برگرفته از تریبون زمانه *  

مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان می‌توانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آیین‌نامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.

(۱)

به‌خوبی درک می‌کنم که دانشجو بودن در این برهه چقدر سخت است، سخت‌تر از وضعیتی که دانشجویان نسل‌های پیشین تجربه کردند. شرایط معیشتی و ناامیدی از شغل و وضعیت نابه‌سامان اقتصاد کشور به جای خود، ظلم و تباهی را دیدن و خروشان فریاد نزدن بسیار سخت است. از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۰ دانشجو بودم و از آنزمان پیوسته سروکارم با دانشجویان بود و پیگیر فعالیت‌های دانشجویی در دانشگاه‌های مختلف کشور.

منوچهر ذاکر، فارغ‌التحصیل ممتاز دانشگاه صنعتی شریف، استاد تمام دانشگاه و نویسنده در زمینه امور دانشگاه
منوچهر ذاکر، فارغ‌التحصیل ممتاز دانشگاه صنعتی شریف، استاد تمام دانشگاه و نویسنده در زمینه امور دانشگاه

همواره از جنبش دانشجویی و روزهای بزرگ دانشجویی با قدردانی و تأکید یاد کرده‌ام و این تمجید اغراق نیست. ۱۶ آذر ۱۳۳۲ طلیعۀ ظهور نسلی آگاه، پرشور و مبارز در سپهر اجتماعی-سیاسی ایران‌زمین بود. نهالی که با خون سه شهید اهوراییِ دانشگاه تهران آبیاری شد و این درخت تنومند ۱۶ آذر امسال هفتاد ساله می‌شود. پیش‌تر در یادداشت «مطالبه برای آزادی اندیشه» منتشره در روزنامه اعتماد مورخه ۱۷ آذر ۱۳۹۷، نوشته بودم ۱۶ آذر را روز دانشجو نام داده‌اند ولی روز دانشگاه نیز هست. به‌راستی روز دانشگاه خیلی کم داریم و دانشگاه در بسیاری مواقع، شأن اجتماعی و هوشیاری خود را از دانشجویان وام گرفته مخصوصاً در شرایط فعلی که در قهقرا و دست‌وبال بسته است. مدت‌هاست نهاد دانشگاه ارتباط فکری و پرورشی خود را نه‌تنها با جامعه بلکه با قاطبه دانشجویان از دست داده است. بی‌اعتنایی به ارزش‌های جهان‌شمول آموزش عالی یعنی آزادی آکادمیک، استقلال آموزشی، فرهنگی و مدیریتی و نیز مسئولیت اجتماعی دانشگاه، باعث شد «دانشگاهی بودن» بیشتر از لقبی وزین ولی نقابی دروغین نباشد. طی این سال‌ها با شناختی که از دانشجویان در فضای فرهنگی-اجتماعی-سیاسی کشور به‌دست آوردم با قطعیت می‌گویم دانشجوی ایرانی در آرزوی کشوری‌ست که آرمان و اراده دانشجو در آن ارزش داشته و اثرگذار باشد. دانشجویان مشتاق‌اند تحقق اراده و حضور مؤثر خود را در سازندگی کشور و در فرهنگ و جامعۀ پیرامون خود ببینند. به فعلیت رساندن اراده و آرمان نیاز مبرم انسان‌های مدنی ازجمله دانشجویان است. دانشگاه‌ها بایستی امکان فعالیت اجتماعی دانشجویان در چارچوب حقوق و آزادی‌هایی که در شأن آنان است فراهم کنند. ملاک عمده برای «دانشگاه بودن» اینست که چه اندازه شورای صنفی اساتید و جنبش دانشجویی فعال و مؤثری دارند و این یعنی مؤلفه‌های اساسی مدنیّت در دانشگاه. با حذف این تشکلات، دانشگاه‌ها به مراکز آموزشی تنزل می‌یابند که صرفاً قادر به صدور مدرک تحصیلیِ نه چندان قابل استفاده، هستند.

