عباس معروفی ـ به راستی یک لحظه چشممان را که ببندیم، اتفاقات و مرگ و مفاجات را در ذهن مرور کنیم، در زمان شاهان قاجاری آن هم پیش از عهد ناصرالدین شاه بیدار میشویم که هرچه سرمان میآید، هرچه میبینیم، فقط در چنان زمانی میتواند اتفاق بیفتد ولاغیر. بیحساب کتاب بودن خزانهی دولت را بگیر تا اعدامهای بیحساب کتاب یومیه، همه نشان از عدم اقتدار یک دولت مرکزی خبر میدهد.
چرا کتابفروشی نشر نی را تعطیل کردم؟
«اینجانب میرزا جعفر کتابفروش ابن مرحوم حاج حسین علی شعرباف کاشانی در سفر بودم برای دیدار نورچشمم صبيه هاجر خانم. و چون در این ایام دسترسی به روزنامهجات میسور نمیبود، ایضاً چون حقیر کمافی سابق حساب و کتاب حجره را به رسم تجارتخانهی ابوی مرحوم با چرتکه و سیاق رسیدگی نموده و سواد و حوصلهی سرک کشیدن به اسباب و لوازم کنونی را ندارم، از طریق صبیهی متعلقه به نگرانی دوستان و آشنایان و کاتبان اخبار یومیه در خصوص فروش و تعطیلی موقتی حجرهی کتابفروشی واقف شدم. و البته شرمندهی حضور ارباب خبر و خرد گشتم که چرا زودتر از این ایشان را در این باره مستحضر نگردانیده، خاطر خطیرشان را آسوده نساختهام، و لذا فیالحال به عرض همگان میرسانم که تصور حقیر سراپا تقصیر این بود که فروش ملک شخصی مستلزم مزایده و مناقصه و توضیح و توجیه و قس علی هذا نیست. اما صبیهی محترمه مطالبی از نوشتجات و مراتبی از حواشی مُراسلات عرض کردند که استحباب توضیحات ذیل را به اوجب واجبات بدل نمود، و آن این که اولاً ما ورشکست نشدهایم و وضعمان الحمداله والمنة خیلی هم خوب است به لطف پروردگار. دو دیگر آن که فروش مغازه هیچ ربطی به حذف سوبسیت نداشته، بلکه خودمان و سایر همکاران اعلامیه صادر کردیم و مهر نمودیم که دولت فخیمه سوبسیت را قطع نماید. اهم دلیلش هم این بود که اموال متعلق به ۷۰ هزار کرور نفوس را به چند صد ولو چند هزار نفر دادن توجیه شرعی ندارد.
از این روی کار مطبعهجات بیبرکت گشته بود و هرچه وزیر محترم وقت پیغام فرستاد که این قالی قرمز را از زیر پای ناشران نکشید، ما همچنان اصرار ورزیدیم و این مهم به انجام رسید الحمداله. و سیّم آن که دیگر حجرات کتابفروشی که در راستهی کریمخان زند چرا تعطیل گشته یا میخواهد بشود؟ علت آن را البته بعضی را میدانیم و آن نیست که خود فرمودند یا یومیه نویسان فرض فرمودند و لازم هم نمیدانیم آن را به استحضار عموم برسانیم، ولی قصد خودمان این است و دلیلمان نیز. که به دلیل کمبود جا برای انبار کتب و محل فروش و امور مکتب و تحریریه و چرتکه خانه و از آنجا که عمرمان از ۵۶ گذشته و قوهی جوانی رو به افول نموده، خواستیم همهی امورمان را در یک محل جمع آوریم و در آیندهی نزدیک انشااله حدود یکسال و اندی بعد حجرهی فروش کتاب در محلی دیگر دایر خواهد گشت. که در اطلاعیه شمارهی دو محل آن به استحضار دوستداران مستطرب خواهد رسید. همچنین تأکید مینماید در محل جدید انشااله تعالی کماکان فقط کتاب به فروش خواهد رسید ولاغیر.»
جمعه دیوم صفرالمظفر ۱۴۳۲ هجری قمری
میرزا جعفر کتابفروش.
این متنی بود که جعفر همایی مدیر نشر نی به سیاق عهد قجر نوشته و در روزنامهی شرق منتشر کرده بود. و به راستی یک لحظه چشممان را که ببندیم، اتفاقات و مرگ و مفاجات را در ذهن مرور کنیم، در زمان شاهان قاجاری آن هم پیش از عهد ناصرالدین شاه بیدار میشویم که هرچه سرمان میآید، هرچه میبینیم، فقط در چنان زمانی میتواند اتفاق بیفتد ولاغیر. بیحساب کتاب بودن خزانهی دولت را بگیر تا اعدامهای بیحساب کتاب یومیه، همه نشان از عدم اقتدار یک دولت مرکزی خبر میدهد.
جعفر همایی در متن خود به وضوح میگوید که با جمعی از ناشران از وزارت ارشاد درخواست کردهاند که سوبسید کاغذ حذف شود، آن هم شش سال پیش، و ناشران از این بلای دو نرخی بودن کاغذ و ماجرای سهمیه و نورچشمیها و مسایل حاشیه در امان باشند تا بتوانند به قیمت آزاد کاغذ تهیه کرده و کتاب چاپ کنند.
امروزه در کشور ایران هر کس زودتر از خواب بیدار شود، میتواند هر غلطی بکند. از اعدامهای فلهای بگیر تا آزارها و بگیروببندهای سلیقهای در نشر و روزنامه و کتابفروشی.
سالها پیش وقتی در ایران صاحب مطبعه و نشر بودم، در روزنامهای نوشتم با این سلیقههای ادواری و تشویشهای یومیه، درِ نشریات ما را تخته کنید و یک پراودا دربیاورید برای همهی ملت.
