۳۶ساله است و در یکی از کشورهای اروپایی زندگی میکند. دوران پناهندگی را در ترکیه گذرانده و حالا هفت سال از پناهندگی و ۹ سال از دوران زندانی بودنش در ایران میگذرد. زندگیاش در ظاهر آرام است و بدون دغدغه اما پس پشت این آرامش، چیزی زندگیاش را از هم پاشیده. همسرش را به خاطر شک از دست داده و خواب شبانهاش مهمانی کابوسهاست: توهم و آزار و اذیت اطرافیان. توهمش از شکنجههای روحی دوران زندان آغاز شده است و معلوم نیست چه زمانی ممکن است دست از سرش بردارد.
سازمان ملل در سال ۱۹۹۸ به پیشنهاد کشور دانمارک ۲۶ژوئن را روز جهانی حمایت از قربانیان شکنجه اعلام کرده است. از سوی دیگر هر چند کنوانسیون منع شکنجه در سال ۱۹۸۴ به تصویب اعضای سازمان ملل رسید و تا به حال ۱۵۹کشور به این کنوانسیون پیوستهاند، آمار سازمان عفو بینالملل در سال ۲۰۱۵ نشان میدهد که شکنجه در ۸۰درصد زندانهای کشورهای جهان (۱۳۱کشور از ۱۶۰کشور) انجام میشود.
ایران اما با عدم تصویب لایحه الحاق به این کنوانسیون مهم جهانی به دلیل مخالفت شورای نگهبان تا به حال به آن نپیوسته است.
کنوانسیون منع شکنجه و رفتار یا مجازات خشن، غیرانسانی یا تحقیر کننده مصوب ۱۰دسامبر ۱۹۸۴ است. این کنوانسیون جهانی در بخشی از ماده اول خود شکنجه را اینگونه تعریف میکند: «هر عمل عمدی که بر اثر آن درد یا رنج شدید جسمی یا روحی به فرد وارد شود تا اطلاعات یا اقراری از او درباره خودش یا شخص سومی گرفته شود، شکنجه نام دارد.»
قانونگذار در ایران هم در سال ۱۳۸۱ قانون منع شکنجه را تصویب کرده است. قانونی که مصادیق شکنجه را بسیار گسترده معرفی کرده، به نحوی که اگر قرار باشد قاضی عملکرد فعلی بازجوهای زندانهای ایران را ملاک قرار دهد، بسیاری از آنها مجرم و متهم به اعمال شکنجهاند.
ماده یک این قانون، این موارد را از مصادیق شکنجه برشمرده است:
هر گونه اذیت یا آزار بدنی برای گرفتن اقرار، نگهداری زندانی به صورت انفرادی، چشمبند زدن به زندانی در محیط زندان، بازجویی در شب، بیخوابی دادن به زندانی، فحاشی و به کاربردن کلمات رکیک، توهین و تحقیر، محروم کردن بازداشتی یا زندانی بیمار از مراجعه به پزشک، رعایت نکردن استانداردهای بهداشتی، جلوگیری از هواخوری روزانه، طبقهبندی نشدن زندانیان، ممانعت از دسترسی به کتاب و نشریات مجاز، ممانعت از ملاقات هفتگی، ممانعت از ملاقات متهم با وکیل و ….
بر اساس شواهد و قرائن شکنجهگران زندانهای ایران همان بازجوها هستند. آنها که با اعمال خشونت فیزیکی یا شکنجه سفید، زندانی را تحت فشار قرار میدهند تا اطلاعات مورد نظرشان را به دست بیاورند یا او را به اقرار علیه خود وادارند.
علی کلایی، روزنامهنگار و فعال حقوق بشر مقیم سوئد که چندین بار بازداشت و زندانی شده است، در این مورد به رادیو زمانه میگوید: «با نگاهی به تاریخ شکنجه در این نزدیک به چهار دهه جمهوری اسلامی، جمعبندیها نشان میدهند که سیر رفتار مبتنی بر شکنجه از شکنجه سیاه همراه با شکنجه سفید آغاز میشود و با کمرنگ شدن شکنجه سیاه در زندانها و بازداشتگاههای مرکزی، شکنجه سفید در تمامیت خود جایگزین میشود. در واقع سیستمهای امنیتی جمهوری اسلامی با درسگیری از تاریخ و سیستمهای امنیتی کشورهای مختلف دنیا، به جای درگیر کردن خود با زندانی تحت شکنجه، تلاش میکنند تا با الینه کردن او و از خود تهی کردنش، او را به ابزاری برای بیان خواستههای خود بدل سازند. زندانی با خرد شدن شخصیتش از خود تهی و بیگانه میشود و پس از مدتی، به تکرار کننده خواستهای بازجو بدل میشود. حتی در موارد بسیاری این زندانی بازجو را بهترین رفیق و دوست خود در زندان میبیند و حتی عاشقانه بازجوی خود را دوست دارد و این اتفاق با کمترین میزان ضرب و شتم و خشونت رخ میدهد. در واقع نظام امنیتی مستقر با کمترین هزینه بیشترین سود را میبرد. زندانیای که شخصیت و زندگی خود را نابود شده میبیند و با اعترافهایش احساس بیآبرویی میکند، خود را دستکم در مقطعی پشت کرده به آرمانهایش میداند. این است که یا پس از آزادی غیرفعال خواهد شد یا دیگر آن اثر دیروزین را در عمل سیاسی درونی ندارد یا انگیزهاش مثل سابق نیست.»
