کانون شهروندی زنان: آغاز تحول فکری زنان و ایجاد تغییر در ساختار نهادهای مدنی ایران در عصر قاجار صورت گرفت و پایه دگرگونیهایی شد که موقعیت و نقش زنان را در جامعه سنتی آن زمان تا حدودی متحول کرد. همراه با تغییراتی که در این زمان تحت تأثیر نشر اطلاعات و گسترش ارتباطات در باور و نگرش گروههای مختلف مردم در حوزههای اجتماع، سیاست و فرهنگ به وجود آمد، زنان نیز بهتدریج نسبت به وضع موجودشان ابراز نارضایتی کردند و با نگاهی منتقدانه به وضعیت نابسامان اجتماعی، پارهای از مطالبات و حقوق جدید خود را خواستار شدند. بدین ترتیب زنان در چهارچوب عوامل مختلفی که نشأتگرفته از آرمانهای مذهبی، ملی و حتی اندیشههای جدید غربی بود توانستند جنبشی متشکل از زنان در سطوح مختلف اجتماعی، بهویژه زنان درباری را شکل دهند. درواقع حرکتها و وقایعی همچون اقدام زنان درباری در نهضت تنباکو، تأسیس انجمنهای زنانه، برپایی مدارس دخترانه و انتشار روزنامهها و مجلات خاص زنان، بازتابی از بیداری تدریجی و نقش زنان پیشگام در آن دوران بود. هرچند با توجه به مقاومت فرهنگ مردسالار و مخالفت سنتگرایان افراطی و جزماندیش، و نیز محدود بودن حرکتهای زنان به شهرهای بزرگ، و موانع بیرونی و درونی دیگر، فعالیتها و حرکتهای زنان در این دوره از یک جنبش مستقل و فراگیر و دارای انگیزههای زنانه در جهت احقاق حقوق زنان، به معنای خاص فاصله داشت، اما با تداوم و گسترش تدریجی فعالیتهای اعضای آن از اواخر دوره قاجار و در سالهای انقلاب مشروطه، از استقلال نسبی در زمینه بسیج سیاسی اجتماعی و فرهنگی زنان برخوردار شد.
جنبش زنان در این دوره که زاییده احساس تازه ملیگرایی بود و درعینحال، اشتیاق فراوانی به حقوق فردی و اجتماعی زنان ایرانی داشت، توانست با تلفیقی از مبانی مؤثر مذهبی و ملی و نیز اندیشههای جدید غربی، به تداوم و گسترش معنادار جنبش یاری برساند و برای طرح و پیگیری مطالبات جدید زنان در حوزههای مختلف سیاسی و اجتماعی گامی مؤثر بردارد. درواقع این جنبش نوپا توانست بهرغم فشار فرهنگ مردسالارانه حاکم، علاوه بر اینکه اراده خود را برای مشارکت فعال در تعیین سرنوشت سیاسی اجتماعی نشان دهد بلکه با عزمی راسخ بر ضرورت تحول در موقعیت و نقش زنان برای گام نهادن به تجربههای جدید و دفاع از حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی زنان تأکید کند. در ادامه نیز این جنبش توانست با آغاز جنبش مشروطه، سالها فراز و نشیب را پشت سر گذارد و با تأثیر گرفتن از تغییرات اجتماعی در مقاطع مختلف، نگرش و خواستههای خود را اصلاح و ارتقاء دهد. همچنین این جنبش موفق شد که از بیداری زنان برای حضور در مناسبات اجتماعی و سیاسی و پیگیری مطالبات اجتماعی تا طرح ایدههای اولیه حقخواهی بهخصوص در حقوق موضوعه، سالها مبارزه را ادامه دهد و این حقخواهی را تا دهههای اخیر تداوم بخشد.
حرکتهای زنان ایران همراه با تحولات جهانی، از جنبش جهانی فمینیستی نیز تأثیر پذیرفت و توانست از شکل یک جنبش اجتماعی که از سر نارضایتی و مطالبه حق حضور سیاسی اجتماعی زنان به وجود آمده بود به جنبشی با طرح مطالبه ایجاد تغییرات اساسی در زمینه تناقضات قانونی و حقوقی متناسب با واقعیتها و تحولات جامعه نوین برسد و در مسیر انقلاب دوم در ایران در سال ۵۷ با زنانی از قشرهای مختلف و حتی قشر سنتی که قبلاً در این جنبش فعال نبودند همراه شود. بدین ترتیب زنان از فضای جدیدی که گشوده شده بود و مراجع انقلابی هم خواستار حضور زنان بودند به خوبی استفاده کردند و از نتایج جانبی آن همچون حضور در تظاهرات و انجمنهای اجتماعی فعال و واقف شدن آنها به توان و ظرفیت اجتماعی خود برای حرکت گسترش یابندهٔ جنبش بهره بردند.