اشتیاق برای حق مشارکت اجتماعی–سیاسی و خود-شکوفاییِ حاصل از آن، اولین پایه‌های مطالبه برای «جامعۀ مدنی» را می‌سازند. سه رکن جامعۀ مدنی عبارتند از مشارکت اجتماعی-فرهنگی-سیاسی افراد جامعه، مسئولیت اجتماعی آنها و سوم، عقلانیت در مدیریت و نهاد قانون‌گذاری. خود-شکوفاییِ اجتماعی–سیاسی، نه‌فقط آرزوی دانشجویان که همه شهروندان آزاده و آگاه است. جامعۀ مدنی را تاکنون مفهومی سیاسی پنداشته‌اند ولی جامعۀ مدنی، هم ضرورتی سیاسی‌ست به معنای لایه‌ی اجتماعی-سیاسی مابین توده‌ی مردم و نهاد قدرت و قانون‌گذار و هم ضرورتی روانشناختی و فرهنگی‌ست به معنای تحقق و شکوفایی اراده، توانایی و آرمان افراد در بستر اجتماعی و فرهنگیِ جامعه.

(۲)

دانشجویان از برخی جوانب موقعیت منحصربه‌فردی در جامعه دارند. آنها از معدود گروه‌هایی هستند که نقاب اجتماعی ندارند و مقرّر نیست نقشی دروغین و ریاکارانه در جامعه ایفا کنند. در یک کلام خودشان هستند و اراده و آرمان‌شان. تاریخچه جنبش‌ دانشجویی در ایران بسیار ارزشمند است زیرا از دهه‌ی سی شمسی تاکنون با چالش‌های سختی روبرو شد. حتی اگر در یک مقطع زمانی، انگیزه و محرکی برای حرکت دانشجویان وجود نداشته و یا تهدیدات مانع حرکت و جنبش آنان در جامعه شود، تاریخ درخشان جنبش دانشجویی، خود محرک و راهبری نیرومند است. با مطالعه‌ی این تاریخ درمی‌یابیم جنبش دانشجویی ذاتاً یک امتداد است، زیرا انرژی عاطفی نهفته در آن برای دانشجویان تا سال‌ها مؤثر،  الهام‌بخش و آموزنده است. قشر دانشجو با وجود خصوصیات بارزی که دارد، در معرض خطراتی نیز است. از روی عواطف عمل کردن آنجا که تأمل و دوراندیشی بهترین استراتژی‌ست و یأس و سرخوردگی موقعی که باید تجدید اراده کنند، بعضی از این مواردند. یکی دیگر از ویژگی‌های برجسته دانشجویان اینست که در انقیاد ملاحظه‌کاری و محافظه‌کاری اداری-اجتماعی و یا هر نوع وابستگی گروهی نیستند. لذا از آزادترین عاملیت اجتماعی برخوردارند و این باعث می‌شود محافظت و دفاع از آزادی‌های مشروع و حقوق مدنی در جامعه متوجه دانشجویان گردد. تاریخچۀ جنبش دانشجویی در ایران و سایر کشورها، مملوّ است از دفاع و واکنش دانشجویان در قبال بی‌عدالتی در جامعه و پایمالی حقوق مدنی از قبیل آزادی بیان و آزادی مطبوعات. این رسالت خطیر در کنار مطالبه برای حقوق صنفی و