پس از کشتار ۱۳ نوامبر در پاریس و سن-دنی، فرانسه یک بار دیگر در شوک فرو رفت: یک شوک انتخاباتی. یکشنبه ۶ دسامبر، ۶۰۱۸۶۷۲ شهروند فرانسوی، در انتخابات منطقه‌ای که تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار شد، به حزب جبهه‌ ملی رأی دادند. یک رکورد ۲۷.۹۶ درصدی و یک پیروزی تاریخی برای راست افراطی آن هم در شرایطی که سهم چپ رادیکال از آرا تنها ۱.۵۴درصد بود؛ یک رشد ۱۷۰ درصدی نسبت به انتخابات منطقه‌ای پیشین در سال ۲۰۱۰.

france election

در دوره‌ قبل، جبهه‌ ملی توانسته بود در دور اول تنها ۱۱.۴۲ درصد آرا را به خود اختصاص دهد. حالا اما این حزب به نخستین حزب فرانسه بدل شده و رهبر آن، مارین لوپن ۱۸ ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری، یک قدم دیگر به کاخ الیزه نزدیک‌تر شده است.

پس از جبهه‌ ملی، اتحاد راست‌های به‌اصطلاح میانه‌رو، جمهوری‌خواهان (حزب سارکوزی)، مودم (جنبش دموکراتیک) و یو- د-ای (اتحاد دموکرات‌ها و مستقل‌ها)، ۲۶.۸۹درصد آرا و در رده‌ سوم، حزب حاکم سوسیالیست ۲۳.۳۳ درصد آرا را به دست آوردند. این یعنی سقوط آزاد سوسیالیست‌ها که در انتخابات ۲۰۱۰ اکثر کرسی‌های شوراهای منطقه‌ای را فتح کرده بودند. پس از انتخابات شهرداری‌ها، انتخاب پارلمان اروپا، و انتخابات دپارتمان‌ها، حالا این چهارمین شکستی است که سوسیالیست‌ها پس از دولت اولاند تجربه می‌کنند.

جبهه‌ ملی در شش منطقه از ۱۳ منطقه در صدر قرار دارد، و دست کم در دو منطقه در شمال و جنوب می‌توان آن را از هم‌اکنون برنده‌ انتخابات دانست.

کاهو و ریواس علیه خانواده‌ لوپن

احزاب سنتی میانه در فرانسه از شب انتخابات به تکاپو افتاده‌اند تا تدبیری برای شکست جبهه‌ ملی در دور دوم بیندیشند.

حزب سوسیالیسم طرح تشکیل یک جبهه‌ جمهوری‌خواهی همراه با راست میانه را مطرح کرده است. در مقابل، جمهوری‌خواهان به رهبری سارکوزی هرگونه امکان معامله و ائتلاف را با سوسیالیست‌ها منتفی دانسته‌اند. پاسخ مارین لوپن نیز به این جبهه‌ ناممکن جمهوری‌خواهی شنیدنی است: «تنها حزب حقیقتاً جمهوری‌خواه خود جبهه‌ ملی است.» واکنش مارتین اوبری، وزیر سابق کار، از چهره‌های برجسته‌ حزب سوسیالیست، و شهردار لیل در قلب نورد-پَ-د-کاله، منطقه‌ای که مارین لوپن در آن به پیروزی چهل درصدی دست یافت، جالب است: «سارکوزی جمهوری را نابود کرد، ما سیاست را.»

دعوا بر سر «جمهوری» حسابی داغ است. امانوئل والس، نخست وزیر فرانسه که در زمان تبلیغات انتخابات جبهه‌ ملی را «ضدیهودی و نژادپرست» خوانده بود، گفته: «دوم مفهوم از جمهوری وجود دارد، مفهوم وحدت‌طلبانه، و منظر تنگ‌نظرانه و تفرفه‌برانگیز راست افراطی.»

