«کیمبرلی» که به عنوان مسئول پذیرش در منطقه تالولاه آمریکا کار میکند، معتقد است که مردهای منطقه خیلی تنبلند:«آنها هیچ کاری انجام نمیدهند.»
تالولاه در می سی سی پی، منطقه زیبایی است اما خیلی پررونق نیست. خیلی از شغلهایی که قبلا وجود داشت، حالا از بین رفته است. دو زندان و یک بازداشتگاه محلی دارد که چند نفری به عنوان گارد در آن کار میکنند اما بیشتر مردهای منطقه کار ندارند. مردهای جوان گوشه خیابان میایستند و تاس می اندازند. در مدیسون پاریش، یکی از شهرستانهای این منطقه، تنها ۴۷ درصد مردهایی که در سن اشتغال ۲۵ تا ۵۴ سال قرار دارند، کار میکنند.
مردهای این منطقه عموما درست آموزش ندیدهاند و نتایج دبیرستانهای محلی حتی با استاندادرهای لوییزیانا چندان خوب نیست. در گذشته این مساله چندان مهم نبود؛ مردی که چندان درس نخوانده بود هم میتوانست کمی آن سوتر و دور تر از محل زندگیاش کاری پیدا کند اما حالا کاری که قبلا به ۱۰۰ نفر نیرو نیاز داشت، با ده نفر راه می افتد.
شهردار شهر میگوید:«اگر تحصیلات نداشته باشی چه کاری برایت هست؟ هیچی. حتی نمیتوانی تلفنچی بشوی. الان برای اینکه راننده کامیون هم بشوی، باید دست کم تحصلات ابتدایی را داشته باشی تا اجازه کار بگیری.»
«اورلاندو ردن» ۴۰ و چند ساله، قوی و درشت هیکل است و خیلی هم سخت کوش. اما ریاضی اش خوب نیست و مهارتی هم ندارد که جایی استخدام شود. او مدام شغل عوض میکند؛ از ایستادن پای دستگاهی در کازینو تا رانندگی و نگهبانی و … اما او تا حالا همه این کارها را به خاطر نداشتن مهارتهای کافی از دست داده.
تالولاه شاید بدترین مثل در این زمینه باشد اما تنها بخشی از ماجرایی است که در آمریکا دارد اتفاق میافتد. مردان کمتر تحصیلکرده در کشورهای مرفه با مشاغل جدید، تکنولوژی و فمینیسم سازگار نیستند.
دنیا عوض شده است
در خیلی از جوامع مردها فقط به خاطر مرد بودنشان از مزایای خاصی برخوردارند اما به دنبال تلاشهای زیادی که در ۵۰ سال گذشته برای از بین بردن نابرابریهای جنسیتی انجام شده، اوضاع عوض شده است. از بین رفتن تسلط مردان، هم برای زنان و هم برای کل جامعه تبدیل به یک مشکل شده. تصور آنها از جهان و جایگاهشان در آن، بر اساس مفروضاتی شکل گرفته که در گذشته درباره مردان وجود داشت. اما حالا آنها در دنیایی زندگی میکنند که آن مفروضات دیگر وجود ندارد. آنها منبعی برای آموزش وضعیت جدید ندارند. در نتیجه در حوزه اقتصادی و مسائل شخصی بسیار مشکل دارند.
البته از یاد نبریم که در سطوح بالا همچنان جهان، جهان مردان است. ۹۵درصد مدیران ارشد مردند و ۹۸ درصد میلیونرهای جهان و ۹۳ درصد دولتمردان دنیا مرد هستند. در فیلمها، یک سوم نقشها متعلق به زنان است و سه چهارم پیش کسوتهای این رشته مرد هستند.