مدنیِ خود دانشجویان در فضای دانشگاه از عمده‌ترین وظایف دانشجویان است. دانشجویان در سال‌های اخیر، سمپات و حامی قشرهایی در جامعه بوده‌اند که نسبت به تضییع حقوق معیشتی و صنفی خود اعتراض داشتند. این مسیرِ درست نباید فراموش شود. دانشجویان رسالت دیگری نیز در قبال وضعیت اسف‌بار فضای مباحثات و تضارب آرا در جامعه ایران دارند. خشونت کلامی، فرار از فهم موضوع و درک متقابل در مباحثاتِ مابین افراد در شبکه‌های مجازی موج می‌زند. این موضوع نشان می‌دهد اگر آن افراد با همدیگر روبرو شوند چه خصومت و جدالی رخ خواهد داد. ‌مورد دیگر آفت دگماتیسم و جزم‌اندیشی است و این یعنی باورها و عقایدی که بی‌چون‌وچرا، بدون دانش و استدلال و صرفاً آمیخته با  تعصب و جانبداری کورکورانه در ذهن افراد حک می‌شوند. دگماتیسم حصاری‌ست ستبر و محاط بر افراد که امکان هرگونه گفت‌وگو و احترام به اندیشه و حقوق دیگران را تباه می‌کند. بسیاری از منتقدین، وقتی از وضع موجود انتقاد می‌کنند دموکراسی را مبنا و راه‌حل اساسی قرار می‌دهند ولی دموکراسی بدون آموزشِ آگاهی در جامعه محقق نمی‌شود حتی اگر شعار همگان باشد. دگماتیسم به همراه خشونت فکری و کلامی مانع بُروز دموکراسی راستین است. دانشجویان باید کمپین بزرگی باشند برای مبارزه با دگماتیسم و خشونت فکری و کلامی، نخست در میان خود و سپس در جامعه. آنها باید خطرات مهلک دگماتیسم و خشونت در فکر و کلام را به افکار عمومی آگاهی دهند. یکی از خطرات متوجهِ جنبش دانشجویی در ایران، محصور شدن آن در طرفداران یک ایدئولوژی خاص و استفاده‌ محتمل از پتانسیل‌های این جنبش برای ایدئولوژی‌ها و تشکلاتی انحصارطلب است که صرفاً به دنبال کسب قدرت هستند. جنبش دانشجویی نباید حامل و طرفدار یک ایدئولوژی یا جریان سیاسی خاصی باشد زیرا چنین وضعیتی جنبش را از پیگیری اهداف اصلی و کلان خود باز‌می‌دارد و چون مخاطب جنبش دانشجویی همه دانشجویان به‌طور مساوی است، طرفداری از یک جریان سیاسی خاص، انسجام و یکپارچگی جنبش را تضعیف می‌کند. معنی سخن این نیست که یک دانشجو به‌عنوان فردی از جامعه در تمایلات سیاسی خودش آزاد و مختار نیست بلکه پتانسیل‌های انسجام، اتحاد و اشتیاق دانشجویان که نیروی محرکۀ جنبش دانشجویی است نباید برای تبلیغ و پیشبرد یک ایدئولوژی یا کیش شخصیت مورد سوءاستفاده قرار گیرد.

