ملیحه محمدی- قانون هدفمند کردن یارانهها رسمی شده و در حال اجراست، اما منتقدان این طرح، علیرغم اینکه یکی از سرشناسترین آنان، فریبرز رییسدانا، به همین جرم دستگیر شده هنوز انتقادات خود را مطرح میکنند. کمال اطهاری، نویسنده و اقتصاددان، انتقادات معینی به این قانون داشته است و هنوز دارد.
کمال اطهاری: مسئله این است که بهنظر میرسد این دولت، یعنی این هیئت دولت یا به قول انگلیسیها Government دارد نقشی را بر عهده میگیرد که بیشتر از جایگاهش است.
اگر بخواهم تشبیه کنم، میتوانم بگویم که هیئت دولت مانند مخچه در مقابل مغز است. یعنی کل آن چیزی که در زبان انگلیسی State نامیده میشود و در زبان فارسی بازهم دولت ترجمه میشود، شامل سه قوه است که قوهی مجریه یکی از آنها است. یعنی کل قوهی مجریه و نه فقط هیئت دولت که شامل سازمان برنامه، وزارتخانهها، مؤسسات پژوهشی و … است). قوای دیگر هم مجلس، قوهی قضاییه و حوزهی عمومی هستند. اینها مجموعهی مغز یک جامعه را تشکیل میدهند.
Government یا هیئت دولت نسبت به این مجموعه، مانند یک مخچه میماند. خب مخچه، مجری فرامین مغز است. وقتی مخچه میآید جایگزین کل اینها میشود، از آن زمینهسازیای که مورد بحث بود، دور میشود. اصلاً به آنها نمیپردازد و فقط فرمان میدهد. الان فرمان میدهد که اصلاحات اقتصادی بهوجود بیاید، بدون اینکه آن مبانی ساخته شده باشند.
این فرمان، همانطور که الان مجلس هم ایراد میگیرد، یک پشتیبانی دارد که نیروی نظامی است. از نظر من، سپاه همانطور که مدعی است، ممکن است آرمانیترین ارتش جهان باشد، ولی حضور آن در همهی عرصههای اقتصاد، هم آن آرمان را میتواند نابود کند و هم اقتصاد را.
الان واقعیت این است که هیچگونه نهادهای لازم برای اینکه آزادسازی قیمتها بتواند به تخصیص بهینهی منابع بیانجامند، حتی طبق توصیههای مثلاً مجمع اقتصاد جهانی، ساخته نشده است. آخرین توصیههایی که مجمع اقتصاد جهانی در همین سال ۲۰۰۹، ۲۰۱۰ داشت این بود که شما باید بیایید یکسری نهادها را بسازید که رقابتپذیر باشند و بعد بتوانید نوآور باشید.
ممکن است بیشتر توضیح بدهید که نهادهایی که باید پیش از اجرای این قانون ساخته میشدند و هنوز ساخته نشدهاند، کدامها هستند؟ در عمل چه اشارهای میتوانید به آن موارد کنید؟
وقتی اصلاحات اقتصادیای صورت میگیرد که یک وجه آن هدفمند کردن یارانهها با آزادسازی قیمتها است، هدف این است که تخصیص بهینهی منابع صورت بگیرد. من به عنوان یک اقتصاددان یا اقتصادخوان حتماً میگویم میبایست از سازوکار قیمت و بازار برای تخصیص منابع استفاده کرد، اما مشکل ما این است که این سازوکار در حال حاضر بهوجود نیامده است.
یعنی مثلاً فرض کنید صنایع ما دارند زیادی انرژی مصرف میکنند. واحدهای مسکونی ما، حدود سه یا چهار برابر یک واحد مسکونی مشابه در اروپا مصرف انرژی دارند. حالا ما آزادسازی قیمتها را صورت میدهیم که بتوانیم تخصیص بهینهی منابع انجام بدهیم که بتوانیم انرژی کمتر مصرف کنیم؟ پس نهادهای لازم برای اینکه تولیداتمان را پیشرفتهتر کنیم، ساختمانهایمان را عایقبندی بیشتری کنیم و یا صنایع اتومبیلسازیمان که بتواند تولید پیشرفتهای را ارائه کند، کجا هستند؟
قبلاً باید محیط نوآوری و برنامهی نوآوری در سطح کشور و در سطح هر منطقه و تقسیم کار مابین آنها صورت گرفته باشد که به این ترتیب بتوانند آن صنایع از این واقعی شدن قیمت، برای تخصیص بهینهی منابع و کارآمدی در تولید استفاده کنند و رقابت کسب کنند.
