مسائل و مشکلات کشورهای مسلمان گروه‌هایی را به این باور رسانده که اسلام اصلاح ناپذیر بوده و ذاتاً دارای مشکل است. فضای اسلام هراسی بدان حد است که مایکل کوک و پاتریشیا کرون- اساتید موسسه مطالعات پیشرفته پرینستون- در کتاب هاجریسم: به وجود آمدن جهان اسلام با این نتیجه گیری درباره اسلام و مسلمانان به بحث خود پایان داده‌اند:

“در اسلام معادلی برای پتانسیل‌هایی که در یهودیت به سکولاریزه شدن از نوع مارکسیستی آن و در مسیحیت پروتستانی به سکولاریزه شدن از نوع فرویدی آن انجامید، وجود ندارد. تنها صورت واروی جدیت عبوس اسلامی هرهر خندیدن زن‌های مسلمان است. اما این عکس‌العمل واقعیت محسوسی دارد و در زندگی معمولی مردان معنی‌دار است. نظام جمعی جامعه اسلامی مدتها قبل فرو ریخت. اما تسخیر حیات خانوادگی از سوی کنیزان به گستردگی تسخیر حیات جمعی از سوی مملوکین نبود. بدین ترتیب حرمتی که از حیطه عمومی رخت بر بسته بود در حیطه خصوصی پناه یافت:‌ مسجد مسلمین از فراسوی صحرا‌ها به سوی مکه جهت گرفته اما خانه هر مسلمان قبله‌ای دارد و خود قبله‌گاه اوست. شاید این آخرین بازمانده فتوحات مسلمانان است که بتوانند لااقل در خانه خود امن و امان باشند” (صص، ۱۴۸- ۱۴۷).

ما در مقاله “اسلام سکولار پادزهر تروریسم اسلام گرا” نشان دادیم که مدعای این دو درباره ظرفیت اسلام برای سکولاریسم باطل بوده و اسلام با سکولاریسم سازگار است. فروکاستن اسلام به عبوسی و هرهرخندیدن زنان نیز از نظر معرفتی ناموجه و از نظر اخلاقی ناروا است.

IslamicText_Question

مدعای اصلاح ناپذیری اسلام به دلایل زیر کاذب است:

الف- اصلاح ناپذیری پیشینی (a-priori) : هیچ نوع استدلال پیشینی‌ای وجود ندارد که اصلاح‌ناپذیری اسلام را اثبات کند. تنها راه این است که ادعا شود اسلام دارای ذات (essence) ثابت تغییر ناپذیر است. اما این ادعا باطل است. برای این که هیچ دین و ایدئولوژی‌ای دارای ذات- به معنای ارسطویی- نیست.

ب- اصلاح‌ناپذیری پسینی (a postiori ) : نگاه پسینی، یعنی نگاه تاریخی /تجربی نشان می‌دهد که کلیه ادیان در طول تاریخ تغییر کرده و خواهند کرد. نباید فراموش کرد که انسان‌ها معماران جهان اجتماعی هستند و همه چیز این جهان- پول، خانواده، نژاد، ملت، کشور، زیبایی، و…- توسط انسان ساخته می‌شود. از منظر جامعه شناختی، کلیه ادیان برساخته‌های اجتماعی هستند که متناسب و متأثر از تحولات اجتماعی، اصلاح شده و تحول می‌یابند.

معتقدان به اصلاح ناپذیری اسلام، احتمالاً فرامین یا احکامی را شرط کافی (sufficient condition) یا حداقل شرط لازم (necessary condition) اسلام و مسلمانی قلمداد کرده و ادعا می‌کنند که بدون آن فرمان یا حکم، اسلام دیگر اسلام نخواهد بود. نوشتار کنونی با استناد به مهم‌ترین احکام فقهی و اخلاقی قرآن نشان خواهد داد که این مدعا هم کاذب است.

حتی اگر فرض کنیم که: الف- تمامی فیلسوفان واژه‌های نوع طبیعی (natural kind terms)- کوه، سنگ، دریا، و…- را دارای ذات می‌دانند. ب- تعیین ذات امری پسینی است. پ- در مفاهیم برساخته‌ اجتماع (Socially-Constructed Concepts) نیز باید ذات گرایی حداقلی (minimal essentialism) را پذیرفت. در این صورت نیز تمامی خصایص پدیده (شامل مفاهیم)، عرضی (accidental) به شمار رفته و تحولی کاملاً رادیکال را از سر می‌گذرانند.