اما این روزها همه دیدیم و شاهد بودیم که تخته کردن نشریات مستقل، گل گرفتن پنجرهی وبلاگنویسان و انتشار پراودای اسلامی هم افاقه نکرد، بلکه کار به قلع و قمع پراودای اسلامی هم کشید. و حالا اهل قلم باید غصهی تعطیلی پراودا و بیکاری قلمزنان آن را هم بخورند.
واضح است با این موجهای جدید که از پی هم میآیند، هر موجی موج قبلی را میشوید و هنوز به ساحل عافیت نرسیده، موجی دیگر در حال آمدن است. انگار در ساحل دریایی توفانی نشستهای و داری به موجها نگاه میکنی. بعضی موجها پرخروش میآید، یکباره مثل پورهی سیبزمینی جلوی پایت وامیرود، و برخی دورخیزش بهتر است، باد قویتری به پشت دارد و میآید و میآید و تو ناچاری پاهایت را جمع کنی که کفشت خیس نشود.
تجربهی حکومت آخوندی در این ۳۲ سال نشان داده که تنها در زمانی که روسها رود ولگا را ول کردند توی دریای خزر، ما کیلومتر ساحل سراسری حاشیهی مازندران و گیلان از دست دادیم، و بسیار راهها و جادهها و خانههای ما به زیر آب رفت. روسها ساحل گرفتند و خانههای بسیاری را بر سر ساکنانش در ایران خراب کردند و جادهها و راههای بسیاری را بریدند، تا آنجا که به جنگل رسیدند و از این پیشتر نمیتوانند آمد.
و حالا ما در ساحل باز به موجها نگاه میکنیم که موجی از پس موجی دیگر میآید و موجها جز شستن همدیگر کاری نمیتوانند کرد. چیزی که این وسط برقرار مانده، خرابی وضع نوشتن و نشر و کتابفروشی و کاغذ و قلم است.
در حاشیهی این حملات و سرکوب روز به روز در خبرها میخوانیم که کتابفروشیهای راستهی کریمخان دارند تعطیل میشوند.
و میخوانیم که وزارت آموزش و پرورش اعلام کرده یک چهارم دانشآموزان ترک تحصیل کردهاند.
و میخوانیم که گفتهاند ۳۰ درصد معلمان دورهی ابتدایی در مدارس ایران دیپلم ندارند.
و میخوانیم که وزیر آموزش و پرورش به جای برنامهریزی آموزشی و ایجاد امنیت برای آموزش بچههای کشور، اعلام کرده است که اگر دختران دم بخت را زودتر شوهر بدهند، مشکل آموزش و پرورش حل خواهد شد.
و طبیعیست که رفیق قدیمیام جعفر همایی با لحن قجری متن بنویسد و با همان سیاق لابهلای نوشتهاش نشان دهد که ما ۲۰۰ سال پیش هم این قدر فلکزده نبودیم که حالا هستیم. از همه بدتر مطلبیست که در سایت محسن رضایی این کاندیدای ریاست جمهوری دو نبش آمده است.
تابناک نوشته:
«چندیست برخی ناشران برخوردار از حاتمبخشیهای دولت پیش که به یاری گسیل و بسط ادبیات روشنفکرانه برای خود به اصطلاح اعتباری به دست آورده و به یمن مواهب ریز و درشت و پنهان و آشکار آن دوران و در پروسهای کوتاه به سرمایههای میلیاردی دست یافتهاند، از ادامهی فعالیت در حوزهی نشر دلزده شده و برای تنوع عرصههایی چون خرید و فروش ملک و زمین و بساز بفروشی و غیره را برای ادامهی فعالیت تاکنون فرهنگیشان میآزمایند.
البته دور از چشم همکاران و همفکران خود و با ظاهری آمیخته با ریا. این افراد که روز و شب دغدغهی فرهنگ و آزادی بیان رهایشان نمیکند، در ازای خبرسازیهایی که برخی عوامل مطبوعاتیـ رسانهای در درون و بیرون از کشور برایشان فراهم میسازند، رندانه سکوت میکنند و موذیانه مهر تأیید برآن میزنند، و البته با کمی تا قسمتی پز روشنفکرانه. گویی هرچه دارند از پر قنداق دارند و ریالی از بودجهی بیتالمال در اموالشان یافت نمیشود. از خسران و غبن مالی میگویند که اگر این سرمایه را در جایی دیگر به کار گرفته بودند، الان چه بودند چه نبودند.»
سایت تابناک در مطلب طولانیاش پرده را کنار زده تا بگوید ناشران چه مارهای خوش خط و خالی هستند و چگونه ثروتمند شدهاند. اما این سایت ننوشته است که ناشران ایران بهویژه ناشران قدیمی اسم و رسمدار، از شریفترین انسانهای جامعهاند و در طول این ۳۲ سال با چه هراسها و بیمهایی شب و روزشان را سپری کردهاند تا کتاب چاپ کنند.
البته در برابر هجوم فرهنگستیزان و دشمنان ادبیات و کتاب و هنر و ایران و انسانیت، هر کتابی که انتشار مییابد، میخیست که بر تابوت رژیم خودکامه کوبیده میشود و طبیعی است که چنین نظامی با کتاب عناد بورزد، چنانکه اعراب وقتی به ایران حمله کردند، هرچه کتاب و کتابخانه را سوزاندند. و پیداست نظامی که از کتاب هراس داشته باشد، با همان کتاب فروخواهد ریخت. پایههای منطق این نظام چنان سست و لرزان است که زیر کتاب فرو خواهد رفت.
و حالا بر ملت ایران واجب میشود که یک قدم بلندتر به سوی کتاب و کتابخوانی بردارد.