ولی آیا این پرسش پیش نمیآید که ترمیم این ساختارها و نوسازی آنها، به نوعی که ساختمانها با عایقبندی مناسب ساخته شوند یا تأسیسات صنعتی اتلاف انرژی نکنند، چقدر زمان میبرد؟ بهنظر میآید در حیات یکی دو دولت، این ساختارها نمیتوانند ترمیم شوند. آیا در تمام این مدت، باید ذخایر انرژی ایران، اینقدر ارزان به بازار عرضه و به منطقه قاچاق شوند؟ این ضرر روی ضرر بهوجود نمیآورد؟
این کار پنج تا ۱۰ سال طول میکشد. شما حتماً یادتان هست موقعی که فروپاشی سوسیالیسم دولتی اتفاق افتاده بود، یکی از اقتصاددانهای امریکایی که متعلق به اجماع واشنگتنی بود، عنوان کرد که مابین این سوسیالیسم و اقتصاد دولتی، با سرمایهداری و اقتصاد بازار، با دو گام نمیشود پرید. شکاف میان این دو به گونهای است که اگر بخواهی حتی یک گام بزنی، توی پرتگاه میافتی.» چینیها به او جواب دادند: «اصلاً چرا ما باید بپریم، ما پل میزنیم.»
پل در اینجا، از نظر شما، آماده کردن نهادهایی است که به جلوگیری از اتلاف انرژی کمک کند؟
بله؛ این پل توی کرهی جنوبی، بین پنج تا ۱۰ سال طول کشید. در چین و هندوستان هم همینطور. در برزیل هم بهخصوص بعد از اینکه سوسیال دمکراتها آمدند، به همین ترتیب پیش رفت. یعنی اتفاقاً کشورهایی که دچار نوسانات عجیب و غریب نشدند، توانستند مابین مردم و بازار یا بین برنامه و بازار پل بزنند.
یعنی ترمیم این ساختارها در صنایع، در تأسیسات، پنج تا ۱۰ سال زمان میبرد؟
بله؛ مثلاً برنامهی چهارم که حکومت آن را برای یک اقدام شعاری و پوپولیستی متوقف کرد و اجازه نداد که درجه به درجه قیمتها بالا برود؛ آنهم با یک شیوهی منسوخ. این شیوه در واقع شوکدرمانی است. منظورم این است شیوهای است که شما یک مرتبه قیمتها را آن هم در سطح قیمت جهانی افزایش بدهید.
همسانسازی با قیمتهای جهانی چه ایرادی دارد؟
الان واقعیتی که هست، این است که ما قیمتهایمان را جهانی میکنیم. خب! وقتی شما قیمتها را جهانی میکنید، لابد میخواهید در سطح جهانی رقابتپذیر هم بشود. وگرنه برای چه میخواهید این کار را انجام بدهید؟ برای اینکه ملت در سطح قیمت، هیچ وقت از دولت خود سوبسید نمیگیرد.
شما میتوانید به گونهای ساماندهی کنید که حداقل یک دورهی پنج یا دهساله طی بشود. مجمع اقتصاد جهانی سه دوره میچیند؛ یک دورهی زیرساختی و نهادی، یک دورهی آماده کردن نهادها و شرکتهای خصوصی و یک دورهی نوآوری. این سه دوره کاملاً در تمام اسناد موجود هست. مگر اینکه یک لیبرالیسم ضعیف به دورهبندیهایی که حتی مجمع اقتصاد جهانی ارائه میکند، توجه نکند.
بر اساس این دورهبندی، سیاستهای اقتصادی و قیمتها و نحوهی آزادگذاری قیمتها، آن هم در بخشهای مختلف، تفاوت میکند. شما ممکن است قیمتها را در یک بخش آزاد کنید، در بخش دیگر نکنید. بخش پیشرو را انتخاب کنید. کاری که مثلاً چینیها کردند. بخشهای مقدم و جغرافیاییهای معین را برای آزادسازی انتخاب کردند. یا شیوهی دیگری که هندیها و یا برزیلیها بهکار بردند.
