در میان جشنهای ایرانی کدام جشن قابلیت دربرگیرندگی گرایشهای مختلف سیاسی، فرهنگی و قومی را دارد؟ چرا در ایران کمتر جشن خیابانی ملی داریم؟ در میان همین اندک جشنهای موجود چرا جشن چهارشنبه سوری توانسته علیرغم محدودیتها و سرکوبهای حکومت اسلامی همچنان باقی بماند؟ چرا حکومت در برگزاری این جشن مانعتراشی میکند؟ آیا نگرانی حکومت اسلامی این است که مبادا مردم از روی بوته آتش بپرند و ترقه بترکانند و آسیب ببینند؟ به راستی نگرانی حکومت از چیست؟
این پرسشها را با منصور حسینی، فعال فرهنگی و یکی از تهیهکنندگان تئاتر ملی سوئد در میان گذاشتهایم. او برای چهارمین سال پیدرپی است که با همراهی و مشارکت موسسه آموزشی کارگران سوئد و همچنین شمار زیادی از انجمنهای ایرانی، جشن چهارشنبه سوری را در مرکز شهر استکهلم – و نه در مراکز حاشیهنشین- برگزار میکند.
به نظر شما چرا حکومت ایران با برگزاری جشن چهارشنبه سوری در ایران مخالف است؟
منصور حسینی: برگزاری جشن و ابراز شادی یک نیاز بشری است. این حق را در طول تاریخ کسی نتوانسته از بشر بگیرد. شاید حکومتهای استبدادی بتوانند آن را در سطح جامعه ممنوع کنند، اما حتماً در چنین شرایطی در خانهها و به شکل زیرزمینی پیش خواهد رفت. دهه ۶۰ در ایران را فراموش نکنیم که حکومت جمهوری اسلامی موفق نشد با ایجاد رعب و وحشت، خانهها را از شادی تهی کند. حکومت اسلامی با تمام همتی که کرده هنوز نتوانسته است نوروز و چهارشنبه سوری را در ایران ممنوع کند. حتی اگر کمی دقت کنید میبینید مردم تنها کارناوال خیابانی ایران را که همان عاشورا باشد به فرصتی برای تفریح و تجربه در عرصه موسیقی و یکجور خالی کردن خود تبدیل کردهاند.
منصور حسینی: غم و عزاداری مردم را میبندد، به عقب میراند و توی خودشان جمع میکند. از غم، انزوا تولید میشود و از شادی حضور. این حضور و جسارت و خود را بیان کردن، حکومت اسلامی را میترساند.
اینها را گفتم تا به این جمله برسم که مانعتراشی حکومت جمهوری اسلامی به این علت است که از شادی مردم میترسد. شادی به مردم جسارت میدهد؛ جسارت بیان کردن خودشان و به صدای بلند خندیدن و حرف زدن و حرکات آزاد و رها داشتن. برعکس غم و عزاداری مردم را میبندد، به عقب میراند و توی خودشان جمع میکند. از غم، انزوا تولید میشود و از شادی حضور. این حضور و جسارت و خود را بیان کردن، حکومت اسلامی را میترساند. آدمها با شادی و هیجان و زبان طنز میتوانند به اعتراض و انتقاد برسند. اگر دقت کنیم متوجه میشویم که حکومت با چهارشنبه سوری بیش از خود نوروز مشکل دارد. چرا؟ چون آنچه در این میان مهم است حضور خیابانی مردم است. نوروز جشن خصوصی و داخلی خانوادههاست و چهارشنبه سوری حضور خیابانی. این حضور و دربرگیرنده بودن این جشن باستانی، برای حکومت ترسناک است. به همین دلیل هم هست که اینهمه برای جشنی که شبیه آن در خیلی از نقاط جهان برگزار میشود، مانعتراشی میکند. وگرنه همه میدانیم حکومتی که سالیانه دهها نفر را اعدام میکند، زیر شکنجه میکشد، بازداشت و اسیر و آواره و تبعید میکند و همچنین کودکان بیگناهی چون کودکان مدرسه شینآباد را به دلیل نبود امکانات و بخاری مناسب به آتش میکشاند، نگران مردم نیست. حکومت نگران بقای خودش هست و بقایش متکی به افسردگی مردم است.
