صبح ۲۴ شهریور را از یاد نخواهم برد چگونه میشود از یاد برد. پسر همسایه در بزند و بگوید با تو کار دارد. در را بازکنی و چندنفر بگویند از پلیس امنیتاند. در حالی که یکی دوربین موبایلش را به سمتم نشانه رفته و زنی چادری در را فشار میدهد لابد مبادا ببندمش! خطاب به دوربین به دست گفتم حق ندارد فیلمبرداری کند گفت برای خودمان است گفتم حق نداری و در نهایت تسلیم شد.
حکمی نشانم دادند بابت ادای توضیحات در خصوص خانم…(که تنها شناخت من از او بابت جلسه نقد کتابش بود که برگزار کرده بودم). در حکم آمده بود باید به دادسرای شهید مقدس اوین مراجعه کنم برای ادای توضیحات و آنان حق تفتیش منزل را دارند. گفتم بابا و مامانم خوابند اجازه دهید آرام بیدارشان کنم تا شوکه نشوند. گفتند فقط ده دقیقه طول میکشد لازم نیست بیدارشان کنی. ده دقیقه از ۷ و نیم بود تا نزدیک ساعت یک! بابا و مامان بلند شدند، شوکه شدند هرچند که امور را مدیریت کردند. صبحانه خوردند و آقایان در حالی که چای مینوشیدند در حال تفتیش منزل و تفحص لپتاپ و گوشیهای من بودند و البته هر کتابی که عنوان فمینیستی داشت حتی کتاب روانشناسی تمرین نیروی حال، تاریخ ایران مدرن نوشته آبراهامیان، جامعه مدنی …، دفترچه عقایدی که به وقت نوجوانی خودم و دوستانم در ان نوشته بودیم، سی دیهای موسیقی و سی دیهای دیگری که حدس میزنم فیلم بود را بردند و خیلی چیزهای دیگر مثل مقالات جامعه شناسی که پرینت گرفته بودم.
موقع تفتیش خودروام مامانم به آقایی که خودش را وحید معرفی کرد، گفته بود همه این کتابها با اجازه ارشاد منتشر شدهاند و در جواب شنیده بود اینها میخواهند زنان را از راه بدر کنند!
آقای وحید کارت ملی و شناسنامهام را هم ضبط کرد. بیش از یک ماه نگه داشتند تا بالاخره پس دادند در حالی که ضبط کارت شناسایی خلاف قانون است اگر بیش از ۲۴ ساعت طول بکشد. واکسن زدن من هم به تاخیر افتاد. حضور شش نفر در دوران کرونا در حالی که دو فرد مسن در خانه زندگی میکنند که من به خاطر رعایت سلامتشان دو سال سرکار نرفتم مبادا کرونا بگیرند نمیدانم چه ضرورتی داشت؟
القصه دوبار احضار شدم. جلسه دوم از سوی بازجو تحت فشار قرار گرفتم که چرا حضور سپاه ثارالله را رسانهای کردهام. تا بنویسم آنچه او میخواهد تا هرجور شده مرا به جایی وصل کند لابد! در پرونده فعالیت زنانی من هیچ نیست جز دفاع از حقوق زنان که خودم نیز شامل آنانم. که تجربه زیستنم همراه با تبعیض سبب شد که فعال این عرصه شوم. از ۲۴ شهریور ماه دو بار برای آقای نصیرپور سرپرست دادسرای شهید مقدس درخواست نوشتم تا لپتاپ،گوشیها و وسایلی که بردهاند را عودت دهند. آخرین بار اول دی ماه بود که در دفترشان درخواست نوشتم و هنوز هیچ خبری نشده است. آقای اژهای ۶ دیماه بود که درباره رفتار ضابطان امنیتی گفت. گفت که تا میتواند برای جلب متهم وارد خانه افراد نشوند و موجب استرس اهالی منزل نشوند. من که جنایتکار و اختلاسگر نبودم که فرار کنم که اینگونه ریختند خانهام و پدر و مادر پیرم را شوکه کردند. دقیقا خاطرم هست که اخبار ساعت ۱۴ سخنرانی آقای اژهای را پخش کرد و او به همین موارد اشاره کرد. گفت وسایل افراد را هم زودتر به آنها برگرداند. گرفتن بکآپ از محتوای لپتاپ مگر چند وقت طول میکشد که از ۲۴ شهریور تا ۲۲ دی هنوز دست برادران مانده است. حق خودم میدانم رفتارهای فرا قانونی که با من شده است را بیان کنم شاید به گوش دستگاه قضا برسد و برای نشان دادن استقلالش نگذارد ضابطان امنیتی فراقانونی عمل کنند. من پژوهشگرم و لپتاپ ابزار نوشتن من است این را هر بار به بازجو یادآوری کردهام؛ اما هنوز خبری نیست.
برگرفته از اینستاگرام نویسنده