بعد از انقلاب نیز آنان توانستند این حرکت را بهواسطه حضور دائم و پویایی اجتماعی زنان ادامه دهند و زنان را از درون خانه به حضور مؤثر در اجتماع سوق دهند. البته در همان بحبوحه انقلاب گفتمان اصلی حاکم بر فعالیتهای سیاسی در جامعه به سمت مبارزه با دشمن خارجی و امپریالیزم رفت چرا که تقریباً همه گروههای سیاسی مواضعی مشابه در این زمینه داشتند از این رو مبارزهجویی پوپولیستی و نوعی ملی گرایی در کنار رشد گفتمان اسلامگرایی بر گفتمان سیاسی آن دوره غلبه یافت. به این ترتیب خواستههای دموکراتیک و تساوی جویانه به نوعی منحرف شد و نوعی ایدئولوژی تمامیتخواه به وجود آمد و به بهانه حفظ میهن و جنگ، فضای میلیتاریستی بر جامعه فائق آمد. در نتیجه، بسیاری از فعالیتهای مدنی و از جمله مطالبات حقوقی زنان تحتالشعاع آن قرار گرفت. در چنین فضایی بود که قوانین مدنی و جزایی به لحاظ حقوق زنان، عقب گرد قابل ملاحظه ای کرد و قوانینی همچون «قانون حمایت از خانواده مصوب ۱۳۵۴» که اصلاحات مهمی به نفع زنان و بهصورت تساوی جویانه ایجاد کرده بود (مانند محدود کردن چندهمسری، دادن حق نسبتاً مساوی طلاق به زن و مرد، حق حضانت و قیمومیت کودکان به زن و مرد و امثالهم) ملغا اعلام شد. در واقع نه تنها قوانین مثبت به نفع زنان ملغی شد بلکه در عوض جان زن، نصف مرد به حساب آمد، قوانینی همچون سنگسار تصویب شد، حجاب اجباری قانونی گردید، حق قضاوت از زنان سلب شد و در نهایت حرکت به سوی تبعیض علیه زنان به شکلی سیستماتیک آغاز گردید.
این وضعیت تا پایان جنگ و شروع دوره سازندگی ادامه داشت. اما با شروع این دوره، زنان مذهبی در عرصه رسانه و جامعه برای پیگیری موارد نقض حقوق زنان و مطالبات آنها فعال شدند و جنبش زنان دوباره حرکت های زنان سکولار را در کنار زنان فعال اسلامگرا تجربه کرد. در این دوره زنان فعال چه مذهبی و چه سکولار همگی معترض به تبعیضات در قوانین و سیاستهای زن ستیزانه بودند. در این میان زنان فعال مسلمان به نوعی خواستار بازنگری در قوانین و متون اسلامی و تعبیر و تفسیرهای خودساخته از اسلام و دوران پیشامدرن در جوامع قبیلهای شدند که امروز دیگر نمیتواند جوابگوی نیازها و تحولات واقعی جامعه باشد. آنان خواستار آن شدند که شریعت، تصویر متفاوت و معاصر از زنان ارائه دهد و نگاه نواندیشی دینی را متوجه حوزه جنسیت کند، که این حرکت سبب ساز نوعی شکوفایی در گفتمان مدنی شد و زمینه را برای اصلاحات به وجود آورد و زنان را بسترساز تغییری دیگر در تاریخ معاصر کرد. به این ترتیب دولت اصلاحات به پشتوانه قاطع این جنبش به پیروزی رسید و حقخواهی زنان این بار در بستر جامعه مدنی و در قالب انجمنها و سازمانهای غیردولتی، نشریات و ادبیات فمینیستی گسترش یافت. در این میان نسل جدیدی از زنان جوان و آشنا به مفاهیم جهانی حضور خود را در جامعه دوباره پُر رنگتر کردند. هرچند آنان در این روند هزینههای زیادی پرداختند اما سیاستهای ارعابی نتوانست مسئله دموکراسی خواهی، برابری خواهی و حقوق شهروندی را به محاق بکشاند و زنان را از مسیری که صد سال پیش آغاز کرده بودند به عقب براند.