ترسیدن یا نترسیدن، مسئله این است. بهنظر میرسد حاکمیت برای مقابله با فراخوان آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای روز دوشنبه ۲۵ بهمن جهت حمایت از جنبش مردم مصر و تونس از اهرم ترساندن و ایجاد رعب و وحشت استفاده میکند. حاکمیت با تکیه بر اهرم ایجاد ترس و ارعاب تا اینجا جنبش اعتراضی را سرکوب کرده است.
از محمدرضا یزدانپناه، روزنامهنگار در پاریس پرسیدهام: حالا که دوباره قرار است اعتراضهای خیابانی بهطور مجدد فعال شود، چقدر این اهرم ترس و ارعابی که از طرف حاکمیت با اعمال خشونت عریان از سال گذشته با شدت بیشتری اعمال شده است، همچنان میتواند در ممانعت مردم از حضور خیابانی مؤثر باشد؟
محمدرضا یزدانپناه: من اینجا میخواهم تعبیری را از آقای مصطفی تاجزاده وام بگیرم و از آن استفاده کنم. آقای تاجزاده بعد از روی کارآمدن دولت آقای احمدینژاد یک تئوری داشتند و میگفتند حکومت ایران استراتژی خودش را برای سرکوب نهادهای مدنی، فعالان و کنشگران سیاسی و اجتماعی منتقد و مخالف خودش، برمبنای راهبرد النصر بالرعب قرار داده است. یعنی پیروزی را در ایجاد خوف و وحشت در بین منتقدان و مخالفان خودش میبیند. من به طور شخصی فکر میکنم این سیاست یک سیاست راهبردی در نظام جمهوری اسلامی در برخورد با مخالفان خودش است. طبیعتاً بعد از اعتراضهای مردمی نسبت به انتخابات ریاست جمهوری و سرکوبی که صورت گرفت و اخباری که به شکل ممتد در رابطه با سرکوب، بازداشتها، شکنجههای درون زندان و حتی تجاوزها منتشر میشد، به نظر من مسئولین امنیتی یا بههرحال آن بخشی که در حکومت ایران این اعمال را سازماندهی و هدایت میکنند، به این نتیجه رسیدند که این سیاستشان موفق بوده و بقا و حیات خودشان را در ادامهی این روند میدانند.
من شما را اشاره میدهم به سخنان چندروز پیش رئیس دیوان عالی کشور که به طور صریح اشاره کرد به این که «حیات ما به اعدام و قصاص بستگی دارد». ضمن این که شما باید به نکتهای توجه کنید که در این یکسال و نیم اخیر وقایع بعد از انتخابات مشهود بود و آن این که اخبار مربوط به شکنجه و رفتارهای بسیار نامناسبی که با زندانیان وقایع بعد از انتخابات در زندانها و بازداشتگاههای ایران صورت میگرفت، قبل از آن که توسط رسانههای منتقد یا اصلاحطلب و متعلق به جنبش سبز منتشر شوند، توسط برخی از رسانههای جناح راست منتشر میشدند. یعنی تمامی جزئیات شکنجهها و جزئیات اتفاقهایی که برای زندانیان در زندانها میافتاد یا حتی قتل برخی افراد در آنجا، توسط رسانههایی که به نهادها و محافل امنیتی وابسته بودند منتشر میشد؛ ازجمله وقایعی که در کهریزک اتفاق افتاد.
از همان موقع به نظر میآمد نیت این رسانهها برای انتشار این اخبار، نه اطلاعرسانی و آگاهیبخشی به افکارعمومی به عنوان اتفاقهایی است که در داخل زندانهای ایران میافتد، بلکه راهبردی برای ایجاد خوف و وحشت در بین مخالفان و منتقدان بود و هست. این روش همچنان هم به طرق مختلف ادامه دارد؛ یا به شکل تهدید به سرکوب، یا به شکل تهدید به برخورد خشن یا آنطور که خودشان میگویند برخورد «قانونی» با مخالفان و معترضان. فکر میکنند با این روش میتوانند مخالفان و منتقدان خودشان را، که برای راهپیمایی ۲۵ بهمن آماده میشوند، در خانه نگهدارند.
دستگیری فعالان سیاسی و روزنامهنگاران و محدودسازی ارتباطات مردم با رهبران جنبش سبز در این روزهای اخیر تشدید شده است. آیا این اقدامات هم میتواند علاوه بر سایر اقداماتی که دستگاه سرکوب انجام میدهد، در فرایند ارعاب و ترساندن مردم برای حضور در راهپیمایی ۲۵ بهمن هم مؤثر باشد یا خیر؟
من این تصور را نمیکنم. به خاطر این که ساختار جنبش سبز و بهخصوص ساختار اطلاعرسانی در درون جنبش سبز را یک ساختار چندلایه نمیبینم. بیشتر به نظرم میآید که این ساختار یک ساختار دولایه است که برمبنای ارتباطات میان رأس و بدنهی جنبش طراحی شده است. نهادهای واسط مثل روزنامهنگاران و وبلاگنویسان یا حتی گردانندگان شبکههای اجتماعی، در این میان خیلی نقش ارتباطی و اطلاعرسانی ندارند. نمونهی مشخص آن را هم ما در اوایل جریان وقایع بعد از انتخابات میدیدیم و شاهد بودیم؛ علیرغم این که آن موقع فیلترینگ هم بود، توقیف روزنامهها بیش از پیش جریان داشت و خیلی اطلاعرسانی صورت نمیگرفت.