چه کسی می‌تواند ادعا کند که احکام فقهی اجتماعی- که ۹۹ درصد آنها برساخته عقلای پیش از اسلام‌اند که با اصلاحاتی توسط پیامبر اسلام تأیید شده اند- ذاتی (essential) اسلامند؟ حتی مطابق ذات گرایی حداقلی تنها ویژگی ذاتی پدیده آن است که آن چیز خودش باشد (self- identity). وقتی حضرت محمد به پیامبری مبعوث شد، برساخته شدن اسلام آغاز گردید. هیچ یک از این احکام در دوران مکه وجود نداشت. پس از هجرت به مدینه، احکام برساخته دیگران رفته رفته مورد تأیید قرار گرفت تا زندگی جمعی مردم در چارچوب عرف عقلای زمان خودشان تابع نظمی قرار گیرد.

کل زبان- از جمله مفاهیم ذات و عرض- برساخته انسان‌ها هستند.البته برساخته شدن این گونه مفاهیم با محدودیت‌های منطقی و متافیزیکی روبرو است.ولی افرادی چون نلسون گودمن، ریچارد رورتی، دان کیوپیت، و…کل جهان اجتماعی را مخلوق زبان به شمار می‌آورند. جامعه شناسان ساخته شدن و تحول کلیه نهادهای اجتماعی- از جمله دین- را تبیین می‌کنند.

ادیان ابراهیمی

حضرت محمد بارها اسلام را به عنوان ادامه سنت یهودی و مسیحی مطرح کرده است. فقط به ۳ مورد بنگرید:

“این کتاب را که همخوان با کتب آسمانی پیشین است به درستی بر تو نازل کرد و تورات و انجیل را پیشتر فرستاد” (آل عمران، ۳).

“و به دنبال ایشان عیسی بن مریم را فرستادیم که گواه دهنده بر [حقانیت] تورات بود که پیشاپیش او بود، و به او انجیل دادیم که در آن نوری هست و همخوان با تورات است که پیشاپیش آن[نازل شده] است؛ و راهنما و پندآموز پارسایان است” (مائده، ۴۶).

“بگو به خداوند و آنچه بر ما و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل شده و آنچه به موسی و عيسی و آنچه به پيامبران از سوی پروردگارشان داده شده، ايمان آورديم، و بين هيچ يک از آنان فرق نمی‌گذاريم و ما فرمانبردار او هستيم” (بقره، ۱۳۶).

حدود ۹۹ درصد احکام فقهی اجتماعی اسلام متعلق به دین یهود یا برساخته عقلای پیش از اسلام در جزیرة العرب هستند که با اندکی اصلاح توسط پیامبر اسلام “امضا” و تأیید شده‌اند. به سه مورد زیر بنگرید:

قصاص یکی از احکام تورات بود که قرآن در آیه ۴۵ سوره مائده به صراحت می‌گوید که به بنی اسرائیل چنین حکم کرد. این حکم با اندکی اصلاح- یعنی دعوت به بخشش قاتل و مجرم- از دین یهود وارد اسلام شد (بقره، ۱۷۸).

ارتداد در تورات مجازات شدید دنیوی دارد. این حکم توراتی وارد قرآن شد، اما مجازات دنیوی اش لغو گردید.

سنگسار مجازات دیگر تورات است که در مورد جرائم و گناهان بسیاری تعیین شده است، اما پیامبر اسلام آن را وارد قرآن نکرد.

فقیهان مجازات سنگسار را از سنت یهودی وام گرفته و فقط آن درباره زنای زنان و مردان دارای همسر به کار می‌برند. اما این مجازات قرآنی نیست. قرآن ابتدأ در مدینه می‌گوید:

“و از زنان شما کسانی که مرتکب ناشایستی [زنا] می‌شوند، باید بر آنان چهار شاهد از خود بگیرید، آن گاه اگر شهادت دادند، آنان را در خانه‌ها محبوس نگه دارید، تا مرگ فراگیردشان، یا خداوند راهی برایشان مقرر کند. و کسانی را که مرتکب آن [زنا] شوند، برنجانید، آن گاه اگر توبه کردند و به صلاح آمدند، از آنان دست بردارید که خداوند توبه پذیر مهربان است.” (نسأ، ۱۶-۱۵)

