کشته شدن جمشید دانایی‌فر از نیروهای انتظامی حافظ مرز در سیستان توسط گروه جیش‌العدل بار دیگر مشکلات  امنیتی و پیامدهای مخرب تروریسم را برجسته ساخت. این اتفاق تلخ که در آغاز سال نو وجدان جامعه را جریحه‌دار کرد، ابعاد مختلفی دارد که کنکاش و بررسی آنها ضرورت دارد.

جیش العدل مرزبانان ایرانی
گروهبان دانایی‌فر نفر دوم از سمت چپ با چشم بسته

این اقدام زنگ خطری است تا دریافته شود تداوم این برخوردها و بن‌بست حکومت در حل معضلات می‌تواند ناآرامی‌ها را توسعه دهد و منجر به گسترش اشکال ناموجه خشونت در سیستان و بلوچستان و دیگر نقاط مرزی کشور شود.

نکته مهم این است که قتل دانایی‌فر مرزبان وابسته به نیروی انتظامی را نباید به عنوان یک پدیده جداگانه تفسیر کرد، بلکه باید آن را در متن و بستر کشمکش‌های دیرینه بین جمهوری اسلامی و مخالفان در سیستان و بلوچستان بررسی کرد.

نگاهی به بسترهای مروج  تروریسم  در سیستان و بلوچستان

تروریسم مصیبت و بلای جدید در منطقه محروم سیستان و بلوچستان است. اما این منطقه در تاریخ معاصر فراز و نشیب‌های زیادی داشته است. سنت مبارزه مسلحانه درآنجا ریشه‌دار است و چهره‌های اسطوره‌ای مانند «دادشاه» را دارد. در تاریخ جدید ایران و ملت سازی نوین، مسئله بلوچ‌ها و نیروهای محلی سیستان به مانند دیگر قومیت‌ها حل نشد. همچنین تغییرات اقلیمی و سیاسی نیز به وخامت معیشتی و از بین رفتن منابع آبی  و زیر ساخت‌های تولیدی انجامید.

در این معادله جیش‌العدل سزاوار تقبیح است، اما در کنار آن دستانی نیز که با بستن فضاها و دریچه‌های عقلانیت و تدبیر زمینه را برای گسترش افراط و خشونت مهیا می‌کنند، در خور محکومیت هستند.

در سالیان گذشته سخت‌گیری بر اقلیت‌های سنی و به‌خصوص ایجاد محدودیت در انجام اعمال آزادی مذهبی ساکنان منطقه که اکثر سنی هستند، برخورد اقتدارگرایانه با مطالبات قومیتی و پلیسی کردن فضا برای مهار خشونت‌ تروریست‌ها، وضعیت استان سیستان و بلوچستان را بحرانی کرده است.

این بحران علی‌رغم اقدامات تنبیهی حکومت چون زندان، اعدام‌های فله‌ای و شکنجه و محرومیت به تدریج گسترش یافته است. مجازات فراقضائی و کشتن گروگان از مصادیق خشونت ناموجه و کنش غیراخلاقی است. اما معضل اصلی در چرخه معیوب خشونت است که راه را برای میدان یافتن اندیشه‌ها و رویکردهای افراطی مساعد می‌سازد که اخلاق و موازین انسانی را قیود عمل سیاسی و اجتماعی خود قرار نمی‌دهند. در شرایطی که مردم بلوچ در زیر سرکوب قرار دارند و حقوق شهروندی آنها رعایت نمی‌شود ، طبیعی است آنها از روش‌های قانونی و مسالمت‌آمیز ناامید شده و نسبت به اقدامات گروه‌های افراطی و خشونت‌طلب بی‌تفاوت می‌شوند. این فضا به فعالیت‌های تروریستی عمق استراتژیک می‌بخشد.

از این رو جیش‌العدل در اعلاميه خود «اعدام جمشيد دانايی‌فر» را «در راستای برچيدن ظلم بپاخاسته» و «واکنشی به کنش‌های رژيم» و آنچه که «جنايات در حق فرزندان اهل سنت» عنوان کرد.

