مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان میتوانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آییننامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.
یاد جانباختگانِ اهل قلم
دادههای این نوشته از تارنماهای اینترنتی برگرفته شده و روشن است که فهرست جانباختگان اهل قلم، کامل نیست. اما مسئله بر سر فراموشی و وجدان تاریخی ما و تکرار فاجعههای اجتماعی ست که از هم اکنون باید از وقوع آنها پیشگیری شود.
با انقلاب مشروطیت، فضای سیاسی و فرهنگی جامعهٔ ایران دچار دگرگونی های بنیادین شد. مسئلهٔ قانون در مناسبات دولت و مردم و تعریف جایگاه شاه در چارچوب قانون، چنان نهادینه شد که اعمال استبداد که پیشینه ای تاریخی نیز داشت، به سهولت امکان پذیر نبود. روشنفکران و روشنگران آن دوره با زبان ادبیات از آزادی و دمکراسی و قانون پشتیبانی کردند و به خلق آثاری گرانمایه موفق شدند. با حضور هنرمندان در مناسبات اجتماعی و استقبال مردم از آنان، دستگاههای فشار و سرکوب دولتی نیز از پای ننشستند و با اینکه دولتهای وقت، مدعی بودند که خواهان پیشرفت و توسعهٔ اقتصادی و اجتماعی ایران هستند، چشم از همپیمانان روشنفکر و روشنگر خود برگرفتند و برای پیشبرد برنامههای خود، به استبداد و خودرأیی روی آورند.
میرزادهٔ عشقی، در زمان نخست وزیری رضا شاه در دههٔ ۱۹۲۰ ترور شد:
عشقی، بُود ار نوحهگر امروز عجب نیست
خون میچکد از دیدهٔ ایرانی ایران.
ابوالقاسم لاهوتی که حتا امروز از شاعران برجستهٔ تاجیکستان به شمار میآید، در سال ۱۹۲۳ به شوروی گریخت و در تاجیکستان درگذشت:
من آن مبارز ایرانم که از وطنم
فقط به یادم تیر و طناب میآید
عارف قزوینی، که در مخالف با قاجاریه از رضا شاه پشتیبانی میکرد، عاقبت در سال ۱۹۳۳ در انزوا و افسردگی کامل، در دهکدهای در نزدیک همدان چشم بر این جهان فرو بست:
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایۀ گل بلبل ازین غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کج رفتاری ای چرخ! چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ! نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ.
فرخی یزدی، که با دولت همکاری داشت و نمایندهٔ مجلس نیز شد، در سال ۱۹۳۹ پس از سالها حبس، در زندان درگذشت و یا کشته شد:
خسرو کشور ما تا بود این شیرینکار
لالهسان دیده مردم همه گلگون باشد
عذر تقصیر همیخواهد و گوید مأمور
کاین جنایت حسبالامر همایون باشد.
ملک الشعرای بهار از بزرگترین شاعران و آخرترین شاعران کلاسیکسرا که توانست مدرنیته را با شعر درآمیزد، با آنکه از رضا شاه حمایت میکرد، اما در نهایت مجبور شد که فعالیت سیاسی را کنار بگذارد و چندین بار نیز دستگیر و زندانی و به تبعید فرستاده شد:
خرسِ صحرا شده همدست نهنگ دریا
کشتی ما را رانده است به گرداب بلا
آه ازپن رنج ومِحن آوخ ازبن جورو جفا
هان به جز جرئت وغیرت نبود چارهٔ ما
که چنین کشور دیرین کهن در خطر است
ای وطنخواهان زنهار وطن در خطر است.
محمدعلی جمالزاده، پس از انتشار موفقترین داستان خود یعنی «یکی بود یکی نبود» تا سال ۱۹۴۱ هیچ داستان دیگری ننوشت. نیما هم در این دوران مجبور به گوشهنشینی شد.