اما تکنولوژی باعث شده که دیگر به کارهایی که در آنها باید عضله میداشتی و قوی میبودی، نیازی نباشد. یک ماشین جایگزین دهها مرد میشود. اما خب هنوز برخی مشاغل خطرناکتر بر عهده مردهاست و آنها کارهایی را که به خاطرشان باید از خانه دور شد به عهده میگیرند. کارهای کثیف و خطرناک و دشوار هنوز مال مردان است و البته حقوقشان هم بیشتر است. اما پول در کارهای فکری است و اینجاست که خیلی از مردها جا میمانند. زنها از مردها در دانشگاهها پیشی میگیرند و امروزه در کشورهای پیشرفته، نسبت دخترها و پسرها در درسهای مثل ریاضی و علوم و ادبیات مساوی شده.
این موضوع زندگی خانوادگی را تغییر داده است. زنها نسبت به مادربزرگهایشان وضع اقتصادی بهتری دارند و نیازی به مردها ندارند تا خرجشان را بدهند. در همان تالولاه، زنها دارند در هتلها، در رستورانها مغازهها و ادارههای دولتی کار میکنند. در کتاب «پاپان مردان»، نوشته هانا روسی، نویسنده اشاره می کند که از ۳۰ شغلی که در آمریکا در حال رشد است، ۲۰ شغل مال زنان است. زنان دیگر تنها در شغلهایی که با مراقبت و خدمات رسانی در ارتباط است شاغل نخواهند بود.
نظریهای علمی درباره اینکه چرا مردها نمیتوانند پرستارهای خوبی شوند یا در حوزه خدمات خانگی فعالیت کنند وجود ندارد اما در عمل با اینکه مدرسهها میخواهند تعداد معلمان مرد را بیشتر کنند تا الگویی برای پسرها باشند داوطلبان زیادی برای این کار وجود ندارد. مردهای کم سواد در مقایسه با زنان عموما نامرتبند و رفتارشان با مشتری هم خیلی جالب نیست.
جرم و جنایت نسبت به گذشته کمتر شده اما همچنان در میان مردان بیشتر است. در آمریکا ۹۰ درصد قتلها را مردان انجام میدهند و ۹۳ درصد زندانیها مرد هستند. میزان خودکشی آنها نسبت به زنان هم چهار برابر است.
مثلا برای خیلی از مردهای تالولاه، یکی از دلایل کار پیدا نکردن، داشتن سوءسابقه است. میکل داویس، ۲۹ ساله که ۱۰ سال قبل از دبیرستان فارغ التحصیل شده، همان سالها با موضوع فروش ماری جوآنا درگیر شد. اینکه یک بار دستگیر شد، باعث شد که نتواند کار پیدا کند. او در مک دونالد، آربی و چند جای دیگر کار کرده و حالا هم توی رستورانی دارد آموزش می بیند، اما خوش می گوید که وقتی مواد می فروخت درآمد بیشتری داشت. البته که با کار خلاف نمیشود همه عمر پول درآورد و خانواده را گرداند.
داویس از دو زن مختلف دو بچه دارد اما با هیچ کدام از بچهها و مادرهایشان زندگی نمی کند. او یکی از بچه ها را از نظر مالی حمایت می کند و آن یکی را با سر زدن و کم کردن در کارهای خانه. رابطه اش با یکی از مادرها خوب است اما نه در حد اینکه رابطهشان جدی شود. او وقتی درباره نقش مرد در خانه حرف میزند، انگار درباره سال ۱۹۵۰ حرف میزند: «مرد بودن یعنی از خانوادهات حمایت کنی. یعنی گیر آوردن چیزی که بدهی بخورند. یعنی سخت کار کنی که خرج شان را بدهی، ماشین داشته باشی و خانه بخری. لازم نیست ن کار کند. او باید در خانه و پیش بچه ها بماند.»
این همان فاصلهای است که بین واقعیت زندگی در تالولاه و نقش مردها وجود دارد. زن های شاغل در تالولاه پولدار نیستند اما از عهده زندگی شان بر میآیند و نیازی به مردها ندارند.
