شبنم را یک روز به حراست دانشگاهش در مشهد خواستند و به او گفتند با وجود اینکه مدارک تغییر جنسیت دادگستری و پزشکی قانونی را دارد، ولی باید تحصیلش را معلق کند و بعد از تمام شدن فرآیند درمانی‌اش، به دانشگاه برگردد: «چون با این سر و وضع نمی‌تواند درس بخواند». سال‌ها بعد او در سوئد است، در یک مدرسه پیش‌دبستانی کار می‌کند و چند هفته است آخرین جراحی‌های تغییر کارکرد جنسی‌اش را انجام داده است. می‌گوید «روزی هزار مرتبه خدا را شکر می‌کنم اینجا کارهایم انجام نشد، آن هم وقتی مقایسه می‌کنم با وضعیت اکثر دوست‌هایم».

shabnam-lgbtqi

این داستان راه طولانی شبنم است از مشهد به استکهلم تا به خودش برسد، یا آن طوری که می‌گوید: «داستان من، داستان زندگی یک آدمی است که از توی یک آدم دیگر بیرون آمده است، آدمی دیگر نه از نظر خصوصیات اخلاقی، بلکه از نظر جسمی. اینکه آدمی از دل خودش بیرون آمد، به خانواده‌اش گفته من این شکلی هستم و حالا می‌خواهم از جسمم رهایی پیدا کنم.»

حمایت خانواده

شبنم می‌گوید در ۹۰ درصد دوستانش شاهد این بوده که خانواده آنها را طرد می‌کنند، ولی خانواده او با وجود تمام مسائل ایران، از همسایه و آبرو گرفته تا حرف مردم، «با وجود تمامی این‌ها، مرا درک کردند، مرا فهمیدند، بهم کمک کردند و بهترین شرایط را برایم به وجود آوردند. برای مادرم حتی جراحی شدنم هم مهم بود، می‌گفت اگر قراره این جراحی‌ها انجام بشود، طوری باشد هرگز ازش ناراضی نشوم. در هر زمینه‌ای برایم سنگ تمام گذاشتند. جالب اینکه فامیلم، عمه‌ها، خاله‌ها و دایی‌هایم هم کمک کردند. هیچ وقت این را در زندگی‌ام فراموش نمی‌کنم.»

او توضیح می‌دهد مادرش، دوست‌های شبنم را در ایران دیده بود یک سال، دو سال بعد از عمل «بدن‌شان هنوز ناقص بود و اصلا راضی نبودند، خیلی‌هایشان افسردگی گرفته بودند، به خاطر اینکه آلت‌شان بعد از جراحی کار نمی‌کرد، آن جوری که باید نشده بودند و فشارهای روحی روانی بر روی‌شان سنگینی می‌کرد.»

شبنم مثالی از دوستی نزدیک می‌آورد: «یکی از دوست‌هایم می‌گفت عمق واژنم آن‌قدر نیست که بتوانم سکس کنم، انگار فقط آلت تناسلی‌ام را برداشته باشند، همین.»

شبنم می‌گوید که فارغ از هزینه‌های دیدارهای پزشکی، داروها، جراحی‌ها، بیمارستان و… در تغییر کارکرد جنسی (مشهور به تغییر جنسیت) در ایران، آنچه مهم است حمایت خانواده است و این فراتر از کمک‌های مالی است.‌

«حمایت احساسی باشد، تو را درک کنند، توی لحظات بد قبل و بعد از عمل جراحی در کنارت باشند، این‌ها خیلی،‌ خیلی مهم است. چون این یک راه ساده نیست، این یک مسیر خیلی سخت و مشکل است که باید ردش کنی و خیلی، خیلی مهم است که خانواده‌ات در کنارت باشند، چون در این مسیر، قبل و بعد از عمل دچار افسردگی‌ها و غمگینی‌های عمیقی می‌شوی که اگر خانواده‌ات در کنارت نباشند، آدم می‌تواند هزار بلا سر خودش بیاورد.»

