برگرفته از تریبون زمانه *  

در لحظه‌ی کنونی آن‌چه به‌عنوان اپوزیسیون جمهوری اسلامی حضور دارد نه تنها چند پاره است که این پاره‌ها گاه ارتباط بسیار کمی با هم دارند و یا اساسا ارتباطی ندارند.

نیروهای سرنگونی‌طلب خود به چندین دسته تقسیم می‌شوند که برای پیش‌بردن بحث آن‌ها را به نیروهای سرنگونی‌طلب «راست تا میانه» و چپ تقسیم می‌کنم. نیروهای سرنگونی‌طلب «راست تا میانه» عمدتا شامل سلطنت‌طلبان، مشروطه‌خواهان، جمهوری‌خواهان، مجاهدین و… می‌شوند. نیروهای سرنگونی‌طلب چپ خود باز دست‌کم به دو یا سه دسته تقسیم می‌شوند. سرنگونی‌طلبان تشکیلاتی که صراحتا شعار سرنگونی می‌دهند و عمدتا از نیروهای مارکسیست و سوسیالیست تشکیل می‌شوند. «نیروهای سرنگونی‌طلب تلویحی» که می‌توان هم «جنبش گرسنگان» و هم جنبش‌های به اصطلاح «مطالبه‌محور» [۱] را در زمره‌ی این بخش از اپوزیسیون قرار داد. جنبش‌هایی مثل جنبش معلمان، بازنشستگان، زنان، کارگران، محیط زیست، دانشجویان و… را بیشتر می‌توان جنبش‌های «صنفی» «گروهی»، «طبقاتی» و… نامید چرا که عمدتا خواست‌های یک «صنف»، «طبقه» یا «گروه» اجتماعی- اقتصادی- سیاسی را نمایندگی می‌کنند. گرچه محدود به خواست‌های صنفی نیستند، اهداف و خواست‌های گروه‌ اجتماعی- اقتصادی- سیاسی خود را به خوبی می‌شناسند و تا به آن اهداف نرسند از پای نخواهند نشست. قطعا اکثر این خواست‌ها به عبارتی سیاسی است و کل ساختار موجود را هدف گرفته است. بنابراین و بدین معنا نمی‌توان آن‌ها را «صنفی» نامید، ولی برای تسهیل بحث و به معنایی که توضیح دادم از آن‌ها به عنوان جنبش‌های «مطالبه‌محور صنفی-طبقاتی» یاد می‌کنم.

یکی از نتایج خوب تجربه‌ی انقلاب سیاسی سال ٥٧ آگاهی مردم بر این امر بود که شعارهای سلبی به تنهایی آنان را به مقصد نمی‌رساند و ممکن است از هرجایی سر در بیاورند، کما اینکه درآوردند. به همین دلیل می‌توان گفت تقریبا تمامی بخش‌های اپوزیسیون دست‌کم می‌گویند چه می‌خواهند و آن‌چه می‌خواهند به گونه‌ای یا تاحدی با منافع اقتصادی- اجتماعی- سیاسی و باورهای آن‌ها گره خورده است: نیروهای سرنگونی‌طلب راست تا میانه یا حکومت پادشاهی می‌خواهند، یا نوعی جمهوری لیبرال و احتمالا سکولار…. نیروهای سرنگونی‌طلب چپ به‌معنای وسیع آن شامل بخش‌هایی از طرفداران جمهوری‌های سکولار، سوسیال دمکراسی و نیروهایی می‌شود که همواره طالب نوعی سوسیالیسم بوده‌اند، البته با توجه به تنوع آن در باور گروه‌ها و گرایش‌های مختلف در بین سازمان‌های پیرو کمونیسم.

«جنبش‌های گرسنگان» نیز که گاه به صراحت و گاه به تلویح شعار سرنگونی می‌دهند و مطالباتشان به‌گونه‌ای با زندگی روزمره آن‌ها و یا مطالباتی فوری و مقطعی گره خورده است، در تحرکات وسیع و سریع متبلور می‌شوند. این تحرکات به‌سرعت گسترش یافته و قهرآمیز می‌شوند و گاه حتی تا درگیری مسلحانه هم پیش می‌روند، اما می‌توان گفت تا کنون بدون اینکه به هدف خاصی رسیده باشند سرکوب شده‌اند. گرچه قطعا این تحرکات دستاوردهایی هم برای خود این جنبش‌ها و هم برای اپوزیسیون به‌طور کلی داشته است. از تشکل و سازماندهی و یا دست‌کم احساس نیاز به تشکل و سازماندهی در خود این جنبش‌ها تا تلاش برای فرموله کردن خواست‌هایشان و هدفمند کردن تحرکاتشان، تا تاثیری که بر جوِ کلی جامعه و بر اپوزیسیون به‌طور کلی می‌گذارد: از جمله ارتقای آگاهی مردم، رادیکال کردن مبارزات و اعتراضات آتی، و ایجاد حساسیت کل جامعه در مورد مشکلات مبتلا به گروه‌ها و طبقات دیگر، شکستن جو ارعاب و فضای امنیتی و…

