تماشای قهرمان تجربه ایست متفاوت، انگار ناظر وقایعی هستیم که بشکل عادی و طبیعی در جریانند، نه داستانی از پیش طراحی شده. اثری از دوربین، تدوین، بازیگر و کارگردان نمیبینیم بنابراین بدون واسطه به فضای داستان وارد میشویم. داستانی که خیلی ساده به نظر میرسد ولی در درون لایهها و پیچیدگیهای زیادی دارد که درکش بسادگی میسر نیست. شخصیتها همه عادی و معمولیاند، نه سیاهند و نه سفید. گاهی مسائلی را پنهان میکنند، گاهی دروغ میگویند چون دیگران قادر نیستند موقعیت و شرایطی که آنها تجربه کردهاند را درک کنند. آنها بیشتر تحت تاثیر محیط اطرافشان و شرایط اجتماعیاند تا اراده خودشان. در طول فیلم احساساتمان بشدت درگیر میشود و در پایان فیلم افکارمان. البته اینها همه وجه مشخصه سینمای فرهادی است. پس از دیدن قهرمان سوالاتی در ذهن شکل میگیرد. در اینجا برخی از آنها بررسی می شود: در قصه چه میگذرد؟ چطور یک لغزش کلامی موجب چنین فجایعی میشود؟ چرا بدهکاران، زندانی میشوند؟ و سوال آخر، درباره تکنیک، چطور از وقایع روزمره زندگی، ریتمی پرتنش خلق شده است؟
شخصیت اصلی قهرمان، رحیم، انسان شریف، ساده دل و محجوبیست که بخاطر بدهی زندانی شده است! در سینمای فرهادی معمولا در ابتدای فیلم با استفاده از نمادها مضمون فیلم بیان میشود. در سکانس اول، رحیم در آرامگاه قهرمانان تاریخ از پلههای زیادی بالا میرود، قبل از رسیدن به انتها مجددا به سرعت به پایین بر میگردد. در صحنه بعد، دوست دخترش از پله هایی پایین میآید و از میان کوچهها و دیوارهایی پر از شعار میگذرد تا به رحیم میرسد. نشانهها میگویند که ماجرا، صعود و سقوط یک قهرمان در جامعهای شعارزده است و عشقی که در انتها به هم میرسند. رحیم با یک خبر درباره پس دادن کیف مفقود شده به صاحبش، قهرمان میشود و به با یک دروغ بی اهمیت زندگیاش فرو میپاشد و آبرو و حیثیتش را هم از دست میدهد. رحیم که همیشه در تصمیم گیری تحت تاثیر اطرافیانش بوده است، در انتها برای اولین بار خودش تصمیم میگیرد و تسلیم شرایط نمیشود، برای کاری که درست میداند مصمم و سرسختانه میجنگد تا آبرو و حیثیت پسرش را حفظ کند. سپس با تصمیم خود و سربلند به زندان میرود. در سکانس آخر، در ایستگاه اتوبوس، فرزندش را به دوست دخترش میسپرد و با آندو خداحافظی میکند. در نمای آخر، در یک میزانسن هوشمندانه با کنتراست شدید سایه و روشن، رحیم به زندان میرود. مردی با ریش سفید از زندان خارج میشود. بیرون از زندان زنی منتظر اوست. اتوبوس میآید، همان اتوبوسی که در نمای اول فیلم، رحیم به آن نرسیده بود، آندو سوار اتوبوس میشوند و میروند. به نظر میرسد دوست دختر رحیم منتظرش بماند، انتظاری که ممکن است طولانی باشد. ولی فرزند رحیم مشخص نیست چه خواهد شد؟
بر اساس داستانهای کلاسیک، بهرام (آنتاگونیست) شخصیت منفی و همان ضد قهرمان داستان است. او زور گو، غیر منطقی و حق به جانب به نظر میرسد. ولی وقتی از زاویه او نگاه میکنیم، حرفهایش کاملا درست و منطقیست. او بدهیهای سنگین رحیم را به سختی پرداخت کرده است. بنابراین حتی شخصیت ضد قهرمان هم سیاه نیست. از نمای درشت یا کلوزآپ هیچ شخصیتی استفاده نشده است بلکه در تمام نماها بخشی از محیط هم در کادر دیده میشود. تاریخچه شخصیتها در فیلم روشن نیست. شخصیت صاحب کیف که کاملا در ابهام است. بنابراین انگشت اشاره فیلم به فرد نیست، بلکه به جامعه است. جامعهای شعار زده که در شعار غرق شده است. چه در کلام، چه بر روی دیوارهای خیابان و زندان و … شعارهایی که خط پررنگی بین سیاه و سفید میکشند، مانند: کار خوب و کار بد، دروغ و حقیقت، اخلاق و ضد اخلاق، خودی و دشمن … بنابراین تمام مفاهیم تبدیل به شعار میشود و قضاوت بر اساس نگرشی سیاه یا سفید. چنین ساده نگری هایی با شرایط جهان پیچیده معاصر همخوانی ندارد. شرایطی که ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و رسانهای کاملا تغییر کرده است. در ریتم پرشتاب زندگی معاصر، شبکههای اجتماعی فقط قطعهی کوچکی از واقعیتی که بسیار پیچیده است را منتقل میکنند. آنگاه انتشار یک خبر کوتاه به راحتی میتواند یک نفر را به اوج برساند و براحتی هم میتواند او را بر زمین بکوبد. در واقع قهرمان، قضاوت را در جامعهای شعارزده به چالش میکشد. دختر بهرام، نماینده نسل جوان امروز است که زندگی خصوصی خود را در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارد. نسلی که خشمها و دل پریهای خود را آنجا خالی میکند، بدون آنکه متوجه عواقبش باشد. در قهرمان، بچهها، به عنوان شاهدان این دوره، در بسیاری از صحنهها حضور دارند و آنچه میگذرد را بدقت رصد میکنند. در انتها در مییابند که به چه علت رحیم به زندان برمی گردد. این بچهها که نسل جوان آیندهاند، به نظر میرسد تجربه و هوشیاری بیشتری به شبکههای اجتماعی داشته باشند تا نسل جوان امروز. قهرمان، یک درام اجتماعیست و شرایط اجتماعی را مسبب بحرانها میداند. حتی بهرام هم قربانی شرایطیست که در سیستم بانکیاش به افرادی مثل رحیم وام نمیدهد.