حس متفاوت کودکی

شبنم در کودکی‌اش متوجه این می‌شود که حسی متفاوت از دیگران به خودش دارد: «از کودکی حس می‌کردم آن چیزی که می‌خواهم نیستم، چیزهایی با هم نمی‌خوانند، چرا من مثل بقیه نیستم؟ هم احساس آنها هستم ولی جسمم با آنها متفاوت است. از آن سنی که آدم سکس را هنوز متوجه نمی‌شود، درگیر این چیزها شده بودم. ولی آدم نمی‌داند، در کشوری که به این مسائل پرداخته نمی‌شود، اطلاعات داده نمی‌شود، کمکی راجع بهش نمی‌کنند، آدم واقعا نمی‌داند باید چه کار کند.»

 وقتی لخت جلوی آینه ایستادم و خودم را تماشا کردم، توی خودم، به درون خودم گفتم این تو بودی، نه آنی که بود
شبنم: وقتی لخت جلوی آینه ایستادم و خودم را تماشا کردم، توی خودم، به درون خودم گفتم این تو بودی، نه آنی که بود.

«وقتی بزرگ‌تر شدم، به بلوغ رسیدم، خودم را با دخترها را مقایسه می‌کردم، دیدم احساسات درونی‌ام با این جسمم نمی‌خواند، تطبیعی با هم ندارند،» بعدها او سعی می‌کند بدن خودش را شبیه به چیزی کند که ته دلش می‌خواهد: «شروع کردم به مو رنگ کردن و صورت آرایش ‌کردن و از آنجا به بعد خانواده‌ام تفاوت‌ها را دیدند، بعد قضیه را به آنها گفتم.»

برون‌آیی برای او کار ساده‌ای نیست، هرچند به میانجی‌گری برادر بزرگ‌تر شبنم، خانواده او شرطی برایش گذاشتند: «خانواده گفتند باید پیش دکتر روان‌پزشک برویم، اگر دکتر نظر داد که حرف من درست است، قرار شد آنها مرا قبول کنند، ولی اگر دکتر نظر داد که راه من درست نیست، قرار شد من حرف آنها را قبول کنم و بگویم کارهایم اشتباه است.»

شش ماه تمام روان‌پزشک با شبنم کار می‌کند تا هم به او کمک کند بهتر خودش را بشناسد، هم به خانواده‌اش توضیح بدهد تراجنسی بودن، غیر عادی هم نیست: «به مرور زمان خانواده فهمیدند آدم‌هایی مثل من با شرایطی مشابه من وجود دارند و چنین چیزی درست است. بعدش کنار آمدند، کمکم کردند و تصمیم گرفتند در ایران جراحی انجام نشود.»

به کمک دایی و برادرش که مقیم سوئد هستند، شبنم به این کشور می‌رود و شهروندی‌اش را با کمک خانواده می‌گیرد. هرچند از روزی که شبنم موافقت خانواده‌اش را برای شروع فرآیند تغییر کارکرد جنسی می‌گیرد تا روزی که امسال جراحی‌ اصلی‌اش را تمام می‌کند، نزدیک به شش سال تمام می‌گذرد.

تغییر تمامی مدارک بدون نیاز به جراحی

شبنم تا آخرین قدم قبل از جراحی در ایران را طی کرده بود: تمام فرآیندهای اداری، پزشکی قانونی و دادگستری را انجام داده بود، ولی دوره درمانی را در سوئد گذراند. می‌گوید نظام کلی دو کشور از لحاظ تغییر کارکرد جنسی مشابه همدیگر است، ولی تفاوت‌هایشان است که دو کشور را در عمل غیر قابل مقایسه همدیگر می‌کند.