پس از شکست مفتضحانه یکشنبه گذشته، حالا از درون حزب سوسیالیست صدای دعوت به کناره‌گیری شنیده می‌شود: کناره‌گیری کاندیداهای حزب که در مکان سوم قرار گرفته‌اند و شانسی برای پیروزی ندارند. سوسیالیست‌ها تصمیم گرفته‌اند هواداران‌شان را دعوت کنند تا به طورتاکتیکی به جمهوری‌خواهان رأی بدهد. امانوئل والس به طورمشخص از همه شهروندان خواسته تا در سه منطقه از جمله نورد-پَ-د-کاله، کاندیداهای جمهوری‌خواهان را انتخاب کنند. اقدامی که مارین لوپن آن را به طعنه «خودکشی جمعی» سوسیالیست‌ها و «آغاز محو مطلق حزب سوسیالیست» دانسته است.

این پیشنهاد درعین‌ حال مورد پذیرش تمام اعضا و کاندیداهای حزب سوسیالیست قرار نگرفته است.  ژان پیر مسره، کاندیدای حزب در شرقی‌ترین منطقه‌ی فرانسه، که با ۱۵.۵ درصد آرا در رتبه‌ سوم پس از کاندیدای جبهه‌ ملی و جمهوری‌خواهان جا گرفته است، اعلام کرده قصد کناره‌گیری ندارد.

در مقابل این دعوت به وحدت و نشان دادن حسن نیت از جانب سوسیالیست، موضع جمهوری‌خواهان حفظ استقلال است؛ آنها می‌گویند «این جور ائتلاف‌ها مفهوم انتخابات را به بازی می‌گیرند.» سیاست آنها «نه-نه» است: نه به ائتلاف و نه به کناره‌گیری. سارکوزی گفته است: «این طوری نمی‌شود که ما برای آنها کاهو بفرستیم، آنها به ما ریواس بدهند.»

وانگهی، نظرسنجی روز دوشنبه‌ روزنامه‌ پاریزین حاکی از آن بود که جمهوری‌خواهان به همراه متحدان‌شان ازجمله حزب جنبش دموکراتیک می‌توانند در دور دوم، ۵۹ درصد آرا را در برابر ۴۱درصد رای جبهه‌ی ملی به دست بیاورند و برنده شوند. تحلیل‌گران درعین حال معتقد‌ند که جبهه‌ ملی دست‌کم در دو منطقه از بالاترین شانس برای پیروزی برخوردار است: در نورد-پَ-د-کاله و در آلپ-کوت-دازور حتی مأموریت ناممکن ائتلاف کاهو و ریواس هم راهگشا نخواهد بود؛ دو منطقه‌ای که کاندیدهای جبهه‌ ملی در آنجا از خانواده‌ لوپن هستند: مارین و برادرزاده‌اش ماریون مارشال لوپن.

شبح فاشیسم

شبحی اروپا را در نوردیده است؛ شبح فاشیسم. «کشتار پاریس موجی از احساسات ملی‌گرایانه را برانگیخت و جبهه‌ ملی بر موج بلند این احساسات هویتی ضدمسلمان و ضدمهاجر سوار شد.» این گمانه‌زنی چندان دور از حقیقت نیست، به خصوص نظر به این واقعیت که در منطقه‌ای همچون کاله، که جنگل‌های آن اردوگاه موقتی هزاران مهاجری است که رویای بریتانیا را در سر دارند، مارین لوپن توانسته بیش از ۵۰ درصد آرا را کسب کند.

با این حال، این پیروزی یک‌شبه محقق نشده است؛ نطفه‌ فاشیسمی که به شکلی خزنده در زیر پوست جامعه فرانسه رشد و گسترش یافته، پیشتر بسته شده: پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۲ که مارین لوپن توانست ۱۸درصد آرا را کسب کند. سال‌هاست که جبهه‌ ملی احساس ترس و ناامنی عمومی را به نفع گفتاری ملی‌گرایانه و ضد-مهاجر، هویت‌گرا و بیگانه‌هراس کانالیزه و بسیج کرده است. ترس و احساس ناامنی عمومی که توأمان ریشه‌های فرهنگی و اقتصادی دارد.

