روشنفکر چپ‌گرای لبنانی و استاد مطالعات توسعه و روابط بین‌الملل در دانشگاه لندن، ژیلبر اشکار، در یادداشتی در مجله‌ ژاکوبن، هرچند نامی از آمریکا نمی‌برد، اما به خوبی نشان می‌دهد که چگونه ماشین جنگی دو ابرقدرت نظامی امروز همراه با متحدان جهانی و منطقه‌ای‌شان بی‌وقفه از زمین و هوا در حال افروختن آتش جنگ و فروریختن بمب، و کشتار غیرنظامیان در سوریه، یمن و…‌ هستند. کشتاری که در نهایت، می‌توان آن را پاسخ نئولیبرالیسم مرتجع جهانی‌شده، به شجاعت مردمان و تهیدستان خاورمیانه دانست؛ کسانی که از تهران تا طرابلس علیه حاکمان مرتجع و «سرنوشت محتومشان» به پا خاستند.

***

yemen-ruines-football

عقاید سیاسی در جهان عرب به دو مقوله‌ اصلی تقسیم می‌شود: آنان که بمباران مخرب و جنایت‌بار شهرها و مناطق روستایی سوریه به دست رژیم سوریه و ارباب روسش را محکوم می‌کنند، اما درباره‌ بمباران مخرب و جنایت‌بار شهرها و مناطق روستایی یمن به دست ائتلاف تحت رهبری عربستان سعودی سکوت می‌کنند (البته مگر زمانی که حامی آن نباشند)؛ و آنانی که بمباران مخرب و جنایت‌بار شهرها و مناطق روستایی یمن به دست ائتلاف به رهبری عربستان سعودی را محکوم می‌کنند، اما درباره‌ بمباران مخرب و جنایت‌بار شهرها و مناطق سوریه به دست رژیم سوریه و ارباب روسش خاموش می‌مانند. (البته مگر زمانی که حامی آن نباشند)

ما به سختی صدای هواداران مقوله‌ سوم را می‌شنویم، یعنی آنانی که هر دو بمباران را محکوم می‌کنند و هر دوی آنها را به یک اندازه جنایت‌کارانه می‌دانند (هر چند تردیدی نیست که بمباران‌های انجام‌شده به دست  رژیم سوریه و ارباب روسش کشته‌ها و خرابی‌های بس بیشتری از آن دیگری به بار آورده‌اند). با این حال این مقوله‌ سوم به راستی وجود دارد و یقیناً بزرگ‌تر و گسترده‌تر از آنی‌ست که سکوتش گواهی می‌دهد.

این مقوله‌ متعلق به کسانی‌ست که منافع و ایمنی مردمان را مهم‌تر از ملاحظات سیاسی می‌دانند و نافی این منطق خفت‌بار‌ هستند که می‌گوید: «دشمن دشمن من دوست من است.» صرف نظر از ماهیت این «دوست» و ارزش‌ها و اهدافی که این دوست نماینده و خواهان آنهاست. حقیقت آن‌ است که نیروی ضدانقلابی‌ که علیه قیام باشکوه اعراب در ۲۰۱۱، معروف به بهار عربی، بسیج شده، شکل‌ها و انواع گوناگونی دارد.

دو روی سکه‌ ارتجاع

رژیم‌های سوریه و آل سعود هر دو ستون‌های کلیدی نظام فاسد و پوسیده‌ عربی در منطقه‌اند که قیام ۲۰۱۱ علیه آن به پا شد، آن هم با این رویا که می‌توان این نظام گندیده را کنار زد و نظامی را جانشین آن ساخت که فراهم‌کننده‌ «نان، آزادی، عدالت اجتماعی، و کرامت ملی» باشد – یعنی همان شعاری که در میدان التحریر قاهره و بسیاری میدان‌های دیگر سر داده شد و بهترین و موجزترین شکل بیان آرزوها و امیدهای بهار عربی بود. هدف این هر دو بمباران در اصل یکی است؛ چه آنچه به دست رژیم سوریه و ارباب روسش انجام می‌شود و چه آنچه به دست رژیم سعودی و مؤتلفانش. هر دوی آنان می‌کوشند تا فرآیندی انقلابی را دفن کنند که شش سال پیش در ۱۷ دسامبر در تونس جرقه خورد.