۵۰ سال قبل، شرایط ازدواج در کشورهای مرفه، ساده و البته سکسیستی بود. اگر مردی زنی را حامله میکرد، باید ازدواج میکردند. یک تحقیق دانشگاهی در مینه سوتا نشان می دهد که در ۱۹۶۰ ،۳۰ درصد عروسها ۸ ماه بعد از عروسیشان زایمان می کردند. بعد از تولد بچه، وظیفه شوهر این بود که پول در بیاورد. زن باید مراقب خانه میبود و توقعی وجود نداشت. ۸۰ درصد زنها با بچههایشان در خانه میماندند.
اما این ماجرا حالا تغییر کرده. قرصهای ضدبارداری که همان زمانها به آمریکا رسیدند، به زن ها اجازه دادند که حاملگیشان را مدیریت کنند. در گذشته خیلی رایج بود که زنی را به خاطر اینکه باردار شده از دانشگاه بیرون بیندازند اما حالا زنان میتوانند بچهدارشدن شان را با کارکردنشان تطبیق بدهند.
همچنان که زنان دارای موقعیت بهتر دنبال برابری هستند مردان زیادی هم رفتارهای خود را بر همین اساس تغییر دادهاند. مطالعاتی که در زمینه مسئولیتهای خانوادگی خانوادههای دووالدی انجام شده، یک جهش بزرگ نسلی را نشان میدهد. در ۱۹۶۵ در طول هفته پدرها ۴۲ ساعت کار میکردند و ۴ ساعت هم در خانه و ۲ ساعت و نیم هم بچه را نگه می داشتند. مادرها ۷ برابر پدران در خانه کار می کردند، چهار برابر پدرها بچه نگه میداشتند و یک پنجم آنها بیرون خانه کار میکردند. در مجموع مردان دو ساعت اضافه داشتند که در آن نوشیدنی بنوشند و درباره دوست پسرهای دختر غر بزنند.
بر اساس پژوهش مرکز تحقیقی پیو در سال ۲۰۱۱، کارهای خانگی به مراتب کمتر شده و حالا ماشین ظرفشویی و غذای آماده هست اما کارها هم بیشتر تقسیم میشوند. مادرها ۱۸ ساعت کار میکنند و پدرها ۱۰ ساعت و هر دو بیشتر از بچهها نگهداری میکنند. مادرها درآمد بیشتری دارند و پدرها هم ۵ ساعت کمتر بیرون خانه کار میکنند. در مجموع، مردها یک ساعت و نیم بیشتر از زن ها زحمت میکشند.
بر اساس تحقیق دیگری از همین موسسه، بیشتر زوجها از این شرایط راضیاند: ۶۸ درضد زنان می گویند که به اندازه کافی با بچه هایشان وقت میگذرانند و تنها ۸ درصد میگویند که با بچهها زیادی وقت میگذرانند. بسیاری از خانوادهها میگویند ایجاد تعادل بین کار و خانواده برایشان مشکل است اما در این زمنیه تفاوت زیادی بین مردان و زنان وجود ندارد. ۵۶ درصد مادرها و ۵۰ درصد پدرها میگویند که این کار خیلی یا یک طورهایی سخت است.
زوج ها حالا به دلایل مختلفی از هم جدا میشوند، اما یکی از اصلی ترین شکایت های زنان از شریکشان این است که آنها سهم خود را در زندگی انجام نمی دهند.
یک تفاوت بزرگ طبقاتی هم وجود دارد: مردهای تحصیل کرده با اصول فمینیستی خودشان را تطابق میدهند اما مردهایی که درآمد کمتری دارند، این مساله را پس میزنند. در ۱۹۷۰ تفاوت چندانی بین خانوادههای پردرآمد و کم درآمد در تغییر ازدواجشان به عنوان ازدواج موفق وجود نداشت و هر دو گروه با رقم ۷۳ درصد خود را موفق میدانستند. اکنون این آمارها تغییر کرده و مردان طبقه کارگر که ازدواج خود را موفق میدانند، به ۵۰ درصد کاهش پیدا کرده. در بریتانیا هرچه خانوادهها تحصیل کردهتر باشند، بیشتر ازدواج خود را موفق ارزیابی میکنند.