(۳)

موضوع دیگری مطرح می‌کنم که شاید تاکنون اقامه نشده است.  دگراندیشی و کنش‌گری سیاسی تاوان و هزینه‌ی زیادی دارد. مقاومت مدنی و کارزار مطالبه اهداف مدنی نیازمند زمان و انرژی هنگفتی‌ست. اینها جنبش دانشجویی را ملزم می‌کند که اگر طالب کنشگری در دانشگاه است، اهداف و موارد فعالیت خود را بهینه و با تأمل انتخاب کند. به صراحت می‌گویم موضوعاتی مهم‌تر از «مسئله حجاب بانوان» وجود داشته و دارند که می‌توانستند در دو–سه سال اخیر توسط دانشجویان پیگیری و مطالبه شوند. به‌هرروی، در سال‌های اخیر نشان داده شد بخشی از جامعه متشکل از کثیری از دانشجویان، طالب تغییرات و اصلاحاتی در عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی هستند. ازاینرو مطالبی برای ایضاح برخی مطالبات اصلی، کلان و کلیدی جهت تمرکز روی آنها مطرح می‌کنم. سخن اصلی اینست که هر تغییر سیاسی در کشور و هر اصلاح قوانین اساسی بایستی زمینه را برای ایجاد (الف) افزایش آگاهی فکری، اجتماعی و سیاسی افراد جامعه (ب) خودشکوفایی افراد جامعه در عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی و (پ) فضای مسالمت‌آمیز برای مشارکت همه‌ اقشار و اندیشه‌های سیاسی در کشور گردد. در نظام‌های سیاسی که افراد جامعه را توده‌وار و فله‌ای تلقی می‌کنند و یا به جمعی محدود و حامل یک جریان سیاسی خاص امتیاز ویژه می‌دهند و یا متکّی بر اُلیگارشی هستند، هیچکدام از شرایط فوق محقق نمی‌گردد. به عنوان مثال نظام پادشاهی که فردی را بر رأس کل جامعه می‌نشاند یکی از اینگونه موارد است. درس‌های دانش نوین «روانشناسی قدرت» که متّکی بر پژوهش‌های تجربی هستند، قدرت مطلقه را در یک نظام سیاسی و حتی مدیریت یک سازمان توصیه نمی‌کنند. این درسی بسیار مهم برای هر کشوری است که متأسفانه عموم مردم و فعالین فکری-سیاسی در ایران هنوز به این دانش پی نبرده‌اند. در انقلاب مشروطیت، قصد و هدف از قانون‌خواهی آن بود که قدرت مطلقه، محدود و مشروط گردد. اگرچه جرقه‌های جمهوری‌خواهی در حوالی مشروطیت وجود داشت ولی افق تفکر اجازه نمی‌داد کنار گذاشتن نهاد شاهی به مخیّله‌ی افراد آن عصر خطور کند. مردم ایران برای استقرار قانون مشروطه متحمل هزینه‌های هنگفتی شدند. یک قانون اساسی که اختیارات تامّ و دلخواهانۀ قدرت مطلقه را مشروعیت بخشد، برخلاف خواسته‌ تاریخی مردم ایران است، به‌عنوان مثال، جمهوری‌خواهی از مطالبات بارز عموم و خواص در انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بود. جمهوریت، نوعی نظام سیاسی تعبیر می‌شود که نهاد قدرتِ متمرکز و یا دائمی و موروثی در آن جایگاهی ندارد. شرح دقیق مفهوم جمهوریت مفصل است ولی صفت دیگری به آن می‌افزاییم. در تحلیل نظام‌های سیاسی، پرسشی بسیار مهم اینست که آیا جلال و جبروت حاکمیت و اهدافی مانند افزایش نیروی نظامی، قدرت هژمونیک و جاه‌طلبی، اولویتی بالاتر از رسیدگی به وضعیت و خواسته‌های عموم مردم دارند؟ در نظام جمهوری توجه اصلی به نیازها و مطالبات عامه و جمهور مردم است و بنابراین پشتیبانی، وفاداری و اتحاد عموم مردم با نظام حاکم، توان و ثروت اصلی حاکمیت به حساب می‌آید. متأسفانه برای برخی از ایرانی‌ها جذابیتِ نوستالژیای دهه‌های چهل و پنجاه شمسی، باعث طرفداریِ غیرمستدلّ از نظام سیاسی پادشاهی می‌شود. هر تغییر سیاسی در کشور ایجاد شود ایران به وضعیت ایران سی میلیون نفری با درآمد بالای نفتی و بدون بحرانِ منابع طبیعی و تنش‌های ژئوپولیتیکی برنمی‌گردد. بعلاوه، با نوستالژی نمی‌توان مقبولیت یک نظام سیاسی را در گذشته و ارجحیت نظامی مشابه با آن را برای زمان اکنون استنتاج کرد. در مقابل، تلاش کنیم مردمان گوناگون جغرافیای ایران، طعم راستین و دلچسب جمهوری را بچشند و خود را نه‌تنها در توزیع قدرت بلکه در نظم اجتماعی، فرهنگی و حقوقی حاکم بر جامعه دخیل بدانند. بهترین شیوۀ سیاسیِ تحقق این آرمان، جامعه‎ای است که افراد خود را از طریق فعالیت در نهادهای مدنیِ ریز و درشت و با تشریک مساعی در مشکلات و معضلات جامعه در ساختن جامعه سهیم می‌بینند. این نظم جدید اجتماعی و سیاسی به‌اتکای جامعه مدنی، جامعه را از دوقطبی‌سازی و شکاف مابین عامه مردم و نظام حاکمه، رهایی بخشیده و باعث همبستگی و مشارکت اجتماعی آحاد جامعه می‌گردد.

