سعید راعی- میتوان پذیرفت که به دارآویختن شیوهای از سخت کشتن است، که اگرچه اغلب با شکنجهی جسمی همراه نیست، اما شکنجهای روحی را در بردارد و همانطور که بیان شد، میتواند تأثیر منفی و کارکردی فراتر از خواست ارباب قدرت داشته باشد؛ خصوصاً اگر در ملاء عام صورت گیرد، زیرا چنین نوع اعدامی همواره تأثیر شکنجهبار مضاعفی بر آن فرد دارد که میداند به زودی جانش را خواهند ستاند. از این منظر، هرگونه اعدامی به نحوی از انحای «سخت کشتن» است.
اشاره
… در اجرای حد صلب محكوم را به چوبهی دار كه شبيه صليب تهيه شده، در حالتی كه پشت به صليب و رو به قبله بوده و پاهايش مقداری از زمين فاصلهی عمودی دارد میبندند و به مدت سهروز تحت حفاظت و مراقبت مأمورين به همان حال رها میكنند. پس از انقضای سه روز، او را از چوبهی دار پايين میآورند. اگر فوت كرده باشد، پس از انجام مراسم مذهبی دفن و در غير اين صورت او را رها میكنند… مأمورين اجرای حكم موظفند قبل از اجرای حكم، ابزار و ادوات و آلات اجرا را دقيقاً مورد معاينه و بررسی قرار دهند و از استحكام و آماده بودن آنها برای اجرای حكم اطمينان حاصل كنند. وسايل مذكور نبايد به گونهای باشد که «زايد» بر آنچه اقتضای اجرای حكم است موجب شكنجه، تعذيب و يا مثله شدن محكوم شود… چنانچه محكوميت به رجم بر اساس اقرار محكوم باشد، هنگام اجرای حكم بدواً قاضی صادركننده رأی سنگ میزند و سپس ديگران. ولی اگر محكوميت بر اساس شهادت شهود باشد اول شهود سنگ میزنند و سپس قاضی ياد شده … مأمورين زندان … حسب مورد به محكوم اجازه میدهند تا با آب سدر و كافور و آب خالص غسل کند و سپس به ترتيبی كه در خصوص اموات مقرر است، با رعايت موازين شرعی خود را با سه قطعه كفن، تكفين و حنوط نمايد…
مواردی که در بالا آمده، بخشهایی از سفرنامههای قجری و یا شرحی از کتاب تاریخ بیهقی نیست. بخشهایی از متن آییننامهای است که در سال ۱۳۸۲ با عنوان «آييننامهی نحوهی اجرای احكام قصاص، رجم، قتل، صلب، اعدام و شلاق» در زمان ریاست هاشمی شاهرودی تهیه و ابلاغ شده است.
جدای از میزان بالای اعدام در ایران، شیوه و روشی که محکومین به اعدام با آن کشته میشوند، خود مسئلهی بسیار مهمی است. پنهان نمیتوان کرد که روشهای اجرای مجازات مرگ در ایران یکی از خشنترین و پردردترین روشها است. سنگسار، بستن به صلیب، دار زدن و حلق آویز کردن با جرثقیل، همگی خشن و آشکارا توام با درد و رنجی مضاعف است.
«شلیک گلوله» و یا «اتصال الکتریسیته» نیز در قوانین ایران پیش بینی شده است (مادهی 14 همین آییننامه) اما تا جایی که در خاطرم هست، هیچ موردی از اعدام با صندلی الکتریکی در ایران به ثبت نرسیده است. هرچند این روشها نیزهمراه با فشار روانی وحشتآوری است، اما به نظر میآید در این شیوهها «سختکشی» کمتری در قیاس با سنگسار و یا حلقآویز کردن محکوم از جرثقیل، آن هم با چشمانی باز و دست و پایی بسته لحاظ شده باشد.
«سختکشی» محکومین به اعدام، سابقهای طولانی در ایران دارد. نوعی از اعمال مجازات مرگ که تنها به رژیم حقوقی فعلی نیز مربوط نمیشود و گذشتهای بس شرمآورتر دارد. سال پیش در ایران کتابی با عنوان «تاریخ سختکشی» منتشر شد که «عباسقلی غفاریفرد» آن را تالیف کرده و انتشارات نگاه نیز آن را در تهران به چاپ رسانده است. در دومین بخش از سلسله گفتارهای «اعدام در ایران»، نوشتهی «سعید راعی» را دربارهی این کتاب میخوانیم.