بخشی از این تفاوت به این دلیل است که مردان ناکارآمد، موقعیتهای کمتری دارند. حقوق یک مرد با تحصیلات کمتر در آمریکا نسبت به ۱۹۷۹ ، ۲۱ درصد کاهش یافته و آنهایی که تحصیلاتشان کمتر از این است، ۳۴ درصد کمتر حقوق میگیرند. اما زنان وضعشان بهتر است زنان دیپلمه ۳ درصد بیشتر میگیرند و اگر تحصیلاتشان کمتر باشد، تنها ۱۲ درصد حقوقشان کاهش پیدا کرده است.
این یک واقعیت اجتماعی است: خیلی از مردها دیگر کاری ندارند که زنها را به ازدواج با آنها تشویق کند. یک پژوهش انجام شده توسط موسسه پیو میگوید که ۷۸ درصد زنان آمریکایی که هرگز ازدواج نکردهاند، میگویند برایشان خیلی مهم است که همسر احتمالیشان شغل ثابتی داشته باشد. در حالی که تنها ۴۶ درصد مردان هرگز ازدواج نکرده چنین چیزی را گفتهاند. در عالم تئوری، این ترجیح مردان مجرد را از جست و جوی جفت باز نمی دارد. در مورد خانوادههای فقیر این مساله معنی دارد. به هر حال درآمد دو نفر بهتر از تنها یک درآمد است. همسران میتوانند همدیگر را از نظر مالی یا در زمان بیماری و مشکلات حمایت کنند. اما این موضوع تنها زمانی صدق میکند که هر دو طرف به رابطه طولانی مدت اعتقاد داشته باشند.
موضوع بارداری هم فاکتور مهمی در این زمینه است. اکنون که حاملگی به سادگی قابل کنترل است و میتواند به طور قانونی ختم شود، دیگر بچه، بخشی از معامله ازدواج نخواهد بود.
اما تنها یک فاکتور را نمیتوان برای شکنندگی خانوادههای طبقه کارگر در نظر گرفت. اما تغییرات اقتصادی و تکنولوژیک را باید به عنوان عواملی موثر بر نرمهای احتماعی درنظر گرفت.
«تینا داویسون» که در تالولاه آشپز است، مادر چهار بچه است که خودش تنهایی آنها را بزرگ میکند. یکی از پدرها در تگزاس است و دیگری جایی همان نزدیکیها.
او می گوید: «آنها گاهی کمک میکنند اما در کل همه کار را باید خودم انجام بدهم.» او از اینکه آن مردها را وادار به قبول مسئولیتهایشان کند، دست کشیده: «آنها همهاش دروغ میگویند. به بچهها میگویند فلان چیز را برایتان میخریم اما هرگز این کار را نمیکنند. من دیگر حتی ناراحت هم نمیشوم.»
او دیگر نگران اثر نبودن پدرها در زندگی بچههایش هم نیست. بچهها حرفهای بدی پشت سر پدرشان میزنند اما تینا به آنها میگوید «بس کنند»، چون او به هرحال پدرشان است.
در ۱۹۶۰ در میان زنان و مردان آمریکایی که هرگز ازدواج نکرده بودند و بین 25 تا ۳۴ سال سن داشتند، ۱۳۹ مرد شغل داشتند در حالی که برای هر ۱۰۰ زن وجود داشتند.به این دلیل که زنان معمولا با مردهایی بزرگتر از خود ازدواج می کردند. تا سال ۲۰۱۲ ، تنها ۹۱ مرد شاغل در مقابل ۱۰۰ زن قرار داشت.
حتی یک عدم تعدل ساده هم می تواند اثرات بزرگی بگذارد. اگر ده زن و ده مرد هترو وجود داشته باشند همه چیز درست است اما اگر یک مرد حذف شود، یک زن بدون شریک میماند. به این ترتیب کل زنان احساس عدم امنیت خواهند کرد.
