مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان میتوانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آییننامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.
در ادامه روندی که در دسگوهاران وعده داده بودیم، این بار نیز به مناسبت روز جهانی کارگر و در میان بیشمار بیانیه و مقاله تصمیم گرفتیم گزارشی کوتاه از وضعیت زنان کارگر کشاورز در نخلستانهای بلوچستان بنویسیم. همچنان که در گذشته اعلام کردیم، در این سلسله مقالات و گزارشها بر تجاربزیسته و گزارشهای دریافتی تکیه میکنیم تا از خلال آنها به فهم بهتری از اشکال فرودستی و ستم دست یابیم.
خرما یکی از اصلیترین منابع درآمد مردم در جنوب بلوچستان است. بخش زیادی از مردم در طول سال با سرمایهگذاری روی درختان نخل هزینههای زندگی خود را تامین میکنند. البته در مورد کارگران باید خاطر نشان کرد که این منبع درآمدی فصلی و بیثبات است و شش ماه زمان میبرد تا محصول نهایی به دست کشاورزان برسد. نیمه دیگر سال را اغلب مردم برای تامین مخارج زندگی به شغلهای سیاه روی میآورند.
در موسم برداشت خرما، زمانی که صاحبان نخلستانها، دلالان و تاجران برای کار بر روی زمین به کارگر نیاز دارند، معادلات به کارگیری نیروی کار متفاوت میشود. کارفرمایان ترجیح میدهند زنان بیشتری را استخدام کنند و از نیروی کار آنان استفاده کنند. در ادامه منطق چنین روندی را توضیح میدهیم.
به طور کلی در هنگام استخدام کارگران اعم از زن و مرد، بر سر نرخ دستمزد پیشاپیش میان مالکان توافق صورت میگیرد و نقشهای کاری تقسیم میشوند. بهطور معمول، مردان برای بالا رفتن از نخل و چیدن محصول به کار گرفته میشوند، و زنان برای پاک کردن و بستهبندی خرما. این تقسیم کار از پیش تعیین شدهی جنسیتی به دستمزد نابرابر میان کارگران زن و کارگران مرد میانجامد. دستمزد زنان در واقع نصف کارگران مرد است. علت این نابرابری «آسانتر بودن» کار زنان قلمداد میشود. زمینداران و گاهی دلالان و تاجرانی که از شهرهای دیگر به بلوچستان میآیند و زمینهای کشاورزان را اجاره میکنند، به بهانه اینکه زنها نمیتوانند از درخت بالا روند، پرداخت دستمزد کمتر به آنها را توجیه میکنند. این در حالی است که زنان بیش از ده ساعت در روز و بدون کمترین تحرک، مشغول پاک کردن و بستهبندی کردن خرما هستند. این بیتحرکی و کار در حالت خمیده خود منجر به درد و آسیبهای بسیاری در نواحی ستونفقرات و گردن میشود. آنها همچنین مجبورند کودکان خود را با خود به محل کار ببرند و در موارد بسیاری این کودکان نیز در کنار مادران خود مجبور به کار اجباری میشوند و مورد استثمار قرار میگیرند.
https://www.instagram.com/p/Cr3ueXaNTIE/
اما نابرابری فقط به فضای کار و زمین محدود نمیماند و این چرخه ادامه مییابد. بسیاری از زنان بعد از پایان کار و گرفتن دستمزد (هرچند ناچیز)، مجبورند بر اساس سنتی دیرینه نیروی کار خود را در اختیار همسران کارفرماها قرار دهند. از زنان کارگر کشاورزی انتظار میرود که در خانه کارفرماها در امور خانهداری از جمله نظافت و آشپزی مشارکت کنند. بدین ترتیب زنان کارگر از یک سو در سایه عدم وجود قوانین حمایتی کار و برابری در دستمزد مجبورند در مقابل دستمزدی برابر با نصف دستمزد مردان همان کاری را بکنند که مردان میکنند و گاهی حتی بیشتر از مردان مجبور به کار میشوند، و از سوی دیگر، سازوکارهای پدرسالارانه، در این میان به کمک کارفرماها میآیند و به یکی از مقومها و بنیانهای استثمار کار زنان بدل میشوند.
یکی دیگر از کارهایی که زنان کارگر در زمینهای کشاورزی به آن مشغولند، پاک کردن و بستهبندی خرما است که کاری به غایت طاقتفرساست. زنان در طول روز بیشتر از ده ساعت به این کار مشغول هستند و گاهی در این میان باید کمکرسان کارگران مرد نیز هنگام پایین آوردن خرما باشند. این در حالی است که کار مردان به طور ثابت چیدن خرما از درختان است و بسیار کم پیش میآید که آنها بعد از فراغت از کار خویش حاضر به انجام کارهایی شوند که از زنان انتظار میرود.
اما در میان کارگران زن، برخی از زنان کارگر هستند که از ستم مضاعفی رنج میبرند. آنها زنانی هستند که در نظام سنتی کاستی به بردگی گرفته شده بودند و با اصطلاحات تبعیضآمیزی همچون «مولدهای خانهزاد» خوانده میشدند. پس از انقلاب ۱۳۵۷ و با تغییر مناسبات زمینداری و ارباب رعیتی این زنان اصطلاحا «آزاد» شدند، اما ثمره این آزادی دستیبابی به حقوقی برابر با سایرین نبود. در لایههای زیرین ساختار متصلب کاستی موجود و همچنین به مدد نظام طبقاتی و اقتصاد غارتگرانه که زیست روزمره و امکان زندگی برابر را از انسانها سلب میکند، این مناسبات و نظم کهن به شکلی نو بازتولید میشوند. امروز کارگر «خانهزاد» پیشین، تبدیل به کارگر ارزان سرپرست خانوار شده و همچنان از اجتماع رانده است. این زنان که در روستاها کارگران فصلی هستند، در سایر ماههای سال در خدمت اربابان گذشته خود هستند. آنها کارهای نامرئی زیادی نیز انجام میدهند و در ازای این کارها مبلغی ناچیز و خیلی کمتر از بهای کار و خدمتشان دریافت میکنند.
بدین ترتیب کاست و طبقه تاثیر مستقیمی بر استثمار و بیگاری زنان کارگر دارد. زن کارگر بلوچ به واسطه بیحقسازی ساختاری (از جمله در حوزههای: جنسی و جنسیتی، دولتی، طبقاتی، کاستی، ملی) به نیروی کار ارزانی تبدیل شده است که در طی سالها به انباشت سود برای زمینداران و صاحبان ثروت منجر شده است. او حتی فاقد آن دسته از حقوقی است که نمایشی روی کاغذ به کارگران داده میشود! غارت مضاعفی که او تجربه میکند، کار مولد و سودآور او را در چرخه اقتصاد بیگاری انداخته است. در این میان او نه تنها هیچ پشتوانه تشکیلاتی در برابر این بهرهکشی اقتصادی ندارد، بلکه بدن جنسیتمند او، در درون مناسبات اجتماعی پدرسالارانه به انقیاد تام درآمده است. سیاست رهایی کارگران و مبارزه علیه ستم سرمایهدارانه و استثمارگر، باید رنجها و نیروی کار این زنان را در تحلیلهای خود در نظر بگیرد و برای سرنگونی چنین نظامی با آنها همبستگی داشته باشد.
منبع: دسگوھاراں