زاوش جهانگرد- نقدی که میخوانید دومین جستار از نقدهایی پیرامون «سهراب شهید ثالث»، کارگردان نامآشنای سینمای مؤلف ایران و یکی از آغازگران موج نو در سینمای ایران است. مجموعه نقدهایی که از این پس، روزهای فرد در بخش سینمایی رادیو زمانه میخوانید، با دستگاه فکری و سنجشی متفاوتی نوشته شده و طبعاً در رسانههای رسمیتیافتهی سینمایی در ایران، مانند آن یافت نمیشود. تلاش ما بر این است که شکل پروندههایی مستقل و موضوعی نوعی نقد سینمایی متفاوت را عرضه کنیم. امیدواریم با مشارکت خوانندگان رادیو زمانه این حرکت رسانهای انسجام بیشتری بیابد و بپاید.
فرهنگ زمانه
__________________________
«موضوع این فیلم برای من دارای یک اهمیت اساسی است. با اینکه داستان در یک خانهی بدنام اتفاق میافتد، موضوع فیلم پورنوگرافی نیست. نمایش مستقیم انسانهایی است که در غرب، در یک سیستم خاص زندگی میکنند. این سیستم نیز انتخاب خودشان است، درحالیکه امکان انتخاب دیگری هم داشتهاند. در حقیقت آنها قربانی انتخاب خودشان هستند. در خلال این فیلم، یک جامعهی خاص بهنمایش درمیآید. سیستمی که میتوان در آن همهچیز را خرید و همهچیز را مصرف کرد. از اینروست که اوتوپیا رادیکالترین فیلم من است.»سهراب شهید ثالث، ماهنامهی کلک، شمارهی ۴۰
قابی بسته با زاویهی اندکی رو به پایین از صورت یک زن، پیکر مردی در قاب میجنبد؛ وارد و خارج میشود، و گردنبندی به شکل صلیب، آویخته از گردن مرد، با هر ضربه به صورت زن میخورد. زنی که نگاهش به جایی در بیرون قاب خیره است. این نمونهای از صحنهپردازی شهید ثالث از همبستری یک مرد با یک زن خودفروش در اتوپیاست.
پنج زن به خواست خودشان، و بنا به نیاز اقتصادی در یک فاحشهخانه که تحت سرپرستی یک مرد اداره میشود، شروع بهکار میکنند. سرپرست فاحشهخانه در سکانسهای مختلف، هر بار به شکلی آزارگرانه و تحقیرآمیز، زنهای فیلم را مورد استعمار قرار میدهد. هرکدام از زنها از جایی میآیند و رؤیایی دارند؛ در جهانی که شهیدثالثِ مهاجر خلق میکند، برای رسیدن به این اتوپیای فردی باید تاوان سنگینی پس داد.
هربار، با هر قربانیگریِ نو، دستگاه عقلانیِ برسازندهی چنان اتوپیاهایی بیشتر و بیشتر مستهلک میشود و در پایان فیلم، وقتی زنانِ استعمار شده به مردِ زخمی هجوم میآورند، به واقع، همزمان با کشتن استعمارگر، اتوپیاهای تاکنون شکلگرفته را نیز نابود میکنند. تصویر نابود شدهی زنان از خودشان، با اعلام مرگ اتوپیا زدوده نمیشود، بلکه از نو برساخته میشود؛ آشوبناکیِ قاعدهگریزِ حیات ساختارهای اتوپیاییِ برخاسته از دستگاههای منطقی عقلانی را متلاشی میکند
در نماهای پایانی که زنان دارند خونِ ریخته بر زمین یا دیوار را پاک میکنند، زنگ در بهصدا درمیآید؛ آیا ورود مشتری جدید به معنای انکار رسیدن و حتی اندیشیدن به هرگونه اتوپیاست؟ و اگر چنین است، پس چیست آنچه هست، آنچه باقی خواهد ماند، آنچه ادامه مییابد و جهان فیلم را شکل داده و میدهد؟
اگر بونوئل به ساد و مارکس عشق میورزید، شهید ثالث کسیست که با آخرین نفسهایش بونوئل را کنار متکایش داشت. اتوپیای شهید ثالث همزمان با عرضهی کیفیتی سادیستیک از روابط قدرتِ درونْ اجتماعی، استعارهای سیاسی از مناسبات دولتهای وقت اروپایی را به نمایش میگذارد.
بهترین بدیل برای اینگونه درهمآمیزی نمونهی «سالو»ی پازولینیست. اتوپیای جاری در لحظات «سالو»ی پازولینی این است: بدن انسان ابژه قدرت شده، اتوپیایی وجود ندارد. در اینجا هم هرگونه اندیشه اتوپیایی فرومیپاشد و با یک دیستوپیای محض روبهروئیم. اتوپیای شهیدثالث هم، یک دیستوپیای محض است، ما با فیگورهایی از سادیسمِ «سالو»وار مواجه میشویم. فرم در «سالو»ی پازولینی به دریافت او از رابطه زبانشناسی و تصویر برمیگردد، در سینما- شعر پازولینی خودِ زبان ایتالیایی اهمیت اصلی را دارد، اما برای شهید ثالثی که از جوانی درگیر بیماریهای متعدد جسمی بوده، شهید ثالثِ شیفتهی سبک نویسش چخوف، شهیدثالثِ همیشه غریبهای که زبان مادری برایش معنایی ندارد، فرم، برآمده از وضعیت زیستی بیثبات، چندظرفیتی و تکهپارهاش است؛ او قادر است در هر جشنواره، به همان زبان آنجا سخن بگوید؛ آلمانی، انگلیسی، فرانسه، چکی. شهیدثالث میگوید: «من فیلمهایم را از زاویه نگاه یک نظارهگر میسازم و با این روش به مخاطب اجازه میدهم خود به قضاوت بنشیند.»