موضع ضد-مهاجر و ضد-مسلمان لوپن برکسی پوشیده نیست. او بارها علیه مهاجران جملاتی از این دست را بیان کرده است: «آن کسی شایسته‌ ملیت فرانسوی است، که فرانسوی حرف بزند، فرانسوی بخورد و فرانسوی زندگی کند.» او در سال ۲۰۱۰، مسلمان فرانسوی را که در خیابان‌ها نماز می‌خوانند با نازی‌های آلمانی مقایسه کرد که فرانسه را اشغال کرده بودند. طنز تاریخ این که پدر او کسی است که به هولوکاست باور ندارد و اتاق‌های گاز نازی‌ها را یک «امر جزئی تاریخی» قلمداد کرده است.

France-election

هژمونی فرهنگی جبهه‌ ملی را درعین حال تاحد زیادی می‌توان نتیجه‌ شکست استراتژی بویسون در اردوگاه راست دانست. پاتریک بویسون مشاور سارکوزی درصدد بود تا با شکل‌دهی به گفتاری هویتی- امنیتی، آرای جبهه‌ ملی را بشکند و بخشی از آن را به نفع جمهوری‌خواهان میانه‌رو جذب کند.

علاوه بر این، در افقی وسیع‌تر، گردش به راستی که فرانسه با آن مواجه است، یک پدیده‌ منحصراٌ فرانسوی نیست. در بلژیک، بارت د وور، شهردار آنتورپ و رهبر حزب جدایی‌طلب و ملی‌گرای اتحاد فلاندرهای جدید، که اکنون قوی‌ترین حزب بلژیک است، به استقبال پیروزی جبهه‌ ملی رفته و از آن ابراز خرسندی کرده است. هم اینک در دانمارک، سوئد، هلند، اتریش و سوئیس، احزاب ملی‌گرای راست افراطی در نظرسنجی‌ها پیشتاز هستند. در اروپای شرقی، در لهستان و مجارستان، ملی‌گرایان دست‌راستی از قبل قدرت را تسخیر کرده‌اند. وخامت اوضاع وقتی نمایان‌تر می‌شود که بدانیم آلترناتیو حزب فیدس، حزب محافظه‌کار و ملی‌گرای حاکم در مجارستان، جنبش فاشیستی جوبیک است. وانگهی،در مورد مسائلی هم‌چون امنیت و مهاجرت، میان سیاستمداران ملی‌گرای دست‌راستی مجارستان و نخست‌وزیر چپ‌گرای اسلواکی یا رئیس جمهور سوسیال دموکرات چک تفاوت معناداری وجود ندارد.

سهم بحران اقتصادی

اگر بحران اقتصادی ۲۰۰۸، در جنوب و در اروپای لاتین منجر به تشکیل یک جبهه‌ پوپولیستی چپ شده، در شمال و شرق، ورق را به نفع پوپولیسم راست افراطی چرخانده است.

در بررسی عوامل پیروزی جبهه‌ملی، در کنار هژمونی فرهنگی، عاملیت عنصر اقتصادی را نیز نباید دستکم گرفت؛ به‌خصوص در دوران تحمیل سیاست ریاضت اقتصادی به دولت‌ها از جانب اتحادیه‌ اروپا. نرخ بیکاری در فرانسه اکنون ۱۰.۴درصد و البته در حال افزایش است؛ دولت اولاند برخلاف وعده‌هایش، در مهار بیکاری کاملاً ناتوان نشان داده است؛ از ماه مه‌۲۰۱۲ تا نوامبر سال جاری، ۷۰۰هزارنفر بر تعداد بیکاران افزوده شده است. ناامنی و تزلزل اقتصادی هم‌سو با ناامنی فرهنگی و سیاسی به شکلی فزاینده بر جامعه‌ فرانسه سایه افکنده، و این مسئله به طور مستقیم بر فضای انتخاباتی تأثیر گذاشته است. مرور نقشه‌ توزیع آرای جبهه‌ ملی نشان می‌دهد که این نقشه چقدر شبیه به نقشه‌ پراکندگی میزان نابرابری در فرانسه است.

