شمار زیادی از آمریکاییها لغت “سوسیالیسم” را که میشنوند، به نبرد طبقاتی میاندیشند؛ به کمونیسم و انقلاب.
در انتخابات اخیر ریاست جمهوری در آمریکا، مخالفان باراک اوباما سعی میکردند به او برچسب “سوسیالیست” بزنند. بر همین اساس، جالب است که چند هفته پیش خانم کشاما ساوانت (Kshama Sawant) از “سوسیالیستهای آلترناتیو، به عنوان عضو شورای سیاتل، از شهرهای ایالت واشنگتن انتخاب شد.
برنامه انتخاباتی رادیکال
خانم ساوانت که ۴۱ ساله و در هند به دنیا آمده، حدود سه سال است که تابعیت آمریکا را گرفته است.
او زاده شهر بمبئی است. در همانجا نیز در رشته علوم کامپیوتر تحصیل کرده است. پس از تحصیل، با همسرش به آمریکا مهاجرت میکند و در آنجا تز دکترایش را در زمینه علوم کامپیوتر مینویسد. پس از مدتی هم به واسطه همسرش که به عنوان مهندس کامپیوتر در مایکروسافت کار میکرد، به سیاتل میآید. البته امروز آن دو جدا از یکدیگر زندگی میکنند.
خانم ساوانت تا به امروز در چندین کالج، در رشته اقتصاد تدریس کرده و از سال ۲۰۱۰ نیز تابعیت آمریکایی را برای خود برگزیده است.
***
کشاما ساوانت در آن هنگام که جوانان در سرتاسر آمریکا در تب جنبش اشغال وال استریت میسوختند، از رهبران این جنبش در شهر سیاتل بود. او یک سال پیش، از شغل خود برکنار شد، زیرا با تدریس یک کتاب آموزشی برای اقتصاد خُرد مخالفت کرده بود. پس از اعتراضهای شدید دانشجویی، کالج مجبور شد در تصمیم به اخراج ساوانت تجدید نظر کند.
کشاما ساوانت، خواهان مالیات ویژه بر اموال میلیونرها، ایجاد تشکل مستقل سندیکایی برای کارگران کمدرآمد، قطع بخشودگیهای مالیاتی برای شرکتها، خدمات مجانی برای بی خانمانها و سربازان بازنشسته و معلولان شد.
شهر سیاتل با جمعیت ۶۵۰ هزار نفری خود شهری لیبرال محسوب میشود، ولی احزاب دمکرات و جمهوری خواه، در آنجا هم مثل بقیه مناطق آمریکا، معمولاً انتخابات را بین خود تقسیم میکنند. یک فرد مستقل یا فردی وابسته به حزبی غیر از دو حزب اصلیدمکرات و جمهوریخواه، با مشکلاتی زیاد میتواند خود را در مقابل سیستم حزبی مسلط به کرسی بنشاند. آخرین باری که یک سوسیالیست توانست به عنوان شهردار انتخاب شود، سال ۱۸۷۷بود. ریچارد کونلین که از سال۱۹۹۷ در شورای شهر سیاتل صاحب مقام بود، حریف سرسخت خانم ساوانت بود، ولی این استاد اقتصاد ترسی از وی به خود راه نمیداد.
ساوانت هر موضوع “مترقی”ای را که بتوان در ذهن تصور کرد، وارد برنامه خود کرد. شرح برنامهها و تبلیغات انتخاباتی وی انسان را به یاد آرزوها و آرمان های دانشجویان فعال اروپایی در دهه ۶۰ میانداخت. او خواهان مالیات ویژه بر اموال میلیونرها، ایجاد تشکل مستقل سندیکایی برای کارگران کمدرآمد (مثلاً سندیکایی برای کارکنان وب سایت آمازون و کافههای استارباکس)، قطع بخشودگیهای مالیاتی برای شرکتها، خدمات مجانی برای بی خانمانها و سربازان بازنشسته و معلولان شده بود. دیگر خواستههای وی شامل حقوق برابر برای همجنسگرایان، برچسب زدن به مواد غذایی ای که تغییرات ژنتیکی در آنها صورت گرفته است، درست کردن جادههای مخصوص دوچرخهسواری در سطح شهر، اعطای تبعیت به مهاجران بدون اجازه اقامت رسمی [مهاجرانی که در آمریکا غیرقانونی خوانده میشوند]، کلاسهای درس خلوتتر در مدارس و نیز ایجاد یک سیستم نظارت مردمی بر کار پلیس بود.
شمشیر به جای داس
توجه افکار عمومی بیشتر به این شعار انتخاباتی کشاما ساوانت جلب شد: “حداقل دستمزد: ۱۵ دلار”. در جایی که ۷,۲۵ دلار در ساعت حداقل دستمزد در سراسر آمریکاست و سیاتل هم اکنون با ۹,۱۹ دلار بالاترین حداقل دستمزد را دارد، این خواست ساوانت که به هر کارگر امکان حداقل زندگی داده شود، گوشهای شنوایی پیدا کرد.
برخی پیشنهادهای او، با توجه به اینکه اقتصاد نیز تدریس میکند، خیلی خوش خیالانه به نظر میرسد. مثلاً این پیشنهاد که کارکنان مجموعه شرکتهای چندملیتی بوینگ، مدیریت را در دست بگیرند و به جای ادوات جنگی روی ساخت اتوبوسها، قطارها و توربینهای بادی متمرکز شوند.