سبک تصویرپردازی در اتوپیای شهیدثالث شامل حرکات کند دوربین، نماهای ثابت طولانی، قابهای مدیوم و باز در فضاهای بسته که بر کیفیت کلاستروفوبیک صحنه تاکید میگذارد، بهعلاوهی استفادهی محدود و تکرایاش از یک قطعه موسیقی مشخص، تأکید بر عدم امکان گفتوگو با نشانه گرفتنِ تک افتادگی و گنگی و تناقضات درونی شخصیتهای زنان در برابر شخصیت مرد در بستر مبادله، گاهی شاید سبک تصویرپردازی آثار تارکفسکی، آنجلوپلوس، یا آنتونیونی را یادآوری کند. اما در بنیاد، زمینهی کار شهیدثالث از اینان جداست؛
شهیدثالث از تعلق خاطر استعلایی تارکفسکی نسبت به مفهوم مادر/وطن به دور است، و هم از کیفیتِ نمایشی نگاهِ تاریخی و آیینی-اساطیریِ آنجلوپلوس. شاید شکنندگی روابط بین آدمها در کار او بیشتر با شخصیتپردازی در آثار آنتونیونی قابل قیاس باشد. اما شهید ثالث شمایلی از سینمای تبعید است؛ کسی که فیلمنامههایش را بر پیشخوان بارها و کافهها و مسافرخانههای شهرهایی که ازشان میگذشت، مینوشت؛ بیگانهای که یک فیلمش را در شوروی سابق میسازد، فیلمی دیگر را در آلمان فدرال، یکی را در فرانسه، دیگری را در چک و اسلواکی سابق، و در هر کدام از این کشورها با یک گروه جدید همکار میشود.
همچنانکه بیمارهای مختلف از بدو تولد تا آخر عمر بدن شهیدثالث را رها نکردند، از حیث تن- کار- شناختی، سایهی تهدیدآمیزِ تقدیر، یا سازمایههایی تکرارشونده چون مرگخواهی، نیز از آثارش رخت برنبستند. هرچند شخصیت پاانداز برای زنان عشرتکده تجسم تهدیدِ تقدیر است، اما این مرد خود در معرض تهدید است؛ سردردهای عصبیاش مثل باجگیرها و طلبکارها رهایش نمیکنند. همسانی پیکر اجتماع و تن انسان؛ اجتماع، روسپیانی را پسمی اندازد و تن پانداز سردردهایش را. پس عشرتکده محل یک منازعه است:
سردردهای مرد به مثابه مازاد یا بخشی ناهنجار از بدنش، در برابر بدنِ جنسی شدهی زنان / روسپیان فیلم، به مثابه ناهنجاریِ اجتماع. سنتزِ این منازعه، زدایش استعمارگر و رهایی زنان از شر یک مزاحم نیست؛ فراگیر شدن شرِ مزاحم است؛ و حالا دیگر بدن جنسی شده بدل به بدنِ قتل کرده- جنسی شده گشته. وقتی در صحنهی نهایی زنگ در بهصدا درمیآید مزاحم تازهای از راه رسیده و زنان همچون سابق بدن خود را برای خرید و مصرف رو به مشتری/ مخاطب عرضه میکنند. اما این بار در اتاق بغلی نگاه کنترلگرانهی پا-اندازی نیست که همزمان با سکس روسپی/مشتری سرش درد بگیرد: چرخهی سرمایه با حذف تنِ بیمار پاانداز دگرگون گشته است.
در همین زمینه:
طبیعت بیجان، برهوتی ناب، دربارهی فیلم طبیعت بیجان، ساختهی سهراب شهید ثالث، بارانه خورشیدی
تا آنجا كه من مي دانم از شهيدثالث فقط سناريوي قرنطينه و طبيعت بيجان و يك اتفاق ساده چاپ شده. دو سناريوي آلماني شهيدثالث هم در كتاب آقاي دهباشي درباره شهيدثالث وجود داره كه فوق العاده اند. موفق باشيد دوستان.
چاوك / 03 January 2011
چه رابطه های جالبی توی این نقد پیدا شد
یادش بخیر وقتی ایران بودم این فیلم پیدا نمیشد
اومدم آمریکا دیدمش
یوتوپیا عالیههههه
ممنون
زیبا.م / 30 December 2010
با تشکر از نقد خواندنی جنابعالی.
می خواستم بدانم آیا سناریوی این فیلم به زبان فارسی یا انگلیسی موجود است؟
ata / 29 December 2010