در کابل، یکی از کارهایی که محال مینمود، نانخوردن از کتابفروشی بود. مردم مشتریِ نصوار بودند، مشتری تفنگهای پلاستیکی بودند، کتاب اما نمیخریدند. فرهنگ کتابخوانی هنوز جا نیفتاده بود.
سالهای اول کرزی اوضاع خیلی بدتر بوده است. کتابفروشها ساعتها در کتابفروشی منتظر میماندهاند تا سروکلهی مشتری ژولیدهای پیدا شود. تازه یکی هم که پیدا میشده، پس از گشتوگذار و تاوبالا کردن کتابها، تنها هنری که میکرده، کتاب را از جایش بلند و فقط در قفسهی دیگری میگذاشته است. با دست خالی بیرون میشده و شاید هم هرگز دیگر برنمیگشته است. وانگه این کتابفروش بود که پس از ساعتها انتظار، اکنون که مشتری کتابنخریده رفته بود، باید میرفت و گردوخاکِ کتاب را میتکاند. آن را در قفسهی خودش میگذاشت.
فهرست کوتاهِ فروشِ بیشتر کتابفروشیهای کابل نشان میدهد که خیلی از کتابفروشها تاوانهای قابل ملاحظهیی کشیدهاند. یکی ازین کسانی که با تاوان بالا آمده است، کتابفروشی اقرا بوده است.
ذکی احمدی، مسوول «نمایشگاه و کتابفروشی اقرا»، بنا به قول خودش، پس از دو انتشارات سرور سعادت و انتشارات سعید، سومین کتابفروشی بزرگ افغانستان است. او ۱۵ سال پیش، با بیست هزار افغانی از «پلِ خشک» دشت برچی آغاز کرده است. از بیست هزار سرمایهای که داشته است، پانزدههزار آن پول قرض بوده است. «کتابفروشی اقرا»، آنروزها قرطاسیهفروشی بوده است. در کنار قلم و کتابچه، مقداری هم کتابهای ارزانقیمتِ زودفروش میآورده است.
از قرطاسیهفروشی تا کتابفروشی اقرا، ۱۵ سال راه بوده است. احمدی تا به جایگاه سومین کتابفروش بزرگ افغانستان میرسد، شبها در سایه راه رفته است. او همچون شکارچیای که شبها در جنگل دنبال آیندهی روشن میگردد، سراسر تاریکی را پذیرفته بود: با پولِ قرض شروع، و تاوانهایی را متقبل شده بود.
اندکاندک اوضاع بهتر میشود. سالهای دوران آخر حکومت حامدکرزی، او کتابفروشیاش را توسعه میبخشد. جای جدیدی میگیرد، کتابهای زیادی میآورد و بخش قرطاسیهفروشیاش را هم جدا میکند. صفحهی مجازی فیسبوک میسازد، کارمند میگیرد، ماشین چاپ میخرد و «انتشارات پاپیروس» را راهاندازی میکند.
احمدی، با این مکان شیک و جدیدی که گرفته بود، اکنون دیگر آن قرطاسیهفروشییی که فقط در سایه راه برود، نبود. آفتابی شده بود و از سرتاسر افغانستان مشتری عمده و پرچون داشت. میگوید «حدود سالهای ۹۷، بهطور متوسط روزانه تا (دوهزار) جلد کتاب، فروش داشتیم».
احمدی وقتی که شور و شوق مطالعهی مردم را میبیند، علاوه بر کتابفروشی، کتابخانهای هم تاسیس میکند. «کتابخانهی ما بزرگ بود. سالن مطالعه داشت. کتاب هم زیاد داشتیم. تا هفتهزار نفر اعضای کتابخانه داشتیم. مردم زیاد میآمدند. تعدادی از اعضا کتاب به خانه میبردند، تعدادی هم همانجا در سالن مطالعه، کتاب میخواندند».