(۴)

در جنبش‌های اجتماعی و سیاسی یکی از مفاهیم بسیار مهم همین اصطلاح «نظم» است که از یک طرف دارای بار معنایی قابل‌دفاع و عقلانی و از طرفی دیگر یک عامل ذهنی بازدارنده و شیوه‌ای از پروپاگاندا‌ست. هر کشوری نیازمند نظم و انتظام اجتماعی‌ست تا امنیت و چرخه‌ی کارکردی بخش‌های آن، بدون اِشکال و ایراد باشد و این نظم‌دهی موجه و ضروری‌ست. مفهوم نظم تا شبکه‌ی هنجارها، مقررات و قوانین گسترش می‌یابد و تفکرات و فرهنگ فردی و اجتماعی آحاد جامعه را نیز قالب‌بندی می‌کند. وابسته به نحوه‌ی سیستم هنجاربخشی در جامعه، افراد ممکن است نظم را به‌مثابه قیدوبندِ افکار و کردار و مانعی برای خود-شکوفایی دریافت کنند. بنابراین، مقبولیت نظم فرهنگی، نه به صرف انتظامی که ایجاد می‌کند بلکه به نحوه هنجارسازی در جامعه و مشروعیت‌دهی به آنها وابسته است. هنجارهای موجه و قابل‌دفاع در جامعه آنهایی هستند که عقلانی و قابل‌نقد بوده، عمومیت‌پذیر بوده و به اتّکای اِجماع استدلال-محور حاصل می‌شوند. به‌هرروی، نظم‌دهی منجر به قالب‌ریزی رفتارها و ارزش‌های اجتماعی می‌شود، قالب‌هایی که افراد به هر نحوی با آنها کنار آمده‌اند و تغییر دادن آنها خطراتی بالقوه را در اذهان هشدار می‌دهد. مفهوم نظم در اینجا دارای بار معنایی بازدارنده و محدودکنندۀ ذهنیت و آرمان عمل می‌کند. اذهان در مواجهه با تضادهای موجود در جامعه از قبیل ساختارهای مولّدِ نابرابری، چپاول ثروت عمومی، بی‌عدالتی و سلب حقوق صنفی، مدنی و غیره دچار کشمکش و تضادهای ذهنی می‌شوند. آنها یا باید اعتراض و حرکتی را آغاز کنند و یا به طریقی موجودیت این اوضاع را برای خود توجیه و به آن تمکین کنند. اینکه تغییر نظم موجود بسیار هزینه‌بر بوده و ممکن است با بالفعل کردن خطرات بالقوه باعث هرج‌ومرج و صدمه در جامعه شود، دلایلی هستند برای سکوت و سازش افراد با نظم اجباری موجود در جامعه. این مفهوم اخیرِ نظم، برای موجه‌سازی وضع موجود یعنی شیوه‌ای از پروپاگاندا و مهندسی افکار عمومی استفاده می‌شود. پروپاگانداها، یا کارکرد فریب مردم (دماگوژی) از طریق تزریق برخی باورها در افکار عمومی و یا کارکرد سکوت و سازش از طریق توجیه‌های درون‌ذهنی دارند. در نتیجه، تلاش فکری و عملی برای تغییر نظم‌های مانعِ رشد و بالندگی جامعه، علاوه بر شهامت و صلابت نیازمند است به هوشیاری و آگاهی جهت تسلیم نشدن و مبارزه با دماگوژی، و تدبیر و دوراندیشی جهت انتخاب استراتژی‌های بهینه. سختی این مشکل زمانی مضاعف می‌شود که پروپاگاندای موجه‌سازیِ نظم موجود، اکثریت مردم را متقاعد به سکوت و سازش کند و تنها اقشاری محدود مقاومت ‌کنند. و درست زمانی‌که این مقاومت شکسته شود و شخص خود را بَعد از ده‌ها کشمکش ذهنی، مجاب ‌کند، سقوط و تسلیم وی اتفاق می‌افتد. وی به‌راحتی زیستن در جامعۀ قلابی، دلمرده و محصور را زندگی تعبیر خواهد کرد و البته جامعه موفقیت‌های دم‌دستی سر راه آنها قرار خواهد داد تا فکر کنند کامیاب و پیروز شده‌اند. خصلت جنبش‌های دانشجویی اینست که قادر به مقاومت طولانی در جبهه‌ی مبارزه با پروپاگاندای فریب و سازش هستند.