به عقیده ساوانت، “کارفرمایان” در تولید نقشی ندارند، چرا که بدون آنها هم کار پیش خواهد رفت. تنها کارگر است که اقتصاد را سر پا نگاه میدارد. رؤسا فقط به این صورت توانستهاند خود را در قدرت نگاه دارند که کارگران را به جان یکدیگر بیندازند.
شعارهای این زن آشتیناپذیر که کمکهای مالی از سوی شرکتهای مختلف را رد می کند، بین شهروندان با استقبال روبهرو شد. دفتر حزب او در طبقه اول یک ساختمان معمولی سه طبقه واقع در یک محله کارگری سیاتل قرار دارد. روزنامه آلترناتیو The Stranger (به معنی خارجی)، که در میان جوانان طرفداران زیادی دارد، با تمام نیرو از او حمایت کرد و در نتیجه وی توانست با اختلاف یک درصد، حریف قدرتمند خود را که ۱۶سال در شورای شهر بود، از میدان بهدر کند.
ساوانت که کارخود را از اول ژانویه شروع میکند، خود را سوسیالیست مینامد؛ ولی به نظر میآید که به کمونیسم خیلی نزدیکتر است. او میگوید در دانشگاه اصولی را که اساس اقتصاد را تشکیل میدهند، تدریس میکند؛ اما در عین حال همواره روی فرضهای سرمایهدارانهای که تئوریهای اقتصادی را تحت تاثیر قرار دادهاند، تاکید کرده است. به نظر او دانشجویان باید بیاموزند که به طور انتقادی فکر و بحث کنند. او خودش هم همین کار را میکند.
این استاد دانشگاه، حتی بعد از عضویت در شورای سیاتل نیز همانطور آشتیناپذیر باقی مانده است.
همه تقصیرها به گردن “کارفرمایان” است
کشاما ساوانت تاکید میکند که تعیین حداقل دستمزد ۱۵دلار در ساعت، برایش مهمترین هدف است. او در پاسخ به این سئوال که با چنین حقوق بالایی شرکتهای زنجیرهای شعبههای خود را به ایالات دیگر منتقل میکنند، چنین میگوید که مسئله غلط طرح شده است. چرا که وقتی کارگر مجبور باشد برای یک درآمد بخور و نمیر کار کند، اقتصاد نمیتواند عملاً به شکل بهینه رشد کند. برای اینکه از اختلاف سطح دستمزد بین بخشهای ایالتی جلوگیری شود، باید کارکنان در تمام مراکز برای حداقل دستمزد خود مبارزه کنند. علاوه بر این حقوق بیشتر میتواند قدرت خرید طبقه کارگر را افزایش دهد که طبق تئوریهای خود سرمایهداران – که البته ساوانت آنها را حتماً رد میکند – برای رشد اقتصاد مفید خواهد بود. کارکنان باید قدرت خود را به کار ببندند، چرا که بدون کارگر تولید هر محصولی متوقف میشود.
به عقیده ساوانت، “کارفرمایان” در تولید نقشی ندارند، چرا که بدون آنها هم کار پیش خواهد رفت. تنها کارگر است که اقتصاد را سر پا نگاه میدارد. رؤسا فقط به این صورت توانستهاند خود را در قدرت نگاه دارند که کارگران را به جان یکدیگر بیندازند. روشی که شرکتهای چندملیتی بوینگ اخیرا میخواست با آن کارکنانش را مجبور کند که حقوق بازنشستگی خود را داوطلبانه کم کنند، در مرز “تروریسم اقتصادی” قرار دارد.
ساوانت این سئوال را که آیا حاضر است تن به سازش دهد در وهله اول رد میکند. به نظر او کارگران دائماً تن به سازش دادهاند و نتیجه مذاکرات بر سر حقوق آنان ظرف پنج ساله گذشته همین حقوق بخور و نمیری است که الان دارند. اما احتمالاً این نمایش سازشناپذیری از طرف او نوعی تاکتیک است. وی میگوید، انسان نمیتواند هیچ نوع مذاکره بر سر تعرفه حقوقی را پیش ببرد، وقتی از اول آمادگی خود را برای سازش اعلام کند. نخست باید اعتماد به نفس کارگران تقویت شود، تنها در این صورت میتوان روی میز مذاکره برای بهترین نتیجه ممکن جنگید و در صورت لزوم حتی از سازش هم ابا نکرد.
منبع:
۸۱ دی۱۹۹۲ / ۸ جنوری ۲۰۱۴
من ۲۱ سال است در این کشور فاشیستی که امریکا نامیده می شود زندگی می نمایم . به گونه ای که من به
چشم می بینم و ۲۱سال است هوده-تجربه- اندوخته ام هر کس هر نام که میخواهد به خود به گزارد اگر او در کار کشور داری می خواهد همدستی نماید نخست باید اف-بی-ای=پلیس مخفی او را پروانه دهد – ورنه سر از تیمارستان و دیوانه خانه در خواهد اورد.یا به گونه ای ارام که اب تکان نخورد پشت کلاهش فرستاده خواد شد. من کارگزار نوشته ام می باشم.
Qudos Talash / 08 January 2014
Trackbacks