قهرمان هم مشابه شهر زیبا، دومین اثر فرهادی، قوانین ایران را زیر سوال میبرد، در شهر زیبا: چرا بچههای زیر سن قانونی که مرتکب قتل شدهاند را تا سن هجده سالگی در زندان نگه میدارند و سپس اعدام میکنند؟ در قهرمان، چرا انسانهای شریف بابت بدهی زندانی میشوند؟ جایی که هیچ اطمینانی نیست از آن زنده بیرون بیایند؟ در واقع قانون ظالمانه زندانی کردن بدهکار فقط در ایران و در چند کشور معدود اجرا میشود. این قانون در دوران قرون وسطی در اروپا رایج بود. در برخی از زندانها، زندانیان میتوانستند کار کنند تا بدهی خود را بپردازند. از اواخر قرن نوزدهم در کشورهای اروپایی به تدریج این قانون بدوی لغو شد. چون قشر ضعیف و کم درآمد جامعه قربانی این قانون تبعیض آمیز بودند. در آمریکا هم مثل سایر کشورها کسی را بابت بدهی زندانی نمیکنند. فقط در صورتیکه مردی بعد از طلاق، مخارجی که دادگاه بابت هزینه فرزندش تعیین کرده است را نپردازد، زندانی میشود. آنگاه در قوانین ایران مشخص نیست که وضعیت فرزندان زندانیان بدهکار چه خواهد شد؟ زندگی چند نسل از قشر ضعیف جامعه میبایست قربانی یک بدهی شود؟ در صحنهای دلخراش در فیلم قهرمان، زن جوانی همراه با دختر خردسالش، مستاصل و نالان چشمش به دست انجمن خیریه است تا مبلغ ناچیزی بابت دیه بگیرد و جان همسرش را بخرد! این قانون هم از ویژگیهای نظام حقوقی ایران است که با پول میتوان حتی جان انسانها را هم خرید!
در سینمای فرهادی، فرم در خدمت محتواست و در واقع یکی از ابزارهای فیلمنامه است. در آثار او بازیهای واقعگرایانه، دیالوگهای رئالیستی برآمده از شخصیتها، لوکیشنهای واقعی و تمام عوامل صوتی و بصری به شیوهای مستند گونه، جلوهای از زندگی واقعی را میسازند. فیلمنامه از زاویه دید سوم شخص روایت میشود. ما در کنار شخصیتها هستیم نه در درونشان و از بیرون به آنها نگاه میکنیم. دوربین مثل چشم عمل میکند. بنابراین از لنز نرمال، عمق میدان زیاد و نورپردازیهای روشن استفاده شده است. موسیقی به ندرت شنیده میشود چون به روایت واقع گرایانه لطمه میزند. در عوض صداهای محیط اهمیت ویژهای دارند. به تصاویر جان میدهند و فضای داستان را میسازند. صدای تلاوت قرآن در زندان و در نمایی از شهر، اشاره به ساختار حاکم و جو مسلط بر جامعه دارد.
