هدایت جان ـ بختیار علی در سلیمانیه زاده شد و در آنجا تحصیلات ابتدایی و متوسطه را به پایان رساند. پس از ورود به دانشگاه و زخمی شدن در یک تظاهرات دانشجویی در سال ۱۹۸۳ به ناچار تحصیل را رها کرد و به ادبیات روی آورد.در همان سال، نخستین قصیدهی بلند خود را به نام «قصیدهی میهن» (قه سیده ی نیشتیمان) نوشت و پس از نه سال در دیوانی به نام «گناه و کارناوال» به چاپ رساند.
پس از انقلاب سال ۱۹۹۱ کردستان علیه حکومت بعث به همراه تنی چند از دوستان خود به انتشار مجلهای سیاسی- فرهنگی به نام «آزادی کرد» پرداخت که به شمارهی ششم نرسید. ختیار علی پس از جنگ داخلی ۱۹۹۴ کردستان عراق، میهن خویش را ترک کرد و به آلمان مهاجرت کرد. چندی بعد به همراه برخی از دوستان همفکر و همنظر خود اقدام به انتشار یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین مجلات تاریخ کردستان کرد: مجلهی «رهههند» که با نگاهی ژرف و عمیق به مسایل فکری و سیاسی روز کردستان میپردازد و در نوع خود انقلابی در عرصهی نشر و روزنامهنگاری محسوب میشود.
جدا از نظریهپردازی، وی رماننویس به نام و شایستهای است که بسیاری از رمانهای خود را به زبان کردی منتشر کرده است. از آثار وی میتوان به رمانهای «مرگ دردانهی دوم» (مرگی تاقانهی دووه م)، «غروب پروانه» (ئیواره ی په روانه)، «واپسین انار دنیا» (دواهه مین هه ناری دونیا)، «شهرنوازندگان سپید» (شاری موسیقاره سپییه کان)، «عمویم؛ جمشیدخان» (جه مشیدخانی مامم) و مجموعهی شعر «پرسه در باغهای فردوس» (ئیش کردن له دارستانه کانی فیرده وسدا) و مجموعه گفتارهای «خوینه ری کوشنده» اشاره کرد.
بختیار علی را میتوان یکی از بنامترین نظریهپردازان علوم سیاسی حال حاضر کردستان دانست.
وی در گفتارها و نوشتههای خویش تمام مرزها را شکافته و بهدور از احساس و تعصبات ملی مبادرت به نقد عریان قدرت حاکم میکند.
در این گفتوگو نیز میکوشد با دریافتی نو و تازه از گذشته و در آمیختن مفاهیم جدید و کهنهی موجود در جامعهی سیاسی کردستان دلایل اساسی و بنیادین رشد شیوهای بخصوص از مبارزات در میان کردها را تبیین کند.آنچه در پی میآید از مجموعه گفتوگوهایی در باب شیوههای مبارزه است که با نخبگان کرد و غیر کرد صورت گرفته و به مرور منتشر خواهد شد.
فرایند مبارزات سیاسی و مدنی در کردستان تا چه اندازه ویژگیهای مبارزهای سالم و عقلانی را به خود گرفته است؟
مبارزه همیشه پدیدهای چند بعدی است. یعنی نمیتوان به صورت کلی در مورد مبارزه سخن گفت. وقتی در کردستان از مبارزه دم میزنیم منظورمان مبارزهی سیاسی است. در آغاز ضروری است این کلمه را از این معنای کوچک و محدود که سیاستورزان کرد بدان بخشیدهاند آزاد کنیم. این دیدگاه که مبارزهی سیاسی تنها روش مبارزه یا بهترین و والاترین روش مبارزه است، نتایجی بسیار ناگوار را در تمامی برهههای تاریخی مبارزات ما به بار آورده است.