قرآن مجازاتی موقتی تعیین کرده و وعده می‌دهد که در آینده راهی آسان در پیش پای این گونه گناهکاران قرار خواهد داد. تنها آیه‌ای که بعداً در این مورد نازل شده، آیه زیر است:

“زن و مرد زناکار را به هر یک از آنان یکصد تازیانه بزنید، و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، در دین الهی، در حق آنان دچار ترحم نشوید، و گروهی از مومنان، در صحنه عذاب کشیدن آنان حاضر باشند.” (نور، ۲)

بدین ترتیب، حکم قبلی با حکم جدید نسخ (Abrogation) شده و دومی (یکصد تازیانه) جایگزین اولی (حبس ابد در خانه) شده است. دلیل دیگری که این مدعا را تأیید می‌کند، آیه زیر است:

“مرد زانی نباید جز با زن زانی یا زن مشرک ازدواج کند، همچنین با زن زانی نباید جز مرد زانی یا زن مشرک ازدواج کند؛ و این کار بر مومنان حرام گردیده است.” (نور، ۳)

اگر مجازات زناکاران سنگسار بود، دیگر فرصتی برای ازدواج آنان با یکدیگر باقی نمی‌ماند.

محکم‌ترین حکم فقهی قرآن

ربا یکی از احکام امضایی قرآن است که از دین یهود وارد اسلام شده است. در کتاب مقدس در این مورد آمده است :

“اگر به یکی از افراد قوم خود که محتاج باشد، پول قرض دادی، مثل یک رباخوار رفتار نکن و از او سود نگیر.” (خروج، باب ۲۲، آیه ۲۵)

“از او هیچ سود نگیر، بلکه از خدای خود بترس و بگذار برادرت با تو زندگی کند. برای پولی که به او قرض می‌دهی سود نگیر و بدون منفعت به او خوراک بفروش.” (لاویان، باب ۲۵، آیات ۳۷- ۳۶)

به گزارش تورات، گروهی از یهودیان این حکم را رعایت نمی‌کردند و به همین دلیل به شدت مورد توبیخ قرار گرفته‌اند. آنان حتی یهودیان فقیر را خرید و فروش می‌کردند و در برابر قرض، ربا می‌گرفتند (نحمیا، باب ۵، آیات ۸-۱). سپس پیامبرشان آنها را مذمت کرده و می‌گوید:

“در ادامه حرف‌هایم گفتم:”کاری که شما می‌کنید خوب نیست! مگر از خدا نمی‌ترسید؟ چرا می‌خواهید کاری کنید که دشمنانمان ما را مسخره کنند. من و برادران و افرادم به برادران یهودی، بدون سود پول و غله قرض می‌دهیم. از شما هم می‌خواهم از رباخواری دست بردارید. مزرعه‌ها، تاکستان‌ها، باغ‌های زیتون و خانه هایشان را و نیز سودی را که از ایشان گرفته اید همین امروز پس بدهید.” (نحمیا، باب ۵، آیات ۱۱- ۹)

قرآن تأکید دارد که: الف: این یکی از احکام دین یهود بوده است. ب- با این که خداوند رباخواری را بر آنها نهی کرده بود، اما ربا می‌گرفتند. (نسأ، ۱۶۱)

بدین ترتیب، حرام بودن ربا، یکی از احکام “امضایی” قرآن است که از دین یهود وارد دین اسلام شده و ۸ آیه درباره آن دارد. قرآن مذمت رباگیری را به نهایت رساند و گفت: “ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر به واقع مومنید، از خداوند پروا کنید و بازمانده ربا را رها کنید. و اگر نکردید بدانید که به جنگ با خدا و رسولش برخاسته اید، و اگر توبه کنید، سرمایه‌های شما از آن شماست، نه ستم می‌کنید و نه بر شما ستم می‌رود.” (بقره، ۲۷۹- ۲۷۸)

هیچ یک از فرامین و احکام فقهی قرآن در این منزلت قرار ندارد. ربا گرفتن به منزله جنگی بزرگ، ریشه دار و آشتی ناپذیر با خدا و حضرت محمد است.

