۲۵ بهمن، روز تظاهرات غافلگیرکننده و پرشکوه، سپری شد.

در فضای مجازی عمده‌ی گفت‌وگوها حول دو محور جریان دارد: روایت شاهدان عینی از نقاط گوناگون تظاهرات و شادمانی از این‌که ۲۵ بهمن یک پیروزی بزرگ بود.

یکم: در این‌که این تظاهرات پرشکوه بود تردیدی نیست. شکوه این تظاهرات از آن‌جا می‌آید که پس از گذشت حدود یک سال از آخرین حرکت عمده‌ی خیابانی، جنبش سبز خودی نشان داد و این نمایش را پس از یک‌ونیم سال سرکوب اجرا کرد.

عمده‌ی افرادی که در تظاهرات ۲۵ بهمن شرکت کردند در نهایت رویدادهای دهه‌ی۶۰ را شنیده‌اند، اما رویدادهای یک‌سال و نیم گذشته را همگی به چشم دیده و حس کردیم. نسل ما هرگز چنین چهره‌ی خشنی را از حکومت ندیده بود. ما نمی‌دانستیم می‌شود به راحتی کشت و منکر شد. نمی‌دانستیم وقاحت تا بدان‌جا پیش می‌رود که زندانبان در زندان به زندانی تجاوز می‌کند، سرش را در چاه توالت فرو می‌کند تا هر اعترافی را که خواست از او بگیرد و در عین حال سخن از حکومت عدل علی بگوید. ما نمی‌دانستیم باتون و گاز اشک‌آور و گلوله چه دردی دارد.

روز ۲۵ بهمن، علاوه بر آگاهی از تمام اینها، با انواع تهدیدهای ریز و درشت نیز روبه‌رو شدیم و با این‌همه، خیابان را خالی نگذاشتیم. شکوه این روز در ایثارگری مردمی‌ست که پس از یک سال به صراحت نشان دادند چه نمی‌خواهند. حاضرند حماسه خلق کنند و تنها با یک فراخوان ساده و بدون هیچ برنامه‌ریزی و سازمان‌دهی قبلی به میدان بیایند.

دوم. تظاهرات روز ۲۵ بهمن نشان داد پتانسیل مردمی چقدر بالاست؛ پتانسیلی که انباشت نارضایتی فراوانی‌ست که روز به روز هم بیشتر می‌شود. با این حال این پتانسیل تنها در یک روز عیان شد و باز وضعیت همان شد که بود؛ مردم همه‌جا از وضعیت زندگی خود و نوع اداره‌ی کشور ناراضی‌اند ولی مجرایی برای ابراز این نارضایتی ندارند. از طرف دیگر، نه کسی به فکر کاستن از حجم نارضایتی است و نه کسی به فکر این است که از این پتانسیل بهره‌برداری کند و آن را به اعتراض عمومی و فراگیر تبدیل کند.

سوم. تظاهرات روز ۲۵ بهمن با وجود تمام تهدیدها و سرکوب‌ها می‌توانست نقطه‌ی آغاز مجموعه تظاهراتی باشد رو به سوی جاده‌ی آزادی و دمکراسی اگر شرایط زیر مهیا می‌بود:

۱. راهبرد مشخص رهبران جنبش سبز

مردم می‌دانند چه نمی‌خواهند. آنها می‌گویند: «مرگ بر دیکتاتور». این‌که چرا از «رأی من کجاست؟»، به این شعار رسیده‌ایم اهمیتی ندارد. به این خاطر که طی‌کردن این مسیر ناگزیر بود. کودتای انتخاباتی دریچه‌ای بود که بر مطالبات انباشته‌ی ملت ایران گشوده شد و پس از آن از صندوق مطالبات مردم در اثر رویدادهای گوناگون آن‌قدر درخواست انباشته بیرون آمد که همه در وجود یک شخص که بالاترین فرد نظام است خلاصه شد. تمرکزشعارهای تظاهرات ۲۵ بهمن نیز روی همین شخص بود: «مبارک، بن‌علی، نوبت سیدعلی». اگر روشن است آن‌چه نمی‌خواهند این است، معلوم نیست آن‌چه می‌خواهند چیست.