بهنام داراییزاده
تاریخ بهیاد دارد با رفتن هر پادشاهی، خلیفهای و فرمانروایی، مردم چه شور و شادیها از خود نشان دادهاند و چه پایکوبیها و دستافشانیهایی کردهاند و سر از پای نشناختهاند. به پیشواز پادشاه، خلیفه، فرمانروای تازه رفتهاند و آفرینها گفتهاند و ای بسا، برای او خونها دادهاند و جانفشانیها کردهاند. به او سر سپردهاند، وفا کردهاند و ستم دیدهاند؛ اما شکیبایی پیشه ساختهاند تا روزگار او نیز به سرآید و آن دستافشانی و پایکوبی در رفتن او نیز انجام بگیرد و گاهی برای بردن او چه خونها که ندادهاند و چه خانمانهایی که برباد نرفته است. (تاریخ سختکشی، صفحهی ۱۵) و چنین است که «تاریخ سختکشی»، روایت بخشی از این ناملایمتها است؛ آنجا که آخرین حربهها به کار میآید و جان از مخالفان و معارضان ستانده میشود؛ آن هم به شیوهای که در تاریخ ثبت و در ذهنها حک شود و مایهی عبرتی باشد برای دیگرانی که به دنبال مخالفت با قدرت حاکم هستند.
چنین است که «بریدن اندام»، «سوزانیدن و کباب کردن»، «پارهپاره کردن»، «زنده بهگور کردن»، «زیر تازیانه و چوب کشتن و خرد کردن سر با گرز» و «خفه کردن» شیوههایی میشود برای آنانی که در قدرت بودهاند تا مخالفانشان را از میان بردارند و البته گاه چرخ روزگار چرخیده است و آنان که در قدرت بودهاند، از اریکهی قدرت به زیر آمده و خود دچار چنان سرنوشتی شدهاند که روزگاری بر مخالفان خود، روا داشتهاند و عدهای دیگر ایشان را سخت کشتهاند.
علاوه بر انواع کشتن که در بالا ذکر شد، «بستن به دم اسب و بستن به درخت»، «در دیگ جوشان انداختن و در نمد پیچیدن»، «جوالدوز بر زبان زدن» و «در پوست خام گذاشتن؛ زیرپای پیل انداختن» فصلهای کتاب «تاریخ سخت کشی» را تشکیل میدهد که عباسقلی غفاری فرد، همت کرده و آن را تالیف و انتشارات نگاه در تهران آن را با شمارگان دوهزار نسخه و قیمت هفتهزار تومان منتشر کرده است.
مؤلف، ذیل هر بخش به بیان مصداقهای سخت کشتن افراد نامی تاریخ میپردازد و به صورت مستند و با ارجاع به متنهای دست اول تاریخی، روایت میکند که بابک، حلاج، نادر میرزا، مانی، ملک المتکلمین و… چگونه کشته شدهاند. او البته به مرگ افرادی نیز اشاره میکند که شاید چندان در تاریخ شهره نباشند، اما به دلیل نحوهای که کشته شدهاند، مورد توجه قرار گرفتهاند؛ مانند کندن پوست کودک ۱۲ ساله در دیار بکر، سوزاندن فالگیرها نزد سکاها، پارهپاره کردن زن بدنام در اصفهان، بستن گیسوی پیرزن به دم قاطر در هند و…
مؤلف، واپسین فصل کتاب را به «برخی دیگر از شیوههای سختکشی» اختصاص داده است که شاید امکان نداشته به صورت مستقل به آن پرداخته شود؛ شیوههایی مانند «از خایه آویختن»، «سرب و نقرهی گداخته در چشم و گلو ریختن»، «سنگسار کردن»، «زیر شکنجه کشتن» و…
به نظر میرسد پارهای از ملاحظات سیاسی در کار بوده و دست مؤلف را در پرداخت مستقیم به برخی از موضوعات بسته است. در واقع چنین به نظر میرسد، آنجا که مؤلف به صورت مستقل، یک فصل را به «سنگسار کردن» اختصاص نداده، در واقع خواسته کتاب را از تیغ سانسور برهاند که این البته با شرایط ممیزی کتاب در ایران امر عجیب یا ناپسندی نیست؛ البته تا جایی که محتوای کلی اثر دستخوش کاستی نشود.