او در سوئد همانند دیگر تراجنسی‌های کشور، بین شش تا نه ماه پیش روان‌پزشک رفت، «آنها با تو صحبت می‌کنند، از افکار، رفتار، حالات درونی خودت می‌گویی، سوال‌های زیادی از تو می‌پرسند، تست‌های مختلفی از تو می‌گیرند، بعد جمع‌بندی می‌کنند و بر اساس آن یک مجوز برای دادسرا و پزشکی قانونی سوئد صادر می‌شود که پزشکان دارای مدارک تخصصی آن را تایید می‌کنند.»

تفاوت اصلی بین دو کشور در همین جاست: در حالی که در ایران تا تمام شدن آخرین جراحی، امکان این وجود ندارد تا قانونا بتوان مدارک و مشخصات شخصی را تغییر داد،‌ در سوئد، انتخاب جراحی یا عدم جراحی با فرد است.

«با همین نامه شماره ملی تو عوض می‌شود، اسمت را اگر بخواهی تغییر می‌دهی، خیلی از مشخصات تو در اداره مالیات سوئد را می‌توان از دید عموم پنهان کرد که هیچ‌کسی از گذشته‌ات نتواند تو را پیدا کند، به لحاظ اینکه خیلی از آدم‌هایی مثل من از طرف خانواده‌هایشان ممکن است تهدید بشوند، با این کارها دیگر کسی نمی‌تواند تو را پیدا کند.»

تمامی مدارک و مشخصات فرد می‌تواند تغییر بکند، «حالا انتخاب می‌کنی عمل بکنی یا نکنی، چون در سوئد خوشبختانه این مساله وجود دارد که حتی اگر بخواهی عمل نکنی، تمام کارت‌های شناسایی و مشخصات تو را تغییر می‌دهند، ولی اجازه می‌دهند که جراحی هم نکنی، خیلی‌ها هستند این‌طوری زندگی می‌کنند.»

وقتی تن‌فروشی لازم نباشد

به گفته دوست‌های شبنم، این روزها هزینه انجام عمل واژن برای یک نفر در ایران، تا ۵۰ میلیون تومان دریافت می‌کنند، برای عمل پروتز سینه هم تا ۱۰ میلیون تومان دریافت می‌کنند. تنها کمک دولتی، وام پنج تا هشت میلیون تومانی بهزیستی است که افراد بایستی تا چند سال در صف دریافت آن باقی بمانند.

شبنم در مقایسه از کمک‌های درمانی دولت سوئد می‌گوید: هورمون درمانی‌هایش را با کمک درمانگاه محله‌اش انجام داده بود، می‌گوید در سوئد تا سقف دوهزار کرون (حدود یک میلیون تومان) هزینه دارو را خود فرد پرداخت می‌کند و بعد از آن تا یک سال بقیه هزینه‌های دارویی آدمی مجانی می‌شود. عمل جراحی او را هم بیمه دولتی حساب کرده بود، او فقط برای هشت شب اقامت در بیمارستان بعد از عمل، شبی 100 کرون پرداخت کرده بود.

«هیچ فشار مالی بر رویم نبود، اصلا فشارهایی که در ایران هست تجربه نکردم، غیر قابل مقایسه است با ایران. در ایران هیچ کسی از این موضوع حمایت نمی‌کند، تمام دوست‌های من که در ایران عمل کردند، باید هزینه‌های درمانی را خودشان جور می‌کردند، مثلا با تن‌فروشی. یعنی قبل از جراحی تن فروشی می‌کردند تا پول جمع کنند و بتوانند عمل کنند. یا اگر آدم خیری که می‌توانست این موضوع را درک کند، مثل خانمی که هزینه درمان دوستم را داد.»

این روزها شبنم روزهایش را بیشتر به استراحت و پیاده‌روی می‌گذراند. چون او کار می‌کند و مالیات پرداخت می‌کند، برابر گواهی پزشک برایش دو ماه مرخصی با حقوق داده‌اند که ۸۰ درصد حقوق ماهیانه‌اش را دریافت می‌کند و بعد از پایان دوران استراحت، با موافقت پزشک به سر کار برمی‌گردد.