از آغاز دههی ۱۹۳۰ میلادی تا به امروز، تغییر واژهی مبارزه به واژهای صرفاً سیاسی، دنیای فرهنگ و اندیشهی ما را از بنیان ویران کرده است. مبارزهی واقعی هرگز تنها در یک سطح و در یک جبهه انجام نمیگیرد، بلکه پروسهای پیچیده و چندبعدی است. هرگاه چندبعدی بودن خود را ببازد، دیگر مبارزه نیست و تبدیل به شبحی ترسناک میشود. اصطلاح مبارزه و شرعیت خود ساختهاش، در کردستان نخبهای حاکم و کوتهفکر و کوتاهبین را پرورش داده است؛ نخبهای که برداشتی نادرست از مفاهیم وطن، تعهد، توسعه و آزادی دارد. ما دیگر در قرون ۱۸ و ۱۹ نیستیم که بتوانیم به مبارزه از دیگاهی رمانتیک بنگریم. اگر بنیان مبارزه بر اساس یک دیدگاه شفاف فلسفی نسبت به زندگی، آزادی، سازماندهی اجتماعی و قدرت نباشد، زمینه را برای حکومت نخبگان سنتی و بیسواد فراهم میکند.
در واقع من در کل به خود این مفهوم هم شک دارم. کلمهی مبارزه نزد ما به این معنی است که یک نفر برای کس دیگری تلاش میکند. مبارز سیاسی خود را چنان نشان میدهد انگار به جای همهی مردم مبارزه میکند و در میدان تاریخ نمایندهی همه اقشار جامعه است. با این کار نه تنها مردمان ساده را به حاشیه ی تاریخ بیرون میراند، بلکه زمینه را برای زایش کاراکتری خرافی، سوپرمن و حتی دیکتاتور هم فراهم میکند. واژهی مبارزه به جای اینکه بر انتخاب، باور و آزادی انسان تأکید کند، یعنی در واقع مبارزه، به جای اینکه نتیجهی طبیعی انتخاب آزاد انسان باشد، به صورتی رخ مینماید که انگار نوعی فداکاری است یا دینی است که از سوی شخص مبارز ادا میشود. در واقع «مبارز» به این معنی بهکار میرود که صاحب آن حقوق تاریخی برتری را برای خویش قائل میشود. به همین دلیل من از اساس به دلالتها و نتایج سیاسی این واژه شک دارم. البته این بدان معنی نیست که نباید مبارزه کرد. بلكه بدین معنی است که این کلمه در قرن بیستم، به جای این که آزادی را به ارمغان بیاورد، نوعی نخبهی سیاسی مستبد و دیکتاتور و خودبزرگ بین تولید کرده است. اینجاست که باید این کلمه از تمامی معانی افسانهای و رمانتیک خویش تهی شود. در نهایت باید گفت که مبارزهی سیاسی و اجتماعی ما به بیراهه رفته است و به جای افزودن آزادی، بر میزان آزار، بردگی و اسارت افزوده است.
چرا روش مبارزهی مسلحانه تبدیل به روش اصلی مبارزه شده و این روش تا چه اندازه برای رسیدن به حقوق انسانی مناسب است؟
تاریخ ما ادامهی تاریخ خاورمیانه است. هیچکس نمیتواند با قلاب ماهیگیری به شکار شیر برود. ما در عراق دوران صدام حسین، از تمامی امکانات و ابزار مبارزهی دمکراتیک محروم بودیم. صدام سراسر کردستان را ویران کرد. در چنین شرایطی پناه نبردن به اسلحه حماقت است. انسان گوسفند نیست که اجازه بدهد بیصدا او را به مسلخ ببرند. این برخلاف کرامت انسان است که بیصدا بردگی را بپذیرد. این بردگی سیاه از تاریخ یهودیهاست که در دوران هولوکاست، هیچ دفاعی را از خود بروز ندادند. شاید در نظر من، به عنوان یک شخص، مردن بهتر از پناه بردن به اسلحه باشد، اما هیچ ملتی نمیتواند با این منطق شخصی بیاندیشد. میشود تو بر گونهی راستم سیلی بزنی و من گونهی چپم را جلو بیاورم، اما هیچ ملتی نیست که طرف چپش را بزنی و او طرف راستش را هم بر تو عرضه کند. قرار نیست چیزی که برای افراد، درست و پسندیده است، همیشه به صورت اتوماتیک برای ملتها و گروههای بشری هم پسندیده باشد. ملتهایی که بی صدا تسلیم ژینوساید و نسلکشی شدهاند، به این دلیل نبوده که حاضر بودهاند بمیرند اما دیگری را آزار ندهند، بلکه به این دلیل بوده که در برههای آشفته و ضعیف از تاریخ خویش زیستهاند. در واقع خود را در لحظهای از تاریخ خویش دیدهاند که بیسلاح و بیدفاع بودهاند.