رهبران جنبش سبز علاوه بر این که نمی‌دانند چه می‌خواهند، از مردم نیز یک گام عقب‌ترند. آنها حتی نمی‌دانند چه نمی‌خواهند. آیا مشکل‌شان با دولت است؟ با رهبر؟ یا با ساختار معیوب مجموعه‌ی نظام؟ آیا اگر دولتی نظیر دولت اصلاحات روی کار بیاید مشکل‌حل می‌شود؟ آیا می‌خواهند قانون اساسی را دگرگون کنند یا همین قانون اساسی خوب است و برداشت حاکم از آن دچار مشکل است؟

سردرگمی رهبران جنبش سبز علاوه بر این‌که ریشه‌ی تمام مشکلاتی‌ست که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد، آنها را با یک مشکل وجدانی هم روبه‌رو می‌کند. همه می‌دانیم باید بهای چیزی را که می‌خواهیم بپردازیم و ما دنبال آزادی و عدالت اجتماعی هستیم. چنین مواردی با هزینه‌های انسانی، بازداشت و پی‌آمدهای آن، پس‌افتادن از جریان طبیعی زندگی و در موارد بحرانی‌تر شهادت به دست می‌آیند. صرف‌نظر از این‌که می‌توان این هزینه‌ها را با اصول مبارزه‌ی بی‌خشونت کاهش داد، آن‌چه این هزینه‌ها را بیهوده می‌کند سردرگمی است؛ یعنی عدم آگاهی از این‌که چنین هزینه‌هایی برای چه هدفی پرداخت می‌شود.

آقایان موسوی و کروبی با خواندن خبرهای مربوط به بازداشت‌ها و دو مورد شهادت تظاهرات ۲۵ بهمن، قطعاً باید پیش از همه نزد وجدان خود پاسخ روشنی برای این پرسش‌های اساسی داشته باشند که: «همه‌ی این هزینه‌ها برای رسیدن به چه هدفی بود؟ آیا صِرف اعلام حمایت از مردم مصر و تونس، الزامی برای این هزینه‌ها ایجاد می‌کرد؟»

۲. وجود خواسته‌های روشن

یکی از کم‌بازتاب‌ترین شعارهای۲۵ بهمن این بود: «زندانی سیاسی، آزاد باید گردد»؛ آن هم در شرایطی که نام ۱۵۰۰ نفر فقط در همان روز ۲۵ بهمن به عنوان «بازداشتی» در دادسرای انقلاب تهران ثبت شده است. شاید عنوان شود همین شعار «مرگ بر دیکتاتور» یا «مرگ بر خامنه‌ای» به نوعی این مطالبه را نیز در خود دارد؛ به این صورت که اگر «دیکتاتور» سقوط کند زندانیان سیاسی نیز آزاد می‌شوند. این دیدگاه اما نه تنها در سخنان رهبران و نخبه‌گان این جنبش وجود ندارد، بلکه به عنوان نمونه در بیانیه‌ای که به مناسبت این تظاهرات صادر شده از «احیای آرمان‌های امام راحل» سخن به میان آمده است.

لازم است در هر گام مطالباتی روشن و مشخص داشته باشیم و مطابق با همان مطالبات نیز شعار بدهیم. آن‌وقت است که می‌توان روی چند نقطه متمرکز شد و همان نقاط را با اعتراض اصلاح کرد و به سوی مطالبات بعدی گام برداشت. تا زمانی که کلی‌گویی می‌شود و مطالبه‌ی روشنی وجود ندارد، اصلاحی هم صورت نخواهد گرفت. انواع برچسب‌ها به جنبش سبز چسبانده می‌شود و نبود مطالبه‌ی مشخص یکی از موانع و عواملی است که از حضور گسترده‌ی مردم برای بیان مطالبات خودشان جلوگیری می‌کند.