در آمریکا در ازای هر ۱۰۰ زن آفریقایی آمریکایی بین ۲۴ تا ۵۴ سال تنها ۸۳ مرد در همان گروه سنی وجود دارد. در برخی از شهرهای آمریکا تنها ۵۰ مرد سیاه شاغل برای ۱۰۰ زن سیاه وجود دارد. در تئوری زنان سیاه می توانند با هر نژادی ازدواج کتتد اما تعداد کمی از آنها این کار را می کنند. در سال ۲۰۱۰ تنها ۹ درصد زنان سیاه با مردی از نژاد دیگر ازدواج کرده بودند.
مردان کم درآمد در مناطق فقیرنشین کشورهای مرفه، می توانند به سکس دسترسی داشته باشند اما زنان کمی به آنها اعتماد میکنند و کنارشان میمانند. دو جامعه شناس از تعدادی از زنان شهری نژادهای مختلف پرسیده اند که دلیل آخرین جدایی شان از شریک جنسی شان چه بوده و چهار نفر از ده نفر گفتهاند که دلیلش خیانت آشکار بوده و نیمی از آنها هم از خشونت شکایت کردهاند.
چنین مسائلی باعث بیاعتمادی زنان طبقه کارگر میشود. آنها همچنان از این مردها بچهدار میشوند اما به ندرت با آنها ازدواج میکنند. ۵۰ درصد آمار تولد بچه در زنان بدون تحصیلات دانشگاهی در آمریکا خارج از ازدواج است و تنها ۶ درصد این تولدها متعلق به زنان تحصیل کرده است. همچین آماری در اروپا هم دیده میشود. در بریتانیا ۹۰٬ درصد زوجهای تحصیلکرده پس از ازدواج بچه دار میشوند. در ۸ کشور اروپایی محققان دانشگاه سوت هامپون دریافتند که هرچه تحصیلات مادر کمتر باشد، بیشتر امکان دارد که خارج از ازدواج بچه دار شود.
«کاتلین» که در هاتپول در شمال انگلستان زندگی میکند، اولین بار در ۱۶ سالگی باردار شد؛ یعنی ده سال پیش. او حالا چهار بچه از دو مرد دارد. با اولی که یک کارگر بود، به این دلیل به هم زد که همیشه با هم دعوا داشتند و او نمیتوانست پدر خوبی باشد. کمک کردنش در امور خانه بستگی به مودش داشت. و اگر در بازی با پلی استیشن میباخت، دیوانه می شد. او حالا با دوست دختر جدیدش زندگی می کند. کاتلین آنقدر به او اعتماد نداشت که حضانت بچه ها را به او بسپارد. به همین دلیلی نمیگذارد که بچه ها پدرشان را ببینند. او سعی کرده مزایایی را که به بچه ها تعلق میگیرد، از کاتلین بگیرد. پولی که باید به برسد. او میگوید: «زندگی بدون مردها آسانتر است، قابل پیش بینیتر است. میدانم دارم چه کار میکنم.»
هارتپول خیلی شبیه تاوالاه است. قبلا یک شهر صنعتی بود اما هرچه که مشاغل در کارخانهها کمتر شدند، خانواده هستهای بیشتر از هم پاشیده. تعداد بچههایی که خارج از ازدواج به دنیا می آمدند از ۱۲ درصد در ۱۹۷۴ به ۷۰ درصد در ۲۰۱۳ رسید. در انگلستان و ولز این رقم از ۹ درصد به ۴۸ درصد رسیده است.
«دیو وایز» از اهالی هارتپول میگوید: «قدیم ها زندگی برای مردان آسان تر بود. من در ۱۶ سالگی مدرسه را تمام کردم. ماه جولای بود که مدرسه تمام شد و اول آگوست کارم را شروع کردم. آن موقعها می دانستی کجا باید بروی کار کنی. اگر بابایت در کارخانهای کار میکرد، تو هم همانجا مشغول می شدی.»
