روز دوشنبه ۲۹ آذر، فقط پنج روز بعد از عملیات انتحاری در چاهبهار که منجر به کشته و مجروح شدن بیش از ۱۰۰ تن از اهالی این شهر شد، ۱۱ نفر از اهالی بلوچستان، به جرم ارتباط با گروه جندالله، گروهی که مسئولیت عملیات روز تاسوعا را بهعهده گرفته بود، اعدام شدند.
روز دوشنبه ۲۹ آذر، فقط پنج روز بعد از عملیات انتحاری در چاهبهار که منجر به کشته و مجروح شدن بیش از ۱۰۰ تن از اهالی این شهر شد، ۱۱ نفر از اهالی بلوچستان، به جرم ارتباط با گروه جندالله، گروهی که مسئولیت عملیات روز تاسوعا را بهعهده گرفته بود، اعدام شدند.
بنا بر اطلاعیهی دادگستری سیستان و بلوچستان، هیچکدام از این ۱۱ نفر در انفجار اخیر در زاهدان دست نداشتند ولی در اقدامات تروریستی دیگری که در گذشته اتفاق افتاده بود، شرکت داشتهاند.
بنا بر همین اطلاعیه، ابراهیم حمیدی، رئیس کل دادگستری استان، اظهار امیدواری کرده است که «باقیماندهی اشرار و بازماندگان گروهک تروریستی، از سرنوشت شوم این معدومان درس عبرت بگیرند.»
آیا اینگونه برخوردهای قاطع حکومت با عاملان اعمال تروریستی، میتواند، چنانکه رئیس کل دادگستری استان معتقد است، موجب عبرت سایرین شود و به اینگونه اعمال خاتمه بدهد؟
رحیم بندویی، از مسئولین «حزب مردم بلوچستان»، در روز حادثه در گفتوگو با ما، دولت ایران را دعوت کرده بود تا در قبال جندالله، رفتاری نظیر آنچه دولت ترکیه در قبال اوجالان و «پکاکا» انجام داده بود را در پیش بگیرد.
امروز این فعال سیاسی دربارهی اعدام ۱۱ نفر از اهالی بلوچستان میگوید:
رحیم بندویی: مسئلهای که الان اتفاق افتاد، یعنی اعدامهای فلهای از سوی جمهوری اسلامی، بهدور از انتظار نبود؛ چراکه آن عمل خشونتآمیز از سوی جندالله در چاهبهار اتفاق افتاده بود.
مشکل اساسیای که الان داریم، این است که جمهوری اسلامی بهجای حل ریشهای مشکلات و مسائلی که باعث ثبات و امنیت بشود، معتقد است با سرکوبهای عریان و در واقع با ایجاد رعب و وحشت در میان تودهی عادی مردم، میتواند آنها را وحشتزده کرده و سر جای خودشان بنشاند.
حال آنکه ما در عمل شاهد هستیم در ظرف این ۳۰ سال، ایران گوی سبقت را از نظر اعدامها در جهان برده است. آیا در ایران، در مناطقی مانند بلوچستان، امنیت بهوجود آمده یا روزبهروز به میزان خشونت افزوده شده است؟
دیدگاه مردم
سعی میکنم با گرفتن شماره تلفنهای تصادفی، نظر اهالی شهر زاهدان را در این مورد بپرسم. پس از طرح مسئله، بیشتر برخوردها از این قبیل است:
من هیچ نظری ندارم. اصلاً به این کارها هم کاری ندارم. خداحافظ!
پس از تکرار چندبارهی این برخوردها، موفق میشوم با یک خانم خانهدار بلوچ که اهل سنت نیز هست صحبت کنم. نام او مانند خیلی از اهالی سیستان و بلوچستان، ریگی است:
ما هم به این کارها راضی نیستیم. چون میخواهند بین اهل تسنن و اهل تشیع تفرقه بیاندازند. اما هیچ کدام، هیچ مسلمانی به مرگ مسلمان دیگری راضی نمیشود.
میدانید که ۱۱ نفر از اعضای جندالله اعدام شدهاند. پرسش من این است که آیا بهتر بود که آنها بخشیده میشدند یا همین شدت عمل در مقابل اعضای جندالله لازم بود؟
بله؛ شدت عمل بهخرج بدهند بهتر است تا بقیه هم درس عبرت بگیرند.