حرمت رباخواری به حدی است که فقها برای رباخواری مجازات اعدام در نظر گرفته‌اند. حکمی با این درجه از اهمیت، توسط مسلمانان به سرعت حل شد. چرا؟

ساده‌ترین راه تحلیل مارکسیستی موضوع است. مارکس در پیش گفتار درآمدی بر نقد اقتصاد سیاسی نوشت که با تغییر زیربنا (base)‌ی اقتصادی (“روابط تولید” یا “نیروهای تولید”)، کل روبنا (superstructure)‌ی عظیم حقوقی، سیاسی، مذهبی، زیبایی شناسانه یا فلسفی- خلاصه ایدئولوژیکی- نیز دیر یا زود دگرگون می‌شود.

در واقع، هرگاه حکمی اخلاقی یا حقوقی با حیات جمعی آدمیان در تعارض قرار گیرد، آن حکم به طور طبیعی یا ملغی خواهد شد (مانند برده داری و نژادپرستی) و یا خود را با تحولات جدید سازگار خواهد کرد (مانند تحولات مربوط به حقوق زنان متأثر از جنبش فمینیستی). به تعبیر دیگر، رشد معرفتی و اجتماعی انسان ها، فرامین و احکام حقوقی را تغییر خواهند داد.

فقهای مسلمان از همان آغاز با “حیله‌های شرعی” این مسئله را حل کرده و راه ربا دادن و گرفتن را گشودند. در دوره قاجار، از روسیه و بریتانیا قرض ربوی گرفته و در داخل ایران با سود بیشتری دوباره از همان پول‌ها استفاده ربوی می‌کردند. اینک بانک‌های همه کشورهای اسلامی- از جمله جمهوری اسلامی- به سپرده گذاران سود داده و از وام گیرندگان بهره می‌گیرند. بهره‌های بانکی جمهوری اسلامی چندین برابر بهره‌های بانکی بزرگترین نماد اقتصاد سرمایه داری- آمریکا- است.

بدترین رذیلت اخلاقی قرآن

به حکم اخلاقی مهمی در قرآن بنگرید. قرآن می‌گوید که پیروان حضرت محمد کسانی هستند که “رُحَمَاء بَیْنَهُمْ : با خودشان مهربانند” (فتح، ۲۹). براین اساس، از هرگونه سوء ظن و بدگویی نسبت به مومنان باید خود داری کرد. قرآن این رذیلت اخلاقی را بسیار بزرگ به شمار آورده و گفته همانند خوردن گوشت برادر مرده تان است :

“ای مومنان از بسیاری از گمان‌ها پرهیز کنید، چرا که بعضی از گمان‌ها گناه است، و [در کار دیگران] تجسس مکنید؛ و بعضی از شما از بعضی دیگر غیبت نکند؛ آیا هیچ کدام شما خوش دارد که گوشت برادر مرده‌اش را بخورد، که از آن تنفر دارید؛ و از خداوند پروا کنید که بی‌گمان خداوند توبه پذیر مهربان است” (حجرات، ۱۲).

این فرمان اخلاقی مهم متعلق به دوران ماقبل “دولت- ملت” است. یعنی دوران امت و کامیونتی. پس از این که دولت ملی تشکیل شد و مسلمان‌ها در کشورهای گوناگون با مرزهای معین قرار گرفتند، آنها به رقبای یکدیگر تبدیل شدند. دولت‌های صفوی و عثمانی سال‌ها با یکدیگر جنگیدند و تعداد زیادی مسلمان را به کشتن دادند. در جنگ ۸ ساله عراق و ایران نیز چند صد هزار مسلمان یکدیگر را کشتند.

از سوی دیگر، تشکیل دولت ملی، رقابت سیاسی احزاب برای کسب قدرت سیاسی، بدگویی از مسلمانان اعضای احزاب را به ضرورتی سیاسی- و شاید هم اخلاقی- تبدیل کرد. تبلیغات و دروغ گویی علیه حزب رقیب، رکن اساسی مبارزه سیاسی حتی در پیشرفته‌ترین دموکراسی- از جمله آمریکا- است (سناتور مک کین در رقابت‌های ریاست جمهوری سال ۲۰۰۸ تهدید کرد که فیلمی را افشا می‌کند که اوباما با یک تروریست فلسطینی در حال غذا خوردن است).