البته غرض از این سخنها، شرعیت دادن به خشونت نیست. بلکه هدف این است که خود را از راهکارهای خرافی دور کنیم. آشکار است که من قسمت اعظم مبارزهی مسلحانهای را که در حال حاضر در میان کردها دیده میشود رد میکنم. مبارزهی مسلحانه با این روشهای کلاسیک، کاملاً کمیک شده و به بنبست رسیده است؛ این که چندنفری سلاح به دوش گرفته و سالی چند بار شلیک میکنند و نام این را مبارزه گذاشتهاند. این مسئله نزد من همیشه به شرایط برههای تاریخی که در آن زندگی میکنیم بستگی دارد. اگر ملتی نتواند در سطح فرهنگی و اجتماعی و با پروژهی سیاسی شفافی به صحنه بیاید، محال است بتواند در این زمانه با چند یگان مسلح از خود دفاع کند. تا امکان اعتصاب و تجمع و سازماندهی جنبش مدنی و به جریان انداختن روشهای آشتیجویانه و غیر خشونتطلب در میان باشد، این نوع روش مبارزه (مسلحانه) هیچ نیست به جز ابزار گروهی ضعیف که میخواهند از راه خشونت جلب توجه کنند. ما نیازمند راه حلهای استراتژیک و پروژههای بزرگتری هستیم. آنچه ما کردها باید به عنوان مبارزه در پیش بگیریم، تنها این نیست که سلاح به دوش گرفته و به کوهستان برویم. برعکس باید تا میتوانیم پایینتر بیاییم و خود را به دیگران عرضه کنیم. آنان را ببینیم و ما را ببینند. سخنانشان را بشنویم و سخنانمان را بشنوند. البته من میدانم همچنان که افرطی کرد داریم، افراطیون فارس، عرب و ترک نیز داریم، اما افراطیون نیز به همهچیز دسترسی ندارند. اینکه سعی کنیم خاورمیانهای را بنیان نهیم که در آن، ملتها، از همدیگر متنفر نباشند، باید هدف پروژهی روشنگرانهی بزرگی در خاورمیانه باشد. من همیشه گفتهام آزادی ما کردها از راه حذف ناسیونالیسم میسر میشود نه تاکید بر ناسیونالیسم.
علاوه بر اینها، ما در برخی از مراحل تاریخ کردستان، روش مبارزهی مسلحانه را انتخاب کردهایم، چون روشی ساده و ناکامل برای دفاع است. احزاب ما توانایی سازماندهی اعتصابهای مدنی و تجمعات بزرگ را ندارند یا نمیتوانند تا آخر این روشهای مبارزه را در پیش گیرند، یا درستتر بگویم نمیخواهند این روشها، به روشهای اصلی مبارزه تبدیل شوند. چون اگر روشهای مدنی مبارزه و روشهای عاری از خشونت به روشهای اصلی مبارزه تبدیل شوند، آنگاه در بطن جامعهی مدنی، یک نیروی عظیم سیاسی جدید سر برمیآورد که اقلیت حزبی و سیاسی کلاسیک را به کلی به حاشیهی تاریخ میراند.
