برگرفته از تریبون زمانه *  

مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان می‌توانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آیین‌نامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.

مهدی بهمن نویسنده و پژوهشگرِ محبوس در زندان اوین است. او در جریان خیزش ۱۴۰۱ ایران در ۱۹ مهر و با حملهٔ مأموران امنیتی ج.ا بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.

در حضور دیوارها
وسعت دلتنگی
و هیاهوی بی‌وقفهٔ قلم روی میز کار
نگاه می‌کنم و به حاشیهٔ زنگ‌خوردهٔ درِ اتاق
که گرد می‌افشاند بر صورت پیرم

خوشا به حال تو
که مفسر نجوای شبنم و برگی

صدای چرخش مدام هواکش
که می‌مکد آخرین نفس‌های باقی‌مانده را
به گوش تو شنیده خواهد شد
که من
با تراکم عطر خمیر در دست آن دختر عشایر، شعری سروده‌ام

خوشا به حال تو
که از سرشاخه‌های زندگی ترانه می‌چینی

می‌خواستم به بی‌کرانگی یاس‌ها سفر کنم
راه لغزید و حال
من و مصاحبت بی‌وقفهٔ دیوارها

خوشا به حال تو
که تنها مخاطبِ بر دوامِ جویباری
خوشا به حال تو
که اندوه مرا می‌دانی
و خوشا به حال من
که شعر مرا می‌خوانی

بهمن ۱۴۰۲ – زندان اوین

گلرخ ابراهیمی ایرایی، فعال مدنی و مدافع حقوق بشر است که بارها حبس‌های طولانی‌مدت را تجربه کرده است. او از مهر ماه ۱۴۰۱، مجدداً در زندان اوین به اسارت رفت.

نگاهت را بردار
از خاورمیانه
و شعرهای ناتمامش
گاهی کمی فراموشی
کسی را نمی‌کُشد
اما یک نگاه
مرور رویایی دور
و بوی سوختن تَن‌ها
می‌کُشد
نگاهت را بردار و دور شو
شاید یکی از ما
بماند و رویاهایمان را
در شعری
در دیوارنگاره‌ای
در قصه‌ای
یا در گوش باد آواز کند
نگاهت را
بردار و
دور شو

دی ۱۴۰۲ – زندان اوین

شعری از یاسمین حشدری، شاعر، و فعال حقوق زنان و کودکان است. او اخیراً از سوی شعبهٔ ۳ دادگاه انقلاب رشت به ۶ سال و ۳ ماه و ۱۷ روز زندان محکوم شده است:

سگ از وفاداری مُرد و
شهر فقط برای گم شدن تکه نانی
خانه‌ها را زیرورو کرد
تختخواب‌ها دیگر خواب نبودند و اتاق
فقط به دزدیدن درهایی فکر می‌کرد که دل نداشتند داد بزنند
هیچ قد و اندازه‌ای ندارم و فکر می‌کنم
پیش کدوم خیاط برم تا کوکم بزنه؟
کو کم بزنه
کو کم
کو
چرا پارچه‌ها فقط برای بستن چشم‌ها بریده می‌شوند
طبق مد روز پارس می‌کنم و
بسته می‌شود
و چسب‌ها هیچ‌وقت به‌درد زخم‌زبانها نمی‌خورند
به گاوها شعر خواندن یاد می‌دهم و
بسته می‌شود
تقصیری نداره حیوونی
می‌گن از بند انگشت هم کوچیک‌تره این دنیا
چشم هم بذاری، به‌هم می‌آد
مصیبت از دست دادن هر غریبی که پارس کردن یادت داد
به‌خدا این حیوانات اهلی نیستند
به‌خدا نیستند
به سوت زدن‌ها عادت کردیم و
شروع قصه
تصویرهای عاطل‌وباطلی که در پاس شبانه‌ٔ سرباز نگهبان سرفه می‌کنند
مومو کشیدن گاوهای ته ایستگاه
خوب گوش کن
فرت و فرت فحش کشیدن‌های پدرت را می‌بوسند و
روی طاقچه نگه می‌دارند
به گاوصندوق‌های پدر اعتمادی نیست
می‌گن از علف هم هرزتر شده این قفل‌ها

لینک مطلب در تریبون