این مقاله نگاهی‌ست کوتاه به اهمیت ساختار روابط قدرت و تقسیم آن میان اکثریت و اقلیت‌های اجتماعی در جوامع و سیاست مدرن امروز.

برای بررسی دقیق‌تر این مهم اما ابتدا لازم است به بررسی مفاهیمی کلیدی همچون نژاد، قوم، ملیت، جنس، جنسیت، ظواهر فیزیکی و بیولوژیکی بپردازیم و سعی بر تمیز دادن این مفاهیم کلیدی از یکدیگر کنیم. برای انجام این کار اما شاید بهتر باشد به سوالاتی پاسخ دهیم که احتمالا پرسیدن‌شان از دیگران برای خود ما هم جذاب‌ است.

Minority 1

اگر از ما بخواهند نژاد خود را بگوییم، چه می‌گوییم؟ اگر در مورد قومیت‌ ما از ما بپرسند چه‌طور؟ یا در مورد ملیت‌مان؟ اگر بر اساس ملیت، قوم، نژاد، باورها، ظاهر فیزیکی یا جنس و جنسیت‌مان در مورد صفات اخلاقی و رفتارهای اجتماعی ما پیش‌فرضی وجود داشته باشد، چگونه واکنش نشان می‌دهیم؟ این پیش‌فرض‌ها تا چه اندازه‌ای درست یا کلیشه‌ای هستند؟ این مفاهیم چه‌قدر مهم‌اند و چگونه از هم متمایز می‌شوند؟

هنگامی که به پاسخ‌های خود فکر می‌کنیم، آیا گروه ما بر اساس «اکثریت» کشور و فرهنگ‌ ما دسته‌بندی شده است یا «اقلیت»/ اقلیت‌ها هم در آن دیده می‌شوند؟

انسان در گذر تاریخ این دسته‌بندی‌ها را «ارزش‌گذاری» کرده و در خیلی از موارد به آن‌ها معانی‌ای مصنوعی بخشیده است. امروز اما بسیاری از این دسته‌بندی‌ها برای ما شکلی «نرمال» به خود گرفته است.

نژاد، قومیت، تنوع

به‌طور کلی می‌شود «رایج بودن ناهمواری در درک مفاهیم نژاد و قومیت» را با اطمینان مطرح کرد. در برخی موارد حتی افراد تردید دارند که آیا اصلا تفاوتی بین این دو مفهوم وجود دارد یا نه. برای درک اهمیت اقلیت و اکثریت و تقسیم و ساختار روابط قدرت در یک جامعه لازم است این‌گونه مفاهیم کلیدی (نژاد و قوم) از یکدیگر متمایز شوند.

در علوم جامعه‌شناختی «نژاد» به دسته‌بندی اجتماعی معنا‌دار گروهی از افراد اطلاق می‌شود که صفات بیولوژیکی آشکار و «مهمی» برای آن‌ها در نظر گرفته شده است. صفاتی که با هم به اشتراک گذاشته می‌شوند و در نهایت به نسل‌های آینده منتقل می‌‌شوند.

این تعریف از «نژاد» چندین حوزه را نمایندگی می‌کند. اول و مهم‌تر از همه، دسته معناداری از انسان‌ها را توجیه می‌کند که به سادگی به دست افرادی که تصمیم گرفته‌اند صفات بیولوژیکی را مهم قلمداد کنند، ساخته وپرداخته شده اند.

بخش دیگری از این تعریف هم سهم صفات قابل انتقال بیولوژیکی‌ست. برای نژاد این خصیصه بیش‌تر با رنگ پوست در ارتباط است. رنگ پوست به خودی خود معمولا همراه با سایر صفات کلیشه‌ای مانند رنگ مو، برخی از ویژگی‌های صورت (مانند اندازه بینی یا رنگ چشم)، قد و … است. از این رو به نظر می‌رسد وقتی صحبت از نژاد است در بسیاری از فرهنگ‌ها رنگ پوست مهم‌ترین صفت کلیشه‌ای ساخته شده از سوی انسان به اصطلاح «خردمند» است. مثال‌های رایج برای نژاد عبارتند از: قفقازی، آمریکایی آفریقایی، لاتین، آسیایی و ….

حالا تکلیف قومیت چه می‌شود؟ در تضاد با مفهوم نژاد، قومیت به معنی دارا بودن یک میراث فرهنگی یا ملی مشترک است که به خودی خود چند مفهوم گسترده را پوشش می‌دهد. میراث فرهنگی یا ملی به بیان شیوه‌های زندگی در یک جامعه توسعه یافته یا یک گروه اجتماعی می‌پردازد. ویژگی‌هایی از جمله آداب و رسوم، شیوه‌ زندگی، زبان، مذهب، مکان‌ها، اشیاء، اصطلاحات هنری، ارزش‌ها و ….