مؤلف سعی کرده است موضوع «سنگسار» را به نحوی در اثر خود روایت کند؛ اما هیچجای کتاب صحبتی از به دارآویختن نشده است و بهطور کلی جای خالی فصلی در باب به دار آویختن کاملاً محسوس است. فصلی که به جد، یکی از محوریترین انواع سختکشی در طول تاریخ، خصوصاً در ایران بوده است. دار زدن، امری بوده که شاید بیش از انواع سختکشی، اثر ماندگار در ذهن افراد داشته است؛ چون پس از دار زدن، اصولاً جسد را تا چندروز و گاه چند هفته بر دار میآویختند تا عبرتی باشد برای زندگان.
عباسقلی غفاریفرد؛ البته در یک جا به صورت گذرا، ذیل فصل هفتم که به «خفه کردن» اختصاص دارد، «دار زدن دوبارهی پترسخان» را روایت میکند؛ اما قطعاً میشد و مؤلف میتواست، بخشی مستقل به این موضوع اختصاص دهد؛ یا اگر دلیل روششناختی در خصوص آن وجود داشت، مؤلف آن را در جایی از متن و یا حتی مصاحبهای که با روزنامهی فرهیختگان داشته[۱]، تصریح نکرده است.
چنین است که سخنی از داستان بر دار کردن حسنک وزیر، حلاج، زیدبن علی، فیلیپس رسول، و یا حتی شیخ فضلالله نوری دیده نمیشود. البته مؤلف، به داستان سخت کشتن حلاج به نحوهی دیگری پرداخته است؛ یعنی او به روایت بردار کردن حلاج نپرداخته و روایت مستند دیگری را ذیل فصل نخست، که به «بریدن اندام» اختصاص دارد، نقل کرده است، اما به هر حال میدانیم که به یک روایت، نخست حلاج را بر دار آویختند و سپس سنگسار کردند و بعد اندامش را بریدند و در آخر جسدش را سوزاندند.
بر این اساس جا داشت مؤلف به جای بیان پارهای موضوعات غیر ضروری مثل رواج دزدی مقاله و کتاب، یا خلق و خوی دانشجویان ایرانی در پیشگفتار، به تشریح بازه مکانی و زمانی بررسی تاریخ سختکشی و روششناسی کار خود بپردازد (البته او به اجمال این موضوع را در مصاحبه با روزنامهی فرهیختگان بیان کرده است) و بیان کند که چرا مثلاً به «سنگسار» به صورت مستقل نپرداخته و یا دربارهی به دارآویختن چیزی ننوشته یا چرا ذیل واپسین فصل که به انواع دیگر سخت کشتن اختصاص دارد، از یک فرد به عنوان «انجامدهنده بسیاری از شیوههای سختکشی» یاد کرده است.
چرا سختکشی؟
اگر از مسائل مذکور و پارهای از کاستیهای صوری و نگارشی اثر (که رفع آن بر عهدهی ناشر و ویراستاران اثر بوده است) بگذریم؛ یا تفاوت سبک نگارش متن کتاب و پیشگفتار را (که تاحدی ناشی از موضوع کتاب است) نادیده بگیریم، این کتاب در نوع خود بینظیر و موضوعی است که تاکنون پژوهشگری به آن نپرداخته است. باید بپذیریم که مؤلف با صرف بیش از سهسال برای فیشبرداری و کار طاقتفرسا که امکان داشت هرگز منتشر نشود، ریسک بزرگی کرده و کاری یگانه را به انجام رسانده است که در گامهای بعدی میتواند تکمیل شود؛ زیرا به هرحال مؤلف نشان داده بصیرتی در پیگیری مطالب و تمایز بین مفاهیم دارد، خصوصاً آنجا که بین «تاریخ شکنجه»[۲] و «تاریخ سختکشی» تفاوت قائل میشود و «شکنجه در جلوی چشم همگان» را «آیین و مراسمی سیاسی» میداند که برای سخت کشتن از آن استفاده میشده است.
این آیینی و مراسمی دیدن شکنجه یا کشتار است که کلید پاسخ به این سئوال است که چرا قدرتهای سیاسی و مذهبی مایل بوده و هستند که مجازات در ملاء عام و با حضور افراد و شهروندان صورت گیرد.
