۲- آیا انتخاب طبیعی، موجب رشد پیچیدگی میشود؟
در حقیقت باید گفت انتخاب طبیعی هم موجب رشد پیچیدگی میشود. البته در بسیاری موارد این پیچیدگی، در ضعف و یا حتی نبود انتخاب طبیعیست که میتواند افزایش یابد.اگر چیزی را بلااستفاده رها کنید، از دستاش خواهید داد. فرگشت، اکثراً بهجای افزودن، دور میاندازد. مثلاً غارماهیها (Cave Fish) چشمشان را دور انداختهاند و انگلهایی نظیر «کرمهای نواری» (Tapeworms) هم شکمشان را. این مختصرسازی، احتمالاً گستردهتر از حدود درک ماست. برخی موجوداتِ ظاهراً آغازی، بهجای اینکه اولاد نیاکانِ مشابه (و سادهترشان) باشند؛ از موجودات پیچیدهتری پدید آمدهاند. مثلاً اجداد «ستارههای دریایی ِ بیمغز» و «جوجهتیغیهای دریایی»، مجهز به مغز بودهاند.
با این وجود، شکی نیست که انتخاب طبیعی، در طول چهار میلیارد سال گذشته موجودات پیچیدهتری را شکل داده. اما سؤال اینجاست که: چرا؟ معمولاً این موضوع از نتایج ِ بدیهی ِ انتخاب طبیعی برشمرده میشود؛ اما اخیراً چندی از زیستشناسانی که به بررسی ژنومهای عجیب و بلااستفاده میپردازند؛ چنین انگارهای را به چالش کشیدهاند. پیشنهادشان هم این است که پیچیدگی، به جای اینکه اساساً از انتخاب طبیعی منتج شده باشد؛ برعکس، در ضعف و یا حتی نبود انتخاب طبیعیست که رشد میکند! چگونه چنین چیزی ممکن است؟
جانوری را تصور کنید که مجهز به ژنی با دو کاربری متفاوت است. اگر جهش ژنتیکی، موجب شود که بچههایش، دو نسخه از این ژن را به ارث ببرند؛ دیگر این بچهها را نمیتوان در آن دستهی جانوری قرار داد. در واقعیت امر، بهواسطهی تعداد دوبرابریِ ژنهای بچهها، آنها انطباق کمتر (و البته نامحسوسی) با گروهِ والدین خود خواهند داشت. در جمعیتِ وسیعی که فشار انتخابی محسوستر است؛ چنین جهشهایی احتمالاً حذف خواهند شد. اما در جوامع کوچکتر که قدرت انتخابی هم بهمراتب ضعیفتر است؛ این جهشها با وجود اینکه تا حدودی زیانآورند؛ اما شاید بهعنوان پیامد یک انحراف ژنتیکی ِ تصادفی، مابین اعضاء شیوع یابند (به پرسش اول رجوع کنید).
هرچه که ژنهای المثنی بیشتر در جمعیتی پراکنده شوند؛ این جمعیت جهشهای سریعتری را هم تجربه خواهد کرد. جهشی که در یک نسخهی المثنی از این ژن رخ دهد، شاید اولین عملکرد از دو کاربریِ پیشیناش را از دست بدهد. بعدتر هم شاید نسخهای دیگر از همین ژن، با دومین عملکرد از دو کاربریِ پیشیناش بیگانه شود. همانگونه که پیشتر اشاره شد، این جهشها دیگر حیوان را نسخهی کاملاً مشابهی با والدیناش نمیکند؛ هرچند که رفتار و ظاهری دقیقاً مشابه با هم داشته باشند. از اینرو این ژنهای متفاوت، اساساً «انتخاب» نشدهاند؛ بلکه با انحراف ژنتیکی رواج یافتهاند.
بدینترتیب، یک گونهی جانوریِ مجهز به ژنی با دو عملکرد؛ میتواند فرزندانی داشته باشد که دو ژن با کاربریهای واحد دارند. این رشدِ پیچیدگی، نه بهواسطهی انتخاب طبیعی؛ بلکه در نبودِ آن رخ داده است.
با این حال، مادامیکه یک ژنوم رو به پیچیدگی میگذارد؛ جهشهای بیشترش میتواند ساختار بدن و رفتارهای آن گونهی جانوری را پیچیدهتر کند. مثلاً داشتن ِ دو ژنِ مختلف بدینمعناست که احتمال دارد هرکدامشان در آینده، یا در بدن فرزندانشان، بقا یابد و یا کاملاً از میان برود. هرچه که جهشهای مفید افزایش یابد، انتخاب طبیعی هم به شیوعاش کمک خواهد کرد.
اگر چنین تصوری را صحیح بدانیم؛ این بدینمعناست که در بطن فرگشت، نیروهای متناقضی با هم در جریان است. ساختارها و رفتارهای پیچیدهای نظیر چشم و کلام، بیتردید محصول انتخاب طبیعیاند. اما زمانیکه قدرت انتخاب طبیعی افزونتر است (همانگونه که در جوامع بزرگتر اینچنین است)؛ این عامل از وقوع دگرگونیهای ژنتیکی ِ تصادفی، ممانعت به عمل میآورد تا پیچیدگی، در وهلهی اول رشد کند. این ایده حتی میتواند توجیهکنندهی علت سرعت گرفتن ظاهریِ فرگشت، پس از وقوع فجایع طبیعی نظیر برخوردهای شهابسنگی هم باشد. این وقایع، جمعیت گونههای باقیمانده را بهوضوح کاهش میدهند و بدینترتیب از قدرت انتخاب طبیعی کاسته؛ و به رشد پیچیدگیهای ژنومی، که از مسیر فرآیندهای تصادفی رخ میدهد، کمک میکنند. اینگونه است که راه برای وقوع پیچیدگیهای فیزیکی یا رفتاری از مسیر فرآیندهای انتخابی، هموارتر میشود.
منبع: NewScientist
در همین زمینه:
پرسشهایی پیرامون فرگشت:۲ـ آیا انتخاب طبیعی، تنها مسیر پیش روی فرگشت است؟
پرسشهایی پیرامون فرگشت: ۱ـ آیا همه چیز، همان سازگاریست؟
توضیح تصویر:
– قرهقاز بیپرواز (با نام علمی Nannopterum Harrisi)؛ از آنجا که ساکن جزیرهای کوچک و منزوی و خالی از دشمن است (و از این رو نیازی به پرواز حس نمیشود)، چنان فرگشت یافته که بالهایش دیگر برای پرواز به درد نمیخورند. جزیرهی Fernandina – گالاپاگوس / عکس از Nobert Wu