نام من پیرهن زنانه است
شیرکو بیکس ارزشهای مردسالارانه را در جای جای شعرهایش به چالش میکشد. او به لطیفترین خیال، رنج و ظلمی که به زن شده است را به تصویر میکشد. طبیعت و اشیاء را به خدمت میگیرد تا رنجی از هزاران رنج زن را بازگو کند.
باد بیجهت نیست که چنین زوزه میکشد
او فریاد زن مشرقی آشفتهمویی است
که مردی در هیبت چاقو
دنبالش میکند
شیرکو بیکس تمام نمادهای زنانگی را در اشعارش بهکار میگیرد تا به ظلم تاریخی که به زن شده اعتراض کند. روسری، النگو، گردنبند، دستبند و گوشواره در شعر شیرکو به صورتی توانمند همچون اشیایی که ناگهان جان میگیرند به سخن میآیند و هر یک به گونهای راوی تاریخ پر درد فرودستی و سرکوب میشوند. در «لباس زنانه» که اجتماع، تارو پود وجودش را از گناه و سؤالهای عریان حرام میداند، گلهمندانه از نقشهایی که جامعه به او تحمیل کرده، سخن میگوید:
شب بهخیر.
اسم من پیرهن زنانه است.
آنچه میهن، شرم دارد
بر تن خود بپوشاند، منم!
این تاریخ نرینه! این میهن سبیل
تنها یکبار مرا به تن آفتابی نپوشانید،
به تن جویباری، به تن شیشه گلابی.
آنهایی که مرا پوشیدند: جارو بودند و
دیگ بودند و سطل زباله.
آنهایی که مرا پوشیدند: بالای بلند غربت و
بالای تنهایی و عذاب بودند.
آنهایی که مرا بخشیدند
همانا سکوت و قفل و چماق و نعره چلاق و
لباس دردمند بودند.
اسم من پیرهن زنانه است
آنکه از من خبر ندارد و نالهام را نمیشنود،
گوش کیپ میهن است!
من مادینهام! من سراپا تمام
تنم از گناه و پرسش عریان حرام
به وجود آمده است!
از همان روز خلقتم،
سنگ رجم به قنداقم بسته شده است و
میهن به رویم تف میاندازد!
تاریکی» و «روشنایی» در شعر بیکس، دو سویه جدال فرهنگی و اجتماعی بین «مرد» با «زن» را در یک جامعه توسعهنیافته مشخص میکند. او خود را در حد تاریخی مردانه و بس «تیره و تار» فراز میآورد که «چراغ» و روشنایی را در «زن» کشته است:
من تاریک
در نامه دیروزت
چراغی کوچک برایم فرستاده بودی
من تاریک
روشنش که کردم
در آیینه روبرویم
خود را دیدم
که تاریخی هستم تیره و تار
از مردانی که
چراغ را در زن کشتند!
اینک دختری وطن من است
شیرکو در جغرافیای مردانه اشک و ناله را سهم زن میداند، عصیانگر میشود و قوانین اجتماع مردسالار و دینپرست را به چالش میکشد. قانون ارث، حضانت و طلاق را به تلخی نقد میکند. صدها تصویر بر باد رفته فصل زندگی زنان را در شعرهایش به نمایش در میآورد. در «دریا و آبخیز» مینویسد:
سپیدهدم بود
تنها خروسی دید
دختر عاشق روستا را
در کنج کاهدانی
چگونه سر بریدند!
این بود که او
به لانهاش برگشت
و اعتصاب کرد و پیمان بست
که دیگر سپیدهدمان نخواند!
او که سالها برای میهنش شعر سرود و از جان و زندگیاش برای وطن مایه گذاشت، اکنون از میهن نامهربان که حقوق زنان در آن پایمال میشود گلهمند است. او در مجموعه «اینک دختری وطن من است» (به کردی: ئیستا کچیک نیشتمانه) میهن و میهنپرستی را به نقد گزندهای میکشاند.
در یکی از اشعار این مجموعه چنین میسراید:
در خیابان «سهول» ایستادهام
اما قلبم در مشت بادی است
آهسته آهسته از «گویژه» میآید و
خاکستر تن زنی را با خود میآورد و
در مقابل بینی میهن
خاکستر را فوت میکند و
آنگاه میگوید:
یادگاری برای سروریت!
(«سهول» نام محلهای در شهر سلیمانیه کردستان و «گویژه» نام کوهیست در همان شهر.)
درشعری از بیکس، زن جوان زیباروی دانایی اسیر مرد پیر علیل عصا بهدستی است. بیکس درد و رنج همه زنان در هر سن و هر موقعیتی را به تصویر میکشد. تار موی پیرزنی را میبیند و از بهای آن میپرسد. از بهای جسم بیوهزن و پستانهای افتادهاش میپرسد. اما در پایان زهر تلخی به کام خواننده میریزد: آری. در این جغرافیای مردانه، تار موی سبیل مرد عشیرهای مساوی است با فریاد هزاران زن.
شیرکو، نگاه عمیقی به آزادی زن دارد و گرفتار سطحینگری نمیشود. گاهی یک تحلیل عمیق را در قالب یک شعر لطیف و زیبا بیان میکند:
هرچه در این مشرقزمین،
کوشیدم روبروی آینه،
و بر روی دو صندلی،
واژههای «زن» و «آزادی» را،
کنار یکدیگر ولی،
به مهربانی بنشانم،
بیهوده بود و همیشه،
این واژهی «مردم» به زور،
میآمد و تسبیح بهدست،
خود به جای زن مینشست!