میراث فرهنگی اغلب به صورت نامشهود یا ناملموس بیان شده است و لزوما از نسلی به نسل دیگر انتقال نمی‌یابد.

به عنوان بخشی از فعالیت‌های انسانی، میراث فرهنگی اولین و مهم‌ترین تولید کننده ملموس یا غیر‌ملموس سیستم ارزش‌ها، باورها، سنت و شیوه زندگی است.

از دیگر تفاوت‌های میان نژاد و قومیت توانایی «خود شناسایی» است. یک فرد نژاد خود را انتخاب نمی‌کند، بلکه از سوی جامعه بر اساس ویژگی‌های فیزیکی، نژاد به او اختصاص داده شده یا اختصاص داده می‌شود. با این حال، قومیت خود شناسایی است. یک فرد می‌تواند یک زبان، آداب و رسوم اجتماعی و هنجارها را یاد بگیرد و خود را جذب و متعلق به یک فرهنگ یا یک گروه اجتماعی بداند.

گروه‌های قومی همچنین می‌توانند به‌طور گسترده و یا محدود تفسیر شوند. به عنوان مثال، در شبه قاره هند، هندی‌ها ممکن است یک گروه قومی در نظر گرفته شوند اما در واقع ده‌ها زیر گروه با سنت‌های فرهنگی مختلف مانند گجراتی، پنجابی، بنگالی، تامیلی و … دارند که همگی شرایط لازم برای قرار گرفتن در تعریف اقوام اجتماعی را دارا هستند.

به همین شکل اقوام ساکن در ایران معاصر نیز غالبا دارای قرینه‌‌هایی در آن سوی مرزهای ایران بوده‌اند که امروز می‌توانند تنوع و جذابیت خاصی به ساختار جامعه ایران معاصر بدهند.

از نمونه اقوام ساکن در ایران می‌توان به فارسی‌زبانان، سیستانی‌ها، کرد‌ها، بلوچ‌ها، مازندرانی‌ها، گیلک‌ها، بختیاری‌ها، لر‌ها، مردم لک، تالشی‌ها، باصری‌ها، گرجی‌ها، ارمنی‌ها، آذربایجانی‌ها، قشقایی‌ها، شاهسون‌ها، ترکمن‌ها، افشار‌ها، قاجار‌ها، بیات‌ها، عرب‌ها، کلیمی‌ها، یهودی‌ها و … اشاره کرد.

در حالی که گاهی اوقات «نژاد» و «قومیت» می‌توانند گیج‌کننده به نظر برسند، تفاوت اساسی در این است که نژاد به‌صورت بیولوژیکی معین شده و قومیت به‌صورت فرهنگی.

طریق دیگری که این مفاهیم معمولا مشکل‌ساز و پیچیده می‌شوند اما تلاش مردم برای دسته‌بندی و تقسیم اکثریت در برابر اقلیت افراد در جامعه است.

اکثریت و اقلیت‌های اجتماعی

وقتی صحبت از نژاد، قومیت، جنسیت، مذهب یا هر گروه اجتماعی معنادار دیگری می‌شود، «اکثریت» به آن گروه‌های اجتماعی‌ای گفته می‌شود که بیش‌ترین قدرت را در یک محل خاص (گاهی اوقات بیش‌ترین عضو را) در اختیار دارند.

در علوم جامعه‌شناسی، واژگان اکثریت و اقلیت لزوما به شکلی که در مکالمات روزمره استفاده می‌شود کاربرد ندارد. جامعه‌شناسی اکثریت و اقلیت را لزوما از نظر تعداد یا نسبت ریاضی تعریف نمی‌کند. اکثریت معمولا به گروهی اشاره دارد که صاحب قدرت و فرصت‌های بیش‌تری نسبت به بقیه اقشار جامعه است. در برخی موارد یک یا چند گروه به اصطلاح اقلیت ممکن است جمعیتی برابر یا حتی چند بار بیش‌تر از گروه اکثریت داشته باشند. به عنوان مثال می‌توان به سیاست تبعیض و نژاد‌پرستانه کشور جمهوری آفریقای جنوبی در دوران آپارتاید اشاره کرد که علیه اکثریت سیاه‌پوست‌های بومی و هندیان آن کشور بود.

علاوه بر نژاد و قومیت، جنسیت نیز در ایجاد روابط گروه اکثریت/‌ اقلیت در جوامع مدرن امروز نقش ایفا می‌کند.

