مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان میتوانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آییننامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.
سلام،
نخست، باید بگویم که برای من افتخار بزرگی است که خطاب به انجمن دانشجویی شما، سخنانی را ایراد کنم و این که من، عمیقاً مبارزه، استقامت و شهامت شما را در این موقعیت میستایم و آن را پاس میدارم. خطری که شما با درگیر شدن در این مبارزهی رهاییبخش، در معرض آن قرار میگیرید بسیار زیاد است و تا بدین جا نیز، شمار زیادی جاناشان را به همین سبب از دست دادهاند.
به لحاظ تاریخی، اعتراضات دانشجویی نقش ویژه و چشمگیری در اکثرِ جنبشهای رهاییبخش ایفا کردهاند. هر چند البته، هر جنبش یا مبارزهای، خصلتهای خاص خودش را دارد و در شرایطِ انضمامیای رخ میدهد که به سادگی، از یک بافت و زمینه به دیگری، قابل انتقال نیست. بنابراین، من معتقدم که درکِ ما، ناظران رخدادهایی که در ایران روی میدهند، از شرایط و وقایع، حتی اگر پیشتر آمیخته به فانتزیهایمان از رهایی و … نباشند، کژ-و-کوژ و سادهشده است. با این حال، بگذارید تا به کوتاهی، فهمِ کلیِ خودم را از منازعهی جاری در ایران، بیان کنم که نه فقط بر پایهی اخبار که بر مبنای بحثهایی است که توانستم با بعضی از دانشجویان ایرانی خارجنشین داشته باشم که فهم وسیعتر و پیچیدهتری از من، در خصوصِ وضعیت ایران و آن چه که مسبب وضع فعلی است، داشتند.
بدیهی است که این مرگِ مهسا امینی بود که جرقهی نخستین را زد و بافت اجتماعی ایران را برافروخت؛ بافت اجتماعیای که پیشتر نیز، به سبب تعارضات و بیعدالتیها در حال انفجار بود؛ نه فقط بیعدالتی در حق زنان، که وضعیتِ ناعادلانهی اجتماعی-اقتصادیِ اکثریتِ مردم. تحریمها البته عامل مهمی اند، اما وقتی دربارهی مناقشهی ایران و آمریکا و تحریمها سخن میگوییم، آن چه در ادامه میآورم، را نباید فراموش نکنیم:
حکومت ایران، در حالی وارد منازعهای ایدئولوژیک و فرهنگی با آمریکا و غرب شد که، همهنگام، مدلِ غربیِ لیبرالیِ نوینِ سرمایهداری را، بی کمترین تغییری، در آغوش کشید و پذیرفت و به عنوانِ مثال، سیاستهای خصوصیسازیِ گسترده و مقرراتزداییِ اقتصادی را به اجرا درآورد. و بنابراین از این منظر، با صندوق بینالمللی پول، بسیار هماهنگ و هم¬افق بود. موضوعات فرهنگی و دینی، تنها نقطهی تفاوت چشمگیر با دیگری غربی منفور بود، و این در حالی بود که از حیث اقتصادی میان این دو یگانگی یا شباهت حکمفرما بود. و این شباهت در سیاستهای اقتصادی، اگر نه بیشتر، درست به اندازهی تفاوت درسیاستهای دینی، مخرب و ویرانگر بود. نتیجهی این ترکیب دینسالاری و سرمایهداری، نظامی بود که از نظر اجتماعی به نحوی خاص ویرانگر بود و پیامدهایی همچون افزایش نابرابری، فقر، از بین رفتن طبقهی متوسط، موقتی شدن قراردادهای کار اکثریت مردم و … را در بر داشت. طرد زنان از فضای سیاسی و اجتماعی در جمهوری اسلامی، ابتدا با انگیزههای دینی صورت گرفت، اما این تفاوت فرهنگی بعداً به نحوی فزاینده، به مثابهی طعمهای برای پرت کردن حواسها از همانندی و شباهت اقتصادی با غرب عمل کرد. این تفاوت فرهنگی، به شکلی رو-به-فزونی، به عنوان نقابی برای پوشاندن نبود و غیاب تفاوتی پایدار و واقعی با غرب در سیاستهای اقتصادی عمل کرد. لذا زنان، به معنای واقعی کلمه، وادار شدند تا این تفاوت بزرگ و مهم را تجسم بخشند و به نمایش گذارند؛ تفاوتی که دیگر هیچ پایه و اساس مادیِ ملموسی نداشت. چنین شد که این تفاوت فرهنگی، به سرعت بدل به سرکوبی قهرآمیز شد، زیرا که زنان وادار شدند تا هر چه بیشتر، تجسدِ این تفاوت باشند. بنابراین، زنان به خاطر جایگاه ویژهاشان، تجسدِ تمام مبارزاتِ رهاییبخشاند و نه فقط یکی از آنها. و به اعتقاد من این نکتهی مهم باید به خاطر سپرده شود، چرا که همین نکته است که موجب جهانروایی این مبارزه است، نه فقط درون ایران، که در خارج از آن. زنان در جایگاهی اند که مبارزهی رهاییبخشاشان میتواند موجب رهایی همگان و نه فقط زنان شود، بگذارید بگوییم مبارزهی زنان، رهایی جامعه را در پی خواهد داشت. و رهایی در این جا نه فقط از حیث حقوق (حقوق بشر و غیره)، که از حیث تغییراتِ گستردهی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. مهم است که به یاد داشته باشیم و مرتباً تکرار کنیم که این مبارزهی ایرانیان، به سادگی، مبارزه برای آزادی، به شکلی که در جاهای دیگر هست، نیست. بلکه همچنین، مبارزهایست بر سر تعریف یا بازتعریفِ آزادی و معنایی که برای هر یک از ما دارد. زیرا که، به دلایل متعددی، ما در غرب نیز محتاج آنیم که پرسشهای مشابهی را مطرح میکنیم. با استفاده از این نکته میتوانم به یکی از مهمترین نقشهایی اشاره کنم که جنبش دانشجویی در این گونه اعتراضات بر عهده دارد.
به غیر از پیوستن به اعتراضات و افزودن بر نیروی رهاییبخشِ آن، دانشجویان در موقعیتی اند که باید منظرِ گستردهتری را که پیشتر بدان اشاره کردم، گشوده نگاه دارند، و مانع از مفقود شدن پتانسیل جهانروای این مبارزه شوند. آنها (شما) در موقعیتی اند که اصرار ورزند تا دالهایی نظیر «زندگی» و «آزادی» محتوایِ انضمامیای ورای، هم، بتوارهگری نوینِ لیبرالی از دموکراسی، و هم پاسخهای یکهسالارانه یا دینسالارانه ولی نهکمترسرمایهدارانه به این بتوارهگری از دموکراسی، بیابند. نیاز است تا در اینجا شقی دیگر (شق سومی) اتفاق بیفتد. البته این کاری بسیار بزرگ است و مبارزاتی نظیر این را نمیتوان یکشبه به سرانجام رساند. به غیر از طغیان، شور و شجاعت، همچنین به زمان، سازمانیابی، پشتکار، تفکر و خلاقیت نیاز است. و البته شما نشان دادهاید که از همهی اینها، بلکه بیشتر از اینها برخوردارید. اتحاد بینالمللی نیز در این مبارزات بسیار مهم است. لذا بگذارید تا سخنانم را با بیان دستکم حمایت و همبستگی کاملم به پایان برم. لطفاً مراقب خودتان باشید.
آلنکا زوپانچیچ، ۱۵ آذر ۱۴۰۱