منطقه‌ی نورد-پَ-د-کاله، که مارین لوپن در آن به پیروزی خارق‌العاده ۴۰ درصدی دست یافته، فقیرترین ناحیه‌ خاک فرانسه است؛ منطقه‌ای وسیع با جمعیتی حدود شش میلیون نفر که به طورسنتی پایگاه چپ‌ها و سندیکالیست‌ها بود و حالا پس از تعطیلی صنایع سنگین و افزایش بیکاری و فقر، خود را مطلقاً تسلیم جبهه‌ ملی کرده است.

بخشی از موفقیت اخیر جبهه‌ ملی را نیز باید به حساب سرمایه‌گذاری حزب بر جوانان گذاشت. در انتخابات منطقه‌ای اخیر، محبوب‌ترین حزب میان جوانان جبهه‌ ملی است که  ۱۸ تا ۲۴ سال دارند. میزان گرایش انتخاباتی به جبهه‌ ملی ۳۵% (در برابر گرایش ۲۱% به حزب سوسیالیست و جمهوری‌خواهان) و در میان جوانان ۲۵ تا ۳۴ سال، ۲۸ درصد(در برابر گرایش۲۷درصد به حزب سوسیالیست و ۲۱درصد به جمهوری‌خواهان) بوده است. حزب نیز به نوبه‌ خویش کاندیداهای جوان را وارد عرصه‌ رقابت کرده است. ماریون مارشال لوپن که به پیروزی چشمگیر ۴۰درصد دست یافت، ۲۵ سال بیشتر ندارد.

اگر روزگاری لوئی آنتوان دو سنت-ژوست در بیست و پنج سالگی یکی از رهبران انقلاب فرانسه در رادیکال‌ترین برهه‌ آن بود، اکنون بخش عمده‌ای از بیست و پنج ساله‌های فرانسوی، گرفتار گفتارهای سفت و سخت هویت‌گرایانه هستند. نه فقط آنها که زیر پرچم سه‌رنگ و به نام ارزش‌های جهان شمول «آزادی، برابری، برداری» نوعی هویت فروبسته‌ فرانسوی را قاچاق می‌کنند، بلکه آن بخش از جوانان نیز که در شورشی نسلی علیه این جهان‌شمولی کاذب و البته اسلام پدران‌شان، جذب گفتارهای جهادی شده‌اند.

این مسئله قبل از هرچیز ناشی از محوشدن افق‌های آلترناتیو سیاسی و فرهنگی، و البته فقدان سازوکارهای اجتماعی‌ای است که بتواند آینده‌ اقتصادی این جوانان را تضمین کند. کریستین راس، نویسنده‌ کتاب درخشان «خیال‌پردازی‌های کمون» وضعیت امروز را مشابه دوران کمون پاریس، ۱۸۷۱، می‌داند که در آن مدت زمانی که جوانان به کار مشغول‌اند کوتاه‌تر از زمانی است که آنان درجستجوی کار سپری می‌کنند.

ماجراهای یک درام خانوادگی

سیاست در جبهه‌ ملی یک کسب و کار خانوادگی است. حالا پس از ژان ماری و مارین، ماریون مارشال لوپن سومین چهره‌ای است که این خانواده معرفی کرده است: یک جوان ۲۵ ساله که در پروانس-آلپ-کوت دازور بیش از ۴۰ درصد آرا را به دست آورده است. این خانم جوان که همچون پدربزرگ و عمه‌اش منتقد یکپارچگی اروپا و معتقد به اعمال محدودیت بر مهاجرت، و اتخاذ سیاست‌های اقتصادی حمایتی است، چندی قبل در اظهار نظری جنجال برانگیز اعلام کرد مسلمان‌ها باید رتبه‌ پایین‌تری از کاتولیک‌ها در جامعه داشته باشند.

