برگرفته از تریبون زمانه *  

آب زاینده‌رود و کارون را برده‌اند به شهرهای مناطق خشک کشور برای طرح‌های عظیم صنعتی. زمین‌ها را در مناطق مختلف ایران به زیر کشت برده‌اند با دغدغه به اصطلاح «خودکفایی». برای تامین آب آنها صدها سد بزرگ و کوچک در اقصی نقاط ایران علم کرده‌اند. سدهایی که دریاچه‌، رودخانه و ذخایر آبی کشور را خشک کرده‌اند. در جغرافیای زیرساخت‌های ایران، کمتر گروه و قومی است که نتایج مخرب زیست محیطی توسعه ایرانی را ندیده باشد.

مصیبت‌های زیرساختی اما شبیه زلزله و سیل نیستند که بیایند، خراب کنند، بروند و جا برای بازسازی خالی کنند. زیرساخت‌ها چیزی فراتر از سد، کانال، پل و صنایع هستند. زیرساخت‌ها اسکلت و شریان‌های حیاتی زندگی اجتماعی ما هستند و رابطه اقوام و گروه‌های شهروندی با هم و با دولت را تعریف می‌کنند. آنها همانند زندان همه ما را در خود جای می‌دهند. از همین روست که جغرافیای زیرساخت‌های یک کشور نقشه‌ای از روابط قدرت طبقاتی و قومی را در برابرمان قرار می‌دهد که ساختار دولت-ملت مدرن را شکل می‌دهد.

طبقات و اقوام مختلف به واسطه زیرساخت‌های مدرن در هم ادغام می‌شوند و یک کل تولید و مصرف کننده را شکل می‌دهند. برق و گازی که در ناحیه یک تولید می‌شود با مواد معدنی که در نقطه‌ دوم تولید شده، در نقطه جغرافیایی سوم تبدیل به فولاد می‌شود و در نهایت در جایی دیگر تبدیل به خودرویی می‌شود که در همه نواحی قبلی استفاده خواهد شد. این وابستگی ساختاری در کنار عوامل مشترک فرهنگی و خشونتی که در آنها نهفته است دولت-ملت و شیوه زندگی در مرزهایش را مشخص می کنند.

شکل این وابستگی و سهمی که اقوام و نواحی مختلف از این «کل» و تولید و مصرف در آن می‌برند پروسه‌ای ‌تاریخی و سیاسی است که در گذر چند صد سال در دل تحولات عظیم تاریخی از شکل گرفتن سرمایه‌داری تا کلونیالیسم، استعمارزدایی، جنگ سرد و دوران پس از آن شکل گرفته.

زیرساخت اما تنها اسم رمز استثمار و کلونیالیسم نیست. همانطور که لاله خلیلی نشانمان می‌دهد زیرساخت‌ها همانقدر که نقشه‌ای روابط استثماری ملی و جهانی را در پیش رویمان می‌گذارند، در طول زمان خواست پایه‌ای جنبش‌های مترقی و انقلاب‌ها بوده اند. از ظهور سیستم‌های مدرن آموزشی و حمل نقل مدرن پس از انقلاب فرانسه تا برنامه عظیم گسترش سیستم برق و حمل و نقل در اروپای شرقی و اوراسیا پس از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، زیرساخت‌ها و توسعه‌شان همواره المانی کانونی برای رسیدن به آرمان‌های جنبشی بودند. خلیلی اما مشاهده می‌کند که در نهایت این حرکت‌ها برای مدرنیزاسیون و عدالت اجتماعی در نهایت منجر به پدیدار شدن گروه‌های بزرگ جمعیتی برنده و بازنده چنین پروسه‌ای شده است.

صلبیت زیرساخت‌ها که در گذر دهه‌ها شکل و سیاست زندگی را در مناطق مختلف شکل داده و منجر به بروز نابرابری‌های بزرگ میان نواحی مرکزی و حاشیه شده‌اند، تغییر دادن آنها را به غایت سخت می‌کند. زیرساخت همانند ثروت نیست که بتوان آنرا با مالیات از گروه کوچکی از جامعه تصاحب و عادلانه توزیع کرد. زندگی میلیون‌ها نفر در مدت زمانی طولانی بر پایه آنها شکل گرفته با این زیرساخت‌ها و نتایج مثبت و منفی آنها عجین شده. اندازه عظیم چنین زیرساخت‌هایی و حجم بزرگی از سرمایه، کار و زمان که برای تکمیل آنها صرف شده تغییر و انهدام آنها را با هدف دوباره ساختن‌شان به ویژه برای کشورهای جهان جنوب که با کمبود مزمن سرمایه همواره درگیر بوده‌اند بسیار دردناک می‌کند.

هیچ‌کدام از اینها اما دلیلی برای خواست تغییر پایه‌ای عادلانه زیرساخت‌ها نیست. اگر این زیرساخت‌ها به شکلی عادلانه دوباره سازی نشوند و گسترش نیابند، به جز مصیبت‌های آخرالزمانی و کینه و عدومت قومی و منطقه‌ای نتیجه دیگری نخواهند داشت. همانطور که خلیلی درنهایت اشاره می‌کند، برای زیرساخت‌هایی که نسل‌های آینده ایران در سایه آنها با صلح و آرامش بتوانند در کنار هم زندگی کنند چاره‌ای جز برنامه‌ریزی مرکز زدایی شده و عادلانه نداریم. برنامه‌ای که همه گروه‌های جمعیتی ایران بتوانند خود را جزیی از آن بدانند و در آن شریک شوند. برای رسیدن به چنین جایی اما راهی سخت با موانعی جدی در برابر جامعه ایران قرار دارد.

لینک مطلب در تریبون زمانه

منبع این مطلب: میدان