در سالهای اخیر شرایط سیاسی و اجتماعی شکل دیگری به خود گرفته و به موازات رویارویی بیشتر مردم با قدرت مسلط و ساختار سیاسی، اخبار و گزارشهای خبری پیچیدهتر و مبهمتر شده است. حالا دیگر به سختی میتوان به گزارشهای خبری اطمینان داشت. خبرهای متناقض و متنافر آنقدر زیاد شده که دیگر به آسانی نمیتوان نسبت به صحت خبرها مطمئن شد. یکی از درماندگیهای نظام سیاسی، از دست دادن مرجعیت خبری است. محدود کردن مطبوعات و رسانههای مجازی و زیر ضرب بردن خبرنگاران مستقل، تلاشی است در جهت بازگرداندن مرجعیت خبری به رسانههای حکومتی که البته اگر در کارهای دیگر موفقیت داشتهاند، میتوان تصور کرد که در این راه هم موفق خواهند بود. دقیقا در چنین شرایطی است که هنرمندان در آستانهی تصمیم ایستادهاند. این روزها به آسانی نمیتوان تصویری از اختناق سنگین دههی شصت به دست داد. تقریبا در هیچ گزارش خبری از آن روزگار، نمیتوان وحشت گسترده در شهر را دید و درست در چنین سکوت خبری، شاعر تصویری از آن دوران را همیشگی کرده است:
از شاخهای ناپیدا
برگی اگر افتاد بر گذر
قدم آهسته بردار
قدم آرام بر زمین بگذار
آرام، بیصدا
لخلخکنان و آهسته
با خسخس و تقتق آهنپارهها
از کوچه میپیچد به خیابان
نعشکش سیاه
این شعر را کامران بزرگنیا در رثای بهرام صادقی سروده است اما میتوان آن را بهمثابه گزارشی از دهشت سالهای دههی ۶۰ خواند. جالب این است که خود بهرام صادقی هم در اولین داستانهایی که در «سخن» درآورد، نسبت به کودتای ۲۸ مرداد واکنش نشان داده است. هنرمندانی که فاصلهی خود را با قدرت حفظ کردهاند، در هیچ دورهای از اجتماع دور نبودهاند. چه کسی میتواند شعرهای اخوان ثالث را بخواند و تصوری از ناامیدی بعد از کودتا را درک نکند؟ یا اشعار سیاسی و اجتماعی شاملو را بخواند و میل به مبارزه با اختناق را درنیابد؟ امیدی که با انقلاب ۵۷ زنده شده بود هم در آثار متعددی ثبت شده و نیز ناامیدی و سکوت سنگین بعد از آن امیدواری. جنگ ایران و عراق هم با خود داستان و رمان آورد. زمین سوخته احمد محمود از جمله اولین آثار ماندگار در این ژانر است. چند سال بعد از پایان جنگ، شهریار مندنیپور در داستان «فصلهای برزخ»، وجهی از جنگ را ماندگار کرد که تا قبل از آن فاش نشده بود. حالا اگر کسی بخواهد دربارهی جنگ و فشار جهنمی بر نیروهای دو سمت ماجرا را بخواند، هیچ گزارش خبری از جنگ، نمیتواند تاثیری مانند داستان کوتاه فصلهای برزخ داشته باشد. صرف نظر از آثاری که برخی نویسندگان، به فرموده و یا برای خوشایند قدرت مسلط دربارهی جنگ ایران و عراق خلق کردند، نویسندگان مستقل نیز برکناره نمانده و وجوه مختلف جنگ را در آثار خود ثبت کردهاند. داستان کوتاه «در انتظار شاعر» علی موذنی، با توصیف پلنگی که احتمالا تولههایش را از دست داده، جنگ را با همهی ابعادش زیر سوال برده و تاثیری ماندگارتر از گزارشهای خبری یکسویه دارد. چنان که رنه ولک در کتاب «نظریهی ادبیات» اظهار کرده، آثار هنری از این جهت که یادگار دورانی هستند، سند به حساب میآیند.
سیف، فقط سیف فرغانی
نگاهی گذرا به تاریخ پر فراز و نشیب این سرزمین، نقش هنرمندان را در ثبت روح کلی حاکم بر هر دوره روشن میکند. در دوران افول سلجوقیان، نجمالدین محمد راوندی ارزیابی صریحی از فرجام کار طغرل سوم به دست میدهد. او مینویسد:
فساد آشکارا… از آن شد هر که بر ولایتی استیلا مییافت قانونی از سِیَر آبا و اسلاف نمیدانست در پادشاهی، که بر آن برود. هر چه میخواست و میرفت، میکرد، تا کار بدان [فرجام] رسید.