کرد از قرن ۱۹ به بعد نتوانستهاست روشهای مبارزهی خود را نوسازی کند. مانع بزرگ در مقابل این تجدد، این روح کلاسیک مرگبار است که ذهنیت سیاسی ما را احاطه کرده است. مشکل در اینجاست که این ذهنیت سیاسی در خاورمیانه مرتب و مستمر خود را بازتولید میکند. ما در خاورمیانه نمیتوانیم چیزها را تفکیک کنیم. تاریخ پنجاهسال گذشتهی خاورمیانه تاریخی یکسان است. بدین معنی که آن ذهنیت سیاسی که تولید خشونت میکند، حالتی سراسری است. ذهنیتی که در احزاب کرد ذهنیت مسلط است، در میان فرماندهان سپاه در ایران نیز مسلط است. این ذهنیت به همان شیوه در صدام حسین و روح بعثیها و در ترکها و ژنرالهایشان نیز وجود دارد. این خشونت از هر طرف تولید میشود. بیگمان در سطح محلی دلایل داخلی و فاکتورهای موقت، آن را بازتولید میکنند، اما خشونت در خاورمیانه به صورت کلی یک زنجیرهی متصل به هم است. از خشونت وهابیها گرفته تا خشونت ارتش ترک علیه کردها، زنجیرهای کلی و شبکهای بزرگ وجود دارد که تمامی این پدیدهها را به هم ربط میدهد. با این وجود مشکل بتوان خشونت کردی را از زمینهی خاورمیانهای آن جدا کرد. نقش این فاکتور کلی در تاریخ کرد، کمتر از نقش فاکتورهای داخلی نیست. ما تنها در سطح داخلی و با تغییر اخلاق سیاسی خویش نمیتوانیم از این شبکه خارج شویم. عدم خشونت مستلزم گشایشی بزرگ به روی یکدیگر است. تاکنون آگاهی اخلاقی ملتهای بزرگ منطقهی خاورمیانه، یعنی ملتهای ترک، فارس و عرب به سطحی از رشد نرسیده است که مسئلهی خشونت سیاسی علیه ملتهای کوچکتر و اقوام را جدی بگیرد.
مسئلهی تغییر روش مبارزهی کرد، از یک سو مرتبط با تغییر و نوسازی ذهنیت سیاسی کرد است و از سوی دیگر به یک تحول اخلاقی عمیق در تمامی خاورمیانه بستگی دارد. پناه نبردن به اسلحه در خاورمیانه باید به میثاقی بینالمللی در میان تمامی ملل منطقه تبدیل شده و نمایندگان سیاسی آنها باید ضامن این میثاق باشند. در اروپا تا زمانی که تمامی ملتها به این نتیجه نرسیدند که باید سلاح را کنار بگذارند، خون در تمامی تاریخشان موج میزد، اما در شرایطی که هنوز در خاورمیانه سیاستمداران بزرگی وجود دارند که فکر میکنند ملتی به نام کرد وجود ندارد، در چنین فضایی، وقوع جنگ و درگیری بین نیروهای مسلح امری حتمی است. البته اگر احتمال راه حل دمکراتیک و پارلمانی و رفراندمی در میان باشد، پناه بردن به اسلحه بی معنی است، اما در خاورمیانهای که تاریخ آن از تاریخ دیکتاتوری جدا نمیشود، آدمی نباید تنها از جلادها هراس داشته باشد. بلکه باید به همان میزان از قربانیان نیز ترسید. مشکل بزرگ دیکتاتوری این است که در بین قربانیان نیز سیاهترین اردهی انتقام را خلق میکند. دوران سیاه عراق بعد از صدام، درسی تاریخی برای تمامی کسانی است که میخواهند بدانند دیکتاتوری چگونه ذهنیت و اخلاق انسانهای کوچک را هم از درون ویران میکند و آنها را به مخلوقاتی جنگ طلب بدل میسازد.