شیرکو بیکس از تاریخ ناراضی است. میخواهد دقیقهها و ساعتها و کل تاریخ را از نرینگی درآورد و به آن جامه زنانه بپوشاند. میخواهد اینبار زن سهم خود را از تاریخ بستاند. در یکی از اشعار «گردنبند» (به کردی: ملوانکه) به مصاف روسری و چادر میرود و میگوید:
سر و مویت را به شب روسری مسپار
سر و مویت را در تابوت چادر نینداز.
آسمان گره نمیخورد …زن! ای زن!
امروز روز توست!
ساعت و دقیقه و ثانیه زنانه است،
امروز زندگی زنانه است،
امروز شعرمن نیز زنانه است،
زن.. ای زن!
گاهی زبان شعر شیرکو بسیار برنده، تلخ و تیز است. از زبان زنی روسپی کجیها و ناراستیهای واقعی جامعه را به تلخی به تصویر میکشد:
گردنبند روسپی و هرزه
یک گردنبند هرزه
در برابر چشم همه
لباسش را بالا کشید و فریاد زد
…
من فقط تن خودم را میفروشم
تنها تن خود را و بس
اما میبینم همین جا
در برابر چشم همه
هستند کسانی که
تن کوهستان و
تن دشت و بوستان و
تن آفتاب و باران را
فروختهاند و با وقاحت تمام
بر صندلی شرافت این سرزمین تکیه دادهاند.
برابری زن و مرد در شعر بیکس
زن در کشورهای شرقی و از جمله در کردستان اغلب به دلایل فرهنگی و اجتماعی زیردست بوده و درد و رنج و فرودستیاش قابل روئیت بوده است. اما وضعیت زنان از اواخر دهه ۱۹۸۰ تا سالهای پایانی دهه ۱۹۹۰ و حتی بعد از آن به دلیل عوامل مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نیز به دلیل پررنگ شدن نقش عشیره و قبیله و به همان اندازه پررنگ شدن دین و نیز به دلیل بنیادهای فرهنگی خاص به طرز اسفناکی در کردستان رو به وخامت گذاشته است. زنکشی، خودسوزی زنان و فرودستی زنها بیشتر از قبل در جامعه کردستان به چشم میآید. هر چه زن و دردهایش در جامعه بیشتر میشد به همان نسبت صدای شیرکوه در دفاع از حقوق و آزادی زن بلندتر میشد. تا اینکه نهایتاً در مجموعه اشعار «گردنبند» ( به کردی: ملوانکه) شیرکو به فرودستی تاریخی زن و ریشههای آن میپردازد. «گردنبند» مانیفیست فریاد زن در مشرق زمین است. به دیگر سخن کتاب گردنبند صدای زن شرقی است که از گلوی شعرهای شیرکو بیرون آمده است.
گاهی شیرکو در فرازهایی از این اثر ناب ترسهای زنی را چنان به تصویر کشیده است که انگار او به تمامی زنانگی و زن را درک کرده و ترسهای جسمی و روحیش را میشناسد:
عریان و لخت
در برابر آینیه
امروز
پستانم میگفت:
باری هراس من
قبل از مرگ آن است
که دستان عاشق را هرگز لمس نکنم
تا مرا بنوازد و
به خود بفشارد.
شیرکو بیکس فمینیستی است که رهایی و آزادی زن را بالاتر از برابری حقوقی زن و مرد میداند. در یکی از اشعار مجموعه «گردنبند» (به کردی: ملوانکه) میپرسد:
ای زن!
بهراستی آیا
یکسانی
جبرانگر آن همه بیدادی است
که مرد بر تو روا داشته؟
او گویا حتی به برابری زن و مرد هم راضی نیست. برابری در کدام حقوق و بر اساس کدام تعریف از انسان؟
ای فریاد خونین زن!
برابری از چه میخواهی؟
که برسی به من؟!
من که هنوز خود مردیام،
نگهبان گورستان خرافات و
طوق بر گردن از مهملات و
اسیر عقل خرابات.
شيركو شا ه سواري يكه تاز در عرصه شعربلند يا بقؤلي رومانه شيعر بود او استادانه تصاويرياز نثر مي كشيد كه كمتر نقاشي مينوانست تصوير كند درشعري بلند بنام شايي شهيد \عروسي شهيد\زبردستانه تصاويري ازصحنه اعدام جند نوجوان در سلمانيه بهتصوير كشيده كه بسيار واقعي وجاندارند وهيج خواننده اي نميتواند از اشك ريختن خود داري كند روش شاد ويادش هميشه كرامي
فيض الله فاتح / 04 September 2013
بینهایت لذت بردم.ممنونم از زحماتتون خانم صوفیه.ای کاش بیشتر مردم ذات افکار شیرکو ناجی وحامی زنان رو بشناسن.به خودم میبالم که افتخار به تصویر کشیدن اشعار پر معنا ونایاب این بزرگ مردو داشتم یادش گرامی
neginvakili / 04 September 2013
Trackbacks