مسلمان‌ها به این فرمان اخلاقی قرآن عمل نمی‌کنند. دولت‌های به اصطلاح اسلامی، قوی‌ترین سازمان‌های جاسوسی را تشکیل داده و در خصوصی‌ترین زوایای زندگی شهروندانشان- مانند دولت آمریکا به بهانه امنیت ملی– جاسوسی می‌کنند.

این نمونه هم به خوبی نشان می‌دهد که توسعه اجتماعی و پروسه مدرنیزاسیون، پیچ و تاب عظیمی در فرامین اخلاقی و احکام فقهی افکنده است.

شاعران مسلمان نقض کننده حکم قرآن

سبک ادبی و شاعرانه آیات قرآن موجب می‌شد تا مشرکان محمد را شاعر بنامند. خدای قرآن مسیر نبوت را از مسیر شعر جدا ساخت و گفت:

“و ما به او[پیامبر] شعر نیاموخته ایم، و سزوار او[هم] نیست؛ این جز اندرز و قرآن مبین نیست” (یس، ۶۹).

فرایند تفکیک با حکم کلی مذمت شعر و شاعری- با یک استثنأ– تداوم یافت: “و شاعران را گمراهان پیروی می‌کنند. آیا نمی‌نگری که ایشان در هر وادی سرگشته‌اند. و ایشان چیزهایی می‌گویند که خود انجام نمی‌دهند. مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند و خداوند را بسیار یاد می‌کنند.” (شعرأ، ۲۲۷- ۲۲۴)

اولاً: استثنای حکم کلی نمی‌تواند آن قدر زیاد شود که حکم را از کلیت بیندازد. قرآن نیز جز موارد استثنایی شعر را نپذیرفته است. ثانیاً: مورد استثنایی هم درباره افرادی است که نه تنها ابتدأ ایمان و عمل صالح خودشان را احراز کرده اند، بلکه خداوند را هم بسیار یاد می‌کنند.

اما شعر در جهان اسلام به سرعت رشد کرد و شاعران مسلمان نه تنها امر استثنایی را به قاعده و فرهنگ بزرگی تبدیل کردند، بلکه بسیاری از آنان که شعرهایشان بسیار جا افتاده و خوانده می‌شود، اساساً فاقد اوصاف قرآنی مشتثنأ – یعنی ایمان و عمل صالح و بسیار یادکننده خداوند- هستند. بدین ترتیب مسلمانان استثنأ را به قاعده تبدیل کرده و نگاه منفی به شعر را به نگاه کاملاً مثبت تغییر داده و نمونه دیگری از اصلاح پذیری را به نمایش گذاردند. البته اینک جز نوادری از مسلمانها، کسی شعر و شاعری را با قرآن در تعارض نمی‌یابد.

اصلاح جدید

اسلام در طول تاریخ متناسب با تحولات اجتماعی تغییر کرده و باز هم تغییر خواهد کرد. خشونت‌های گروه‌های تروریستی مسلمان از یک سو، و اسلام هراسی بنیادها و رسانه‌های غربی و برخی غربیان (۱ و ۲ ) از دیگر سو، موجب شده تا بسیاری از علمای مسلمان در کشورهای مختلف بگویند که اسلام دین خشونت نیست. کنش‌های دو نیروی افراطی تروریسم اسلام‌گرا و “صنعت اسلام هراسی” به جنبش خشونت زدایی از اسلام سرعت خواهد بخشید و نمونه دیگری از اصلاح‌پذیری اسلام را به نمایش خواهد گذارد و صدای قرآن رحمت را بلند خواهد کرد. (رجوع شود به مقاله “صدای قرآن: وحشت یا رحمت؟ “)

قرآن خنثی و بی طرف نیست. متنی چند صدایی است. سنت گرایان، بنیادگرایان/سلفی‌ها و تجددگرایان صداهای متفاوت و متعارضی از آن بلند کرده و “اسلام‌ها”ی گوناگون را ساخته‌اند. همه اسلام‌ها موجه نبوده و نیستند و هر یک از آنها باید نشان دهد که دارای اعتبار هرمنیوتیکی هستند.

نسخه انگلیسی مقاله:

منتشر شده در هافینگتون پست ۱۱ فوریه ۲۰۱۵

از همین نویسنده

Ganji