فکر نمیکنید اگر حکومت بعضیها را ببخشد، باعث شود بهانه هم از دست گروههای تروریست گرفته شود؟
بیایند نظرسنجی کنند، آنکه بیگناهتر است را ببخشند، ولی آنکه گناهکار است را نه.
خانم خانهدار دیگری که در چاهبهار به تلفن ما پاسخ میدهد، شیعه است:
بهنظر شما، با بخشیده شدن، دل خانوادهی شهدا آرام میگیرد؟! بخشش هم بوده، اثری نداشته. نمیدانم بهخدا… ولی فکر میکنم اعدام شوند بهتر است.
فکر نمیکنید اگر بخشیده بشوند، دیگران دیگر بهانهای برای این کارها ندارند؟
بله این هم هست. باید رأیگیری شود، بعد مشخص شود.
خانم خانهدار دیگری که تحصیلکردهی رشتهی تاریخ است، پاسخهای صریحتری میدهد:
گرفتن آن افراد و اعدامشان، شاید آن خانوادهها را خیلی خوشحال میکند از اینکه انتقامی از آنها گرفته شده است، اما اگر شما از آدمهای عادی در روستاهای بلوچستان هم سئوال کنید، این را میدانند؛ وقتی دولت جمهوری اسلامی بهراحتی میتواند دستگیر کند، چرا کاری نمیکند که این اتفاقها تکرار نشود و مردم عادی کشته نشوند.
پس نظر شما این است که دولت میتواند پیشگیری کند، اما صبر میکند تا اتفاق بیفتد و پس از آن اتفاق انتقام بگیرد.
کاملاً. احساس من این است. دولت با این کار دارد تمام نگاهها را به طرف خودش جلب میکند که: من خیلی دارم سعی میکنم، ولی اصلاً اینطور نیست… امریکا، انگلیس و … من اصلاً بحثم این نیست، چون من آدم سیاسیای نیستم، اما از دولت خودم و این تقاضا را دارم که چرا من به عنوان یک زن بلوچ امنیت ندارم؟ چرا نباید امنیت داشته باشم؟ فرقی نمیکند، ممکن است آنجا افراد دیگری کشته بشوند، ممکن است بچهی من هم کشته شود.
رشد بحران
جمشید امیری، سخنگوی «جبههی متحد بلوچستان» میگوید:
جمهوری اسلامی ادعا میکند که اینها اعضای جندالله هستند، اما قبلاً هم در بلوچستان دیدهایم که مثلاً زندانیای فقط بهخاطر اینکه بلوچ است و هیچ ربطی هم با جندالله ندارد، زندانی است. یا در رابطه با کسانی که اصلاً ربطی به جندالله نداشتهاند، اعلام کردهاند که فلان عضو جندالله آمد و تسلیم شد. یا اگر کسی را در رابطه با حمل گازوییل یا آوردن اجناس از اینجا و آنجا دستگیر کنند، به حساب جندالله میگذارند.
گیرم که اینها عضو جندالله هم باشند، ولی خشونت، خشونت میآورد. یعنی هرچند که عمل جندالله درست نبود و تروریستی بود، ولی این جمهوری اسلامی بود که اول شروع کرد.
این نظر وجود دارد که قاطعیت حکومت میتواند باعث متنبه شدن سایر افرادی باشد که میخواهند به این گروههای مسلح بپیوندند.
همهی ما میدانیم زمانی که عبدالمالک ریگی را گرفتند، گفتند که کار جندالله دیگر تمام شد. آقای ابراهیم نکونام، رئیس دادگستری زاهدان میگفتند که به این ترتیب غائلهی جندالله و در کل مبارزه در بلوچستان بهپایان میرسد. در رابطه با مبارزهی مدنی آقای مهرنهاد و وبلاگ ایشان، اعلام کردند که دیگر کسی اسمی از وبلاگنویسی نخواهد برد و دست به قلم نمیبرد. میبینیم که بعد از اعدام ایشان، هزاران وبلاگنویس دیگر درست شد. جندالله هم به همین شکل ادامه مییابد.