شاید بتوان گفت جنبش‌های «مطالبه‌محور صنفی – طبقاتی» بخشی مهم از اپوزیسیون را تشکیل می‌دهند. این جنبش‌ها اولا مطالبات صنفی- طبقاتی خود را کمابیش می‌شناسند و تا رسیدن به این مطالبات از پای نخواهند نشست. این مطالبات بدون اینکه صراحتا ساختار را هدف گرفته باشند، در اکثر موارد ضد ساختارند چرا که در ساختار موجود پاسخ نخواهند گرفت. بنابراین، این بخش از جنبش هم به‌گونه‌ای سرنگونی‌خواه است با این تفاوت که مطالباتش دقیق‌تر و جزئی‌تر هستند، و جنبشی متشکل و هدفمند است. مبارزات این جنبش‌ها در غیاب حضور متشکل چپِ خواهان سرنگونی می‌توانند تحرکات آن بخش از معترضان را که بواسطه‌ی ناآگاهی زیر پرچم راستِ سرنگونی‌طلب گرد آمده‌اند با خود همراه کرده و جهت دهند. اما اشکال اساسی این جنبش‌ها عدم ارتباط آن‌ها با یکدیگر، نداشتن پلاتفرم مشترک و بعضا عدم ارتباط فراگیرشان با توده‌هایشان و سایر جنبش‌هاست.

و اما چپ آرمان‌خواه سرنگونی طلب، چپ سازمانی و متشکل به‌رغم تمامی جانفشانی‌هایی که در رژیم گذشته و رژیم فعلی داشته است به‌شکل متشکل و سازمانی ارتباط ارگانیکی با هیچ‌یک از این جنبش‌ها ندارد، گرچه عناصر آن به‌طور منفرد به‌ویژه با جنش‌های مطالبه‌محور صنفی- طبقاتی، و بسیار کم و کوتاه مدت با جنبش‌های گرسنگان ارتباط دارند و هزینه هم کم نداده‌اند. افزون بر این، تصور غلط و نسبتا غالبِ کمونیستی خواندن چین و روسیه در بین اکثریت مردم و نزدیکی حاکمیت با این دو ابرقدرت، و همراهی بعضی از جریان‌های موسوم به چپ با آن‌ها، فضایی ضدکمونیستی در جامعه ایجاد کرده و نه تنها ارتباط ارگانیک با توده‌ها را برای این بخش از اپوزیسیون مشکل‌تر کرده که حتی تبلیغ و ترویج هر اندیشه کمونیستی را دشوارتر از گذشته کرده است. بنابراین و با فضای موجود حتی در صورت اتحاد عمل تمامی سازمان‌های چپ که عمدتا در خارج کشور هستند و دادن پلاتفرم مشترک گمان نمی‌رود هیچ‌یک از بخش‌های اپوزیسیون داخل کشور تمایلی به حمایت و یا ارتباط ارگانیک با چنین ائتلاف یا اتحادی داشته باشند.

