انعکاس نور روی سرامیک سفید اتاق خواب اولین صحنهای است که وقتی چشمانش را باز میکند میبیند. پتو را روی سرش میکشد و به کارهایی که باید انجام دهد فکر میکند؛ تی کشیدن سرامیک کف خانه، شستن ظرفهایی که از شام شب گذشته توی سینک مانده. صدای آرام قدم زدن فرزندش میآید. سر برمیگرداند.پسر پنجسالهاش آغوش باز کرده و منتظر است تا به تخت بیاید. چشمان خوابآلودش را میبوسد و او را به تخت راه میدهد اما ذهنش آنجا نیست، لا به لای طبقات فریزر است؛ چند بسته مرغ مانده است؟ کرفس و هویج هم در یکی از طبقات یخچال دارد. اما پیاز تمام شده. شاید بتواند با همه اینها ناهاری درست کند.
فرزندش دوباره میخوابد و او برمیخیزد، پاهای سنگینش را میکشد تا جلوی میز آرایش، دستی به موهایش میکشد و مثل هر روز نگاهی به عکس عروسی اش میاندازد: «چقدر موهایم نرمتر بود، چقدر لاغرتر بودم.» هرچه فکر میکند یادش نمیآید آن روزها وقتی از خواب بیدار میشد به چه فکر میکرد. شاید آن روزها رویایش زندگی در کنار مردی بود که دوستش داشت. هنوز هم دوستش دارد؟ فرصتی برای فکر کردن نیست. باید زودتر ناهار درست کند.
فرسودگی حاصل از کار خانگی برای زنان به قدمت تاریخ مردسالاری است. نقشی هزارانساله، کار تماموقت بدون مزد و مواجب و حتی گاهی بدون تشکری قدرشناسانه. زنانی که با آنها صحبت کردهام، چه آنهایی که این نقش را پذیرفتهاند و چه آنانی که مجبورند برای آرام ماندن جو خانه این کار را بکنند، از لحظاتی گفتند که با تمام وجود دلشان می خواهد «فرار کنند»، به تنگ آمده از این کلیشه جنسیتی که کار خانه به عهده زنان است و مردان در نهایت یا «بلد نیستند» یا اینکه معتقدند «کار آنها نیست». با شیوع همهگیری ویروس کرونا و قرنطینه خانگی فشار کار به خاطر حضور تماموقت همه اعضای خانه بیشترهم شده.
طهورا که ده سالی هست ازدواج کرده از شستوشوی بیشتر و مراقبت از فرزند پنجسالهاش میگوید که مجبور است دائم او را زیر نظر بگیرد تا مبادا دست آلودهاش را در دهان بگذارد. او معلم است و در این مدت از پشت سیستم کامپیوترش مشغول تدریس بوده. کار طاقتفرسای تدریس به کودکان با اینترنتی که دائم قطع و وصل می شود: «ماههای اول هم امید بیشتری به تمام شدن داشتیم و هم اضطراب بیشتری برای بیمار شدن، خاطرم هست وقتی دخترم با همسرم برای خرید بیرون میرفت و برمیگشتند، تمام لباسهای هر دو را داخل کیسه میگذاشتم و چند روز بعد میشستم، اتو میکردم و دوباره در کشوها میگذاشتم. تمام خریدی که برای چند وقت بود را میشستم. واقعا دیگر توانی برای غذا درست کردن نداشتم، حتی وقتی غذا از بیرون سفارش میدادیم هم مجبور بودم همهچیز را ضدعفونی کنم» طهورا با خنده میگوید: «در این یک سال و نیم به معنای واقعی پیر شدم.»
وقتی از او در مورد نقش همسرش در خانه میپرسم ابتدا سعی میکند از کمک های همسرش در امور خانه بگوید اما بعد از حرفهای کلیشهای و محافظهکارانه میگوید: «واقعا گاهی خسته میشوم از اینکه تا او از جایش بلند میشود باید اطراف را تمیز کنم. غر میزنم و گاهی هم بغض میکنم از خستگی، نمیگویم کمک نمیکند اما وقتی هم کار میکند دائم منت میگذارد.» طهورا در کنار دورکاری که زمانگیرتر از کار به روال سابق است، با داشتن یک فرزند، حسابی سردرگم و خسته است: «گاهی دلم میخواهد تنها باشم و کار کس دیگری را انجام ندهم، زمانهای کوتاهی که تنها هستم غذا درست نمیکنم نهایتا یک تخم مرغ می خورم تا ظرف کمتری کثیف شود. نمیدانم تا کی میتوانم این وضعیت را مدیریت کنم. یا باید دست از عشقم به تدریس بکشم یا اینکه فکر دیگری بکنم چون میدانم اگر کار نکنم به لحاظ روحی دچار فروپاشی میشوم. هیچوقت فکر نمیکردم روزی دست از کارِ بیرون بکشم چون مغایر با تمام اصولی بود که برای خودم داشتم، اما انگار زندگی در این وضعیت تازه در حال تحمیل خودش به من است.»