نقش رژیم سوریه و متحدان روس و ایرانی‌اش (همراه با ملحقاتشان) در رویارویی با انقلاب سوریه و سرکوب آن با پست‌ترین و زشت‌ترین روش‌ها و به قیمت تخریب و خونریزی بی حد و حصر، کاملاً روشن است – مگر در چشم آنانی که نمی‌خواهند ببینند و به نفی واقعیت اصرار دارند یا می‌کوشند با معرفی قیام به مثابه نوعی توطئه‌ خارجی این واقعیت را موجه جلوه دهند، و در واقع با این کار همان استدلال کهنه و پوسیده‌ همه‌ رژیم‌های ارتجاعی را تکرار می‌کنند که در تاریخ رودرروی قیام‌ها و انقلاب‌ها قرار گرفتند.

تا آنجا که به نقش رژیم سعودی در رهبری ارتجاع عرب مربوط می‌شود، کل تاریخ این پادشاهی گواهی بر همین امر است، به ویژه از زمانی که طوفان رها شدن از استعمار و امپریالیزم در سراسر منطقه‌ اعراب وزیدن گرفت. از ۲۰۱۱ به بعد این نقش‌آفرینی به شکل‌هایی متفاوت بروز یافته است، از مداخله و سرکوب مستقیم (نظیر مداخله در بحرین برای حمایت از رژیم حاکم و حمایت از رژیم‌های تونس و مصر به شیوه‌های گوناگون) گرفته تا تدارک کمک‌های نظامی و مالی به گروه‌های سلفی در سوریه به قصد غرق کردن قیام مردمی در باتلاق ایدئولوژی فرقه‌ای مورد نظر عربستان و خنثی کردن تهدید دموکراتیک انقلاب سوریه برای خودکامگی عربی، آن هم در ورای شکل صرفاً بعثی‌اش.

هدف عربستان سعودی از مداخله در کشور همسایه‌اش یمن، جایی که رخدادهایش برای عربستان بیشترین اهمیت را دارد، تشویق سازش حکومت ارتجاعی علی عبدالله صالح با اپوزیسیونی بود که خودش زیر سلطه‌ی نیروهای ارتجاعی قرار داشت. این سازش یا توافق نخ‌نما، محکوم به شکستی زودهنگام بود: توافق فرو پاشید و به همراه آن دولت یمن نیز ویران شد و کشور را همراه با خود به درون دوزخ جنگ کشاند.

الشعب یرید اسقاط النظام

جنگ یمن نبردی میان یک اردوگاه انقلابی و یک اردوگاه ضدانقلابی نیست، بلکه جنگی‌ است میان دو اردوگاهی که هر دو مخالف آرزوها و امیدهای بنیادینی هستند که جوانان یمنی در ۲۰۱۱ به خاطر آنها قیام کردند. مداخله‌ عربستان و مؤتلفانش صرفاً از یکی از طرفین  این جنگ میان دو گروه ارتجاعی حمایت می‌کند و اهداف این مداخله نیز تماماً مربوط به امنیت پادشاهی سعودی‌ است. ابزار اصلی عربستان در این نزاع به خوبی با ماهیت ارتجاعی‌اش سازگار است: بمباران هوایی مناطق پرجمعیت همراه با بی‌اعتنایی کامل نسبت به کشتار غیرنظامیان که از این لحاظ کاملاً همسان با بمباران سوریه توسط روس‌ها است، بگذریم از قتل عام عمدی مردم غیرنظامی سوریه به دست رژیم این کشور.



به همین سبب کاملاً ضروری‌ست تا همه‌ آنانی که به امیدهای برخاسته از قیام اعراب وفادارند و مشتاق‌اند تا فرآیند انقلابی برآمده از دل این قیام را احیا کنند (همان فرآیندی که دو سال پس از شروعش به سخت‌ترین شکل ارتجاع درغلتید) در محکوم ساختن این تهاجم ارتجاعی که از آسمان نازل شده، صرف نظر از منشأ و مبدأ آن، نگرشی مسنجم و یکدست را حفظ کنند.

این امر جنبه‌ مهمی‌ست از تلاش برای ساختن یک قطب مترقی در منطقه‌ عربی که به واقع مستقل از همه‌ قطب‌ها و محورهای نظام عربی کهن و نمایندگان و مدعیان ارتجاعی آن عمل کند – این شرطی ضروری‌ است اگر قرار باشد انقلاب عربی بار دیگر به پا خیزد و حرکتی را که شش سال پیش آغاز کرد، پی گیرد، هر چیزی کمتر از این، هیچ امیدی برای غلبه بر وضعیت فاجعه‌بار امروز باقی نمی‌گذارد؛ وضعیتی که متأسفانه تمامی منطقه به منجلاب آن درغلتیده است.