شعارهای زیبا و شورانگیز خوب‌اند اما باید خواسته‌های را نمایندگی کنند.

۳. سازمان‌دهی

در طول یک‌ونیم سال گذشته حرکت چندان مؤثری در مسیر سازمان‌دهی هواداران جنبش سبز انجام نشده است. اگر تردیدی هم در این زمینه وجود داشت با تظاهرات ۲۵ بهمن برطرف شد. به این خاطر که سازما‌ندهی دست‌کم می‌توانست الله‌اکبر شبانه را در روزهای پیش و پس از ۲۵ بهمن در تمام تهران- و نه فقط در نقاطی نظیر کوی دانشگاه، سعادت‌آباد، اکباتان و …- گسترده کند؛ نه این‌که در همان محله‌ها هم یکی دو شب الله‌اکبر گفته شود و بعد سکوت. همین یک حرکت به ظاهر ساده، یکی از کم‌هزینه‌ترین و در عین حال پراثرترین حرکت‌های اعتراضی مسالمت‌آمیز است که گستردگی آن در تمام تهران محدود به دوران ابتدایی اعتراض‌ها می‌شد.

در این زمینه تجربه‌ی مصر آموزنده است. مشهور است که آغاز اعتراض‌های مردم مصر که منجر به خروج حسنی مبارک از مصر شد، یک صفحه در فیس‌بوک بود که اندکی پیش از آغاز اعتراض‌ها حدود ۳۰۰هزار عضو داشته است. سازماندهی مجازی این است، نه این‌که دل‌خوش باشیم به این‌که فیس‌بوک و توییتر فیلترشده بتوانند اثری نظیر اثری که پیش از ۲۲ خرداد ۸۸ داشتند، داشته باشند. وقتی امکان استفاده از ابزارهای سازماندهی مجازی به‌طور گسترده از ما سلب شده، اگر می‌خواهیم جنبش سبز پیروز شود باید به اشکال دیگر سازماندهی بیاندیشیم که شکلی واقعی دارند و کمتر ممکن است بسته شوند. هرچند تا زمانی که ندانیم چه می‌خواهیم، اصولاً سازماندهی بی‌معناست.

۴. تداوم

یک روز به خیابان آمدیم، حکومت را ترساندیم و دوباره روز از نو، روزی از نو. تظاهرات یک‌روزه دردی از کسی درمان نمی‌کند. تداوم اعتراض است که به تدریج حاکمان را سر عقل می‌آورد که به مطالبات مردم گوش دهند و دست از شاخ و شانه کشیدن بردارند. وقتی دانستیم چه نمی‌خواهیم و چه می‌خواهیم، وقتی گروه‌های سازماندهی‌شده برای تظاهرات وجود داشتند، آن‌گاه می‌توانیم تظاهرات را تداوم ببخشیم. سخن از ماندن در خیابان نیست. سخن از ابراز اعتراض‌های منظم و مداوم تا رسیدن به خواسته‌هاست.

اگر اعتراض‌ها تداوم داشته باشد، علاوه بر مجبور کردن حکومت به اجرای درخواست‌ها، به روند ریزش مشروعیت نظام سرعت می‌بخشد و این یعنی کاسته‌شدن از جمعیت معتقدان- و نه مزدوران- به جمهوری اسلامی و افزوده‌شدن به جمعیت معترضان به آن. باور کنید سرکوبگران محدودند و انسانند و از سرکوب خسته می‌شوند. در همین ۲۵ بهمن گزارش‌های تأییدشده‌ای حاکی از پیوستن غیررسمی نیروی انتظامی به مردم وجود داشت.

