سانسور، فیلترینگ و اختناق شدید رسانهای، جامعهی روزنامهنگاران حامی جنبش اعتراضی پس از انتخابات سال گذشته را به این فکر انداخت که متناسب با شرایط موجود، از شیوهی اطلاعرسانی جدیدی استفاده کنند تا مجرای اطلاعرسانی آزاد، بهصورت کامل مسدود نشود.در این میان، راهاندازی نشریات الکترونیکی تکصفحهای از همان ماههای ابتدای جنبش اعتراضی، ابتکاری بود که بهصورت خودجوش، در میان مردم رایج شده بود.
اخیراً سه روزنامهی الکترونیکی تکصفحهای به نامهای «کلمه»، «قلم سبز» و «اعتماد ملی» به طور منظم منتشر میشوند و از طریق اینترنت، اخبار کوتاه سیاسی را در یک صفحه، به نقاط گوناگون ایران و جهان میفرستند.از محمدرضا یزدانپناه، روزنامهنگار مقیم پاریس، دربارهی ارزیابی و تحلیل وی از این شیوهی فعالیت رسانهای پرسیدهام.
محمدرضا یزدانپناه: در میان فعالیتهای فرهنگی، روزنامهنگاری مقولهای است که بیش از هر عرصهی دیگری از تحولات تکنولوژیک، بهویژه در زمینهی اطلاعرسانی، تأثیر میگیرد.اینترنت، به عنوان مهمترین دستاورد انقلاب ارتباطات، یکی از فوایدی که داشت این بود که به پیدایش روزنامهنگاری اینترنتی منجر شد که رابطهی نشریه و رسانه با خواننده و رابطهی رسانهی صوتی و تصویری و مخاطب را از رابطهی یکسویه، به رابطهای متقابل و به عبارتی اینتراکتیو ارتقا داد.
نشریات اینترنتی هم در تحقق دو کارکرد اساسی روزنامهنگاری، یعنی اطلاعرسانی و طرح افکار و آرای متفاوت، نه تنها مکانیسمهای متفاوت سانسور، خودسانسوری، سرمایه و توزیع را خنثی کرد، بلکه از محدودهی ژورنالیسم مکتوب، صوتی و تصویری هم فراتر رفتند و کارکردهای جدید خود را در این عرصه ارائه دادند.
با توجه به این مسئله، باید این نکته را متذکر شوم که شاید عنوان روزنامهی اینترنتی که عمدتاً در توصیف روزنامههایی مانند کلمه، اعتماد ملی یا قلم سبز بهکار برده میشود، عنوان دقیق و منطبقی نباشد. در واقع، این روزنامهها صرفاً در فضای اینترنت منتشر میشوند، اما همانگونه که دستاندرکاران آنها اعلام کردهاند، محل توزیع این رسانهها در اینترنت نیست. بلکه بهطور مشخص در میان مردمی است که یا به اینترنت دسترسی ندارند و یا اگر دسترسی دارند، متأثر از فیلترینگ شدید حکومت، نمیتوانند به منابع خبری غیر رسمی و غیرحکومتی دسترسی پیدا کنند.
فضای سانسور و فضای تبعیضآمیزی که در رسانههای رسمی ایران و بهطور مشخص در صدا و سیمای جمهوری اسلامی همواره وجود داشته نشان داده، این رسانه برخلاف عنوان رسانهی ملی که به آن اطلاق میشود، بههیچ عنوان نمیتواند دایرهی تمام دیدگاهها و عقاید اجتماعی و سیاسی داخل ایران را نمایندگی کند. این نکته دستاندرکاران جنبش اعتراضی را به این نتیجه رسانده که از تمام راههای جایگزین برای برقراری ارتباط با مخاطبان خودشان یا با طرفداران خودشان استفاده کنند.