خلاصه ماجرا این است: جبهه‌ ملی می‌خواهد جامعه‌ فرانسه را هم‌چون بنگاه خانوادگی‌اش اداره کند. ایده‌ جامعه به مثابه یک کلوب خانوادگی بزرگ از رویاهای قدیمی محافظه‌کاران است. پدر کهن‌سال جبهه‌ ملی، ژان ماری لوپن در سال ۱۹۷۲ حزب را به منظور متحد ساختن جنبش‌های ملی‌گرای فرانسه پایه ‌گذاری کرد. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۷۴، لوپن تنها ۰.۷۵درصد آرا را به دست آورد. سهم این حزب در انتخابات منطقه‌ای ۱۹۸۶ نیز کمتر از ده درصد آرا بود، آن هم در شرایطی که در انتخابات پارلمان اروپایی ۱۹۸۴، توانسته بود ۱۰.۹۵درصد آرا را کسب کند.

از سال ۲۰۱۱ که مارین اداره‌ حزب را به عهده گرفت، محبوبیت جبهه‌ ملی به شکل ملموسی افزایش یافت.

Marine-Le-pen
مارین لوپن از موضع خنثی و تدافعی چپ‌ها نسبت به مسئله‌ مسلمانان مهاجر و اسلام هراسی نهایت بهره‌برداری سیاسی را کرد.

اگر در فضای سیاسی فرانسه، سگولن رویال، کاندیدای شکست خورده‌ سوسیالیست، سیمای مادری مسئول و البته شکننده را به نمایش گذاشت، در طول سال‌های اخیر مارین لوپن چهره‌ زنی مصمم و آهنین را عرضه کرده است. مارین پس از آنکه در یک دعوای خانوادگی عمومی جای پدرش را در حزب گرفت، انقلابی درونی برپاکرد. قبل از هرچیز، او تلاش کرد تصویری غیراهریمنی از حزب ارائه کند. او ضمن حفظ سیاست‌های سفت و سخت حزب علیه مهاجران و اسلام، از مواضع پیشین پدر در خصوص یهودیان تبری جست و به ترمیم چهره‌ حزب در برابر اتهامات نژادپرستی و یهودی ستیزی پرداخت.

درعین حال، او بر مسائل و مشکلات اجتماعی متمرکز شد، و توانست خود را به عنوان چهره‌ای ملی و فراطبقاتی، مدافع فقرا و زحمتکشان (سابق بر این کمونیست) و وطن‌پرستان زخم‌خورده (سابق بر این گلیست) و البته شهرستانی‌ها در برابر نخبگان متکبر پاریسی معرفی کند. در سال ۲۰۱۲، در انتخابات ریاست جمهوری، او ۱۸درصد آرا را به دست آورد. در انتخابات شهرداری‌ها موفقیت حزب ادامه یافت، و در نهایت، در انتخابات پارلمان اروپا در سال ۲۰۱۳ با کسب ۲۴ کرسی و ۲۵ درصد آرا به یک پیروزی شگفت‌انگیز دست یافت.

سال‌ها جبهه‌ ملی به خاطر بی‌اعتنایی به ارزش‌های دموکراتیک و آزادی بیان و…، زیر تیغ انتقاد قرار داشت؛ مارین لوپن، اما برخلاف پدر، گفتار حزب را روی موج جمهوری‌خواهی تنظیم کرد، و در مقام مدافع ارزش‌های دموکراتیک جمهوری در دعوا بر سر پرچم سه‌رنگ حتی از سارکوزی و همراهانش نیز پیشی گرفت.

تفاوت او و پدرش را به خلاصه‌ترین شکل ممکن باید از زبان کارل لانگ، عضو پیشین حزب شنید: «ژان ماری می‌توانست از ایده‌هایش حتی اگر عامه‌پسند نبودند دفاع کند؛ دخترش اما از هرچه پسند عموم است دفاع می‌کند حالا ایده‌ها هرچه باشند.»

در جریان واقعه‌ شارلی ابدو و کشتار ۱۳ نوامبر، مارین لوپن در شرایطی که چپ‌ها موضعی خنثی و تدافعی نسبت به مسئله‌ مسلمانان مهاجر و  اسلام هراسی اتخاذ کرده بودند، نهایت بهره‌برداری سیاسی را کرد، و بدین‌ترتیب، در بهترین شرایط قدم به انتخابات منطقه‌ای گذاشت.