(۵)

دو مسئله‌ مهم دیگر عبارتند از بی‌عدالتی در اَشکال مختلفش از بی‌عدالتی آموزشی گرفته تا نابرخورداری بخشی از جامعه از شرایط شغلی و خدمات تأمینی و درمانی مناسب و دوم، سقوط ارزش‌های معنوی و فراگیر شدن ارزش‌های پولی و کالایی در حوزه‌های مختلف جامعه. هرگونه پولی‌شدن و کالاگشتگی ارزش‌ها باعث غیرانسانی شدن جامعه و تشدید نابرابری و نابرخورداری در جامعه می‌گردد. از بدو تاریخِ نابرابری در اجتماعات بشری، همواره یک پروپاگاندا و شبه‌آگاهی نیز در جامعه القا شده تا نابرابری ساختاری را در جامعه موجه‌سازی و افراد تحت ستم را وادار به رضایت یا متقاعد به تسلیم کنند. این شبه‌آگاهی، گاه به زبان عادی‌سازی و نرمال‌سازیِ نابرابری یعنی یک نظم طبیعیِ اجتماعی (نوموس)، گاه به زبان اختلالات قابل‌رفع نظم خودانگیخته بازار آزاد رقابتی (نئولیبرالیسم) و گاهی نیز به استناد دخالت و کارشکنی دشمنان و معاندین بیان شده است. بنابراین، نه تنها باید ساختارها و شیوه‌های غیرعادلانه و تسلط ارزش‌های کالایی را در جامعه هوشیارانه شناسایی کرد بلکه باید پروپاگاندایی که این شرایط را عادی، ناشی از طبیعت زمان و خارج از اراده افراد جامعه تفسیر می‌کنند را شناخت تا مقابله کرد. حقیقت آنست که نظام‌های سیاسی غیردموکراتیک، چون از حمایت عامه مردم برخوردار نیستند، برای نیل به اهداف مختص خودشان از توزیع نامساوی بسیاری از پاداش‌ها، امتیازات و انحصارات اقتصادی (موسوم به رانت‌ها) و اعطای آن به کارگزاران خود بهره می‌برند تا این افراد اهداف بالادستی مذکور را اجرا کرده و در جامعه مستولی کنند. در کنار تبلیغات خنثی‌کننده آگاهی و اعتراض که توجیه‌گر نابرابری‌های ساختاری نیز در جامعه هستند، در جامعه‌ فعلی ایران با پدیده عجیبی مواجه هستیم. گویی به اکثریت افراد جامعه نوعی بی‌حسی تزریق شده که توجه چندانی به مصادیق بی‌عدالتی نکرده و قادر به انجام هیچ واکنشی نیستند. فقط قشرهایی که مستقیماً با نابرابری صنفی و معیشتیِ خود مواجه هستند گاهی معترض‌اند، البته غالباً در چارچوب حقوق صنفی خودشان و نه اعتراض به نابرابری ساختاری در کلیت اقتصادی-اجتماعی. پژوهش‌های اخیر دانش رفتارشناسی انسان حاکی از این واقعیت است که انسان‌ها فقط به صرف اجتماعی بودن، نابرابری و بی‌عدالتی را به صورت یک تضاد ذهنی درک می‌کنند. ماحصل این تضاد ذهنی عبارت است از اعتراض و انتقاد در روان فرد و مطالبۀ عدالت برای خود و دیگران. بنابراین، بی‌حسی و عدم واکنش اجتماع نسبت به وجود و تشدید روزافزون نابرابری در جامعه ناشی از چه عواملی است؟ پاسخ این قلم اینست، جامعه اتمیزه شده و اعتماد و سمپاتی کافی بین مردم برقرار نیست. یعنی علیرغم اینکه افراد در ساختار و آیندۀ یکسانی زندگی می‌کنند، حداقلِ همبستگی و احساس مشترک نسبت به یکدیگر دارند. زیرا جمعیت بسیاری فقط به دنبال اهداف مالی و اقتصادی خود هستند، گلادیاتوروار تلاش می‌کنند یا ضرر و زیان مالی و اقتصادی خود را کاهش دهند و یا – اگر توانایی‌اش را داشته باشند – با خرید و فروش انواع دارایی‌ها، سودهای بادآورده به جیب بزنند. در این وضعیت، اندیشه در باب سرنوشت جمعی به مُحاق می‌رود. مسلم است که دانشجویان قادر به اعتراضی خروشان و مقاومت در برابر این وضع نادرست اجتماعی و به‌طور خاص بی‌عدالتی و وابستگی ارزش‌ها به پول و ثروت هستند. اگرچه آنها نیز در نهایت گرفتار این فشار و جبر اجتماعی خواهند شد ولی جنبش دانشجویی یک جریان دائمی در جامعه است و یک دوره‌ی ۴-۵ ساله دانشجویی، جایش را به دوره‌ای دیگر منتها با همان آرمان و اهداف می‌دهد.

