مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان میتوانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آییننامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.
وزیر همپیوستگی سوئد آندرس یگمن از دانمارک الهام گرفته است و می خواهد جمعیت را تحت عنوان “اسکاندیناوی” و “غیر نوردیک” طبقه بندی کند. ده محقق در مسائل مهاجرت و ادغام می نویسند: این پیشنهاد نژادپرستی دولتی را به ذهن تداعی می کند که به جای مبارزه با آنها، شکاف های قومی را تقویت می کند.
در دانمارک جمعیت به “غربی” و “غیر غربی” تقسیم می شود. جابجایی اجباری از گروه آخری توسط دولت سوسیال دمکراتیک کشور، مشروع و پذیرفتنی خوانده شده است. برای ما به عنوان پژوهشگران مهاجرت، همپیوستگی و روابط قومی، این نه تازگی دارد و نه تعجب آور، بلکه گامی دیگر در راستای سیاست تندروایانه همپیوستگی دانمارک است که بیانگر عادی سازی خارجی ستیزی است که در دهه گذشته رخ داده است.
در مقابل، با تعجب و حیرت روز بعد در روزنامه صبح سوئد داگنز نی هتر DN خواندیم که وزیر همپیوستگی سوئد -آندرس یگمن – به خود اجازه داد خط مشی دانمارکی را الهام بخش خود سازد.
نژادپرستی دولتی
طبق استدلال وزیر همپیوستگی، مبارزه شکست خورده علیه جداسازی و حاشیه نشینی با طبقهبندی جمعیت بهعنوان «اسکاندیناوی» یا «غیر شمالی» بهبود مییابد.
سپس از این تقسیم بندی برای تصمیم گیری در مورد اینکه چه کسی در کجا زندگی کند استفاده می شود. دشوار است که این پیشنهاد را جدی گرفت، اما در عین حال خوفناک است. این تداعی گر سیستم آپارتاید و نژادپرستی به اذهان است که به جای مبارزه با آن، شکاف های قومی را تقویت کرده و مشروعیت می بخشد.
طرح وزیر چندین مشکل دارد. نخستین مشکل در مورد خود این تقسیم بندی است. برای مثال، روشن نیست برای کودکان دارای یک والده از کشورهای شمالی و اسکاندیناوری یکی خارج از آن، یا فرزندخواندهها (از دیگر کشورها) یا افرادی از کشورهای غربی خارج از غیراسکاندیناوی، این تقسیم بندی چگونه پیش خواهد رفت؟ البته خیلی دور از ذهن نیست که فرض کنیم در این تقسیم بندی، برای مثال، سفیدپوستان آمریکای شمالی در رده غیر “نوردیک” قرار نخواهند داشت. به این ترتیب، مدل دانمارکی در واقع هم صادقانه تر است و هم از منطق یکدست تری برخوردار است.
یک تقسیم بندی اتنیکی دسته A و B
با این حال، مهمتر این است که این تقسیم بندی دقیقاً چه معنایی دارد. آیا وزیر همپیوستگی سوئد می پندارد که «اسکاندیناوی» تباران مترادف با مطلوب و سایرین نامطلوب هستند؟ چه در آن صورت است که تقسیم به یک دسته قومی A و B مشروعیت می یابد.
به عبارت دیگر دسته A، یعنی اهالی اسکاندیناوری و کشورهای شمالی (درواقع به طور ضمنی سفیدپوست پوستان)، صرفا با حضورشان در یک منطقه مسکونی به مبارزه با جداسازی و حاشیه نشینی کمک می کنند. در مقابل، تیم B، یعنی تیره پوستان- که مستقل از تعداد نسل هایی از آنها که در سوئد به سر می برند هرگز سوئدی به حساب نمی آیند – جداسازی را تقویت میکند. براستی فهم آن دشوار است که چگونه کسی می تواند باور کند چنین تقسیم بندی جمعیت می تواند همپیوستگی را افزایش دهد! در حقیقت روشن است که این امر تنها جدایی و فاصله بین افراد را بیشتر و عمیق تر می کند.
پیش شرط هم پیوستگی جامعهای است که در آن هیچکس به دلیل قومیت یا رنگ پوست، کم تر یا بیش تر «سوئدی» یا «اسکاندیناوی» در نظر گرفته نشود.
نقطه مقابل نتایج پژوهشها
نکته دیگر مسئله برانگیز بودن توصیف وزیر همپیوستگی از صورت مسئله است که برپایه سیاست آسیمیلاسیون (همگون سازی خالص فرهنگی) استوار بوده و به طور یک جانبه بر “غیر نوردیک ها” و فقدان مهارت های فرضی آنها تکیه می کند. او معتقد است که اگر آنها در مناطقی زندگی و کار کنند که بسیاری دیگر نیز غیراسکاندیناوی هستند، زبان سوئدی را یاد نمی گیرند.