پس از اتفاقهای مختلفی که افتاد و در نهایت با فیلترینگ بیسابقهای که بعد از انتخابات اخیر ریاست جمهوری شاهد بودیم، ارتباط هواداران جنبش اعتراضی با رهبران، سران و رأس این جنبش حتی در سطح اینترنت هم مخدوش شد. چارهای نماند که با این رسانهها و به این شکل، دیدگاههای سران جنبش به بدنهی جنبش منتقل شود. فکر میکنم شکلگیری و تشکیل این روزنامههای مجازی، مکانیسمی است که رهبران جنبش سبز و دستاندرکاران این رسانهها، برای برطرف کردن این نقیصهی ارتباطی با هواداران خودشان، از آن استفاده میکنند.
چقدر این پروژه را موفق ارزیابی میکنید و این نشریات مجازی تکصفحهای را در مخاطبیابی، نزدیک به هدف آنها میدانید؟
منتشرکنندگان این روزنامههای مجازی، برای توزیع آنها، به افرادی متکی هستند که به حامیان گمنام جنبش سبز مشهور شدهاند. یعنی دانشجویان، دانشآموزان، پیشهوران، کارمندان، کارگران، معلمان و هر گروه مرجع اجتماعی دیگری که خود را حامی جنبش سبز میداند و حاضر است بهخاطر اهداف این جنبش، این سطح از فعالیت رسانهای یا بهتر بگویم ارتباطی را انجام بدهد.
واقعیت این است که اگر شعار «ما بیشماریم» یا از آن سمت، راهبرد «هر شهروند یک رسانه»ی جنبش سبز، کماکان هویت وجودی یا اصالت خود را حفظ کرده باشد، میشود امیدوار بود که روزنامههای بهاصطلاح اینترنتی جنبش، تا عمق جامعهی ایران نفوذ کنند و بتوانند آن دسته از مخاطبانی که از طرف دستاندرکاران این روزنامهها هدفگذاری شدهاند را جلب کنند. آمار مشخصی البته دربارهی میزان این موفقیت و این وضعیت وجود ندارد.
ضمن اینکه بهنظر میآید فضای محاوره و گفتمان محاورهای در بین جامعهی ایران، بهخصوص در بین طبقهی متوسط شهری، حتی در غیاب این روزنامههای مجازی، فضای بسیار پررونقی در ماههای گذشته بوده و به همین خاطر است که وجود این روزنامهها و رسانهها، صرفاً میتواند نوعی دیالوگ رسمی را بین رهبران جنبش اعتراضی با همین طبقهی متوسط، در فضای موجود ایجاد کند.
اگر از شکل کار بگذریم و بخواهیم به محتوا بپردازیم، فکر میکنید کارکرد این نشریات مجازی تکصفحهای، بیشتر برای طرح اخبار کوتاه است، یا تحلیل، ایدهها و تفاسیر سیاسیای که وجود دارد را هم میشود از این طریق به مخاطبین رساند؟
این بستگی به هدفگذاریای دارد که بانیان و دستاندرکاران این رسانهها از ابتدا انجام دادهاند. طبیعتاً هر رسانهای، قبل از انتشار، هدف خود را انتخاب میکند و محتوای رسانه و روزنامهی خود را بر مبنای آن قشری که به عنوان هدف تعیین شده، تنظیم میکند و تطبیق میدهد.
آنطور که از عملکرد این روزنامهها در چندماه گذشته برمیآید، بهنظر میرسد دستاندرکاران این روزنامهها، چندان اعتنایی یا چندان توجهی به مسائل تحلیلی نداشتهاند و سعی کردهاند با زبانی بسیار ساده و خیلی غیر رسمی، صرفاً اخبار و اطلاعاتی را که طبقهی متوسط به واسطهی وجود فضای سانسور و تبعیض در چند ماه گذشته، از آگاهی از آنها محروم شده بودند، در اختیارشان قرار بدهند.
بهنظر میآید جنبهی خبری و اطلاعرسانی این رسانهها، کاملاً بر جنبهی تحلیلی آنها غلبه دارد و دستاندرکاران این رسانهها، همانطوری که قبل از انتخابات امتحان کردند و توانستند صرفاً با برقراری یک زبان سادهی ارتباطی و بهعبارتی ادبیات روان شهری، تعداد خیلی زیادی از طبقهی متوسط و مردم را جذب برنامههای تبلیغاتی خودشان بکنند، همان روش را برای ارتباط با همان طبقه که بعد از انتخابات مورد تبعیض و سانسور خبری شدیدی قرار گرفت ادامه میدهند. به همین واسطه، بهنظر میآید که جای تحلیل و تولید گفتمان در این رسانهها خالی باشد.
