سیاوش میلانی- سوم دیماه سرانجام بنیاد گلشیری نامهای برندگان دهمین دورهی جایزهی ادبی گلشیری را اعلام کرد. مهسا محبعلی با رمان «نگران نباش» و «سارا سالار» با نخستین رمانش با عنوان «احتمالاً گمشدهام» جایزهی بنیاد گلشیری را از آن خود کردند. از اینرو به رغم همهی حاشیهها و بحثهایی که پیش از برگزاری دهمین دوره از جایزهی ادبی بنیاد گلشیری پیرامون چگونگی گزینشها، ارزیابیها و داوریها درگرفته بود، میتوان گفت که برندگان واقعی این دوره زنان و داستاننویسی نویسندگان زن ایرانی بودند. به این مناسبت تفسیری داریم از سیاوش میلانی دربارهی جایزهی ادبی بنیاد گلشیری و نویسندگان زن از سالهای دههی ۴۰ تا امروز.
فرهنگ زمانه
————————————————————
روزگاری زنان نویسنده در این دیار کمشمار بودند و آثارشان در میان مردان نویسنده فروغی نداشت، در یکی دو نسل اول نویسندگان تنها یک سیمین دانشور را داشتیم که تا مدتی زیر سایهی همسرش، جلال آلاحمد قرار داشت، اگر چه با «سووشون» بهعنوان نخستین اثر جدی از یک زن نویسنده، از زیر سایهی او بیرون آمد، اما موفقیت دانشور در همین سطح باقی ماند و هیچگاه فراتر از آن نرفت، حتی زمانی که نخستین بخشها از سهگانهی «سرگردانی»اش را منتشر کرد، نتوانست آن درخشش گذشته را تکرار کند، انگارنویسندهای بود که در همان دهههای قبل باقی مانده و با زمانه پیش نیامده، در حالی که مردان نویسنده در گذر ایام با ارائهی آثاری نو مشغول دگرگون کردن ادبیات ایران بودند.
در اواخر سالهای دههی ۴۰ مهشید امیرشاهی را داشتیم که با وجود اقبال مجموعه داستانهایی همچون «ساربی بی خانم» وسپس «بعد از روز آخر» در آن دوران رمانی ننوشت؛ اما بعدها هم که با درآمیختن خاطرات خود با تخیلی داستانگویانه، نخستین رمانهایش را در غربت نوشت، در زمانهای که سالها بود از این دیار بار سفر بسته بود، صرف نظر از میزان واقعی موفقیت ادبی و هنری آثارش، رمانهایش در داخل کشور متأسفانه بازتاب نیافت. در میانهی دههی ۵۰ اما شهرنوش پارسیپور با «سگ و زمستان بلند» خوش درخشید، و این موفقیت را در سالهای دههی ۶۰ با «طوبا و معنای شب» تکرار کرد، با اینحال او نیز موفقیتش ادامه نیافت، نه صرفاً به این دلیل که ترک دیار کرده بود، بلکه «عقل آبی»اش چیزی بر موفقیتهای قبلی او نیفزود.
در سالهای دههی ۶۰ منیرو روانیپور تازه نفس از راه رسید. او از شاگردان هوشنگ گلشیری بود، با «دل فولاد» و «کولی کنار آتش» و آثاری مانند آن نقاط قابل اعتنایی در کارنامهی خود ثبت کرد، اما درست در سالهایی که انتظار میرفت این استعداد بارور شود، نقدیر او نیز بهگونهای رقم خورد که ترک دیار کند.
دههی ۷۰ هم دههی رکود بود. نویسندگان زنی که در این سالها نخستین تجربههاشان را در داستاننویسی ارائه کردند، نه به لحاظ کیفی از آن قابلیتی برخوردار بودند که بتوان یکی را بهعنوان نویسندهی شاخص در این دوره شناسایی کرد و نه آنکه شمارشان چندان بود که به لحاظ کمی در قیاس با گذشته رشد چشمگیری را به نمایش بگذارند و فعالیت آنها را نقطهعطفی در ادبیات داستانی ایران فرض کرد. با اینحال در همین سالهای رکود میتوانستیم رد تغییر و تحولاتی را که قرار بود در سالهای بعد اتفاق بیفتد، ببینیم.
از میانه دههی ۷۰ با خیزش دوم خرداد و با وزیدن نسیمی از توسعهی سیاسی، زنان که از سالهای قبل در تکاپوی کسب سهمی بیشتر در عرصههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بودند، مجال بشتری برای عرض اندام پیدا کردند. هرچند پس از قریب به هشت سال که اصولگرایان کوشیدند تا آنجا که توان دارند، جلو پیشروی زنان را بگیرند، اما کار از کار گذشته و تیر از چلهی کمان گریخته بود.
بنابراین نباید تعجب کرد که زنان امروز در عرصهی داستاننویسی نیز همچون دیگر قلمروها، چه به لحاظ کمی و چه به لحاظ کیفی خواهان سهم بیشتری هستند. درست است که هنوز هیچیک از زنان نویسنده در این دوره نتوانسته با انتشار آثاری قابل تأمل، دیگران را در سایه قرار دهد و به طور مشخص بهعنوان چهرهی شاخص این سالها شناحته شود، اما نباید از نظر دور داشت که چه بسا اصلاً یکی از ویژگیهای این دوران همین پخش شدن پتانسیلیست که روزگاری بهطور مشخص در یک چهره جمع شده بود.
بهنظر میرسد در سالهای اخیر جریانی جمعی به راه افتاده که از حضور پررنگ زنان در عرصهی داستاننویسی معاصر ایران نشان دارد. نویسندگانی آمدهاند که شاید امروز کم تجربه بهنظر برسند، اما دور نیست که در سالهای بعد، حضوری به مراتب پررنگتر از امروز داشته باشند. بیاغماض میتوان براین باور بود که امروز نیز حتی زنان نویسنده تا اندازهی زیادی از حاشیه به متن آمدهاند، نه تنها بر شمار آثار نوشته شده توسط آنها افزوده شده، بلکه این آثار در هم ارتباط با مخاطب عام و هم در ارتباط با مخاطب خاص نیز موفق بوده و توجه صاحبنظران را به خود جلب کرده است. بهخصوص در چند سال گذشته در میان آثار منتشر شدهی قابل توجه و بحثبرانگیز، به نامهای نویسندگان زنی برمیخوریم که اتفاقاً چندان هم شناختهشده نبودند، ولی حضوری آشکار داشتند. از این منظر انتخاب دو کتاب از آثار زنان نویسنده، به عنوان برگزیدگان جایزه هوشنگ گلشیری (صرف نظر از اگر و اماهایی که بهدنبال داشت)، نشانهای از ادامه یافتن این جریان است که نمیتوان منکر آن شد، جریانی که با گذر زمان وسعت و احتمالاً عمق بیشتری خواهد یافت.