تدوین یکی از چالشهای بزرگ در این نوع درام است. چون با تدوینی واقع گرایانه میبایست از وقایع روزمره زندگی، صحنههای پرتنش خلق شود! درواقع روش تدوین پر تنش و روش تدوین واقع گرایانه دو روش کاملا متفاوتند. بسیاری از ابزارهایی که در تدوین برای ایجاد صحنههای پرتنش بکار میروند در قهرمان، به دلیل فرم واقع گرایانهاش قابل استفاده نیستند مانند: کوتاه تر کردن طول نماها، استفاده از کنتراست نوری، لنز تله، نماهای کلوزآپ، حرکات سریع دوربین، استفاده از موسیقی و… بنابراین یکی از شاهکارهای قهرمان اینجاست که بدون استفاده از این ابزارها، صحنههای بسیار پر تنش خلق میکند! در صحنهای که رحیم و دوست دخترش در فرمانداری دروغ میگویند، آنچنان دچار دلهره و تشویش میشویم که در بقیه فیلمها با وجود استفاده از تمام این ابزارها حتی در صحنههای کشتار و خونریزی و یا از بین بردن کل جهان هستی، شرایط آنطور نفس گیر نمیشود! حتی هیچکاک هم نتوانسته است بدون استفاده از این ابزارها، از یک ماجرای ساده، چنین صحنههای پرتنشی را خلق کند! تدوین قهرمان، در عین حال که شیوهای واقع گرایانه دارد، به خوبی توانسته است فضای پرتنش قصه را نیز منتقل کند. ارتباط مخاطب با فیلم را در تمام لحظات حفظ میکند و لحظهای تماشاگر را آرام نمیگذارد. ریتم پرتنش فیلم بیشتر از همه از قصهی بسیار پرقدرت قهرمان مایه گرفته است. قصهای که با ظرافت و هوشمندی بحرانها را زمینه چینی میکند. قبل از بحران نشانه هایی میدهد و ایجاد تعلیق میکند. سپس از درون هر بحران، بحران بزرگتری بیرون میآورد. بعنوان مثال، قبل از فیلمبرداری گروه تلوزیون از رحیم، او به سمت در ورودی زندان، که بشکل میلههای عمودی و افقی است، از پلههای زندان پایین میرود و بازرسی میشود. فرهادی اینجا پرچم قرمز را بالا میبرد و با نشانهها میگوید آماده باشید بحرانی در راه است. (پایین رفتن از پله به طرف میلهها و بازرسی) در صحنههای بعدی رحیم بازجویی میشود. عوامل دیگری که برای ایجاد تنش استفاده شده است عبارتند از: محل قرار گرفتن کاراکترها در نما و حرکاتشان به جهات مختلف، حرکت با بیان دیالوگ… عوامل صوتی، مانند: لرزش صدا، فریادهای منقطع، آژیر اتومبیل، بازیهای ویدئویی … استفاده از خطوط، که در تمام نماها دیده میشوند. مانند: میلهها، کرکرهها، خطوط کولر، لولههای آب، سایه خطوط … محصور شدن کاراکترها در بین دو شیء و همینطور استفاده از قابها مانند: قاب پنجره، چهارچوب در، درهای نیمه باز… استفاده از شیشهها و انعکاسشان، اشاره به شکننده بودن رابطه و افزایش تنش است. تمام جزئیاتی که در نماها دیده میشوند، حتی کوچکترین اجزا در پس زمینه تصویر که به سختی دیده میشوند، بخشی از فیلمنامهاند، که هم مفهومی در قصه دارند و هم ایجاد ریتم میکنند. فیلمنامه قهرمان با نکته سنجی به تمام جزئیات ممکن پرداخته است.
فرهادی سینما گریست مؤلف که هدفمند فیلم میسازد و مسیر کاری مشخصی دارد. آنچه درام سینمای فرهادی را از درامهای کلاسیک و بقیه درامها متمایز میکند، خلق درام از مسائل عادی زندگی روزمره است. در یک اثر درام ما با مجموعهای از حوادث روبرو میشویم که از وقایع عادی زندگی روزمره بسیار دور میشود در واقع در تناقض است. فقط ذهنی خلاق با اندیشههای ناب قادر است از مسائل روزمره زندگی چنین درامهای پرقدرتی را خلق کند. ایجاد ریتم پر تنش در چهارچوب واقعیتی مستند گونه که در اینجا اشاره شد فقط بخشی از دشواری این شیوه است. بازیگری، تدوین، طراحی صحنه، دوربین، نور و تمام عوامل صحنه در عین حال که حتی در کوچکترین جزئیات بدقت طراحی شدهاند به گونهای عمل میکنند که انگار اصلا وجود ندارند. کارگردانی به این شیوه، چالش بزرگیست. و چالش بزرگتر نوشتن فیلمنامه است. فرهادی به خوبی از عهدهاش برآمده و به نوعی زبان سینمایی ناب و معنا دار دست یافته است. قهرمان اوج پختگی سینمای فرهادی است. قهرمان، قضاوت ما را در جامعهای شعار زده به زیر سؤال میبرد. ما همگی تجربه اینگونه قضاوت کردن و یا قضاوت شدن را داشتهایم. مفهومی که خیلی ملموس است. قضاوتهای شتابزده گروهی از مردم قبل از نمایش عمومی قهرمان، خود به تنهایی بهترین تایید آنچه است که فیلم مطرح میکند. جمعی شعارزده، تحت تاثیر شعارهای سیاسی قبل از دیدن فیلم به سایتهای سینمایی هجوم بردند و کمترین امتیاز ممکن را به قهرمان، این شاهکار بزرگ سینمایی دادند. درباره فیلمی قضاوت کردند که اصلا ندیده بودند! متاسفانه قضاوتهای سطحی و بدون شناخت و جو گیر شدن یکی از معضلات اصلی جامعه ماست.