آیا همه حکومتهای دیکتاتوری با شادی و زیست شادمانه مردم مشکل دارند؟
شما اگر به ویژگیهای همه رژیمهای دیکتاتوری در جهان دقت کنید متوجه میشوید که شهیدپروری یکی از آنهاست. در مقابل اپوزیسیون آنها هم قهرمانپروری دارند. این مشخصه رژیمهای دیکتاتوری است. در چنین جامعهای، سود ترس و افسرگی و اندوه برای حکومت بیشتر است تا نشاط و هیجان و تحرک و طنز. حکومت ایران هم برای اینکه بتواند این احساس شادی را کنترل کند و بداند چه روزی و چگونه افراد شادی می کنند در تمام حدود ۳۵ سال اخیر تلاش کرده است تا بدلهایی را به جامعه تحمیل کند و مثلا روز نیمه شعبان در ایران را به یک جشن ملی تبدیل کند؛ آنهم با این پیام پنهان: برای اهداف مورد نظر من شادی کن. خوشبختانه نیز موفق نشده است و مردم همچنان در مسیر دلخواه خود، هرچند با مشکلات زیاد پیش میروند.
جشن چهارشنبهسوری در میان برخی اقوام ایرانی، ازجمله کردها جامل نوعی پیام حقوق بشری است و اصلاً نوعی اعتراض است. شما به عنوان یک فعال فرهنگی چه نگاهی به این ماجرا دارید؟
بیایید به پاسخ این پرسش از زاویه دیگری برسیم. من فکر میکنم اینکه فارغ از تمام شعارها و فعالیتهای سیاسی و رسانهای، در ایجاد تحرک و فضای شاد برای ایران و ایرانیان تلاش کنیم، یک فعالیت حقوق بشری است؛ آگاهانه یا غیر آگاهانه. چون شادی یکی از حقوق راستین بشری است.
فکر میکنم همه آن انسانها که برای برابریطلبی و آزادی، رنج زندان را تحمل کردند یا حتی در این راه کشته شدند، از جمله برای رسیدن ما به همین حق شادی، حق آزادی در پوشش، حق آزادی در انتخاب شریک جنسی و دهها نکته دیگر بوده است. مهم این نیست که مدام در دیسکو باشی تا احساس شادی کنی. اینکه راحت در یک رستوران بنشینی و کسی مزاحم تو نشود و از تو سئوال و جواب بیهوده نپرسد، اینکه اثر هنریات را بدون دغدغه خلق کنی، اینکه عقیدهات را مطرح کنی، بی آنکه نگران باشی که از هستی ساقط شوی، یعنی شادی و شاد زیستن. یعنی مقدمات یک زیست شادمانه را داشتن. به همین دلیل توجه به حق شادی، برای رسیدن به دیگر حق ها بسیار مهم میشود. به نظر من توجه به چهارشنبه سوری و خوب برگزار شدن و حفظ آن با وجود فشارهای حکومت اسلامی یک فعالیت حقوق بشری است که هم خودمان را شاد می کند و هم شادی را گسترش میدهد.
به عنوان یک فعال فرهنگی رابطه دین و مذهب را با شادی چگونه میبینید؟
برخی از ادیان و مذاهب، با شادی و شادمانی رابطه تنگاتنگی دارند. بی آنکه ضد مذهب باشم، به عنوان یک فرد بیمذهب، میبینم که ادیان مختلف رویکردهای مختلفی نیز در این زمینه دارند. در برخی از آنها اساس بسیاری از مراسم مذهبی، بر اعمال و حرکات شاد گذاشته میشود، ولی برعکس در برخی مذاهب مانند مذهب شیعه، میزان عزاداری بسیار برجسته است. در برخی از مذاهب اما حتی سوگواری و عزاداریهایشان نیز با حرکات شاد و رقص و موسیقی پیش میرود و حتی هنگام خاکسپاری جسد، مراسم آوازخوانی برگزار میکنند. به همین دلیل در طول تاریخ کمکم بستری فراهم شده است تا علاقهمندان به موسیقی حتی در چنین فرصتهایی استعداد خود را نشان دهند. در برخی از کشورها در قبرستانها شاهد هنر موسیقی و آوازخوانی هستیم. یا همین جشن مردگان، در بسیاری از کشورها با شادی توام میشود یا با روشن کردن شمع در قبرستانها و گلباران کردن آنها.