خب، پس وزیر چه پیشنهادی می دهد؟ تحصیلات سوئدی بهتر برای کسانی که در خارج از کشور متولد شده اند؟ سرمایه گذاری برای رفع مناطق محروم و آسیب پذیر اجتماعی و اقتصادی؟ یارانه برای کسانی که می خواهند به مناطق مسکونی با درصد بیشتری از ساکنان “اسکاندیناوی” نقل مکان کنند؟ نه، او معتقد است که در عوض درپیش گرفتن الزامات سختگیرانهتر برای افراد به خوبی ادغام شده که (به دلایل ناروشن) زندگی در یک منطقه محروم را انتخاب میکند، راهحلی کاملا منطقی به نظر میرسد! گویی که این امر به طور خودکار افراد “مطلوب تر” «اسکاندیناوی» تبار را جذب این مناطق می کند.
این استدلال یکسره پوچ به نظر می رسد. همچنین در تضاد کامل با سنگ بنایی است که ما پس از دههها تحقیق در زمینه همپیوستگی، آنرا زمینه مناسب تر و موفقتری میبینیم: برپایی یک ساختمان اجتماعی مشترک با یکدیگر که در آن سوئدیها با ریشههای قومی مختلف با شرایط برابر روبرو می شوند و با آنها به گونه ای برابر رفتار میشود.
می بایست از تاریخ درس بگیریم
پیش فرض کارایی روند همپیوستگی جامعهای است که در آن هیچکس به دلیل قومیت یا رنگ پوست، کمتر یا بیشتر «سوئدی» یا «اسکاندیناوی» در نظر گرفته نمی شود. جامعه ای که در آن اصلا مهم نیست که فرد “سوئدی” یا “اسکاندیناوی” به شمار آِید تا مبادا به عنوان یک مشکل یا سربار دیده شود. جامعه ای که در آن با نژادپرستی و تبعیض که مانع همپیوستگی است مبارزه می شود. جایی که هویتها اجازه دارند پیچیده و مختلط بوده و به گونه ای اختیاری انتخاب شوند، نه اینکه از بیرون تحمیل شوند. به ویژه نه بر اساس هیچ گونه ثبت رسمی و دولتی تعلق اتنیکی که نژادپرستی دولتی را در ذهن تداعی می کند. ما در طول تاریخ به اندازه کافی تجربه آن را دیده ایم.
ما نمی خواهیم چشم خود را بر مشکلات جداسازی و حاشیه نشینی در سوئد امروزی ببندیم. اما اگر بخواهیم با جداسازی و حاشیه نشینی مبارزه کنیم و برای همپیوستگی تلاش کنیم، می بایست به تخصیص بهتر منابع قدرت و برنامه های موثرتر در برابر تبعیض اتنیکی بیاندیشیم. همچنین در شناسایی علل مشکلات و اتخاذ راه حل های پیشنهادی بایداحتیاط و درنگ بیش تری کرد.
زنیا هلگرن، دکترای جامعه شناسی، استادیار نظریه سیاسی و محقق مهاجرت و روابط قومی در دانشگاه پومپئو فابرا در بارسلون
مهرداد درویش پور، دکترای جامعه شناسی، استاد و دانشیار مددکاری اجتماعی، دانشگاه مالاردالن
چارلز وستین پرفسور بازنشسته (رئیس پیشین مرکز تحقیقات مهاجرت)، دانشگاه استکهلم
آندریاس فجس، پرفسور، آموزش بزرگسالان، دانشگاه لینکوپینگ
نیکلاس مانسون، پرفسور، آموزش عمومی، دانشگاه سودرتورن
یوناس استیر، پرفسور، مددکاری اجتماعی، دانشگاه مالاردالن
مگنوس دالستد، پرفسور، مددکاری اجتماعی، دانشگاه لینکوپینگ
الکساندرا آلوند، پروفسور بازنشسته، دانشگاه لینکوپینگ
فرشته احمدی ،پرفسور جامعه شناسی دانشگاه گاوله
مارتین لوندستین، ماری اس. کوری محقق پسادکتری انسان شناسی، دانشگاه دانمارک
***
این نوشته برگردان فارسی مقالهای است که در روزنامه اکسپرسن در ۱۱ آگوست ۲۰۲۲ منتشر شد و ترجمه فارسی آن در اخبار روز به چاپ رسید.