اما می‌توان به‌درستی ادعا کرد که در لحظه‌ی کنونی و پس از چهل سال تجارب تلخ مردم در تمامی عرصه‌های اقتصادی- اجتماعی- سیاسی، مطالبات بسیاری از بخش‌های اپوزیسیون سرنگونی‌طلب چپ و حتی بخش‌های زیادی از توده‌های اپوزیسیون سرنگونی‌طلب راست دست‌کم در شکل بر مطالبات چپ منطبق است و این مهم است. در واقع می‌توان گفت توده‌های تحت ستم طی این چند دهه تحت فشار فقر، اختناق و سرکوب به نوعی آگاهی خودبه‌خودی دست یافته‌اند؛ آگاهی خودبه‌خودی و نه سوسیالیستی. این در همین حد هم اتفاق بسیار میمونی است اما متاسفانه در غیاب آگاهی سوسیالیستی هر نیروی سیاسی‌ای می‌تواند با وعده‌های دروغین این موج عظیم را به دنبال خود بکشد و بر اریکه‌ی قدرت بنشیند. گرچه این توده‌ها از مطالبات خود کوتاه نخواهند آمد، در صورت تثبیت یک قدرت سیاسی دیگر یا به اصطلاح یک «انقلاب سیاسی» دیگر که نماینده منافع مردم نیست، چهل سال دیگر لازم است تا باز به اینجا برسیم! بنابراین نقش نیروهای چپ و سوسیالیست در جهت دادن این مطالبات و آگاهی‌رسانی سوسیالیستی در این برهه اهمیتی بسیار حیاتی دارد و این هدف را نه لزوما سازمان‌های شناخته شده‌ی چپ بلکه نیروهایی می‌توانند به انجام برسانند که در جامعه و در میان جنبش‌ها حضور فعال دارند.

این آگاهی خودبه‌خودی را در عرصه‌ی مبارزات جنسیتی هم می‌توان شاهد بود. در میان زنان طبقات و اقشار مختلف می‌توان مراتبی از حساسیت جنسیتی/آگاهی جنسیتی/آگاهی فمینیستی/آگاهی فمینیستی- سوسیالیستی را مشاهده کرد. حساسیت جنسیتی در میان زنان به‌ویژه در یکی دو دهه اخیر بسیار فراگیر شده است و تلاش‌های رژیم برای سرکوب مطالبات زنان به‌ویژه در زمینه‌‌ی حجاب که در چند سال اخیر بسیار رسانه‌ای شده، به این حساسیت جنسیتی بیشتر دامن می‌زند و عملا برای مقصود رژیم به عکس خود تبدیل شده است. تایید این مدعا را می‌شود آشکارا در پاسخ زنان به فراخوان روز ٢٨ شهریور تهران و دنباله‌ی آن در روزهای بعد، پس از قتل ناجوانمردانه‌ی مهسا (ژینا) امینی در تهران مشاهده کرد. حضور زنان در این اعتراضات خیابانی بسیار چشمگیر است و تنوع و تکثر گرایش‌ها، چهره‌ها و چه بسا پایگاه و مواضع طبقاتی در بین آن‌ها مانع این نشده است که همگی علیه زن‌ستیزی حاکمیت در کنار هم به میدان بیایند، علاوه بر این حضور پررنگ مردان در این اعتراضات نشان از رشد و فراگیر شدن این حساسیت جنسیتی و ضدیت با زن‌ستیزی حاکمیت در بخش‌های وسیعی از جامعه دارد. و جالب اینکه دیگر کسی شعار «رضا شاه روحت شاد» نمی‌دهد، شعارها کمابیش همه ضد دیکتاتوری (چه شاه، چه رهبر)، علیه نیروی انتظامی و کلیت نظام است. شعار «زن، زندگی، آزادی» که ابتدا خیلی هم آسان و ریتمیک نبود اتفاق جدیدی در شعارهایی است که این سال‌ها در خیزش‌ها و تحرکات چند دهه اخیر در سطحی چنین وسیع طرح شده. اگر واژه‌ی «زن» که اشارتی به تضییع حقوق تمامی زنان در این چند دهه و سرکوب سیستماتیک آن‌هاست همواره در کنار دیگر مطالبات مردم – زندگی (معاش) و آزادی- طرح شود، می‌‌توان گفت مبارزات فردی و جمعی زنان در این چند دهه آنقدر موثر بوده که اپوزیسیون جمهوری اسلامی را یک گام به جلو ببرد واین را مدیون تمامی زنان و مردانی هستیم که در این سال‌ها علیه زن ستیزی حاکمیت و مردسالاری جاری در جامعه مبارزه کرده، زندان رفته‌اند، شکنجه شده‌اند و جان داده‌اند.

یاد مهسا (ژینا) امینی جاودان
مونا یوسفی، ٣٠ شهریور ١٤٠١

−−−−−−−−

پانویس

[۱] البته به نظر من استفاده از اصطلاح جنبش‌های «مطالبه‌محور» برای این بخش از جنبش اصطلاح درست و به‌جایی نیست، چرا که تمامی بخش‌های اپوزیسیون مطالبات خاص خود را دارند و بنابراین همه به نوعی «مطالبه‌گر» هستند اگر «مطالبه‌محور» نباشند.

لینک مطلب در تریبون زمانه