آیا اسلحه راهکار یا به عبارتی ابزاری درست است. آیا میتوان از راه اسلحه به هدفی درست رسید؟
در جنگ، با اخلاق و بیاخلاق، خوب یا بد، وجود نخواهد داشت. بلکه آنچه وجود دارد مرده یا زنده و برنده یا بازنده است. توخولسکی، جملهی مشهوری دارد که میگوید: «سربازها همه آدمکش هستند.» بهخاطر این جمله نازیها ناشر کتابهای توخولسکی را به دادگاه کشاندند. من به این جمله خیلی اعتقاد دارم. نباید فراموش کنیم که ایدهآلها و ارزشهای والا و اخلاق انساندوستی، مهمانانی همیشگی در تاریخ نیستند. تاریخ مثل ادبیات نیست. در ادبیات فرشته بیشتر از جلاد جای خواهد داشت، اما در تاریخ برعکس ادبیات، جلادان بیش از فرشتگان حضور دارند. در تاریخ سیاسی بشریت فرشتهای نمیبینم. در بهترین حالت انسانهایی را میبینم که خواستهاند تبدیل به جلاد نشوند.
مشکل از اصطلاحی شروع میشود که جنابعالی به کار بردید. هدف درست … در طول تاریخ تمامی شخصیتها فکر میکردهاند که اهدافی درست و بزرگ داشتهاند. در تمام تاریخ کسی را نمییابید که ادعا کند برای هدفی نادرست میجنگد. همین «درستی» است که تبدیل به بهانهای برای خشونت میشود. به سلاحی برای کشتن و ویرانی تبدیل میشود، اما واقعیت این است که در سیاست تنها هدف وجود دارد، هدف درست وجود ندارد. هیچکس در سیاست هدف درستی ندارد. از حضرت پاپ گرفته تا جناب دالایی لاما. در جهان مجموعهای از مسایل و کاستیها وجود دارد اما انسان نمیتواند با اخلاقی فرشتهگونه برای حل این مشکلات اقدام کند. وقتی انسان برای حل این مشکلات به جنگ پناه برد، زان پس جنگ افسارش را در دست میگیرد؛ اهداف جنگ هدایتش میکنند؛ ارادهی غلبه و بالادست شدن او را پیش میبرد. به همین دلیل من جزو کسانی هستم که معتقد به وجود اختلافی اساسی بین اخلاق و سیاست هستند. هیچ سیاستمداری نمیتواند با منطق شرطهای اخلاقیای که من بدانها اعتقاد دارم، هیچ جنگی را ببرد. سیاسی شدن یک شخص یعنی او جنگی دارد که باید در آن پیروز شود.
میخواهم بگویم هرقدر هم که اهداف متعالی باشند، بعید است که راهکارها اینگونه باشند. هدفها ارزشمند باشند یا نه، همیشه در نهایت با خونریزی به پایان میرسند. شاعران، فلاسفه و پیامبران میتوانند به انسان بگویند نکش. میتوانند بگویند همسایهات را مثل خودت دوست داشته باش، اما سیاسیون نمیتوانند چنین بگویند. اینجاست که اهداف متعالی نیز آدمکشان خود را دارند. سیاست در هر جبههای که باشد اخلاق خودش را دارد که با انتظارات ما از اخلاق فرق دارد. به همین دلیل سیاست همیشه مملو از اتفاقهایی است که در خیال و انتظارات ما نمیگنجد. ما را دچار تعجب، شوک و هراسی بزرگ میکند. خلاصه بگویم به اعتقاد من سیاست به عنوان یک بازی، همیشه در حالت اضطراری به سر برده و میبرد. از نظر من حالت اضطراری نهاد و گوهر کل این بازی است. به همین دلیل هنگامی که نویسندگان و فیلسوفان از عدالت صحبت میکنند باید به دقت گوش فرا دهیم، اما هنگامی که سیاسیون از عدالت دم میزنند باید خیلی بترسیم.