فرهنگ‌سازی از زیر بنای کودکی

با وجود آنکه تا زمان پایان جراحی‌ها در ایران، مدارک شناسایی تراجنسی‌ها را تغییر نمی‌دهند، ولی «در ایران حتی قبل عمل برای رفتن به دادسرا و پزشکی قانونی باید با حجاب می‌رفتم، رفتار کارکنان اداره‌های دو کشور اصلا قابل مقایسه نیست، کسی اینجا به تو نگاه هم نمی‌کند. سنگینی نگاه‌ها را اینجا نمی‌بینی. مردم مثل یک آدم عادی از کنار تو رد می‌شوند، هیچ‌کسی برنمی‌گردد نگاهت کند یا بهت خیره بماند.»

شبنم توضیح می‌دهد در سوئد فرهنگ‌سازی در سطوح مختلف اجتماعی صورت می‌گیرد، مانند تبلیغ تخت‌خواب که در تلویزیون می‌بینی دو مرد بر روی تخت دراز می‌کشند و فکر می‌کنند این ابر برای خواب‌شان خوب است یا نه، یا تبلیغ لباس که مدل‌های مختلف آگهی، لباس‌های مختلف برای تمامی جنسیت‌ها را تبلیغ می‌کنند.

در پیش‌دبستانی که او در آن کار می‌کند، یکی از بچه‌ها دو مادر دارد و سوال بچه‌های دیگر در این مورد را کتابی که دولت شهری آماده کرده جواب می‌دهد: «کتاب به بچه‌ها درس می‌دهد که بعضی بچه‌ها دو تا مامان دارند، بعضی دو تا مامان،‌ بعضی هم مامان دارند و هم بابا. وقتی بچه از 3 یا 4 سالگی‌اش، از زیر بنا آموزش می‌بیند، وقتی ۲۰ سالش بشود اگر در مترو تراجنسی یا همجنس‌گرا ببیند همدیگر را می‌بوسند چشم‌هایش شش تا نمی‌شود که برود مسخره کند و بخندد. برای همین در این جامعه مردم در آرامش در کنار همدیگر زندگی می‌کنند، کسی برای کسی هم مزاحمتی درست نمی‌کند.»

تطبیق خودم با خود

شبنم درنهایت می‌گوید، «من به عنوان عمل تغییر جنسیت به این فرآیند درمانی نگاه نکردم، فکر می‌کردم که بدنم، جسمم را باید با روحیه‌ام تطبیق بدهم. چون این دو تا با هم تطبیق نداشتند. اولین بار بعد از عمل، وقتی جراحت‌ها خوب شده بودند، وقتی لخت جلوی آینه ایستادم و خودم را تماشا کردم، توی خودم، به درون خودم گفتم این تو بودی، نه آنی که بود، آنی که برای همه‌چیز، از لباس خریدنش، آزار می‌دید، همه‌چیزش مشکل داشت، این آن نبود.»

حالا جسم و احساسات درونی شبنم با هم یکی شده‌اند: «الان واقعا حس آزادی دارم، انگار یک کوه سنگین را که سالیان سال بر پشتم سنگینی می‌کرد، الان دیگر از رویم برداشته شده، همه‌اش حسِ‌ سبکی دارم.»

شبنم یک فصل مهم زندگی‌اش را رد کرده است، راه طولانی‌ای که در مشهد شروع شده بود،‌ آن را در استکهلم به پایان رسانده است. حالا شبنم در جسمی که زمانی آرزوی دست‌نیافتنی بود، آزادانه زندگی می‌کند، در آدمی که بود در جسمی که باید می‌شد. به زودی او به سر کار برمی‌گردد، در پیش‌دبستانی برای بچه‌هایی کار می‌کند که نه امروز، نه در آینده، او را به خاطر آنچه بود، آنچه هست آزاری نخواهند داد.