هندوهای بالی یک روز در سال که مردگان خود را آتش میزنند، همه لباسهای رنگین میپوشند و در عین اندوهی که دارند فضایی شاد میسازند و ان را جشنواره خاکستر مینامند. توجه داشته باشید که آن را جشنواره مینامند و نه سوگواری. در کشور غنا و برخی دیگر از کشورهای آفریقای غربی بزرگترین دیسکوها در فضای قبرستان شکل میگیرد. در آنجا جمع میشوند و مشروب میخورند و یادی از عزیزان از دست رفته خود میکنند و به این ترتیب شادمانی خود را با نیاکانشان جشن میگیرند و البته چنین نیز بود در ایران باستان و روزهای بهیزک یا به اصطلاح امروز چهارشنبه سوری که بر اساس آئین اوستایی مردگان خود را دوباره با برافروختن آتش به خانه دعوت می کردند تا با مردم در شادی نوروز سهیم باشند.
فکر میکنید چرا در ایران میزان جشنهای خیابانی اندک است؟
یکی از دلایل اصلی آن شاید مذهب تشیع است که بر اساس سوگواری پایه نهاده شده و تاثیر خود را بر جامعه ما گذاشته، اما با آمدن حکومت اسلامی، این گرایش جنبه قانونی پیدا کرده و دیگر نشانی از جشنهای خیابانی برجای نمانده است یا برای بروز و گسترش آن تلاشی صورت نگرفته است.
هستند بسیاری از کشورهای جهان که اصلا سنت جشن خیابانی نداشتهاند، اما تلاش کردهاند تا بر اساس اصل شادی همگانی این جشنها را از دیگر فرهنگها عاریت بگیرند و به جشن ملی خود تبدیل کنند. همانند کارناوالهای برزیلی که در بسیاری از کشورهای اروپایی مرسوم شده و یا همین جشن سان پاتریک ایرلندیها که تقریباً امروزه یک جشن مرسوم بسیاری از دیگر کشورهای اروپایی شده است. جمهوری اسلامی نه نتها از پذیرش دیگر جشنها خودداری کرده بلکه با زور سرنیزه و باتوم، جشنهای باستانی ما را نیز محدود یا ممنوع کرده است. خب میزانشان اندک که چه عرض کنم حتی از تعداد انگشتان یک دست نیز کمتر است.
آیا در برگزاری برنامه چهارشنبه سوری برای ایرانیان سوئد نیز در وهله نخست برای تئاتر ملی سوئد، گسترش شادی مطرح بود؟
بود، ولی شاید نه اینقدر اگاهانه که امروز. در گامهای نخست برای ما مهم این بود که یک برنامه ایرانی را که واجد ویژگیهای لازم برای جذب مخاطب اروپایی هست، در نقطه مرکزی شهر برگزار کنیم. درواقع هدف برگزارکنندگان، معرفی این مراسم ایرانی به جامعه سوئدی بود تا عابران در مقابل برنامه ما توقف کنند. هدف دوم جذب نسل دوم جامعه ایرانی بود. یعنی فرزندان ایرانیانی که اینجا به دنیا آمدهاند. آنها مسلط به زبان فارسی نیستند و در واقع ایرانی- اروپاییاند. برای ما مهم بود که آنها با افتخار دست دوستان خود از ملیتهای مختلف را بگیرند و به این مراسم بیایند. شاید برای آنها که در ایران زندگی میکنند درک این نکته کمی دشوار باشد که فرزندان ایرانیان بسیار با فرهنگ و آداب و رسوم ایرانیان فاصله دارند و درواقع دوفرهنگی هستند و جذب آنها به سمت فرهنگ ایرانی، نیاز به تمرکز، برنامه ریزی و تمهیدات دقیق دارد.
هدف سوم ما در برپایی جشن چهارشنبه سوری کمکم در میان همه این تلاشها خودش را نشان داد و رنگ آگاهانه به خود گرفت؛ این که اروپاییها درباره کشور ما و جور و ظلم حاکمان آن به مردم، کم و بیش چیزهایی میدانند و از مصیبتهای مردم ما آگاه هستند، اما وجه فرهنگی و شادیطلب مردم را نمیشناسند. واقعیت این است که ملت ما علیرغم همه مشکلات شادی را دوست دارند و من به عنوان یکی از دستاندرکاران این برنامه، دلم میخواست با همراهی دیگر مراکز فرهنگی، یکی از برنامه های شاد ایرانیان را به یک کشور اروپایی معرفی کنیم.