به باور مؤلف «سختکشی در بیشتر موارد به انگیزهی از میان بردن گناه و سرکشی انجام گرفته […] باورها چنین بود که قانون بیانگر ارادهی پادشاه است؛ هرکس که قانون را نقض میکرد، میبایست در برابر خشم پادشاه پاسخگو باشد. سرپیچی از قانون نشانهای از ستیزه و تاخت آوردنی سخت بر خود پادشاه به شمار میرفت و پادشاه باید پاسخی درخور به آن میداد. به سخنی درستتر، پادشاه میبایستی با بهرهگیری از زور و سختگیری بیش از اندازه نیاز، به گناهکار پاسخ میداد. باید توانایی و اندازهی نیرویی که پشتوانه قانون بود برای همه مردم بسان پدیدهای ترسناک نمایش داده شود تا نیرو و فراگیری قانون بار دیگر استحکام یابد.» (صفحه ۳۴-۳۳)
چنین است که مؤلف سختکشی را امری میداند که مالکان قدرت، با انگیزهی ایجاد رعب و وحشت در دل قانونشکنان انجام میدهند. البته واضح است که اینجا منظور از قانون، سلسه بایدها و نبایدهایی است که فرد صاحب قدرت وضع کرده و صرفاً به معنی خوب یا بد بودن آن نیست.
غفاری فرد البته سختکشی را تعریف نمیکند تا بدانیم با چه معیاری اظهار میکند: «در روزگار او [یعنی مؤلف] سختگیری و سختکشی در کار نیست.» (صفحه ۳۷) شاید هم او به دار آویختن را به خودی خود، روش سخت کشتن نمیدانسته و به همین دلیل به آن نپرداخته است؛ مگر آنجا که سخن از «دار زدن دوبارهی پترس خان» رفته است (صفحه ۱۷۷)؛ اما حتی اگر چنین نیز باشد، مؤلف باید تعریفی از سختکشی ارائه میداد و صرفاً به بیان اینکه سختکشی با شکنجه همراه بوده است بسنده نکند.
البته مشخص این امر است که سختکشی همواره جنبهای عمومی داشته و بیش از اینکه با نیت شکنجهی افراد صورت گیرد، برای عبرت آموزی مردم صورت میگرفته است؛ زیرا میتوان پذیرفت که شکنجه، ابزاری برای کشتن افراد بوده است؛ اما کشتن انسانها برای شکنجه، اساساً با نیت جلادان و شکنجهگران منافات داشته و دارد، چون به هر حال برای شکنجه کردن یک فرد، به هر دلیلی، لازم است او زنده باشد و زنده بماند، تا شکنجه کردن یا کشتن او در فرایندی طولانی و زجرآور و دردناک، مایهی عبرت افرادی باشد که یا شاهد ماجرا هستند؛ یا آن را از زبان شاهدان میشنوند یا در روایات میخوانند. بنا بر این استدلال میتوان پذیرفت که به دارآویختن شیوهای از سخت کشتن است، که اگرچه اغلب با شکنجهی جسمی همراه نیست، اما شکنجهای روحی را در بردارد و همانطور که بیان شد، میتواند تأثیر منفی و کارکردی فراتر از خواست ارباب قدرت داشته باشد؛ خصوصاً اگر در ملاء عام صورت گیرد، زیرا چنین نوع اعدامی همواره تأثیر شکنجهبار مضاعفی بر آن فرد دارد که میداند به زودی جانش را خواهند ستاند. از این منظر، هرگونه اعدامی به نحوی از انحای «سخت کشتن» است.
پینوشتها:
۱- گفتوگو با عباسقلی غفاریفرد: سخـتکشـی. ۱۵ دی ۱۳۸۹. روزنامهی فرهیختگان. شماره ۴۶۲. صفحهی ۱۰
۲- عباسقلی غفاری فرد، ابراز امیدواری میکند فردی تاریخ شکنجه را به رشته تحریر درآورد؛ اما پیشتر کتابی با عنوان «تاریخ شکنجه: تاریخ کشتار و آزار در ایران» توسط مهیار خلیلی منتشر شده است و انتشارات قصیدهسرا آن را در سال ۱۳۸۱ منتشر کرده است.