ترور میرزاده عشقی، فرار ابوالقاسم لاهوتی از کشور، افسردگی و انزوای عارف قزوینی، زندانی شدن و احتمالا قتل فرخی یزدی، دستگیری و تبعید ملکالشعرای بهار و به مدیحهسرایی واداشتن این شاعر، منصرف شدن محمدعلی جمالزاده از نوشتن داستان جدید، متعهد شدن صادق هدایت به منتشر نکردن آثارش و ممنوعیت توزیع «بوف کور»، شاهکار این نویسنده، در ایران، توقف انتشار شعرهای نیما یوشیج و زندانی شدن بزرگ علوی از جمله وقایع تلخی بود که بر اثر تصمیم های رضا شاه رخ داد.
پس از جنگ جهانی دوم و آغاز سلطنت محمدرضاشاه پهلوی، دورهای دیگر از فضای باز سیاسی آغاز شد. تأسیس حزب توده ایران در مهر ماهِ ۱۳۲۰ خورشیدی که با توافقِ اتحاد جماهیر شوروی و در خانهٔ سلیمان میرزا اسکندری به وقوع پیوست، در مجموع روند رشد روشنفکری و روشنگری ایران را وارد مرحلهٔ تازهای کرد. شاعران و نویسندگان ایران که در دوران پیش از مهر ۱۳۲۰، مهینپرستی و مبارزه برای استقرار ایرانگرایی در برابر اسلامگرایی، محور نوشتههایشان را رقم میزد، بهیکباره از یاد رفتند و تضاد جامعهٔ ایران، دیگر ایرانگرایی و آخوندیسم تعریف نمیشد، بلکه تضاد اصلی اجتماعی، ارادهٔ مبارزه میان سوسیالیسم و امپریالیسم تعریف شد که مصداق چندانی در ایران نداشت. سردرگمی تعیین جایگاه نویسندگان و شاعران و هنرمندان در مناسبات سیاسی پس از سلطنت رضاشاه پهلوی که می کوشید از سیاستهای پدرش در شرایط جنگ سرد که آغاز شده بود، فاصله بگیرد، با برپایی کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ دچار تحولی شد که هر کنشگر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، میبایستی دربارهٔ آن تصمیم بگیرد.
کانون نویسندگان ایران در اردیبهشت ۱۳۴۷ فعالیت خود را به گونهای رسمی، پیرامون دو محور اساسی آغاز کرد:
۱. مبارزه برای آزادی اندیشه و بیان بدون هیج حد و حصر و استثنایی؛
۲. مبارزه با سانسور و سرکوب.
پس از آن است که باز دستگاههای سرکوب، همهٔ محدویتها را در رابطه با هنرمندان آغاز کردند. تقریبا نویسنده و هنرمندی نبود که بارها و بارها تجربه زندانی شدن نداشته باشد؛ چهرههایی همچون احمد شاملو، احمد محمود، محمود دولتآبادی، محمود اعتمادزاده، ابراهیم یونسی، هوشنگ ابتهاج، نجف دریابندری، مرتضی کیوان، خسرو گلسرخی، غلامحسین ساعدی، مهدی اخوان ثالث، نعمت آزرم، اسماعیل خویی، فرج سرکوهی،بهآذین، علی محمد افغانی، علی اکبر سعیدی سیرجانی، علی اصغر امیرانی، سعید سلطانپور، رحمان هاتفی، ناصر زرافشان، بزرگ علوی، انور خامهای، خلیل ملکی، ایرج اسکندری و احسان طبری از مشهورترین نویسندگان و پژوهشگران ایران بودند که بازداشت شدند و بعضی از آنان نیز در زندان کشته شدند. اما از کشتار اهل قلم در دوران محمدرضاشاه پهلوی، جز اعدام خسرو گلسرخی، گزارشی در دسترس نیست.
برگزاری شبهای شعر انستیتو گوته، در جامعهٔ ملتهب و تشنهٔ آزادی آن مقطع تاریخی، جرقهای بود که خواست آزادیخواهی را شعله ور کرد و در نهایت آخوندهای شاه پرورده را قادر ساخت که جنبش بزرگ مردم ایران را که در پی دمکراسی و عدالت اجتماعی بود، تصاحب کرده و جامعهٔ ایران را دچار چنان روزگاری کند که اینک تجربهٔ شومِ همگانیِ ماست.