مردان جوان هارتپول که دانشگاه رفتهاند، زندگیشان بد نیست. اما مثل همه جای دنیا پسرها توی مدرسه به خوبی دخترها نیستند. آنها مشقهایشان را نمینویسند و خواندنشان بد است. «ریموند استیل» پسر ۱۹ساله اهل هارتپول میگوید که از مدرسه خوشش نمیآمده: «آنقدر شیطانی کردم که مرا از مدرسه انداختند بیرون. اما دخترها خوب بودند. بیشتر دقت میکردند.»
زنهای هارتپول میتوانند بروند لندن، جایی که کار بیشتر هست. اما ترک کردن محل زندگی آسان نیست. در هارتپول که از چند تا خیابان تشکیل شده شبکه حمایتی بیشتر است. کاتلین و خواهرش به همدیگر در نگهداری از بچه ها کمک می کنند.
مردهای هارت پول هم تفکراتی قدیمی دارند. مثل آقای ایل که می گوید اگر زن آینده اش بیشتر ازاو پول در بیاورد، خیلی بد است: «این احساس را داری که بی عرضهای.».
به اعتقاد زنان بسیاری، مادر تنها بودن خیلی راحتتر از بودن در یک رابطه ابیوزیو است. اما بی ثباتی مردان در خانوادههای کم درآمد زنان، مردان و بچه ها را آزار میدهد. فقر مادران مجرد در آمریکا ۳۱ درصد و سه برابر نرم ملی است. بچههایی که در خانوادههای متلاشی بزرگ میشوند عملکردشان در مدرسه خوب نیست و بعدها هم بیشتر دچار مشکل میشوند. پسرها وضعشان بدتر از دخترهاست. بیشتر به خاطر اینکه پدری که الگوی خود قرار دهند ندارند. به این ترتیب مشکل مردان به حاشیه رانده شده به نسل بعدی هم منتقل میشود.
یک نکته عاطفی هم هست: مردانی که هرگز مسئولیت خانواده را به عهده نداشتهاند، لذتهای زیادی را از دست میدهند. در بریتانیا کمتر از نیمی از بچههای طلاق میگویند که رابطه خوبی با پدرشان دارند.
نمونه موفق سوئد
سوئد نسبت به کشورهای دیگر در زمینه برابری جنسیتی بهتر عمل کرده است و موفقیتش به خاطر سیستم نگهداری از کودکان است. توپی در پارکهای استکهلم شوت نمیشود مگر اینکه یک بابای ریش دار با کالسکه دنبالش باشد.
«فردریک بیلد»، یک مهندس سوئدی است که از دو بچه اش نگهداری میکند. او و شریکش که کارگردان هنری است، کار نگهداری از بچه را ۵۰ -۵۰ تقسیم کردهاند. اگر بچه مریض باشد، خیلی راحت مرخصی می گیرند. آنها قبل از بچه دار شدن بحثی در این زمینه نداشتند چون به نظرشان این موضوع «طبیعی» همین است.
این طبیعی بودن به دلیل چند دهه کار دولت برای ایجاد برابری جنسیتی است. برابری پدر ومادر در نگهداری بچه از طریق قوانین حمایتی مرخصی بچه داری حمایت میشود. هر زوجی ۴۸۰ رو مرخصی برای هر بچه دارد. دولت به پدر و مادر مبلغی حدود ۹۴۶ کرون معادل ۱۱۲ دلار در روز میپردازد ۶۰ روز از این ۴۸۰ روز متعلق به مادران است و اگر از آن استقاده نکنند، از بین میرود. دولت حدود ۱۳۵۰۰ کرون به هر والد میدهد تا نقشی مساوی در نگهداری از بچه داشته باشند.
این سیاست ها اثراتی داشته: میزان مشارکت مردان در نگهداری از بچه ها از ۶ درصد در ۱۹۸۵ به ۲۵ درصد در ۲۰۱۳ رسیده. اما دولت راضی نیست. احزاب فمیسنیستی می خواهند که مردان ۵۰ درصد مرخصی بچه داری را استفاده کنند.