(۶)

سخن آخر:

آرمان متشکل از سه کلان-هدفِ جمهوریت، مدنیت (جامعه مدنی) و عدالت (به طور مخفف جمع)، پاسخ این قلم برای وضع موجود و نیز آرمان‌های تاریخی قاطبه مردم ایران است. مطالبه و پیگیری اهداف جمع، نه‌تنها یک ایدئولوژی یا خط‌مشی سیاسی نیست بلکه فراتر از این یا آن گرایش سیاسی‌ست زیرا بستری برای گفت‌وگو و تفاهم همه اندیشه‌های سیاسی در جامعه و نیز مقتضیات شکوفایی و مشارکت همه افراد، اقشار اجتماعی، صنوف اقتصادی و دیدگاه‌های مختلف سیاسی را فراهم می‌آورد. جنبش دانشجویی و همه افرادی که دغدغه اصلاح وضع موجود را دارند، می‌توانند آرمان جمع را دورنما و نقطه‌ی عزیمت مطالبات و فعالیت‌های خویش قرار دهند. در مورد جمهوریت و جامعه مدنی اندکی گفته شد. مطالبات با محوریت عدالت که قدمتی طولانی در تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران‌زمین داشته و به عصر مشروطیت برمی‌گردد، دغدغه و آرمان احزاب متعدد و چند نسل از جوانان و مردمان این سرزمین بوده است. این مطالبات گاهی در قالب ایدئولوژی‌ها و احزاب رادیکال – به اقتضای شرایط روزگار – و گاهی به عنوان یک ارزش والای انسانی در آرمان بسیاری از اهالی فکر و قلم و سخن و هنر خود را بُروز داده است. ولی باید اذعان کرد مخالفت با بی‌عدالتی روزافزون در اجتماع و اقتصاد کشور، با تلاش برای حاکمیت یک ایدئولوژی مثلاً «چپ‌گرایانه» یکسان نیست، بلکه یک آرمان انسانی‌ست. همانطورکه دفاع از آزادی‌های مدنی ضرورتاً به‌معنای گرایش به ایدئولوژی‌های ملقب به مدافع آزادی یعنی لیبرالیسم و نئولیبرایسم نیست. مخالفت با نابرابری با هدف برقراری انصاف در جامعه، در اندیشه‌های آرمانی انسان‌های اعصار و سرزمین‌های مختلف و نیز در منابع دست‌اول ادیانی همچون اسلام قرار دارد. همانطورکه قبلاً اشاره شد تشخیص نابرابری و اعتراض نسبت به آن در ذهن بشرِ اجتماعی نهفته است و علت فعلیّت نیافتن وسیع و اجتماعی این اعتراض را بایستی در پروپاگاندایی جستجو کرد که در باورهای جمعی رسوخ کرده و از طریق زدنِ انگ ایدئولوژیک، تلاش می‌کند افراد جامعه را از مطالبۀ این ارزش، مرعوب و محذور نگه دارد. جنبش دانشجویان اگر پیگیر کنش هستند بایستی منسجم و هدفمند عمل کنند و نه به صورت واکنش‌های اقتضایی. در یک جامعه‌ اتمیزه که مشارکت و امر اجتماعی و تبادل رأی و اندیشه در آن مضمحل شده و آحاد آن فقط پیگیر امیال و آمال خود هستند، هیچ تغییر، اصلاح و حرکتی میسر نخواهد شد. دانشجویان بایستی کنش‌های جمعی مطالعه و مباحثه تشکیل دهند و اعتماد به یکدیگر و تشریک مساعی در محیط اجتماعی خود را پابرجا نگه دارند. این اتفاق شاید مشوّق و راهنمایی باشد برای عودت اعتماد، همبستگی و مشارکت اجتماعی به کل جامعه ایران. میمنت باد هفتاد سالگی روز دانشجو و جنبش دانشجویان.

لینک این مطلب در تریبون زمانه