چه کسی میتواند غزلهای حافظ را بخواند و تصویری از سالوس و ریای دوران او را درک نکند؟ شهادت حافظ بر نیرنگ و دورویی دینفروشان آنقدر بیپرده و صریح است که کسانی در طول سالها تلاش کردند که تعبیری دیگرگونه از غزلیات حافظ ارائه دهند و با این حال توفیق نیافتند و آنچه که برای ابد ماندگار شده است، داوری حافظ است بر اعوجاج و انحراف. نکتهی مهم این است که در روزگار سعدی و حافظ، شاعران بسیاری با نزدیک شدن به دربارها، شعر خود را در خدمت مدح قرار دادند. در همین دوران است که سیف فرغانی راه دیگری میپیماید و شعرش را یکسره دور از مدح و منقبت نگه میدارد. دوران استیلای مغولان بر این جغرافیا، یکی از مهمترین دورههای وحشت است. هر چند مغولان بعد از کشتار وسیع در برابر فرهنگ این مرزوبوم سر فرو آوردند اما سیف فرغانی دورهی تسلط مغولان را با خشمی یگانه، زیر ضرب کلام برده است:
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
با قدرت یا بر قدرت؟
در دهههای اخیر مردم حوادث و رویدادهای سختی را از سر گذراندهاند که هر کدام از آن رویدادها داغی بر دل مردم گذاشته که قابل فراموشی نیست اما خیزش مردم در سال ۱۴۰۱، وسعت و عمقی یگانه دارد. آنچه که بعد از کشته شدن دردناک مهسا امینی بر این کشور رفت، برای همیشه در جان مردم خسته ماندگار است. حالا دیگر خط افتراق پررنگی بین مردم و حاکمیت کشیده شده و تفاوتها آشکار شده است. اگر تا قبل از آن، عدهای میتوانستند چشم بر واقعیتها ببندند، بعد از خیزش مردمی بهجان آمده، دیگر امکانپذیر نیست. اگر تا قبل از خیزش مردم برخی هنرمندان در سمت حکومت قرار میگرفتند، امروز این تعداد به کمترین میزان رسیده است. حالا دیگر دشوار است چشم بر خط پررنگ خون بست و در کنار قدرت ایستاد. جشنوارههای فجر به خوبی نشان میدهد که هنرمندان چه واکنشی نسبت به سرکوب خونین مردم معترض داشتهاند. هرچند مسئولان حکومتی تلاش بسیار کردند تا نشان دهند اتفاق خاصی نیفتاده و جشنوارههای فجر مانند گذشته بوده اما تصاویر منتشر شده، فاش میکند که اوضاع چگونه بوده است.
در روزهای اخیر خبر ممنوعالمعامله شدن دهها نفر از هنرمندان از جمله برخی هنرمندانی که با اعتراضات همراهی و همدلی کرده بودند، منتشر شد. هنرمندان شناخته شدهای همچون ترانه علیدوستی، اصغر فرهادی، کیهان کلهر و مهدی یراحی در کنار مردم ایستادند و ممنوعالمعامله شدن این هنرمندان، چیزی جز واکنش از سر استیصال قدرت سیاسی نیست. جشنواره فیلم فجر هم از واکنش هنرمندان عرصهی سینما بینصیب نماند و برخی چهرههای شناخته شده اعلام کردند که در این جشنواره شرکت نخواهند کرد؛ از مانی حقیقی و علی مصفا گرفته تا هانیه توسلی و باران کوثری و حتی بزرگانی مانند علی نصیریان. کنار کشیدن هنرمندان شناخته شده از بازیهای حکومتی به معنی برجسته شدن تفاوتهای دو سوی ماجراست. حالا دیگر ماهیت قدرت مسلط چنان آشکار شده که نمیتوان با آن همراهی کرد.