این دورنما برای خیلی از سوئدی ها هم دور از دسترس است. به خصوص کسانی که کارهای یدی انجام می دهند. مردان طبقه کارگر سوئد به دلیل وجود اتحادیه های قوی کارگری مردانه معمولا درآمدشان از همسرانشان بیشتر است. در حالی که یک گارسن زن تنها بیست هزار کرون درماه در میآورد، همسرش که کارگر است پنجاه هزار کرون درآمد دارد. در میان یقه سفیدها درآمد برابرتر است و فرهنگ مردسالارانه کمتر وجود دارد. بنابراین نگهداری از بچه هم برابرتر است.
مرخصی بچه دار شدن در مورد زنان حرفهای بسیار موفق عمل میکند. بسیاری از آنها که برای دولت کار میکنند و از این مرخصی طولانی مدت راضیاند. در سوئد ۶۵ درصد مدیران در بخشهای عمومی زن هستند. اما در بخشهای غیردولتی این طور نیست. کارفرماها میدانند که استخدام یک زن جوان یعنی مرخصیهای طولانی مدت. البته کسی نمیخواهد اعمال تبعیض را تایید کند اما ۲۵ درصد زنان در بخش خصوصی قرارداد دائم ندارند و نیمه وقت کار میکنند؛ در حالی که نیمی از آنها میگویند می خواهند کار تمام وقت داشته باشند اما پیدا نکردهاند.
برخی از مردان اسکاندیناویایی هم خود را در حاشیه می بینند. «کارل اووه» نروژی است و با یک زن سوئدی ازدواج کرده. او خود را در استکهلم یک مرد مدرن و فمینیست میبیند اما در درونش یک مرد متعلق به قرن ۱۹ زندگی میکند.
در انتخابات اخیر سوئد ۲۳ درصد از مدران سوئدی از حزب دست راستی دموکراتهای سوئد حمایت کردهاند. یعنی دو برابر زنانی که به این حزب رای دادهاند. چنین الگویی را در سایر کشورهای اروپایی هم میتوان دید. مردان نسبت به زنان بیشتر به حزب های نژادپرست و تندرو رای میدهند. حزب دموکراتهای سوئد یک حزب ضد مهاجر است. این حزب با پذیرش صدها مهاجر از سومالی و سوریه مخالف است. با فمنینیسم تندروهم مخالف است. حزب دموکراتهای سوئد میخواهد به سیستم مالیاتی خانواده محوری برگردد که در آن تنها یک نان آور وجود داشت. آقای «هاهنه» یک مرد بلوند و یک کهنه سرباز است که در سال ۲۰۱۰ به خاطر مست بودن و آزار جنسی در یک بار در ایسلند مجبور به عذرخواهی شد. او میگوید: «اگر مردی در سوئد مردانه باشد این بد تلقی میشود.»
برخی از هواداران حزب دموکراتهای سوئد، مردانی هستند که به دلیل تغییرات اقتصادی و تحول کارهای صنعتی به خدماتی به حاشیه رانده شدهاند. این گفته «آسا رگنر»، وزیر برابری جنسی سوئد میگوید. بقیه هم افرادی هستند که دیدگاهی بسیار قدیمی درباره خانواده دارند . سیستمی که اکثریت آن را کنار گذاشته اند اما اقلیتی بسیار دلتنگ آن هستند. بسیاری از آنها در حسرت کشوری هستند که دیگر وجود ندارد.
مردان و چالش آینده
کمک کردن به مردان در حاشیه مانده هم آسان نیست، چون آنها دوست ندارند درباره مسائل شخصی و روابط شان حرف بزنند. در شرایط دشوار اقتصادی اوضاع برای مردان سختتر هم میشود. بر اساس پژوهشی با عنوان «رابطه، رکود اقتصادی و بازیابی»، زوجها در دوران بحران اقتصادی ۸ بار بیشتر از مواقع عادی ازهم جدا میشوند.