حکومت در سال‌های گذشته بعد از فعال شدن گروه‌های تندرو در بین مخالفان، چاره راه را در گسترش خشونت دولتی دید. اما این راهبرد فضا را بدتر کرده و منجربه رشد خشونت شده است. دولت روحانی نیز در ۷ ماه اول فعالیت خود نتوانسته است وضعیت را در استان‌های قومیت‌نشین و از جمله سیستان و بلوچستان تغییر دهد و در به پاشنه سابق می‌چرخد.

نظام حتی در ماجرای گروگانگیری نیز از الگوی اقتدار‌گرایی دست بر نداشت و حاضر نشد  برای حفظ جان ماموران بی‌گناه که به اقتضاء شغلی به حراست از مرزهای جنوب شرقی کشور می پرداختند، انعطاف به خرج دهد و از طریق میانجیگری دولت پاکستان مسئله را با مبادله اسیر حل کند یا حداقل چشم‌انداز امیدوارکننده‌ای برای کاهش تنش ترسیم کند.

جیش‌العدل مدعی است علی نارویی از زندانیان این گروه توسط حکومت کشته شده است. مقامات قضائی و امنیتی اعدام وی را تایید نکردند اما علی اوسط هاشمی استاندار اصلاح‌طلب سیستان  وبلوچستان در دهم اسفند ۱۳۹۲ گفت: «يکی از اعضای جيش‌العدل در حال گذراندن دوران محکوميتش، بيمار شده و با اينکه تحت درمان بوده فوت کرده است.»

مقامات ایرانی حتی برای حفظ جان ماموران بی‌گناه که به اقتضاء شغلی به حراست از مرزهای جنوب شرقی کشور می‌پرداختند، حاضر به انعطاف نشدند تا با میانجیگری دولت پاکستان مسئله را با مبادله اسیر حل کند.

بدین ترتیب احتمال دارد ادعای جیش‌العدل درست باشد. در این صورت اقدام حکومت خالی از تدبیر و عقلانیت بوده و عملا این گروه را تشویق کرده تا گروگان‌ها را بکشد. انتقام‌گیری و کشتار مخالفان بلوچ و سنی برای مهار گروه‌های افراطی راهبرد ناکامی بوده و همچنین مشابه عملکرد گروه جیش العدل با اخلاق و موازین انسانی تعارض دارد.

در این معادله جیش‌العدل سزاوار تقبیح است، اما در کنار آن عواملی نیز که با بستن فضاها و دریچه های عقلانیت و تدبیر، زمینه برای گسترش افراط و خشونت را مهیا می‌نمایند، در خور محکومیت هستند.

راه‌حل درست از پایان یافتن برخورد اقتدارگرایانه حکومت که مخرب‌ترین نوع خشونت است شروع می‌شود تا با توجه به خواسته های مشروع مردم محروم سیستان و بلوچستان فضا برای امنیت، آرامش پایدار و مبتنی بر استیفای حقوق انسان‌ها مساعد گردد. در چنین فضایی عرصه بر تندروها تنگ می‌شود و با اقتدار و حمایت فراگیر خود مردم منطقه می‌توان تحرکات آنها را خنثی کرد و عدالت را در باره آن‌ها اجرا کرد.

مهم‌ترین ابزار بازدارنده در برابر حرکت‌های تروریستی، مخالفت و انزجار جامعه مخاطب تروریست‌ها از اقدامات آن‌ها است. وقتی مردم سیستان و بلوچستان از وضعیت خود راضی بوده و اهتمام مرکزنشینان به مسائل  خود را باور کنند و فضا برای زیست انسانی آنها در فرایندی تدریجی مساعد شود، آنگاه مخالفت آنها با اقدامات تروریستی و خشونت‌های ناموجه مانند اسیرکشی صورت گرفته را بسیار هزینه‌دار می‌کند. در این میان همراهی نیروهای جامعه مدنی ایران و نیروهای دموکراسی‌خواه در دفاع از حقوق مردم بلوچ  و ایرانیان سنی اهمیت فراوان دارد تا این تصور در منطقه بوجود نیاید که خون فارس رنگین‌تر از بلوچ است.

مشکلات نگاه سخت‌افزاری و بسیط به امنیت

این اتفاق فرصتی دیگر برای تامل پیرامون تلقی مناسب از امنیت است.  امنیت، مقوله متمایزی است، اما به خودی خود و مستقل از ارزش‌های دیگر چون آزادی و کرامت انسانی و رفاه فاقد ارزش نیست. بنابراین مکاتبی از امنیت در خور توجه هستند که ایجاد آرامش و بازدارندگی در برابر ناآرامی‌ها  وتهاجم‌ها را همراه با رعایت حقوق بنیادی انسان‌ها در نظر می‌گیرد.