فارغ از نتیجه‌ انتخابات در یکشنبه‌ آینده باید اذغان کرد، منطق پوپولیستی‌ای که مارین لوپن تجسم آن است حالا جامعه‌ فرانسه را درنوردیده و نشان (و در واقع زخم ) خود را بر پیکر آن حک کرده، و می‌رود فرانسه را با خود تا نزدیکی دروازه‌های خطرناک فاشیسم ببرد.

از افراطی‌گری مرکز تا مرکزی‌شدن راست افراطی

اگر فاشیسم نیمه‌ اول قرن بیستم، نتیجه‌ شکست انقلاب<های مارکسیستی، و نئولیبرالیسم تاچر و ریگان نتیجه‌ شکست سوسیال دموکراسی بود، پوپولیسم دست‌راستی ابتدای قرن بیست و یکم را باید نتیجه‌ شکست دولت‌های میانه‌رو دانست.

پس از فروپاشی دیوار برلین، در بیست و پنج سال گذشته اروپا شاهد رفت و آمد پیاپی دولت‌هایی دست‌چپی و دست‌راستی‌ بوده است که عملاً هیچ تفاوتی با یکدیگر نداشتند. خصیصه‌ی ‌اصلی دولت‌ها در جهان نئولیبرال پس از جنگ چیزی نبوده است جز اعتدال. و فارغ از اینکه دولت حاکم چپ باشد یا راست، اصل میانه‌روی به جزم مقدس و تخظی‌ناپذیر سیاست در سطح رسمی بدل شده است.

اروپا اکنون وارث وضعیتی استکه در دهه‌ هفتاد سیمور مارتین لیپست، جامعه‌شناس آمریکایی از آن تحت عنوان «افراط گرایی مرکز» نام برد و آن را مبنای توضیح فاشیسم قرار داد: فاشیسم چیزی نیست جز انحراف افراطی لیبرالیسم در مقام مرکز.

به صحنه آمدن راست افراطی پوپولیست را بدین لحاظ باید امتداد منطقی هژمونی مرکز و سلطه‌ منطق میانه (میانه‌روی در سطح سیاسی و میان‌مایگی در سطح فرهنگی) دانست؛ وضعیتی که در آن مرکز انبساط یافته و حالتی حاد و افراطی پیدا می‌کند. فاشیسم نه حدی در ماورای راست و چپ میانه، بلکه در نهایت، تداوم و تصلب خود مرکز است.

یکشنبه ۱۳ دسامبر، شاید رأی تاکتیکی سوسیالیست‌ها یا عزم کسانی که در دور اول رأی ندادند، بتواند مسیر جبهه‌ ملی را به شوراهای منطقه‌ای را سد کند، اما ورای سرنوشت صندوق رأی، مهر پیروزی جبهه‌ ملی به عنوان بسط منطقی افراط‌گرایی مرکز از پیش بر اذهان و جان‌ها حک شده است.

روزگاری والتر بنیامین نوشت، «فاجعه همین است که هیچ اتفاقی نمی‌افتد.» فاشیسم آنجا از راه می‌رسد که این «هیچ اتفاق نیفتادن» حالتی تقدیری پیدا می‌کند و به موضوع هم‌رأیی و توافق جمعی بدل می‌شود. وقتی میانه‌روی همه‌گیر می‌شود، حد تخیل جامعه، خواب‌های آشفته و رویاهای کوته‌بینانه‌ جریان‌های هویت‌گرا و فروبسته‌ای همچون جبهه‌ ملی خواهد بود. در چنین شرایطی است که لوپن توانسته برنامه‌ سیاسی خود را (که درنهایت جز نسخه‌ای شدیداللحن‌تر و افراطی‌تر از دستورالعمل‌ها و برنامه‌های سیاستمداران «میانه‌رو» نیست) به عنوان نوعی پروژه‌ رادیکال قالب کند.