مردم ما شادی را دوست دارند و شادی همان چیزی است که به آن نیاز دارند. شادی کلید حل بسیاری از مشکلات در جامعه ماست. میتوانیم با شادی، مبارزه با استبداد را بهتر از پیش ادامه دهیم. شاید شاعر، نویسنده و هنرمند اندوه زندگی خود را تبدیل به اثری زیبا و هنری کند، اما مردم عادی نمیتوانند اینگونه از آتش اندوه رد بشوند. آنها به سختی می توانند در غم و اندوه، ظرفیتهای فکری خود را بروز دهند. افسردگی تمام ظرفیتهای فکری یک جامعه را خشک میکند. به همین دلیل هم هست که این حق از مردم گرفته شده است و فکر میکنم توجه به سنتهایی چون چهارشنبه سوری، به این معناست که ما میخواهیم شاد باشیم و در حفظ و تداوم این میراث اصرار داریم.
جشن چهارشنبه سوری و نوروز تنها جشن ایرانی است که گرایشهای مختلف سیاسی در برپایی آن هم نظر هستند. آیا این جشن میتواند صدای مطالبات حقوق بشری ما باشد؟
به جز مراسم چهارشنبه سوری، هیچ مراسم دیگر ایرانی این همه مردم را از گرایشهای مختلف سیاسی دور هم جمع نمیکند. در برون مرز، اگر برنامههایی نظیر چهارشنبه سوری به شکلی قابل ارتباط برای جامعه اکثریت برگزار شود، نگاه رسانهها متوجه ایران میشود و میتوان کمکم از چنین فرصتهایی برای ساختن افکار عمومی پیرامون ایران و ایرانیان استفاده کرد.
درباره وجه حقوق بشری برنامه چهارشنبه سوری باید بگویم بسیار مهم است که این جشن ماهیت شادمانه خود را حفظ کند. نباید به عزاداری و تظاهرات تبدیل شود، ولی به واسطه آن اگر بتوانیم مطبوعات اروپایی را جذب کنیم، مشخص است که میتوانیم از وضعیت نامطلوب حقوق بشر در ایران نیز بگوییم.
همچنین همواره در حاشیه چنین برنامههایی، غرفهها و چادرهایی برپا میشود و به واسطه آنها فرصتی فراهم میشود تا نسبت به وضعیت حقوق بشر در ایران و شرایط بد روزنامهنگاران و فعالان اجتماعی اشاره کنیم. دیگر اینکه همه این برنامههای مختلف چهارشنبه سوری، چه از سوی تئاتر ملی سوئد و چه از سوی دیگر گروهها، معمولاً توسط یک فرد مشهور گشایش مییابد یا در لابهلای برنامه سیاستمداران کشور میزبان برای حاضران در برنامه سخنرانی خواهند کرد. طبیعی است همه اینها فرصتی است تا به وضعیت ایران و نقض گسترده حقوق بشر در این کشور اشاره شود. افکار عمومی اینطوری ساخته میشود و نه با شعارهای مستقیم و گذرا. بازهم تکرار میکنم که جدای از همه اینها توجه به ضرورت گسترش شادی، خود یک فعالیت حقوق بشری در دنیای امروز است.
در همین زمینه:
پرونده «حق شادی» در گروه جامعه زمانه، زیر نظر سپیده شایان و با مشارکت و همکاری اسماعیل جلیلوند (در گفتوگو با ناصر مهاجر، حسن مکارمی، حسن یوسفی اشکوری، مژگان کاهن و بهروز شیدا)، آیدا قجر(در گفتوگو با شاهرخ مشکینقلم، شهلا شفیق و سعید پیوندی)، بهنام داراییزاده (در گفتوگو با جلال ایجادی و مانا نیستانی)، نعیمه دوستدار (در گفتوگو با احمد علوی)، حسین نوشآذر (مقاله شیللر: «به راه خود بروید، شادمانه، همچون یک قهرمان)، سارا روشن (در گفتو گو با محمدرضا نیکفر)، ماهک نیک نهاد (در گفت و گو با منصور حسینی) و اکبر فلاحیان (ده پرسش اساسی در مورد حقوق بشر) تهیه شده است.
موضوع مهمی ست، رسانهها باید به این امر بیشتر بپردازند و این تفاوتهارا که در این گفتگو آمده گریه و خود زنی و عزاداری، در مقابل خنده و رقص و حرف و شادی که خواست انسانیست را بخصوص در خارج کشور رواج دهند و با نعمت آزادی به یک امر عمومی ایرانیان سراسر جهان در آورند.در یکی از پارکهای جنوب نیویورک به همت خانم سیمین چهارشنبه سوری ٔبر پا میشود که متأسفانه بیش از صد صدو پنجاه نفر شرکت کننده کسی از آن اطلاع ندارد.
Bahram / 31 March 2013
Trackbacks