رغم همه‌ی توطئه‌هایی که علیه او به‌کار رفته است، بازداشت روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی، بستن روزنامه‌ و تشدید اعدام‌ها، علی‌رغم همه‌ی این‌ها بازهم وجود دارد و از یک پتانسیل بالا برای ایجاد تحول در جامعه‌ی ایران برخوردار است.

محافظه‌کاران و اصول‌گرایان تصور می‌کردند با برنامه‌هایی که پیاده کرده‌اند، با خفقان و وضعیتی که در جامعه ایجاد کرده‌اند، موفق شده‌اند شعله‌های این آتش را خاموش کنند. غافل از این که جنبش سبز به دلیل عمق‌ اعتراض‌های مردمی همانند یک آتش زیر خاکستر بوده که هر لحظه می‌تواند دوباره شعله‌ور شود و کیان جمهوری اسلامی را با خطرات جدی مواجه کند. به خاطر همین قضیه می‌بینیم که اینها در برابر وضعیت ۲۵ بهمن غافلگیر شدند. بعد از آن واکنش‌هایی که ما در مجلس دیدیم واقعاً برخلاف شأن قوه‌ی مقننه است. این نمایندگان با حالت خاصی در مجلس جمع شدند و شروع کردند به شعار دادن. همه‌ی اینها نشانه‌ی آشفتگی و نوعی استیصال است که در بدنه‌ی حاکمیت اینگونه خود را بروز می‌دهد.

تلویزیون جمهوری اسلامی تصاویر بی‌سابقه‌‌ای از نمایندگان معترض نشان داد که فریاد می‌زدند: «… اعدام باید گردد.» این تصاویر در برنامه‌های خبری مهم جهان بارها به دلیل رویدادهای اعتراضی روز ۲۵ بهمن نشان داده شد. نشان دادن شعار « … اعدام باید گردد» از سوی نمایندگان مجلس به نظر شما چه تأثیری در افکار عمومی جهانیان خواهد گذاشت؟

من باز می‌گویم که این وضعیت متأسفانه چیز جدیدی نیست. یعنی مجلس به واسطه‌ی آن که برآمده از دل جامعه نیست، نمی‌تواند معدل سیاسی جامعه را نمایندگی کند. می‌شود گفت کسانی امروز در مجلس و جایگاه نمایندگان واقعی ملت قرار گرفته‌اند که عمدتاً به واسطه‌ی نزدیکی‌شان به حاکمیت و عبور از فیلترهایی مثل شورای نگهبان توانسته‌اند در آن جایگاه حضور پیدا کنند. به خاطر همین قضیه رفتارهایی که آنها از خودشان بروز می‌دهند، بیش از آن که مبتنی بر منطق و استدلال باشد، ناشی از یکسری احساسات برای جلب حمایت از سوی حاکمیت است. آن‌چه ما در رفتار نمایندگان مجلس می‌بینیم، جز ترویج خشونت رسمی نیست. حتی اگر ما فرض را براین بگذاریم که در هر جامعه‌ای ممکن است تخلفاتی توسط افراد مختلف به وقوع بپیوندد، در این حالت باید دادگاه و یک سیستم قضایی در این زمینه‌ها تصمیم بگیرد. در حالی که در طول ۳۲ سال گذشته ما شاهد بودیم که هسته‌ی اصلی قدرت که در بیت رهبری و شخص ولی فقیه متمرکز است، به هر طریقی و به هر شکلی که خواسته، اعتراض‌ها را در ارگان‌های حاکمیت مثل مجلس سازمان داده است.

در واقع می‌شود گفت که امروز صدای مجلس صدای مردم نیست. انعکاس مطالبات و خواسته‌های ولی فقیه است که فقط از زبان نمایندگان و البته متأسفانه به نام مردم منعکس می‌شود. این قضیه طبیعتاً در نزد جهانیان وجهه‌ی خوبی ایجاد نخواهد کرد که در مجلس یک مملکت که جایگاه و شأن قانونگذاری دارد، کسانی که خود را نماینده مردم می‌نامند، با یک حالت احساسی، استیصال‌گونه و عصبی دورهم جمع شوند و علیه افرادی شعار بدهند که در حصر خانگی هستند و هیچ اجازه‌ای به آنها داده نمی‌شود که با بدنه‌ی اجتماع ارتباط داشته باشند. به‌خصوص که آنها فاقد هرگونه ابزار و وسیله‌ی رسانه‌ای هستند و همه‌ی امکانات آنها را ازشان گرفته‌اند. دادن شعار «مرگ» هنر نیست و بیش از آن‌ که نشانه‌ی اقتدار باشد، به نظر من نشانه‌ی استیصال و ضعف حاکمیت استبداد دینی در ایران است.
 

فکر می‌کنید طرح سریع درخواست اعدام آقایان موسوی و کروبی و انتقادهای همه جانبه‌ی هواداران دولت و گروه‌های محافظه‌کار از این خواست، به کجا کشیده شود؟

این مسئله‌ای نیست که فقط تابع یک فاکتوری باشد مثل تصمیم‌گیری نمایندگان و حتی قوه قضاییه. مجموعه عوامل متعددی روی این موضوع یعنی بازداشت احتمالی یا محاکمه‌ی رهبران جنبش تأثیر دارد. فضایی که در خارج از کشور وجود دارد، تحریمی که ایران در آن قرار گرفته است، مشکلات عمیق و دامنه‌دار اقتصادی و این که مردم در یک حالت اعتراض عمیق قرار دارند، باعث شده است که حاکمیت تا این لحظه جرئت نکند که نسبت به بازداشت و محاکمه‌ی رهبران جنبش در داخل کشور اقدام کند.

به نظر من علی‌رغم همه‌ی سرکوب‌ها، تهدیدها و این که کمترین امکان برقراری ارتباط توسط رهبران جنبش با بدنه‌ی اجتماع وجود داشت، اما مردم با اعتراض‌شان به شیوه‌های حکومت‌داری و حضور خودشان در خیابان پاسخ خوبی به حکومت دادند. به همین دلیل جمهوری اسلامی مادامی که ببیند که آقایان موسوی و کروبی از یک حمایت مردمی و جایگاه برخوردار هستند، این مسئله را با همین وضعیت مشمول مرور زمان خواهد کرد و پیش خواهد رفت. درواقع به نوعی هراس و وحشت دارند از این که با سران جنبش سبز برخورد کنند. به خاطر این که می‌دانند با واکنش و اعتراض بسیار گسترده‌ی مردم مواجه خواهند شد.