وقتی صحبت از جنسیت به میان می‌آید، مردان در بیش‌ترین نقاط جهان به خاطر در اختیار داشتن قدرت سیاسی و اجتماعی نسبت به زنان اکثریت در نظر گرفته می‌شوند. بنابراین حتی اگر زنان از لحاظ آماری برابر یا حتی در برخی موارد بیش‌تر از مردان باشند (به عنوان مثال نسبت زنان به مردان در ایالات متحده بیش‌تر است) از نگاه جامعه‌شناسی هنوز مردانند که به دلیل دارا بودن منابع اجتماعی و قدرت بیش‌تر در گروه اکثریت طبقه‌بندی می‌شوند.

سلامت، وضعیت مالی، سن، تحصیلات، جنسیت و طبقه اجتماعی به خودی خود می‌توانند پایه‌ای برای ایجاد گروه‌های اقلیت باشند. از این رو علاوه بر اقلیت‌های ملی، نژادی، قومی و جنسی، گروه‌های اقلیت اجتماعی دیگری در جوامع حضور دارند که اگر شرایط اجتماعی‌شان آسیب‌پذیرتر از گروه‌های اشاره شده قبلی نباشد، کمتر نیست.

از میان این گروه‌های اقلیت می‌توان به اقلیت‌های مذهبی‌، اقلیت‌های جنسی‌، افراد مسن یاسالخوردگان و نا‌توانان یا کم‌توانان فیزیکی‌ و ذهنی‌ اشاره کرد. این عوامل ممکن است حتی اقلیتی در درون گروهای اقلیت خود ایجاد کنند (اقلیت در اقلیت).

زنان، کودکان بی‌سرپرست، افراد مسن، ناتوانان فیزیکی‌ و ذهنی‌، بی‌‌خانمانان، پناهندگان و آوارگان جنگی (که اغلب از گروه‌های اقلیت در زادگاه خود هستند) اگر که به یک یا چند گروه اقلیتی متعلق باشند، ممکن است در معرض تبعیض بیش‌تری قرار بگیرند

در مواردی که ایدئولوژی‌های سنتی در سیاست، فرهنگ و رسوم اجتماعی اکثریت ریشه بیش‌تری دوانده باشد، گروه‌های اقلیت‌ نسبت به بقیه اقشار در فشار، نابرابری و تبعیض بیش‌تری قرار می‌گیرند.

تقسیم و ساختار روابط قدرت

گروه یا گروه‌های اکثریت معمولا کنترل نهادهای عمده (اقتصاد، دولت، آموزش و پرورش، علوم، خدمات پزشکی) و منابع مهم (پول، اطلاعات، رسانه‌ها، کنترل رسمی) در جامعه را در اختیار دارند. اعضای گروه‌های اکثریت نسبت به اقلیت‌ها معمولا فرصت‌های بهتر و شانس بیش‌تری برای لذت بردن از زندگی دارند. همچنین امکان محافظت آن‌ها از خود و قدرت شکل دادن نهادهای اجتماعی به نفع خود، بیش از هر گروه دیگری در اختیار اکثریت است.

اعضای گروه‌های اکثریت اغلب (گاهی خودآگاه و گاهی به صورت ناخود‌آگاه) خود را برتر از اقلیت قلمداد می‌کنند. این درک در صورت وجود ایدئولوژی‌های به عمق رفته و جای گرفته در فرهنگ و رسوم اجتماعی به تشدید این تفکر کمک می‌کند. اعضای اکثریت معمولا تمایل به داشتن نگاهی مثبت به درون گروه و نگاهی منفی به برون گروه دارند. اختصاص دادن امتیازهای مثبت، قدرت و اعتبار به درون گروه و زدن برچسب‌های منفی، درجه دو، پست و منحرف از بدآهنگی‌های رایج در تقسیم اکثریت و اقلیت است.

از سوی دیگر گروه‌های اقلیت در خیلی از موارد به طور سیستماتیک از منابع قدرت، ثروت و تحصیل دور هستند و از دسترسی داشتن به امکانات، فرصت‌ها و امتیازات محدود یا محروم‌اند. به دلیل نبود شرایط لازم به منظور شکل‌گیری نهادهای اجتماعی برای این گروه از افراد، زندگی اقلیت‌ها معمولا به دست نهادهایی کنترل می‌شود که در خدمت منافع اکثریت هستند. این در حالی است که ضرورت ساختن جامعه‌ای‌ انسانی که با معیارهای زندگی مدرن همخوان باشد، درک اهمیت اقلیت‌های اجتماعی و به رسمیت شناختن هویت و حقوق انسانی افراد است تا امکان و شرایط زندگی‌ بدون تبعیض برای همه فراهم شود.