فوقالعاده!
کاربر مهمان / 14 January 2011
بی صبرانه منتظر ادامه اش هستم.بختیار علی کم نظیر است
رضا / 17 January 2011
خیلی مانده ما به چنین درکی برسیم
آفرین بر تو ای کرد آزاده
کانادا / 16 January 2011
گرچه تا کنون بختیار علی، نویسنده و نظریهپرداز کرد را نمی شناختم، اما افکار و دیدگاههایش را پسندیدم.
به نکات بسیار قابل تاملی در گفته ها اشاره دارد که تنها قوم کرد را در بر نمی گیرد، بلکه جنبه عمومی پیدا می کند. از جمله: «اکنون آگاهی اخلاقی ملتهای بزرگ منطقهی خاورمیانه، یعنی ملتهای ترک، فارس و عرب به سطحی از رشد نرسیده است که مسئلهی خشونت سیاسی علیه ملتهای کوچکتر و اقوام را جدی بگیرد.»
کاربر مهمان / 17 January 2011
بسیار زیبا،عالی و اندیشمندانه…درود
کاربر مهمان / 17 January 2011
ملت کرد علاوه بر مبارزانش به چنین متفکرانی نیاز دارد تا راه را بر روی بازاندیشی ساحات مختلف حیاتشان بگشایند.
کاربر مهمان / 17 January 2011
چنان تحت تاثیر قرار گرفتم که حدی ندارد ! من به عنوان یک فارس و یک غیر کرد اعتقاد دارم این گفته ها و این اندیشه ی انسانی و متعالی مصداق حال ما ایرانی ها هم هست. آنجا که می گوید"آزادی و نجات ما کردها از طریق کنار گذاشتن ناسیونالیسم به دست می آید نه تاکید بر ناسیونالیسم" برای ما فارس ها هم مصداق دارد !
من فکر می کنم تمام ملت های خاورمیانه را نجات شان کنار گذاشتن ناسیونالیسم است.
زنده باد بختیار علی زنده باد انسانیت و برابری
روزبه / 18 January 2011
بسیار عالی بودو آموزنده بود که سبب شد ما را با سوالات تا زه ای مواجه کرد که باید از خودمان بپرسیم
کاربر مهمان / 18 January 2011
بالاخره در این شرق غمزده هم شاهد نضج و اعتلای اندیشه و جدادیی بین سیاست و فلسفه و تفکر هستیم،آن هم در کردستان شیرین .مفرح روح و روان آدمی بود .سپاس از مقاله بسیار خوبتان و درود بر آقای بختیار علی
ئاواره / 20 January 2011
واقعا زیبا وعالی بود کردها هیچ وقت مبارزه را خود انتخاب نکرده اند
shaho / 01 February 2011
یکی از شاعران بلند پایه ی فارسی زبانان بنام سعدی این شعر را سروده است : آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است – با دوستان مرووت با دشمنان مدارا .
یک شاعر کرد زبان چنین جواب داده است : آسایش دو گیتی گیرم که این دو حرف است- با دشمن بد اندیش مشکل بود مدارا .
کاربر مهمان / 22 April 2011
بسیار عالی، ما بە چنین متفکرانی نیاز داریم
کاربر مهمان / 15 February 2012
بختیار علی بدون شک یکی از نظریه ی پردازان امروز کردستان است. سخنان بختیار علی در این مصاحبه نمایان گر سطح سواد و مطالعات وی می باشد که علاوه بر نویسندگی و رمانهای لذت بخشش از جمله روشنفکرانی است که با فلسفه آشنایی تمام دارد و این را می توان در سخن و نوشته هایش به خوبی درک کرد. با سپاس و تشکر فراوان از رادیو زمانه و پدید آوره نده ی این مصاحبه.
karwan / 17 February 2012