از دست دادن کار بر میل جنسی مردان هم اثر می گذارد. اگر پیش از آن قوی بوده باشند ممکن است دچار مشکلات جنسی شوند. برخی از آنها وقتی زن شان از آنها بیشتر پول در میآورد احساس میکنند مردانگیشان را از دست دادهاند. اینکه در یک دنیایی که دیگر سنتی نیست یک مرد سنتی باشی، خیلی دشوار است.
با وجود همه اینها، مردان طبقه کارگر تغییراتی کردهاند. حالا آنها در مقایسه با پدرهایشان بیشتر ممکن است پوشک بچه را عوض کنند یا در حال تماشای فوتبال، اتو کنند. البته آنها به همان سرعتی که دنیا تغییر کرده عوض نشدهاند و تغییرات دنیا هم تمام نشده است.
واقعیت این است که مشاغلی که تنها نیاز به عضله داشتند دیگر برنخواهند گشت. بنابراین مردها باید مغزشان را به کار بیندازند. بسیاری از کشورها در حال تجربه روشهایی هستند که مدارس را برای پسرها جذابتر کند. پیشنهاد شده که کتابهایی به آنها داده شود که بیشتر دوست دارند و زنگ تفریحهایشان هم بیشتر شود. همه اینها مفید است و به علاوه باید معلم ها هم به دانشآموزان پسر بیشتر توجه نشان دهند و تعداد معلمهای مرد هم بیشتر شود.
وجود معلم مرد تنها باعث وسعت تجربه بچهها نمیشود بلکه الگوهایی هم برای مردان میسازد تا کاری منظمتر و با قاعدهتر را انجام دهند. پسرها باید یاد بگیرند که زندگی آنها شبیه ستارگان فوتبال نخواهد بود. باید بدانند که رفتار خوب و مناسب در کارهای خدماتی ضروری است.
بدیهی است که در سالهای پیش رو همچنان درآمد زنان از مردان بیشتر خواهد بود ومردان باید کارهای بیشتری در خانه انجام دهند. بیشتر کار کردن در خانه باعث میشود که احساس بهتری داشته باشند. اینکه مردان نسبت به زنان درآمدشان کمتر و کمتر شود، واقعیتی است که دیگر نمیتوان آن را کتمان کرد. برای ایجاد تعادل آنها باید در خانه بیشتر فعال شوند. زمانی که زنان و مردان در شرایط برابرتری زندگی کنند به بچههایشان هم نزدیکتر خواهند شد.
منبع: اکونومیست
مفید و آموزنده بود. سپاسگذارم.
و می خواهم نکته ای را هم تذکر دهم; یکی از آسیبهای ژورنالیسم امروز (که مخصوصا
گفتمانهای چپ و همچنین فمینیستی در ایجادش مقصر بوده اند) آن است که چنان
درگیر بازی با درصدها است که اساسا مفهوم را از یاد میبرد.مغالطات تفسیر آمار را
شاید بتوان گمراه کننده ترین مغالطات دانست.شاید بتوان گفت رسانه های عمومی
اصلا جای ارائه آمار نیست چون عموم مردم درک درستی ندارند که از درصد فلان
چیز چه نتیجه ای میتوان گرفت, بلکه چه نتیجه ای نمیتوان گرفت, آن نتیجه چقدر
اهمیت دارد, این اهمیت در چه سطحی از انتزاع قرار می گیرد و …
در اوایل مقاله یک جمله کلیدی بود « …اما حالا کاری که قبلا به ۱۰۰ نفر نیرو نیاز
داشت، با ده نفر راه می افتد».این ربطی به فمینیسم ندارد.مربوط به روند تمدن است.
تمدن بشری دارد پوست می اندازد.اتوماسیون هر روز شمار بیشتری از مردم را
بیکار خواهد کرد.در آینده نزدیک حتی بسیاری کارهای فکری هم به هوش مصنوعی
سپرده خواهد شد .ما هم بهتر است معیارهای ارزشگذاری خود را با این روند بازتعریف
کنیم از جمله معنی “کار کردن” را.
شاد و پیروز باشید.
Sam / 27 June 2015