فهرست کسانی که از کار خود برکنار شدهاند از وزیر خارجه، معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد و رئیس مرکز ملی جوانان فراتر رفته و به حوزهی مشاوران رئیس جمهور رسیده است. رسانهها خبر برکناری ۱۲ مشاور رئیس جمهور در یک دستور و در یک روز را به طور رسمی تأیید کردند.
دربارهی پشت پردهی این جابهجاییها حدس و گمانهای گوناگونی مطرح میشود. برخی بر این باورند که برکنارشدهها مغضوب اسفندریار رحیم مشایی، رئیس دفتر رئیس جمهور، مرد پرنفوذ دولت شدهاند. برخی دیگر نیز معتقدند رئیس دولت نهم و دهم اساساً قول درازمدت برای مدیریت به افراد نداده و سنت آمدنها و رفتنهای غیر منتظره در این دولت طبیعی است.
از نوشابه امیری، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی مقیم پاریس، دربارهی دلیل این جابهجاییها و برکناریها پرسیدهام؟ آیا همچنان که در خبر رسمی آمده است، واقعا قصد سبکسازی بدنهی دولت در میان بوده و یا تعارضی میان برکنارشدهها با مشایی و … وجود دارد؟
در واقع ذرهای از هرکدام از این تحلیلها را میتوان در این حوادث اخیر پیدا کرد، ولی من در کل ماجرا را اینطور میبینم که دولت آقای احمدینژاد براساس تخصص، برنامهریزی، تفکر سیاسی و تفکر اقتصادی شکل نگرفته است. در واقع یک مشت اعضای یک باند هستند که به مناسبتهای مختلف دورهم جمع شدند و حالا به قدرت رسیدهاند. طبعاً چنین کسانی که در چهارچوب غیر قانونی هم میتوانند فعالیت کنند، وقتی به اینجا میرسند، حالت گرگهایی را دارند که روبهروی هم نشستهاند و دارند بههم نگاه میکنند تا ببینند کدام زودتر خوابش میبرد.
در این یارگیری و باندبازی به نظر میرسد که مهمترین چیزی که خودش را حداقل نشان میدهد این است که بههرحال ترفندهایی برای آیندهی آقای مشایی در نظر گرفتهاند. همین امروز هم حتماً با خبر شدهاید که فراکسیون حامیان مشایی هم شکل گرفته است که برای انتخابات بعدی ریاست جمهوری خودشان را آماده میکنند. علاوه برآن من بیشتر مایلم یادآوری کنم دعوای اراذل و اوباشی که سابق بر این در محلهها برای خودشان حوزههایی تعیین میکردند. این حوزهها هم مدام گسترش پیدا میکرد. این افراد مدام نوچههای جدیدی میآوردند و نوچههای قبلی را حذف میکردند. یک مشت آدم از همان دار و دستهها، حالا به قدرت رسیدند و طبیعی است که الان روبهروی هم نشسته باشند و نقشهی حذف همدیگر را بکشند.
ولی بههرحال باید یک پیوند ایدئولوژیک در دولت محمود احمدینژاد وجود داشته باشد که بتواند این افراد را دور هم جمع کند. اگر این پیوند و گرد هم جمعشدنها در دستهبندیهای فکری و ایدئولوژیک و سیاسی ارزیابی نشود، در چه زمینهای ارزیابی میشود که با تغییر آن، اطرافیان رئیس جمهور هم تغییر پیدا کنند؟
ببینید، بالاخره انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی هم براساس مبانی نظری و پیوندهایی شکل گرفت و به اینجا رسید. دیگر اینکه این جماعتی هم که امروز در حکومتند و از طرف آقای خامنهای حمایت میشوند، در آغاز زیر چتر اصولگرایی جمع شده بودند و آدمهای مختلفی وارد آن شدند، اما وقتی یک مفهومی، حالا هر اندیشهای از معنای خودش تهی میشود، دوروبر آن چه کسی باقی میماند؟ تیپهایی مثل آقای رحیمی، آقای کردان، آقای مشایی و همین جماعتی که الان میبینید که دوروبر آقای احمدینژاد هستند.
در واقع شکل بیرونی قضیه، شکل اندیشهای آن را نیز نشان میدهد. من فکر نمیکنم که در طول این مدت مثلاً اختلاف نظر بنیانی بین آقای چمران و آقای احمدینژاد بهوجود آمده باشد، یا بقیهی آنهایی که با همدیگر بودند یا آقای جوانفکر و بقیهی مشاورین اختلاف نظر بنیانی با هم داشتند. زمانی هست که شما میگویید دعواها سیاسی، ایدئولوژیک یا فکری است. من چنین چیزی را نمیبینم. برای این که اولاً فکر میکنم بسیاری از اینها اصولاً فاقد این مبانی نظری هستند و ثانیاً میبینم که تفاوتهایی جدی هم بینشان بهوجود نیامده است. من در واقع دعوا را بیشتر بین باندهای قدرت میبینم و مثل این جنگهای مافیایی که در محلهها درمیگیرد و آدمها همدیگر را حذف میکنند تا برسد به این که پدرخواندهی آخر تشکیل شود. من ماجرا را این طوری میبینم.