انعکاس جامعه در اثر هنری
اثر هنری حتی در درونگرایانهترین آثار، از مواجههی هنرمند با جامعه نشان دارد. جامعه، با همهی کاستیها و قوتها در اثر هنری متجلی میشود و از این رو نمیتوان اثر هنری را فاقد سویههای معطوف به جامعه در نظر آورد. شاید در نگاه سرسری و شتابزده، اثر هنری پدیدهای بیخطر انگاشته شود اما از آنجا که هنرمند در نوع ارتباط خود با جامعه، نمیتواند به تمامی آگاهانه واکنش نشان دهد، لامحاله وجوهی از جامعه در اثر منعکس میشود و به همین دلیل اثر هنری به هیچ وجه پدیدهای بیخطر نیست بلکه بینهایت خطیر است. اثر هنری اگر در ساختار از مقدمات برگذشته باشد و در فرم به نهایتی قابل عرضه رسیده باشد، به شدت تعیینکننده است. اگر اثر هنری فاقد اثر و بیخطر بود، شاهد اینهمه سختگیری حکومت در برابر آثار هنری نمیبودیم.
ماجراهای تلخی که بر مردم رفته است، اگر تغییری در دیدگاه هنرمندان دور از قدرت سیاسی ایجاد نکرده باشد، باید باورهای هنرمندان نزدیک به قدرت را تکانی سخت داده باشد. خالی شدن ناگهانی تلویزیون از هنرمندان مستقل نشان دهندهی این تکان شدید است. اگر تا چندی پیش برخی هنرمندان در بزنگاهها از قدرت مسلط پشتیبانی میکردند، امروز مجبور به سکوت شدهاند. انگار دریافتهاند که دیگر مماشات و سازگاری با قدرت مسلط ممکن نیست. سکوت بسیاری از هنرمندان حکومتی را باید از این زاویه نگریست. آنها میدانند که اگر جانب حکومت را بگیرند، با واکنش تند مردم مواجه میشوند. چندی قبل به بهانهی بررسی امکان بازگشایی گالریها نشستی برگزار شد. به نوشته «ایسنا»، یکی از شرکتکنندهها به نکتهای اشاره میکند که نشاندهندهی وضعیت است. ایمان افسریان میگوید:
الان شرایطی است که بخشی از اهالی هنرهای تجسمی ترجیح میدهند که این قفل باز شود و گالریها دوباره شروع به کار کنند. اما فضا به قدری تیر در تیغ است که کسی جرأت نمیکند قدم اول را بگذارد و شروع به کار کند، چون نگران هجوم معترضان خشمگین هستند.
معترضان خشمگین کسانی هستند که نمیتوانند شاهد رفتار بیتفاوت هنرمندان باشند و انتظار دارند که اعتراض آنها در آثار هنری نمود داشته باشد. سرکوب شدیدی که قدرت مسلط در پیش گرفت، نتوانست اعتراض را به تمامی خاموش کند. اعتراض اکنون به لایههای عمیق اجتماع رفته است و چنان پرانرژی است که هنرمندان را بر دوراهی تصمیم گذاشته است. اکنون هنرمندانی که تا قبل از اعتراضات، در سمت قدرت ایستاده بودند باید انتخاب کنند. یا مثل گذشته جانب قدرت را میگیرند و یا از خط افتراق میگذرند و در سمت مردم میایستند.
جهان متعادل، جهان نامتعادل
هوشنگ گلشیری معتقد است که اثر هنری، مابهازایی است که هنرمند با آن به تعادل درونی میرسد. جهان در نظر هنرمند از تعادل خارج میشود و این عدم تعادل هنرمند را وادار به واکنش میکند. او دست به خلق اثر میزند و با اثری که خلق میکند، به جهانِ نامتعادل، تعادل میبخشد. آنچه که مبنای شکلگیری اثر هنری میشود، از جنس جهانی است که هنرمند در آن نفس میکشد؛ جهانی که با مخاطب اثر همپوشانی دارد. از همین زاویه است که گفته میشود هنرمند، محصول جامعه و اثر هنری، برای جامعه است. برای همین است که مخاطب نقاط اشتراک بین خود و اثر را درک میکند و نسبت به آن واکنش نشان میدهد. در حالی که مخاطب آثار هنری در خیزشی سترگ، خود را و خواستهایش را نشان داده، انتظار دارد که هنرمندان هم متوجه خیزش ۱۴۰۱ و سرکوب شدید و غیرقابل چشمپوشی باشند. حالا دیگر هیچ هنرمندی نمیتواند خود را از اتفاقاتی که بر مردم رفته، دور نگه دارد و چون اثر هنری در نهایت متعلق به مردم است، هنرمند باید در اثرش جانب مردم را نگه دارد.