منتهی به محض این که رهبران معترضان درخواستی داشتند، به فراخور آن این درخواست در رسانههای تصویری ماهوارهای و یا در رسانههای اینترنتی منتشر و به طور مستقیم متصل میشد به بدنه و به هواداران جنبش، و البته آنها هم میدانستند که به چه شکل عمل کنند. یا این که ارتباطهای محاورهای در خیابانها، در میادین و در شبکههای اجتماعی که در درون راهپیماییها و تظاهرات شکل میگرفتند، اینها بودند که عمل میکردند. الان هم مسئلهای که هست نقش رسانههای موجود است. بهخصوص که فعالان اصلی اطلاعرسانی در داخل ایران، در اطلاعرسانی پیرامون مراسم ۲۵ بهمن یا مراسم مشابه آن چندان برجسته نیستند؛ آنهم در مقایسه با نقش شبکههای اجتماعی هوادار جنبش در این اطلاعرسانی و نقش آنهایی که در بدنهی این جنبش مشغول فعالیت هستند.
به نظر میآید جوانان، دانشجویان و یا دیگر اقشاری که خودشان را عضو یا هوادار جنبش سبز میدانند، بار اصلی اطلاعرسانی و ارتباط با رأس جنبش را هم برعهده دارند. چون این جوانان توده و عامهی مردم را شامل میشوند. چون در این شبکههای اجتماعی خانوادهها خیلی نقش تعیینکنندهای دارند. فکر میکنم این برخوردها خیلی نتوانند روند اطلاعرسانی و ارتباط را بین ارکان مختلف جنبش سبز با مشکل و محدودیت مواجه کند.
فرض کنیم در روز ۲۵ بهمن فضای تهران، بهویژه در مسیر راهپیمایی اعلام شده، مملو از نیروهای انتظامی و لباس شخصی برای سرکوب خشن مردم باشد. مردم در آن موقعیت چه باید کنند؟ باید با نیروهای سرکوبگر مسلح و خشن مقابله کنند و از خودشان دفاع کنند ، یا خیابانها را ترک کنند و به حفظ جان خودشان بپردازند؟
من بهعنوان یک روزنامهنگار شاید نتوانم بگویم که مردم در چنین شرایطی چه کار باید بکنند یا چه کار نباید بکنند. تصور من این است و با تحلیلی که از اوضاع دارم، فکر نمیکنم که حکومت ایران بخواهد با این راهپیمایی به این شکلی که وعده میدهد و در سخنان اخیر فرماندهی سپاه تهران هم شاهد بودیم، برخورد خشنی انجام دهد. به این دلیل که بالاخره عنوان و بهانهای که برای این راهپیمایی در نظر گرفته شده است، عنوان و بهانهای است که حکومت ایران خودش را داعیهدار آن در جهان اسلام میداند؛ یعنی حمایت از مردم مسلمان و انقلابی کشورهای اسلامی که زیر ظلم و ستم حاکمان هستند. به خاطر همین با توجه به انعکاس بسیار گستردهای که راهپیمایی ۲۵ بهمن در رسانههای بینالمللی پیدا کرده است، برخورد خشن و سرکوبگرانه با این راهپیمایی بسیاری از ادعاهای جمهوری اسلامی و حکومت ایران را در نظام بینالملل و نزد افکارعمومی مردم مسلمان کشورهایی که جمهوری اسلامی آنها را هدفگذاری کرده است، خدشهدار میکند.
طبیعتاً جمهوری اسلامی اصلاً دوست ندارد که در کشورهای عربی و بهخصوص در کشورهای اسلامی، که پایگاه خودش را در میان مردم آنها خیلی مستحکم میبیند، به عنوان حکومتی به نمایش گذاشته شود که مردم خودش را که در دفاع از مصر و تونس و کشورهای مشابه به خیابان میآیند، سرکوب میکند و بدین وسیله اعتبار و ادعاهای خودش را در این زمینه به چالش بکشد. البته در یکسال و نیم اخیر هم این بحث در میان کنشگران و هواداران جنبش سبز هم خیلی جدی بوده است؛ این که هنگام اعمال خشونت توسط نیروهای سرکوبگر، باید به چه شکل برخورد کرد. آیا باید خشونت متقابل بهخرج داد یا حق دفاع از خود به رسمیت شناخته شده است؟ یا این که اصلاً نه، و به قول آقای عباس عبدی «هنر» طرفداران جنبش سبز «باید در کتک خوردن» باشد. حقیقتش را بخواهید من نمیتوانم در این رابطه اظهار نظر قاطعی کنم. ولی تصورم این است که این اتفاق حداقل در راهپیمایی ۲۵ بهمن نمود آنچنانی پیدا نمیکند.