این برنامهای است که مغز میچیند، ولی وقتی مخچه حرف مجلس را گوش نمیکند، با قوهی قضاییه همانطور که این روزها دیدیم، زدوخورد پیدا میکند؛ حوزهی عمومی که دیگر هیچ. یعنی اصلاً با آن کاری ندارد. سازمان برنامه و بودجهی آن را هم منحل میکند. هیچکدام از نهادسازیهایی که در دستور کار برنامهی سوم و چهارم بودند شروع نشدند. چون اگر از برنامهی سوم و چهارم شروع شده بود، ما دیگر الان در انتهای آن نهادسازیها بودیم و میتوانستیم وارد این مسیری که الان انتخاب شده بشویم.
اشاره میکنید که این قانون میتوانست در برنامهی سوم و چهارم اجرا شود یا مقدمات آن تاکنون فراهم شده باشد که به علت مخالفتهایی که صورت گرفته، انجام نشده است. عدهای هم معتقدند که اجرای چنین قوانین دشواری که با مقاومت هم روبهرو شده است، شاید بهتر باشد توسط دولتی مانند دولت احمدینژاد صورت بگیرد که اساساً مخالفتها را نادیده میگیرد و هرکاری میخواهد انجام میدهد. این شاید راه را در دولتهای بعدی، برای باقی کارهایی که لازم است، یا تصحیحاتی که باید صورت بگیرد، آماده کند. در این مورد چه نظری دارید؟
یک سری دانههای کل در جاهایی نشستهاند و همهی حیات یک ملت را در آزادسازی قیمت خلاصه کردهاند و میگویند حال که این دولت این کار را کرده است، خیلی خوب است.
اما با این کار چه اتفاقی میافتد؟ آن اتفاقی که این اکونومیسم مبتذل میگوید، تمام حیات یک ملت را خلاصه میکند در اینکه اگر آزادسازی قیمتها، حتی بدون نهادهای بازار و بدون نهادهای دمکراتیک انجام بگیرد، بالاخره دولتهای آینده منعفت میبرند. مثل این میماند که شما گمان ببرید یک نفر که هیچ تحصیلی نکرده، هیچ کاری نکرده و هیچ پیشرفتی نکرده، همینقدر که یاد بگیرد در بازار چانه بزند، برای پیشرفت او کفایت میکند، اما او میتواند چانه بزند و تروریست شود.
مسئله این است که این دولت که انحصار خیلی چیزها را داشت. حالا آزادسازی قیمتها شده است. مخابرات مال یکی از این نهادهای نظامی است که مجلس به آن ایراد میگیرد. حالا آزادسازی قیمتها هم اجرا شده است. در اینجا چه کسی برنده است؟ قبلاً حداقل جامعه برای ارتباطات خود در عصری که عصر اطلاعات هم هست، اینقدر اسیر پول نبود. الان سانسور پول میتواند بهجای دیگر سانسورها عمل کند. یعنی ملت نمیتواند ارتباط برقرار کند.
این همان انحصار دولتی است که در ادبیات سیاسی، هم رادیکالها و هم لیبرالها از آن نام بردهاند. هم مارکس گفته و هم آدام اسمیت. بعد دلشان خوش است؟! این که اکونومیسم مبتذل است.
یعنی با آزادسازی قیمتها، همهچیز در ایران بهسامان میشود؟! در مباحثهای هم میشنیدم که میگفتند: «بازار است که میتواند دمکراسی را به ارمغان بیاورد.» حتی استقلال نسبی نهادها و مبانی جداگونهی نهادها را رعایت نمیکردند. در واقع، جامعه را میخواهند در اقتصاد نقش بزنند، نه برعکس. کاری به جریانات رادیکال هم میتوانیم نداشته باشیم، به همین نهادگراهایی (اقتصاددانهایی) که در این چند ساله نوبل گرفتهاند، بپردازیم.
