امروز بسیاری از هنرمندان و ناقدان هنری عقیده دارند که زیبایی واقعی در سادگیست. پیچ و خمهای درهم تنیدهی تکنیکی که خیلیها همهی هنر خود را در آن میبینند، نمیگذارد رابطهی مستقیم و صمیمانهای میان هنرمند و مخاطبانش بهوجود آید. البته منظور از سادگی ابتذال محتوایی نیست. هنر این است که راه و روشی را پیدا کنی که اندیشههای تازه را از سادهترین راهها به مخاطبانت برساند.
بههرحال گرایش به سادهنویسی، سادهنگاری و سادهآفرینی در زمانهی ما در همهی عرصههای هنری در حال افزایش است. در عرصهی موسیقی بینالمللی با درهم ریختهشدن قواعد هارمونی و کمپوزیسیون که زمانی تخطی از آنها کفر و زندقه محسوب میشد، دست و بال آهنگسازان برای بیان سادهتر اندیشههایشان بازتر شده و خیلی از آنها از ریتمها و سازآراییهای رنگین بهجای پیچیدگیهای هارمونیک استفاده کردهاند و گاه جاذبههایی درخشان در آثار خود بهوجود آوردهاند.
کارل اورف «Carl Orff» آهنگساز قرن بیستمی آلمان، که اینک ۲۸ سال از مرگش میگذرد، یکی از این سادهپردازان است. موسیقی کارل اورف در اساس بر صحنه و عناصر تئاتری تکیه دارد و او به گفتهی خودش میخواسته صحنه را از پیچیدگیهای فکری رها کند و یک تئاتر خالص طبیعی بهوجود آورد. در این تئاتر طبیعی ریتم نقش اول را ایفا میکند. میگوید قرن ما قرن دلهرههاست و هیچ چیز مثل ریتم نمیتواند درگیری ما را با این دلهرهها بازبتاباند. دو اپرای کوچک «ماه» و «دختر عاقل» از آثار معروف صحنهی اورف بهشمار میرود.
او بر روی داستانهای ادیپ و آنتیگون نیز موسیقی نهاده است، ولی معروفترین آفریدهی او «کارمنا بورنا» نام دارد که در فرم اوراتوریو نوشته شده و سالهاست در رپرتوار همهی ارکسترهای جهان جای گرفته است. «کارمنابورنا» برای ارکستر چند تکخوان و آواز جمعی آفریده شده و قابلیت نمایشی شدن دارد. متن کارمنا متعلق به قرن سیزدهم میلادی است و در سال ۱۸۰۳ در یک صومعه در بایرن آلمان پیدا شده و ترانههای عامیانهی بسیاری را در خود گردآورده که در همهی آنها شکوه از بیبنیادی دنیا، عشق به زندگی آزاد و خشم و عصیان در برابر سرنوشت کور بازتابیده است.
[کارمنا بورانا، کارل اورف]
کمانچه از زمره سازهاییست که تنها به موسیقی ایران اختصاص ندارد. تقریباً میشود گفت در سراسر کشورهای آسیایی و حتی برخی از سرزمینهای آفریقای شمالی رواج و رونق دارد. البته به شکلهای ظاهری مختلف و شیوههای نواختن گوناگون. سابقهی کمانچه در ایران نیز مثل بسیاری از سازهای متداول امروز در ابهام مانده است. ولی از آن سازهاییست که هم در قلمرو موسیقی سنتی بهکار میرود و هم در پهنهی موسیقی روستایی در نقاط مختلف ایران.
در کشورهایی نزدیک به ایران مثل سرزمینهای آسیای مرکزی و افغانستان و جمهوری آذربایجان کمانچه غالباً حرف اول را در ارکسترهای سنتی میزند. در میان کمانچهکشان آسیایی هابیل علییف هنرمند آذربایجانی آوازهای جهانگیر پیدا کرده است. کمانچه برای علییف تنها ابزار اجرای موسیقی نیست، وسیلهای نیز هست برای بیان خصوصیترین عاطفهها. کمانچهی او لحن و زبانی بسیار تأثیرگذار دارد. هابیل علییف دو سه باری به ایران نیز سفر کرده، با موسیقی ما آشنا شده و تکههایی از آن را در رپرتوار خود جای داده است. شاید پس از همین سفرهاست که کمانچهی علییف شنیدنیتر شده است. به تکهای از کمانچهی او که به چهارمضرابهای خودمان شبیه است گوش میکنیم.
[کمانچهی هابیل علییف، هنرمند آذربایجانی]
با درود های فراوان به آقای محمود خوشنام بسیار عزیز،
من یکی از شنوندگان و خوانندگان پر و پا قرص کار های شما در سایته رادیو زمانه هستم. هموطن بسیار عزیز من با صمیم قلب میدانم که شما تا چه اندازه از موسیقی و هنر لذت میبرد. چیزی که سر حد نمی شناسد. و میدانم که شما روشنفکران فارس زبان ما نه به عمد و نژاد پرستانه که میتواند گاهی تجزیه طلبانه هم تعبیر شود جملاتی از این قبیل ” هابیل علییف دو سه باری به ایران نیز سفر کرده، با موسیقی ما آشنا شده و تکههایی از آن را در رپرتوار خود جای داده است. شاید پس از همین سفرهاست که کمانچهی علییف شنیدنیتر شده است.” را استفاده میکنید که من تورک آذربایجانی ایرانی را میرنجاند. شما نوشتید ” با موسیقی ما آشنا شده ” ما یی که شما استفاده کرده اید خود را صاحب ایران و زبان کل ایران را فارسی به حساب گذاشته اید. در صورتی که من تورک آذربایجانی ایرانی کمانچه هابیل را مال خود میدانم. با جمله شما من خود را نه یکی از اقوام ایرانی بلکه خود را در آنسویه مرزها پیدا کردم. آیا بهتر نیست که شما روشنفکران عزیز فارس ما هم تا دیر نشده کمی در مورد اقوام ایرانی احساس مسولیتی بکنید؟
بار دیگر از کار شما در آهنگ زمانه لذت برده و خواهم برد
با تشکر
دژبان
دژبان / 19 January 2011