در صحبت کردن با زندانیان سیاسی و مطالعه بلاگها و خاطراتشان میتوان نتیجه گرفت که بازجوها (شکنجهگرها) در ایران به چند دسته تقسیم میشوند:
- بازجویانی که اطلاعات غلط به فرد زندانی میدهند: بسیاری از بازجوها در ایران از این شیوه در برخورد با زندانیان خصوصا سیاسی استفاده میکنند. مثلا از وضعیت جسمی بد خانواده زندانی صحبت میکنند و اینکه مادرش سکته کرده، پدرش سرطان گرفته، به بیمارستان رفتهاند یا بازداشت شدهاند. یا اینکه دوستان متهم بازداشت شدهاند یا علیه متهم اعترافاتی گرفته شده که با سخنان قبلیاش کاملا در تضاد است.
- بازجویانی که تمرکز را از زندانی میگیرند: یکی از زندانیان زندان اوین که ماه گذشته از زندان آزاد شده است و مایل نیست نامش فاش شود به رادیو زمانه میگوید: «اولین بار برای اینکه من را تحت فشار قرار دهند، با چشمهای بسته برای بازجویی وارد اتاق کردند. ابتدا نمیدانستم که افراد دیگری غیر از بازجوی من هم در اتاق هستند. بازجوی من مدام در حال قدم زدن در مقابل من بود و همین کار باعث میشد تمرکزم را از دست بدهم. هر بار که سوال جدیدی مطرح میکرد در زاویه جدیدی از اتاق میایستاد. پس از مدت طولانیای که به سوالها پاسخ دادم، افراد دیگری هم مداخله کردند. یکی از آنها کنارم نشسته بود و دیگری پشت سرم. راستش این موضوع مرا خیلی عصبی میکرد به این دلیل که سوالها با سرعت و توالی زیاد مطرح میشد و همین قضیه باعث میشد حتی نتوانم واقعیات را به درستی منتقل کنم.»
- بازجویان مهربانی که رفیق زندانی هستند: برای بسیاری از زندانیان اتفاق افتاده که بازجو با شدت بسیار بازجویی را آغاز میکند و با توهین و تمسخر اعضای خانواده مانند فرزند، همسر، مادر یا خواهر، تمرکز زندانی را به هم میزند و پس از بازجویی بسیار سخت اولیه او را برای ساعتهای طولانی در اتاق رها میکند. بعد پس از چند ساعت در نقش یک پدر یا برادر مهربان برمیگردد و نقشش را ایفا میکند. بسیاری از زندانیهای سیاسی در خاطراتشان گفتهاند که بعضی بازجوها پس از مدتی طولانی که تو را معلق و تنها رها کردهاند، با سینی غذا برگشتهاند و خیلی مهربان شدهاند و برای زندانی توضیح دادهاند که همه این کارها به صلاح خود زندانی و “نظام” است؛ به نحوی که زندانی پس از خستگی و بیخوابی باور میکند تنها کسی که میتواند به او کمک کند بازجو است و درست در همین نقطه است که اعتماد زندانی به بازجو شکل میگیرد.
- بازجویانی که دست به خشونت فیزیکی میزنند: در شکنجه جسمی هدف در ابتدا و در بسیاری از موارد به دست آوردن اطلاعات از یک سو و از سوی دیگر ایجاد جدایی میان فرد با گروه سیاسیاش، چه به لحاظ عملیاتی و چه به لحاظ ایدئولوژیک است. این در حالی است که هدف اصلی از اعمال شکنجه روانی ایجاد تغییر در هویت زندانی است. به همین دلیل در این نوع از شکنجه فرد بیش از گروه سیاسیاش در مرکز توجه شکنجهگر قرار میگیرد. با این حال از آنجایی که نمیتوان روان و جسم را به کلی از یکدیگر جدا کرد، شکنجه روانی بر جسم و شکنجه جسمانی بر روان تاثیر میگذارد. در این میان خشونت فیزیکی یک وسیله است. وسیلهای که بازجو در صورت لزوم حتما از آن استفاده میکند. زندانیان بسیاری در بلاگهای خود نوشتهاند که شدیدترین شکنجه در ۲۴ ساعت اول بازداشت صورت گرفته است. انواع شکنجههای فیزیکی شامل آویزان کردن از سر، اجبار زندانی به فرو کردن سر در توالت، خاموشکردن سیگار بر بدن زندانی، ضربه زدن با باتوم، نگاه داشتن سر زیر آب و … است.