سمانه در آستانه بیستوپنجمین سالگرد ازدواجش است. یکی از فرزندانش در استرالیا مشغول ادامهتحصیل است و دیگری در خانه با او و همسرش زندگی میکند. آنطور که خودش میگوید بزرگترین مشکل زندگیاش این است که همسر و فرزند پسرش که به پدرش رفته است، هیچکدام غذای شب قبل را نمیخورند. خودش هم باورش نمی شود که دغدغه هر روزه اش پخت و پز شده. «مجبورم هر وعده غذای تازه درست کنم و این تمام زندگی من است، دیگر کم مانده تخت خواب را هم در آشپزخانه بگذارم.» البته بعد از بیستوپنج سال این کار دیگر برایش چندان چالشبرانگیز هم نیست اما فکرهایی هست که دست از سرش برنمیدارد، مثل آن لحظات تنهایی که روی مبل دراز کشیده و به زندگی فکر میکند: «راستش همیشه دلم میخواست ادامهتحصیل بدهم که نشد، یادم هست همسرم آن سالهای جوانی که تازه فرزند اولم به دنیا آمده بود میگفت. چرا ورزش نمیکنی؟ چرا به خودت نمیرسی؟ باورم نمیشد که هیچ درکی از خانهداری و فرزندداری ندارد. آن اوایل سعی میکردم به فکر خودم باشم اما سخت بود. کمکم فهمیدم با اینهمه کار نمیتوانم. مردها فکر میکنند وقتی در خانه کار می کنند به همسرشان لطف می کنند. غر زدن و دعوا راه انداختن هم انرژی میخواهد که من دیگر ندارم. ترجیح میدهم همه کارهای خانه را خودم انجام بدهم .حوصله خرابکاری و غرهای همسرم را ندارم.»
دوست دارد مدیریت خانه با او باشد چون مردها نمیتوانند چندبعدی فکر کنند و کار کنند، از نظر محبوبه اینکه زن کار خانه را انجام بدهد و مرد کار بیرون از خانه را یک «قانون نانوشته است». او که لیسانس روانشناسی دارد، بعد از به دنیا آمدن فرزند اولش کار بیرون از خانه را رها کرده و حالا تماموقت مشغول خانهداری و بچه داری است: «فکر میکنم اگر کار و پول درآوردن بین زن و مرد مساوی تقسیم بشود بهترین روش است.» البته همه این حرفها باعث نشده که او عاشق کار خانگی باشد و خستگی را میشود در بعدازظهر یک روز پر از شستوشو و جاروبرقی کشیدن و ظرف شستن در صدایش حس کرد: «وقتهایی که مجبورم همه این کارها را خودم انجام بدهم واقعا احساس بدی دارم.با خودم فکر میکنم مگر فقط من در این خانه زندگی میکنم؟ گاهی هم از ذهنم میگذرد که هیچ کاری نکنم، فرار کنم، نمیدانم، به هر شکلی نباشم. اما میدانم بدون من همهچیز به هم میریزد. همسر من واقعا بلد نیست بعضی از کارهای خانه را انجام بدهد، نمیتواند غذا درست کند. گاهی کمک هایی می کند اما بار اصلی کارهای خانه روی دوش من است.»
تجربه کار خانگی و احساس پوچی حاصل از آن بهخصوص در دوران قرنطینه کرونا احساسی عمومی است. حتی افرادی که تنها زندگی میکنند هم این فرسودگی را تجربه کردند. صابر بیستوششساله است و بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه در خانه مجردی کوچکش در تهران زندگی میکند. او مسئول پشتیبانی سایت یک استارتاپ است: «چون سر کار بودم برنامه هر هفتهام این بود که ناهار بیرون بخورم و شام هم همیشه حاضری میخوردم اما وقتی مجبور شدم در خانه بمانم، مخصوصا ماههای اول، باورم نمیشد هر روز باید غذا درست کنم و کار هم بکنم. وقتی با مادرم حرف میزدم و از او میپرسیدم چه غذایی درست کنم میخندید و میگفت حالا دیگر درک میکنی ما چه میکشیم.» او که ماهی یک بار آنهم بهزور خانه اش را تمیز می کرد حالا با حضور بیشتر در خانه باید وقت بیشتری برای تمیز کاری بگذارد: «همیشه میگفتم خانه برای من مثل خوابگاه است و آنقدری در آن زندگی نمیکردم که لازم باشد تمیزکاری بکنم اما قرنطینه داستان را عوض کرد و مجبور مدائم به خانه برسم تا فضایش برایم قابل تحمل تر بشود. این در کنار دورکاری که کل روزم را به خودش اختصاص می دهد، واقعا سرسامآور است.» کار خانگی و احساس بیخاصیت بودن آن مرد و زن نمیشناسد. تنها تفاوت این است که زور مردان در طول تاریخ به زنان چربیده تا آنها را در شغلی سختتر و فرسایندهتر در کنج خانه نگه دارند. سازوکارهای جامعه سنتی و حتی رسانههایی که حامی این طرز فکر هستند در همدستی با تفکرات مردسالارانه به شما القا میکنند که تنها شما هستید که میتوانید اینقدر صبور و فداکار باشید که نبض خانه را در دست بگیرید. سال ۱۳۹۵ نمایشگاهی با عنوان «پدران سوئدی» در خانه هنرمندان برگزار شد با عکسهایی از «یوهان بومان» که پدران را در حال استفاده از مرخصی زایمان در خانه نشان میداد. در این نمایشگاه که سعی در نشان دادن تصویر پدری مدرن داشت مردانی را در قابها میدیدید که هیچ شباهتی به مفهوم پدر سنتی نداشتند. مردی مشغول لاک زدن به دستان دخترش یا جاروبرقی کشیدن در خانه در حالی که کودکی را پشت خود به کول گرفته.نکته جالب همه قابها این بود، هیچ حسی از استیصال و نابلدی در مردان نمی دیدی.
منبع اصلی: دوماهنامه مروارید
منبع این نوشته: کانون زنان ایرانی