به یاد بیاورید تحرک حکومت را در روزهای آغازین اعتراض‌ها برای جلب رضایت ظاهری مخالفین و آن را با امروز مقایسه کنید. تحرکاتی که برای جلب رضایت مخالفان صورت می‌گرفت کمتر شده و در عوض، به میزان سرکوب‌ها اضافه شده است. اعتراض‌های خیابانی مداوم و پرحجم اگرچه به دلیل سازمان‌نیافته‌گی و نپخته‌گی هزینه‌های زیادی را بر مردم وارد کرد، اما باعث شد حکومتی که ادعا می‌کند الهی‌ست، برای پاسخ به اعتراض‌ها و جمع‌کردن بساط معترضان علاوه بر سرکوب، کارهایی هم انجام دهد؛ جلسات شورای نگهبان، هیئت حکمیت و جلسه‌ی رهبر با نماینده‌گان نامزدها، اگرچه ظاهری، اما انجام می‌شدند و به عنوان مثال کیهان هرگز جرئت نمی‌کرد فراتر از «فتنه‌گر» عنوانی برای معترضان به کار ببرد، اما اکنون کار به جایی رسیده که رهبر کشور، معترضان را «میکروب سیاسی» می‌خواند، فرمانده سپاه تهران، آنها را «جنازه» و کیهان، «آشغال».

چهارم. سایت کلمه گزارش داده به زودی نسخه‌ی جدید و ویرایش‌شده‌ی منشور جنبش سبز که ابتدا توسط میرحسین موسوی نوشته و در ۲۵ خرداد سال جاری منتشر شده بود منتشر می‌شود و این نسخه‌ی جدید با مشاوره‌ی نزدیک به ۱۰۰ تن از صاحب‌نظران سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تهیه شده است.

تردیدی ندارم که سال آینده ایران آبستن حوادث تعیین‌کننده‌ای خواهد بود و آغاز آن حوادث، اعتراض به وضعیت نامناسب اقتصادی‌ست؛ حوادثی که در آنها خشم مردم عامل اصلی تعیین روند رویدادها خواهد بود. در این میان، پاسخ پرشکوه مردم به فراخوان تظاهرات از سوی رهبران جنبش سبز نشان داد حرف آقایان موسوی و کروبی، از عمق نفوذ و پذیرش بالایی نزد مردم برخوردار است.

منشوری که وب‌سایت کلمه‌، خبر انتشار قریب‌الوقوع آن را منتشر کرده است، باید بتواند با استفاده از مشروعیت بالای مردمی آقای موسوی، راهکارهایی عملی برای حل چهار مشکلی که در بالا ذکر شد، مطرح کند. در ضمن حرف‌های کلی مانند «کوشش برای گسترش آگاهی‌ها» واقعاً محلی از اِعراب ندارند. حکومت با انواع ابزارهای قدرتمند و مهم‌تر از همه با پول عظیمی که در دسترس دارد می‌تواند تمام کارهایی را که در این مسیر انجام می‌شود بی‌اثر کند؛ صدا و سیمایش هر روز بودجه‌ی بیشتری می‌گیرد، مزدبگیرانش وبلاگ می‌نویسند و خبرگزاری‌ها و روزنامه‌های پرشمار و بازی‌های دیگر، همه سد مستحکمی در برابر جریان آگاه‌سازی مردمی می‌شوند‌. بهتر آن است که از پتانسیل عظیم مردمی در جایی بهره‌برداری شود که هرز نرود و به جای ضربات کوچک و قابل ترمیم، ضربه‌های کارساز به نقطه‌های حساس وارد شود تا حکومت به‌تدریج عاقل شود و گوش به خواسته‌های مردم بسپارد. در این صورت، می‌توانیم امیدوار باشیم با آغاز اعتراض‌های اقتصادی سال آینده، علاوه بر طرح مطالبات سیاسی و مدنی، با مدیریت خشم مردم و کوشش در جهت حرکت‌های مسالمت‌آمیز، از هزینه‌های مردمی کاسته و در نهایت با طی یک دوره‌ی انتقال آرام، از «جمهوری اسلامی» یک «جمهوری» ساخته شود.