به مسئلهی طبقهی متوسط شهری اشاره کردید. بههرحال یکی از مشکلاتی که در این جنبش وجود داشته، عدم پیوند بین طبقهی متوسط و فرودست بوده است. یا به نوعی ارتباط نخبگان جامعه برای انتقال اطلاعات به طبقهی فرودست که به رسانهی مجازی دسترسی ندارند، قطع بوده است. فکر میکنید این شکل جدید اطلاعرسانی میتواند آن خلاء را پر کند یا تلاش برای پیوست و ایجاد پیوند بین این دو طبقه و رساندن اطلاعات به طبقهی فرودستی باشد که به اینترنت و رسانهی مجازی دسترسی ندارد؟
من با این واژهی فرودست چندان موافق نیستم و فکر میکنم بهتر است بگوییم قشری از جامعه حال به دلایل مختلف نتوانستند با گفتمان جنبش سبز ارتباط چندانی برقرار کنند. مسئلهی اصلی اینجاست که ضعف رسانه از ابتدا در جنبش سبز، واقعاً چشمگیر بوده است. درست است که این جنبش و مجموعهی اپوزیسیون حکومت ایران توانستهاند برتری ادبی غیر قابل کتمان خودشان در جامعهی حقیقی ایران را با نسبت بسیار بیشتری در فضای مجازی هم ادامه بدهند، اما مادام که این جنبش از رسانهی تصویری فراگیر، حرفهای و قدرتمند برخوردار نباشد، کفهی انتقال اخبار به متن جامعه آن با کاستیها و معایب بسیاری روبهرو است.
متأسفانه باید گفت که معدود اقداماتی هم که برای تشکیل چنین رسانهای صورت گرفته، به دلیل ضعفهای ساختاری و شکلی، تجربههای موفقی نبودهاند. بنابراین واقعیت امر این است که چنین ارتباطی کار سختی است و تا به امروز، برقراری ارتباط بین رهبران جنبش با طبقاتی که شما آنها را فرودست مینامید و حتی با دیگر اقشار جامعه، با دشواری صورت گرفته است.
بهنظر میآید یکسری امیدواریهایی در بین جنبش سبز، برای برقراری ارتباط با این افراد وجود داشته باشد. آن هم مسائلی مانند وخیمتر شدن وضعیت معیشتی یا وضعیت اقتصادی این طبقات است که میتواند باعث ایجاد گسست بین این طبقه و حکومت بشود. بالاخره این طبقه، همواره از مواهب اقتصادی و مالی حکومت به شکل گستردهای برخوردار بوده است.
اما در کنار این، یکسری موانع هم وجود دارد که به شکل مشخص میشود به مانع گفتمان دینی اشاره کرد. این طبقه، هر نامی که روی آن بگذاریم، طبقهای است که بر دین و مذهب، به عنوان یکی از مؤلفههای اصلی هویتی و شکلدهندهاش بسیار تاکید شده و حکومت کنونی جمهوری اسلامی با استفاده از ابزار رسانهای که در اختیار دارد، توانسته کاملاً خود را نمایندهی این گفتمان جلوه بدهد و در مقابل، رقیب خود را جریانی معرفی کند که نه تنها به این گفتمان بیتوجه است، بلکه اساس شکلگیری آن برای نابودی و حتی حذف کامل این گفتمان از جامعهی ایران است.
بههرحال این موانع وجود دارند،. از آن طرف هم آن امکانات وجود دارند و بهنظر میآید که ادامهی روند توزیع این رسانهها و بالاخره جنگ نرمی که به قول آقایان در حوزهی رسانهای شکل گرفته، به مرور زمان که جلو برود و هر دو طرف بتوانند داشتههای خود را با استفاده از تمام ابزارهایی که وجود دارد، کاملاً رونمایی کنند، سرنوشت این اردوکشی و این صفکشی را به نحوی تعیین کند.