سورنا هاشمی، فعال دانشجویی که از سال ۱۳۸۱ چندین بار بازداشت و زندانی شده است، به رادیو زمانه میگوید:« ممکن است در زمان بازجویی حتی یک انگشت هم به زندانی نزنند ولی شکنجه سفید آنقدر شدید باشد که ذهن زندانی را فلج کند. با این حال خشونت فیزیکی و ضرب و شتم هم جای خودش را دارد. خشونت فیزیکی زمانی به کار بازجو میآید که به دنبال اطلاعات در زمان کوتاه باشد در حالی که در شکنجه سفید، هویت تو در طول زمان خرد میشود. در حقیقت با گذاشتن چشمبند در همه مراحل بازجویی، زندانی به این نتیجه میرسد که کنترلش را به کلی از دست داده و افراد دیگری او را کنترل میکنند و همین احساس بر روی مراحل بازجوییاش تاثیر فراوان دارد.»
- بازجویانی که روی حساسیت زندانی مانور می دهند: بازجویانی هستند که حساسیت زندانی را میدانند و سعی می کنند با دست گذاشتن روی آن، زندانی را تحت فشار قرار دهند و به نفع خود عمل کنند. تحت فشار قرار دادن زندانی برای طلاق دادن یا طلاق گرفتن از همسر، آتش زدن یا انداختن آب دهان بر روی کتابهای مقدس بهاییان، مجبور کردن کمونیستها به خواندن نماز و شرکت در مراسم مذهبی و …. همه از شیوههایی بوده و هستند که زندانی را وامیدارند تا بر خلاف واقعیت، علیه خود اعتراف کند یا پاسخ سئوالات بازجو را آنطور که او تمایل دارد، بدهد.
سلول انفرادی، شدیدترین دستور یک بازجو
سلول انفرادی به دلیل جلوگیری از ارتباط زندانی با دنیای بیرون و ایزوله کردن کامل او و همچنین مانع شدن از دستیابی به امکان تحرک بدنی، نور و …، شکنجهای جسمی و روحی بر زندانی وارد میکند بی آنکه اثر خاصی بر بدن او بر جا گذارد.
در بعضی از موارد زندان انفرادی پس از یک دوره شکنجه شدید جسمانی اتفاق میافتد. در این حالت گاهی حتی در ابتدا، نوعی احساس رضایت وجود زندانی را در بر میگیرد. احساس رضایتی که ناشی از قطع شدن شکنجههای جسمانی است. با وجود این پس از مدت زمانی نسبتا کوتاه، جای این احساس رضایت اولیه را ناامیدی، بیحالی مفرط و نوعی حس «خالی بودن» میگیرد.
استفاده از لامپ مهتابی که در تمام ۲۴ ساعت روشن است و برقراری سکوت مطلق در محل بازداشتگاه، ساعت بیولوژیک بدن و امکان تشخیص زمان (ساعت، روز، هفته و …) را از زندانی میگیرد.
استفاه از رنگ سفید برای دیوار و تمام قسمتهای سلول و حتی بشقاب سفید برای غذا بیش از پیش بر مغز زندانی فشار وارد میکند. تحمل این شکنجه برای زندانیان جوان که محفوظات ذهنی کمتری نسبت به کهنسالان (برای مشغول کردن خود در سلول) دارند بسیار مشکل میشود.
بسیاری اوقات زندانی با آسیب رساندن به خود یا کوبیدن خود به در و دیوار و مجروح کردن خود، تلاش میکند بهانهای برای خروج از سلول پیدا کند. استفاده از سلولهای انفرادی بسیار کوچک (۵۰×۵۰ سانتیمتر) که زندانی حتی امکان دراز کردن پایش را هم ندارد، برای فشار مضاعف استفاده میشود
عمادالدین باقی، روزنامهنگار و فعال حقوق بشر که چندین بار به زندان افتاده، در اینباره نوشته است:« استفاده از سلول انفرادی دقیقا یک روش آگاهانه و هدفدار برای به زانو در آوردن افراد است و بازجویان با این روش، زندانی را دچار فلج ذهنی و روانی میکنند.»
نرگس محمدی، نایب رییس کانون مدافعان حقوق بشر هم در یکی از نامههای خود از زندان اوین مینویسد:« رنج و عذاب فراتر از زندان، تحمل سلولهای انفرادی در بندهای امنیتی است …. متأسفانه متهمان پیش از برگزاری دادگاه و انجام محاکمه در دورانی به نام تحقیقات مقدماتی سر از این سلولها درمیآورند و این دوران ممکن است از یک روز تا چند سال طول بکشد. مساله اینجاست که متهمان سیاسی، مدنی و عقیدتی که فعالیتشان از طریق نوشتن و گفتن است، مانند یک تروریست خطرناک در سلولهای انفرادی بندهای امنیتی به مدتی نامعلوم نگهداری میشوند. این در حالی است که طبق قوانین و مقررات جمهوری اسلامی نگهداری متهمان در سلول انفرادی غیرقانونی است. سلول انفرادی مصداق بارز شکنجه روحی و روانیست که طی سالهای متمادی قربانیان زیادی داشته است.»