پس از آنچه در سال ۵۷ اتفاق افتاد، ما با پدیدهای در تاریخ ایران روبرو هستیم که سابقهای نداشته است؛ کشتار عریان شاعران و نویسندگان، با اتکا به نظریهها و سنتهای اسلامی.
خمینی اعلام کرده بود که قلمها را باید شکست تا اخلاق اسلامی، مقدسات و ارزشهای اسلامی و حکومت اسلامی حفظ شود و تاریخ جمهوری اسلامی نشان داده است که این حکومت نابهنگام و پیشاتاریخی در حذف نویسندگان و شاعران و هنرمندان ایرانی به این أصول است که وفادار مانده است.
فهرستی که در زیر میآید، تنها بخشی از جنایتهای ایدئولوژکِ اسلامی حکومت اسلامی ست که نه تنها در تاریخ معاصر ایران، بلکه در سرتاسر تاریخ ایران بینمونه است؛ افزون بر این ما یاد همه دختران و مردان جوان هنرمندی که در رستاخیز ملیِ «زن، زندگی، آزادی»، جان گرانمایهٔ خود را از دست دادهاند گرامی میداریم و از یادشان هرگز نمیکاهیم:
۱. سیمون فرزامی، روزنامهنگار، مفسر خبرگزاری پارس و سردبیر روزنامه فرانسوی زبان ”ژورنال دو تهران” ، در سن ۷۰ سالگی، در آذرماه سال ۱۳۵۹ به اتهام رابطه با امریکا و جاسوسی برای اسرائیل تیرباران شد.
۲. حمید رضوان، نویسنده، سال ۱۳۵۹ در بیمارستان به قتل رسید.
۳. علی اصغر امیرانی، روزنامهنگار، سردبیر مجله خواندنیها، در خرداد (اول تیرماه) سال ۶۰ در سن ۶۵ سالگی به اتهام همکاری با اسرائیل و ساواک تیرباران شد.
۴. سعید سلطانپور، شاعر، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر، عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران و فعال سیاسی، در خرداد سال ۶۰ تیرباران شد.
۵. جلال هاشمی تنگستانی، نویسنده، سال ۱۳۶۰ از میان برداشته شد. هنوز نحوهٔ مرگ ایشان ناروشن مانده است.
۶. عطاءالله نوریان، مترجم و نویسنده و فعال سیاسی در سال ۱۳۶۰ تیرباران شد.
۷. رحمان هاتفی، روزنامهنگار و نویسنده و فعال سیاسی در تیرماه ۱۳۶۲، زیرشکنجه به قتل رسید. روایتی نیز هست که وی در زندان خودکشی کرده است.
۸. فریدون فرخزاد، شاعر و شومن در شهر بُن آلمان با ضربههای پرشمار کارد، در ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ به قتل رسید.
۹. حسین صدرائی (اقدامی) ، شاعر، نویسنده، پژوهشگر و فعال سیاسی در سال ۱۳۶۷ در زندان و در زیر شکنجه به قتل رسید.
۱۰. دکتر کورش آریامنش (رضا مظلومان)، استادِ برجستهٔ حقوق دانشگاه تهران، روزنامهنگار، نویسنده و فعال سیاسی به ضرب گلوله در ۷ خرداد ۱۳۷۵ در پاریس کشته شد.
۱۱. علی اکبر سعیدی سیرجانی، نویسنده و پژوهشگر نامدار، در ۴ آذرماه ۱۳۷۳ در زندان به قتل رسید.
۱۲. غفار حسینی، مترجم و نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران، در تاریخ ۲۰ آبانماه ۱۳۷۵در تهران به قتل رسید.
۱۳. احمد تفضلی، مترجم و زبان شناس، در ۲۴ دیماه ۱۳۷۵ در تهران به قتل رسید.
۱۴. ابراهیم زالزاده، روزنامهنگار و ناشر، در فروردین ۱۳۷۶ در تهران به قتل رسید.
۱۵. احمد میرعلائی، مترجم و نویسنده در سال ۱۳۷۷ در اصفهان به قتل رسید.