با برخوردی که دولت با انتقادکنندگان طرح هدفمند کردن یارانهها دارد، چه خواهید کرد؟
در «امثال و حکم» آمده است که حکیمی به پادشاهی درمانی را تجویز کرده بود که مقداری دردناک بود. وقتی آمدند آن درمان را برای پادشاه انجام بدهند و او را خواباندند که درمانش کنند، دردش آمد و گفت خود این حکیمباشی را دراز کنید.
خب! الان اقتصاددانی مانند فریبرز رییسدانا گرفتار و بازداشت شده است؛ آنهم به خاطر اینکه این هشدارها را داده است. این بیمعنا است. دلیل ندارد که حکیمباشی را دراز کنند. در واقع، در همان تعبیری که من کردم، مخچه فرامین مغز را برنمیتابد و حتی میخواهد که او ساکت بماند.
درود بر اقتصاد دان عدالت اجتماعی و شجاع و بی پروا.
کاربر مهمان / 27 December 2010
در آشفته بازار سیاست در ایران که تحت سلطه شدید فراماسونری مارکسیست های روسی قرار دارد تا چیزی چپ نباشد نه توجه جلب میکند ، نه حقانیت پیدا میکند ، نه شانس مطرح شدن در سطوح کلان سیاست و روزنامه نگاری و ادبیات و حتا مجامع بین المللی را می یابد .
اما تا طرف چپ باشد مخصوصا چپ روسی ، مثل ریس دانا ، یا دولت آبادی ، عبدلله شهبازی ، …. اصلا مهم نیست در گذشته چه کرده یا الان به چه می اندیشد ، در صدر قرار میگیرد حتا در صدر رادیو آمریکایی فردا ! و در صدر رادیو آلمانی دو چه وله !
اما اگر لیبرال باشد یا ملی باشد یا عضو انجمن پادشاهی باشد ، یا مشروطه خواه باشد ، یا اصلاح طلب غیر روسی باشد ، مثل خرم ، فروهر ، سارا توسلی ، توکلی ، زید آبدی ، امیر انتظام ، ستوده ، عماد به آور ، یزدی ، همایون ، رضا پهلوی ، باقی ،……به فراموشی سپرده میشود . اخبارش هم میرود ته صف بعد از سکینه آشتیانی و مجرمان عادی که شائبه رعایت نشدن حقوق بشر آنها وجود دارد . دست اندر کاران فراماسونری مارکسیست روسی که هم چنان به استالینیسم ایمان عمیق دارند در مقابل خانم عبادی که این ستم و دیکتاتور منشی اپوزیسیون را به آنها یاد آوری میکند طلبکار هم میشوند و دست بالا را میگیرند که حقوق مجرم یا متهم به جرائم عادی است که اهمیت دو چندان دارد برای کسی که واقعا به حقوق بشر اعتقاد دارد ! اما دم خروس آنها باز بیرون میزند وقتی رییس دانا پایش وسط می اید . یعنی همان کس که هنوز به سیستم پوشالی و شکست خورده اقتصادی مارکسیستی کوپنی و دولت سرمایه داری رانت خوار معتقد است و به زندان رفته برای همین عقیده باطل نه اعتراض به کشتار ها ، سلب آزادی های فردی و اجتمایی مردم ، یا شکنجه ها ! که در ان موارد با رژیم بود و ساکت . یکبار به میدان آمد و به دولت پیشنهاد داد که شما چند تا امتیاز بدهید به زنان و کارگران تا ما ! از رسانه ها ! بخواهیم عقب بکشند !!!!
این کار پس از ۱۶ آذر ( حمله زر افشان به جنبش دانشجویی ) و عاشورا ( تدبیر فراماسونری از زبان رییس دانا) و عقب نشینی بیانیه ۱۷ موسوی ( کسی که فراماسونری او را برای چنین روزی به رهبری جنبش با گریم سیاسی تحمیل کرده بود ) انجام شد .
رسانه های فراماسونری از پیک نت و اخبار روز تا بقیه دست از شعار فروپاشی کشیدند ، مردم را با حمله به شعار های ملی گرایانه آنها ( مثل نه غزه نه لبنان ، مرگ بر روسیه ، جمهوری ایرانی ) دلسرد و به خانه فرستادند . حالا هم همه برای موسوی قران به سر گرفته اند .
کاربر مهمان sansorchi khabare eadam / 28 December 2010