در هر صورت اگر محموداحمدینژاد به همین شکل پیش برود، بهویژه اینکه برکنارشدهها را بلافاصله تبدیل به مخالفان سیاسی یا حداقل منتقدان سیاسی میکند، فکر میکنید در انتهای کار برای او چه باقی میماند تا به آن تکیه کند؟
به نظر میرسد بهرغم آن که میگویند سیاست خارجی و همهی اینها را آقای خامنهای تعیین میکند، باندی که آقای احمدینژاد سخنگوی آن است و بیشتر باندهای نظامی هستند مثل همین نقدی، طائب و غیره، در واقع خواب روزهای آرام را برای ایران نمیبینند. خوابی که آنها میبینند، مبتنی بر سرکوب مطلق است و چارهای جز این هم ندارند. یعنی اگر بخواهند در قدرت بمانند چارهای جز این ندارند. در عمل نشان دادهاند که کمترین حرف مخالف را حتی در بین خودشان نمیتوانند تحمل کنند. در نتیجه باید به آن سمت بروند. حالا آیا این طرح عملی هست یا خیر، من به جدیت و به قول معروف به ضرس قاطع میتوانم بگویم نه.
دلایل مشخص هم دارد. هم به دلیل شرایط جهانی، هم به دلیل شرایط داخلی کشور و وضعیت اقتصادی، هم به دلیل این که در درون خود این جناح درگیریهای مختلفی وجود دارد و هم به دلیل این که حتی در باند خودشان هم بدنه را ندارند. برای همین وقتی تظاهرات دولتی میگذارند- همین پریروز جلوی سفارت مصر جمع شدند- میبینید که روز به روز دچار کاهش نیرو میشوند. در نتیجه آنها خواب سرکوب را میبینند، حالا با هر تصوری که دارند و این که فکر میکنند که لابد حمایت میشوند، ولی به نظر من نمیآید که به آنجا برسد. آنچه بیشتر به نظر میرسد، این است که آقای خامنهای هم الان در بازی حفظ خودش، میرود به آن سمتی که همیشه هم این کار را کرده است. در دورهی دوم ریاست جمهوری احمدینژاد، خیلی و همچون روزهای اول حامی او نبوده است. قاعدتاً او هم باید مهرههای خودش را به وسط بکشد. کما اینکه به اشکال مختلف آقایان یکی یکی میآیند، از آقای توکلی گرفته تا آقای ولایتی و بقیه و خلاصه حرفهایی را مطرح میکنند که قاعدتاً کسی دیگر اگر مطرح میکرد که به جناح خودی و به جناح نزدیک به آقای خامنهای تعلق نداشت، نمیتوانست آنها را مطرح کند. بههرحال گرگهای زخمی روبهروی هم نشستهاند.
شما فکر میکنید که اگر جنگ گرگهای زخمی ادامه پیدا کند، ممکن است در آستانهی انتخابات مجلس و حتی ریاست جمهوری آینده، مقام رهبری به نوعی بخشی از اصولگرایان میانهرو را در برابر اصولگرایان تندروی حامی محمود احمدینژاد قرار دهد. درواقع به نوعی لنگر حمایت رهبری از آن جناح میانهرو تقویت شود و جناح احمدینژاد و لاریجانی در درون خود اصولگرایان مقابل هم قرار گیرند و رقابت اصلی در درون خانوادهی اصولگرایان باشد؟
قاعدتاً اگر بتوانند اوضاع را با همین سرکوب پیش ببرند (با توجه به اینکه گفته میشود اصلاحطلبان هیچ شانسی ندارند؛ حتی اصلاحطلبان حکومتی و نزدیک به خودشان)، قاعدتاً رقبای بعدی آنها خواهند شد. در آن شرایط حتماً آقای خامنهای محاسبات خودش را خواهد کرد که برای ماندن در واقع پشت کدامیک از اینها قرار گیرد. به نظر من آقای خامنهای یک چیز اصلی را از قلم انداخته است و آن این که به معنی دقیق کلمه نه فقط مشروعیت حکومت، بلکه اعتبار شخصیاش را از دست داده است.
یعنی اعتباری که میباید یک رهبر داشته باشد، مخدوش شده است. حالا برای همین است که توی ماشین که مینشیند، فضا را نورانی میکنند. والا لازم نبود این کارها را بکند. نمیدانم و این را واقعاً نمیتوانم بگویم که در تحلیل نهایی بین خود اینها چه خواهد شد، اما این را میدانم که انتخابات بعدی ایران نمیتواند انتخابات سادهای باشد. انتخابات پرداستانی خواهد بود که قاعدتاً ضرباتی جدی به گروهی در حکومت وارد خواهد آورد.