پس از گذشت آن سالها و نزدیکشدنِ پایان حکومت غنی، ناامنی اوج میگیرد و برای احمدی و همقطارانش اوضاع دوباره بهسوی همان ۱۵ سال پیش برمیگردد. از آنجا که در سالهای اخیر حکومت اشرفغنی، مراکز آموزشی بیشتر هدف حملات انتحاری قرار میگرفت، کتابخانهی احمدی اکنون از طرف امنیت ملی اجازهی فعالیت نداشت. تنها کتابفروشی او فعال ماند. مشتریهای کتابفروشی او هم کم شدند. از فروش روزانهی ۲۰۰۰ جلد کتاب، به فروش ۴۰۰ جلد کتاب افت کرد. به طور متوسط، ناامنی، هر روز ۱۶۰۰ جلد کتاب او را از فروش انداخته بود.
کتابفروشی هرچند که در مسیر بازگشت به ۱۵ سال پیش قرار گرفته بود، اما هنوز انتظار سقوط یکشبه هم نمیرفت. پس از فرار غنی و سقوط کابل بهدست طالبان، احمدی نیز یکشبه به ۱۵ سال پیش پرتاب شد. در اوایل احساس خطر زیادی میکرده است. چندین روز اقرا را بسته و اندکاندک که اوضاع را محاسبه میکند، دوباره قفل درِ کتابفروشیاش را باز میکند.
اینبار که کتابفروشیاش را باز میکند، بهنظر میرسد که سالها تحریم و بسته مانده است. هوایش را خیلی گرفتهتر میبیند. میبیند که دوباره به وضعیت شبهای سیاه جنگل برگشته است. اینبار اما اوضاع خیلی تاریکتر است. شب، سیاهتر است. ممکن است همچنان که در تاریکی دنبال آینده میگردد، نرسیده به صبح، غولانی جانش را بگیرند. راهگم می شود، چه کند، چه نکند، نمیداند. حدسزدن آینده دشوار میشود. اینقدرمیفهمد که اینبار حرکت در شب، جستوجوی صبح نیست، راهافتادن در قلمرو غولان است.
احمدی عجالتا تنها چیزی را که میبیند، این است که آمار فروش او، یکشبه از ۲۰۰۰ جلد به زیر ۵۰ جلد رسیده است. با این حساب تقریبا او کلِ کارش را از دست میدهد.
این «سقوط کاری» تنها روایتی از بازارِ کتابفروشی اقرا نیست، تعداد قریببهاکثر کتابفروشیهای کابل، روزگار سیاهتر ازین دارد. طالبان که علت اصلی از بینبردن بازار کتابفروشیها شدند، اکنون هیچ مسئولیتی در قبال سرمایههایی که در کنج قفسه خاک میشوند، نمیگیرند.
مساله اما اینخا ختم نمیشود که طالبان در رونق بازار کتابفروشیها چارهای نمیسنجند، علاوه بر آن قرار است که محدودیتهای تازهای وضع کنند. چندی پیش، ریاست ۴۹۵ وزارت اطلاعات و فرهنگ رییس اتحادیهی ناشران افغانستان را با جمعی از ناشران دعوت کرده و به ناشران گفته بود که بعضی از کتابهایی که مخالف ارزشهای اسلامی مورد نظر این گروه باشد، کتابهای ممنوعه حساب میشود. در آن نشست، به جز از کتاب «طالبان در پشت نقاب»، از کتابهای مشخص دیگری نام برده نشده است.
وزارت اطلاعات و فرهنگ تعهدنامهای برای ناشران افغانستان صادر کرده است که طبق آن تعهدنامه، ناشران باید از نشر کتابهایی که خلاف ارزشهای اسلامیِ موردِ نظرِ طالبان باشد، خودداری کنند. در آن تعهدنامه نیز مانند نشست ریاست ۴۹۵ وزارت اطلاعات و فرهنگ، از کتابهای ممنوعهی مشخصی نام برده نشده است و این، ناشران و کتابفروشها را بیشتر سردرگم کرده است. در هرات اما گفته میشود که بعضی از کتابهای ممنوعه را مشخص کردهاند. یکی از ناشرانی که نخواست نامش ذکر شود، به من گفت که «در هرات تا فعلا کتابهای عبدالکریم سروش و کتابهای یووالنوح هراری را جزو کتابهای ممنوعه اعلام کردهاند».
آثار سروش، بیشتر حول محور «نواندیشی دینی» و کتابهای هراری، بهویژه دو کتاب «انسان خردمند» و «انسان خداگونه» هریک به ترتیب دربارهی گذشته و آیندهی انسان است.