تا زمانی که شما در یک جامعه، ریشهی اصلی را بررسی نکنید و تضادهایی را که در جامعه هست حل نکنید، با کشتن و اعدام، فقط روزبهروز بحران و تضاد بیشتر میشود. به جای اینکه مشکل حل شود، مشکل دوبرابر و سهبرابر خواهد شد.
ریشه در کجاست و تضاد کدام است؟ تاریخ ایران در این زمینه چه میگوید؟
با مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در لندن، در این زمینه گفتوگو کردهام.
مجید تفرشی: مسئلهی بلوچستان، مسئلهای ریشهدار و تاریخی است که در سدههای مختلف ادامه داشته است و بهخصوص در قرن بیستم، با استقرار دولت مرکزی مستحکم و متمرکز در ایران، مسئله ریشهدارتر شده است. بهویژه در دورهی سلطنت رضاشاه، مسئلهی بلوچستان به عنوان یک مشکل قومیتی و مذهبی مطرح بوده و تا امروز هم ادامه دارد.
این مسئله البته خاص بلوچستان نیست. در قسمتهای دیگر، مناطقی که اقلیتهای قومی و مذهبی زندگی میکنند هم وجود دارد، ولی در بلوچستان، فعلاً از نظر ناآرامی و گرفته شدن رنگ خشونت، نمود بیشتری دارد.
مسئله در طول حداقل یکصد سال اخیر، برمیگردد به دو بعد عدم اعتماد و اعتقاد متقابل مسئولان مرکزی به اقلیتهای قومی و مذهبی و برعکس. یعنی این عدم اعتماد متقابل باعث شده که امکان رسیدن به یک تفاهم و توافق را پیش نیاورد.
دولتهای مرکزی از یک طرف، مسئولیتهای حساس را به بومیها نمیدهند. اجازهی فعالیت آزادنهی دینی و ترویج تاریخ قومیت بلوچ یا زبان آنها را بهطور کامل و آزاد نمیدهند. از آن طرف هم مردم متعلق به این قومیتها و اقلیتها، اعتمادی به برنامههای دولتی ندارند. ولو اینکه برنامهها صادقانه باشد یا صادقانه نباشد و فرمایشی و نمایشی باشد یا نباشد.
جمیع این مسائل باعث شده که یک سری مشکلات فرهنگی و اقتصادی و سیاسی در منطقه ایجاد شود و شرایط را آماده کند برای بروز یک سری ناآرامیهایی که ریشهی داخلی دارد و یکسری تحریکات خارجی که سوءمدیریتهای مرکزی هم به آنها دامن میزند و تشدیدشان میکند.
اگر بخواهیم توجه ویژهای به بلوچستان کنیم، آیا ورای مسئلهی قومی، مثلاً در مقایسه با کردستان مسئلهی مذهب در آنجا، نقش خاصی ایفا نمیکند؟
آنچه میگویید، کاملاً صحیح است. یعنی مذهبیتر بودن نارضایتیها در بلوچستان نسبت به کردستان بیشتر است. علتش هم باز متقابل است.
در داخل ایران، وقتی حکومت با مسئلهی اقلیت مذهبی بلوچ درگیر است، درواقع مواجه است با یک جنس دیگری از اهل سنت نسبت به منطقهی ترکمن صحرا و کردستان و آن اقلیتی که با اهل سنت پاکستان و حتی عربستان ارتباط دارد. یعنی با جماعتی که تاحدی و بعضی از اوقات بیشتر از حد حاشیه، با گرایشهای وهابیگری ارتباط دارند. حال این میتواند صرفاً اعتقادی باشد، میتواند ریشه در حمایتهای مالی و سیاسی و فرهنگی هم داشته باشد.
بنابراین نه تنها حکومت ایران، بلکه علمای حوزهی علمیه هم نسبت به مسئلهی بلوچستان حساسیت بیشتری دارند. از آن طرف هم مردم بلوچستان (بهطور کلی میگویم و قصدم تعمیم این نگاه نیست)، در مجموع نسبت به مردم کردستان مذهبیترند و بیشتر دغدغههای دینی دارند.
بنابراین در منطقهی بلوچستان مسئلهی مذهب خیلی پررنگتر است تا در کردستان. در کردستان اگر هم حرکتهای مذهبی هست، عمدتاً حرکتهای محلی و خودجوش و بومی است، ولی در بلوچستان شاهد حضور، نفوذ و مبادلهی پول و اعتقادات فرهنگی بین بلوچستان با پاکستان و عربستان هم هستیم.