۱۶. حمید حاجیزاده، شاعر و نویسنده، همراه با کودک ۱۰ سالهاش با ضربههای بیشمار کارد، در شهریور ۱۳۷۷ در کرمان به قتل رسیدند.
۱۷. پیروز دوانی، نویسنده، مترجم و پژوهشگر در سال ۱۳۷۷ به قتل رسید.
۱۸. مجید شریف، مترجم و نویسنده، آذرماه ۱۳۷۷ در تهران به قتل رسید.
۱۹. محمد مختاری، شاعر، نویسنده، پژوهشگر و عضو کانون نویسندگان ایران در آذرماه ۱۳۷۷ تهران در چارچوب برنامهٔ کشتار حکومت اسلامی که به قتل های زنجیرهای معروف شده، به قتل رسید.
۲۰. محمد جعفر پوینده، مترجم و نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران در آذرماه ۱۳۷۷ در تهران به قتل رسید.
۲۱. عزتالله ابراهیمنژاد، شاعر، در تاریخ ۱۸ تیر ۱۳۷۸ به قتل رسید.
۲۲. زهرا کاظمی، روزنامهنگار و عکاس، در سال ۱۳۸۲ در زندان به قتل رسید.
۲۳. آیفرسرچه، خبرنگار کرد اهل ترکیه در سال ۱۳۸۴ در ایران به قتل رسید.
۲۴. امیدرضا میرصیافی، وبلاگ نویس، ۲۸ ساله، در ۱۳۸۷ در زندان از میان ما رفت.
۲۵. یعقوب میرنهاد، روزنامهنگار و بلاگنویس در ۱۴ مرداد ۱۳۸۷ در زاهدان اعدام شد.
۲۶. علیرضا افتخاری، وبلاگ نویس، در سال ۱۳۸۸ به قتل رسید.
۲۷. ستار بهشتی، وبلاگ نویس، به اتهام اقدام علیه امنیت کشور از طریق شبکه اجتماعی و فیسبوک، در آبانماه ۱۳۹۱ زیر شکنجه به قتل رسید.
۲۸. بکتاش آبتین، شاعر، کارگردان و عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان در ۱۸ دیماه ۱۴۰۰ در زندان به قتل رسید.
نیازی به تأکید نیست که ماشین کشتار جمهوری اسلامی هنوز و همچنان پرکار است و دمی از حرکت باز نایستاده است. باز هم تأکید میکنیم که نام همهٔ جانباختگان اهل قلم در این فهرست نیامده است. اما، یاد آنان را گرامی میداریم و باور داریم که نامشان بر تارکِ تاریخ ایران، برای همیشه خواهد درخشید.
خامنهای و حکومتش برآنند که از جامعهٔ کثرتگرای ایران، جامعهای اسلامی بسازند با ابزارِ پرقدرتِ حکومتی که اسلامی نیز هست. خامنهای و حکومت پوشالیاش، برای برپایی «جامعهٔ اسلامی»، برآنند که بزرگترین مانع خود؛ یعنی روشنفکران و روشنگران ایرانی را که بسیارانی از آنان نیز، هموندِ کانون نویسندگان ایران هستند، با سرکوب و کشتار از میان بردارند. هشدار که قتلهای زنجیرهای نویسندگان و شاعران ایرانی و داستان اندوهزای اتوبوس ارمنستان، مقدمه خونباری بودهاند برای اجرای برنامهٔ جنون آمیزی که خامنهای در سر میپروراند.
کانون نویسندگان ایران «در تبعید» و انجمن قلم ایران «در تبعید» ضمن نکو داشت نام همهٔ کشتهشدگان راه آزادی و گرامیداشت آنان، باز هم تأکید میکنند که در راستای حمایت از آزادی بی حد و حصر اندیشه و بیان از جنبش «زن، زندگی، آزادی» پشتیبانی میکنند و در راستای دفاع از آزادی اندیشه و بیان بدون هیچ حد و حصر و استثنایی، برای مردم ایران، آرزوی پیروزی بر حکومت جهل و جنون و کشتار اسلامی را دارند.
کانون نویسندگان ایران «در تبعید»
انجمن قلم ایران «در تبعید»
۲۲ ژانویهٔ ۲۰۲۳