در اصل بنیاد امنیت رضایت شهروندان و اعتماد آنها به مشروعیت صاحبان قدرت است. در این صورت است که پلیس توانایی لازم برای برقراری امنیت را پیدا کرده و به طور نسبی از مصونیت بیشتری برای حفاظت در برابر تهاجم نیروهای اخلال‌گر برخوردار می‌شود. الگوهایی که بر جنبه سخت‌افزاری امنیت تاکید می‌کنند، فاقد ظرفیت لازم برای برقراری امنیت پایدار هستند.

همراهی نیروهای جامعه مدنی ایران و نیروهای دموکراسی‌خواه در دفاع از حقوق مردم بلوچ و ایرانیان سنی اهمیت کلیدی دارد تا این تصور در منطقه بوجود نیاید که خون فارس رنگین‌تر از بلوچ است.

آسیب‌پذیری جمهوری اسلامی

علی‌رغم ادعاهای گسترده‌ای که مقامات امنیتی و نظامی حکومت طرح کرده و می‌کنند، توان امنیتی حکومت آسیب‌پذیر است. تکرار  انفجارها، ترورها و گروگان‌گیری در سیستان و بلوچستان، ناتوانی حکومت در حفظ نیروهای انتظامی، سیاسی، قضائی و امنیتی را نشان می‌دهد. افرادی چون قاسم سلیمانی باید پاسخ دهند که اقتدار منطقه‌ای آنان چگونه است که یک گروه کوچک می‌تواند فضا را در مرزهای شرقی ایران ناامن کند.

 گسترش این وضعیت و بخصوص با توجه به  مداخله‌های حکومت در سوریه می‌تواند سرمایه‌گذاری مشابه از سوی رقبای منطقه‌ای حکومت را توسعه دهد. هشدار قائم مقام وزارت کشور به دولت پاکستان سرنخی را آشکار می‌سازد که دستگیری ریگی نیز محصول همکاری پنهان ایران و پاکستان بوده است.

ناکامی دولت روحانی

دولت روحانی در پیگیری حل مشکل مرزبان‌های گروگان‌گرفته شده ایرانی با ناکامی مواجه شد. مقامات دولتی و بخصوص وزارت کشور در ظاهر رویکرد متفاوتی با نیروهای امنیتی و نیروی انتظامی نداشتند. آن‌ها تلاش نکردند تا سیاست متفاوتی را در پیش بگیرند. در عین حال این قضیه می‌تواند متاثر از این باشد که آن‌ها نقشی در این پرونده نداشته‌اند و یا مسیر موازی را دنبال می‌کرده اما به موفقیت نرسیده‌اند. در هر صورت ناکامی دولت روحانی می‌تواند تبعات منفی قابل ملاحظه‌ای برای روحانی در استان‌های قومیت‌نشین داشته باشد. عبور دولت روحانی از وعده‌هایی که به ساکنان مناطق قومیت‌نشین در ایام انتخابات داده شد وی را در معرض ریسک ریزش یک چهارم رای هایش قرار می‌دهد.

در مجموع کشته شدن دانایی‌فر هشداری جدی است که تبعات  ویپامدهای مخرب آن باید جدی گرفته شود . گروه جیش‌العدل مرتکب قتل انسانی بی‌گناه  شده است و باید عدالت درباره آن‌ها اجرا شود. اما  نسبت به مسئولیت حکومت در اهمال، بی‌تدبیری و تحریک و زمینه‌سازی برای خشونت نیز نباید بی‌تفاوتی پیشه کرد.

حل مشکل ترور، گروگانگیری و ناامنی در سیستان و بلوچستان نیازمند برخورد جامع و ژرف‌بینانه با موضوع است و با بگیر و ببند و اعدام و پلیسی کردن فضا و قدرت‌نمائی حل نمی‌شود. همچنین برخورد یک بعدی، محدود کردن مشکلات به گروه‌های تروریستی و حامیان آن‌ها و بی‌توجهی به سرکوب مردم سیستان و بلوچستان و مشکلات متعدد آن‌ها نیز کارساز نیست.