«هدیه‌ای از فلیپینی‌ها به مردم جهان/ راهی بدون خشونت برای تغییر/ برای آزادی و عدالت/ این‌ها قابل دسترسند، مادامی که همدل و هم‌گام باشیم»

این بخشی از سرودی بود که سی سال پیش در چنین روزهایی بر لبان صدها هزار معترض فیلیپینی که خواهان سقوط دیکتاتوری مارکوس بودند جاری بود و بیش از هزار خبرنگار هم در عصری که هنوز از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی خبری نبود این پیام و تظاهرات بزرگ فیلیپینی‌ها را به گوش و چشم جهانیان رساندند.

مارکوس

فردیناند مارکوس سال ۱۹۶۵ در انتخاباتی نسبتا دمکراتیک به قدرت رسید، ولی ولع قدرت و انحصارطلبی و هم‌چنین رفتار خشونت‌آمیز بخش‌هایی از اپوزیسیون، محمل‌های گرایش او به دیکتاتوری و سرکوب وسیع را فراهم کردند. گروه‌های حقوق بشری از مرگ ده‌ها هزاران نفر و شکنجه تعداد بیشتری از مخالفان سخن می‌گویند.

روزی که در اوت ۱۹۸۳ چهره اصلی مخالف مارکوس، بنیگنو آکینو در بازگشت از آمریکا در روی باند فرودگاه هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد،  ناقوس پایان دوران مارکوس هم به صدا درآمد.

اتحادی که مردم را به خیابان‌ها کشاند

در سال‌های بعد مخالفت‌ها در درون وپبرون حکومت علیه مارکوس شدت گرفت و برای دولت ریگان در آمریکا هم دیگر ادامه حمایت از یک نظام دیکتاتوری سخت شده بود. این گونه بود که با افزایش نارضایتی‌ها و فشار واشنگتن، مارکوس روز ۷ فوریه ۱۹۸۶ را روز انتخابات پیش از موعد ریاست جمهوری اعلام کرد. رقیب مارکوس حالا همسر رقیب مقتول او، یعنی خانم کوروزان آکینو بود.

تقلب گسترده بود و ناظران و رسانه‌های بین‌المللی هم بر آن گواهی دادند. مارکوس ولی اعلام پیروزی کرد. اما حالا دیگر وزیر دفاع و رئیس پلیس فیلیپین هم که سال‌ها به مارکوس وفادار بودند، همراهی با او را ریسک‌آمیز یافتند و به بیم افتادند که با ماندن در کنار او کار آنها هم یکسره شود.
این گونه بود که این دو سی سال پیش در روز ۲۲ فوریه ۱۹۸۶ با شماری از واحدهای نظامی در پایگاهی قیام کردند و از مارکوس خواستند که استعفا بدهد.

کلیسای کاتولیک فیلیپین هم که قوی‌ترین کلیسا در آسیا به شمار می‌رود از مردم و مومنان به کلیسا خواست که راهپیمایی کنند. نیروهای اپوزیسیون هم بر تردید خود نسبت به نیات وزیر دفاع و رئیس پلیس غلبه کردند و تظاهرات گسترده مردم را فراخواندند. حالا هم کشیش و پاستور در خیابان بود، هم دانشگاهی و کارمند و هم دهقان و ماهیگیر و کارگر. رنگ زرد هم به سمبل مقاومت بدل شد و ظرف سه روز امواج جمعیت به حدی رسید که حمله نیروهای وابسته به مارکوس به پایگاه بخش‌های عصیان‌کرده ارتش و پلیس تقریبا غیرممکن شد.

با این همه مارکوس صبح ۲۵ فوریه ۱۹۸۶ دوباره جامه ریاست جمهوری پوشید و برای یک دوره دیگر سوگند یاد کرد. دولت ریگان اما در خفا ندا داد که حمایت از او سخت شده و بهتر است که چمدان‌ها را ببندد. عصر همان روز مارکوس چمدان را بست و همراه با همسرش که سه هزار جفت کفش خود را نتوانسته بود در چمدان جا دهد، رفتنی شد، اول به روی یک ناو آمریکایی رفت و بعدا هم به آمریکا. سه سال بعد هم مرگ امانش نداد.

چیزهایی بیشتری لازم است

خانم آکینو رئیس جمهور شد و به این ترتیب شاید برای اولین بار در یک کشور جهان سومی انتقال قدرت از یک دیکتاتوری به نظامی نسبتا بازتر بدون خونریزی صورت گرفت. منتهی مشکل این بود که وقتی مردم به خانه‌هایشان رفتند، انتقال قدرت حتی در درون الیت سیاسی فیلیپین هم به طور کامل انجام نشد. همسر مارکوس و پسرش حالا در کنگره جزء “ستون‌ها” هستند، منتظرند که بالاخره جسد یخ‌زده مارکوس را در مقبره روسای جمهور فیلیپین خاک کنند. در مقابل گروه‌هایی از زجردیدگان دوران مارکوس این روزها در خیابان‌ها مشغول تظاهرات هستند تا با نامزدی پسر او برای معاونت ریاست جمهوری در انتخابات ماه مه مخالفت کنند.

به رغم انقلاب سال ۱۹۸۶، فساد و مناسبات فامیلی، باورهای خرافاتی و مذهبی شدید که مثلا باعث رشد بی‌رویه جمعیت شده‌اند، تاثیرات استعمار اسپانیا، سیاست‌های متناقض و بعضا منفی دولت‌های آمریکا در ساحت سیاسی فیلیپین، مناقشات قومی و … همه و همه مانع شده‌اند که فیلیپین که قدیمی‌ترین دمکراسی آسیا را داشته و حالا هم مطبوعاتی نسبتا آزاد دارد، نتواند به لحاظ اقتصادی با همسایگان قدرت‌یافته‌ای مانند کره جنوبی و تایوان شباهت پیدا کند.

فیلیپین به رغم رشد اقتصادی خوب این سال‌ها همچنان از فقیرخانه‌های آسیا به شمار می‌رود، صادراتش عمدتا نیروی کار است و نرخ قتل و جنایت در آن به رغم باورهای سخت مذهبی اکثریت کاتولیک آن، در جنوب شرقی در صدر است. البته فیلیپین قانون اساسی دمکراتیکی دارد که بی‌شباهت به قانون اساسی آمریکا نیست. در این سال‌ها هم به لحاظ دمکراتیک کم و بیش جلو آمده است.
مردم فیلیپین حالا بر خلاف بخش بزرگی از جامعه ایران که از تحولات سال ۱۳۵۷ ناخشنود است، از برآمد سال ۱۹۸۶ ناراضی نیستند. ولی تجربه فیلیپین هم نشان داده که جا به جا‌شدن صرف قدرت یا صرفا بهبود مناسبات حقوقی، راهگشا نیست، مناسبات حقیقی و از جمله خودآگاهی و فرهنگ سیاسی و اجتماعی که کسب آن فرایندی درازتر از یک قیام و انقلاب دارد، و به ویژه جسارت مدنی، مسئولیت‌شناسی پایین‌ها و مسئولیت‌خواهی آنها از بالایی‌‌ها هم باید رشد کند.