شیوهی خشن برخورد با مخالفان حکومت در بلوچستان، مثلاً با توجه به ساختار مذهبی حکومت ایران، آیا فقط از همین نشئت میگیرد؟
واقعیت این است که حکومتهای ایران، چه رژیم سابق و چه رژیم فعلی ایران، هرچقدر هم دارای عقل زیاد یا کمی باشند، در عمل به این نتیجه رسیدهاند که در درازمدت، اعمال خشونت، مشکلی از مشکلات منطقهی بلوچستان را حل نمیکند، ولی همهی تصمیمگیریهای حکومتهای ما معمولاً بر اساس برنامهریزیهای میانمدت یا درازمدت نیست. بعضی اوقات حرکتها واکنشی است.
شما میبینید که امروز چندین نفر در بلوچستان اعدام شدند. اینها کسانی بودند که قبلاً دستگیر شدهاند و قاعدتاً حکم اعدامشان، اگر هم قرار بود صادر شود، باید پیش از این انجام میشد، اما وقتی حادثهای در چاهبهار پیش میآید، برای ارعاب و واکنش علیه وضعیت پیش آمده، آن عدهای را که قبلاً دستگیر شدهاند و در زندان بودهاند، با یک حکم مبهم که معلوم نیست در ارتباط با مسئلهی اخیر بوده یا اقدامات قبلی، سراسیمه اعدام میکنند. بهخصوص که معتقدند حکومت و حکومتداری فقط با ارعاب انجام میشود.
بحث اینکه اینها مستحق مجازات اعدام هستند یا نیستند، بحث دیگری است، ولی اعدامشان در این زمان، برای این است که جو ارعاب ایجاد کنند و کنترل اوضاع را در دست بگیرند.
در اینجا هم دو نظر وجود دارد؛ یک نظر این برخوردها را ناشی از خشونت ساختاری در نظام جمهوری اسلامی میبیند و دیگری معتقد است که جمهوری اسلامی ناچار است برای راضی نگاه داشتن بخشی از تودههای باورمند به خودش و بهخصوص قربانیان این حوادث، دست به چنین اقداماتی بزند.
شرایطی که الان حکومت جمهوری اسلامی در ارتباط با بلوچستان و انفجار اخیر و اعدامها دارد، حالت باخت- باخت است. یعنی شرایطی برای برد وجود ندارد. چه اعدام سریع انجام شود، چه قاطعیت نشان داده نشود. در هر صورت، شرایط بهسود نظام نیست. بنابراین بهنظر میرسد جمهوری اسلامی در حال حاضر در این مورد خاص، به دنبال کاهش میزان خسارتها و شکست است، نه تبدیل شکست به برد.
همانطور که شما گفتید، اگر این اعدامها صورت نگیرد، متهم به عدم قاطعیت میشوند. اگر اعدامها صورت بگیرد، متهم به وحشیگری و تندخویی با مخالفین میشوند.
کشتن بیشتر از طرفین، چه از مردم و اعضای حکومت و چه از مخالفین حکومت و گروه جندالله، مشکلی از مشکلات منطقه دوا نمیکند، ولی دو طرف به عنوان یک موضوع کوتاهمدت، ابزاری و تاکتیکی و نه یک راهبرد استراتژیک به آن نگاه میکنند.
بهنظر من، در مسئلهی بلوچستان، تا زمانی که مشکل فرهنگی و مشکل اقتصادی در آنجا حل نشود، تا زمانی که بین دولت و اکثریت مردم منطقه تفاهمی ایجاد نشود برای اینکه مردم محلی، بهخصوص در پستهای حساسی مانند استانداری یا در مسائل امنیتی و نظامی، مسئولیت داشته باشند، این مشکلات ادامه دارد. اگر هم ادامه پیدا کند، مثل دورههای گذشته، دخالت خارجیها مانند عربستان و پاکستان همچنان ادامه پیدا خواهد کرد و مانند دوران حکومت آقای جرج بوش، با کارت اقلیتها در بلوچستان هم بازی خواهد شد.