مقدمه
در این مقاله، برخورداری از امنیت را بیش و پیش از هر اصطلاح دیگری به معنای «مصونیت از خطر» تعریف میکنم. این تعریف، با معنای برخورداری و رفاه، فاصله بسیاری دارد که به زعم من میتوان آن را حول محور «ضرورت و لزوم» مورد ارزیابی قرار داد. آنچه که البته در این نوشتار هدف اصلی نیست، اما با تشریح جزئیتر این فاصله، به مفهوم امنیت و سپس «فضای امن» (safe space/place) و در اینجا، برای زنان در یک چارچوب فمینیستی بیشتر پی خواهیم برد.
مصون بودن از خطر یا ایمن بودن، میلی است انسانی که انسان حاضر در طبیعت، اجتماع و مناسبات آن، با بسیاری از کنشها و واکنشهای خود به دنبال آن است. انسان اجتماعی در تلاش برای رفع نیازهای اولیه مادی و در مرحله بعدی بهبود شرایط اقتصادی خود، در ساخت روابط اجتماعی و آنگاه، سلامت بخشیدن به این روابط و در بسیاری دیگر از عرصههای خصوصی و عمومی زندگی، امنیت را جستجو میکند، و این نقطه دقیقاً همان جایی است که تلاش برای برخورداری از امنیت و حفظ آن، وارد مناسبات پیچیدهتری میشود. از جمله این مناسبات پیچیده، روابط انسانی در نظام جنسی/جنسیتی جوامعی است که در آنها زندگی میکنیم؛ نظامی که خود در تقاطع چندین شاخه از علل و عوامل تاریخی، اقتصادی، جنسی و از این دست، شکل امروزی خود را پیدا کرده است؛ شکلی که البته همواره در حال تغییر است. در بحث و بررسی مسئله نیاز به فضای امن برای زنان، پرسش این است که چرا وجود چنین فضایی یک ضرورت است؛ ضرورتی که به برخورداری از آن، باید به مثابه نوعی حق نگریسته شود. برای بررسی پاسخ احتمالی این پرسش که چرا ساخت فضاهای امن زنانه، میتواند پیشنهادی کاربردی برای جنبش «من هم» ایرانی باشد، به مباحث نظری و جهانی پیرامون این موضوع نیز خواهم پرداخت.
ساخت فضاهای امن، پیشنهادی برای بهبود عملکرد «من هم» ایرانی
جنبش زنان ایران از طاهره قرةالعین و نقشآفرینی زنان در جنبش مشروطه، تا نهادمند شدن آن در دهههای ۴۰ و ۵۰ شمسی و در بطن سازمانهای سیاسی، و سپس مدرن و جهانیتر شدن آن در دهههای پس از انقلاب ۱۳۵۷، اگر که نام جنبش را بر آن بگذاریم و پراکندگیها و ناسازمانیافتگیهای تحمیلشده بر آن را نادیده بگیریم، مختصاتی متفاوت از جنبشهای رهاییبخش زنان در کشورهای غربی دارد. مشخصههای مربوط به جغرافیای سیاسی ایران در منطقهای که در آن واقع شده، نظام دینمحور این کشور، مناسبات سنتی خانوادگی و صد البته، تاریخچه مبارزاتی زنان در آن، به خصوص در یکصد سال گذشته، همگی از جمله عواملی هستند که این تفاوت را رقم میزنند. ورود مفاهیم و شناختهای فمینیستی به معنای غربی آنها در ایران معاصر، در دو تا سه دهه گذشته اتفاق افتاده است. پس از انقلاب ۱۳۵۷ و روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، معنای مبارزه زنان از مبارزهای در عرصههای اجتماعی و اقتصادی بیش از پیش به عرصه سیاسی کشانده شد. مراسم روز جهانی زنان در ایران، و در سال ۱۳۵۷، آخرین مراسم هشت مارسی بود که همراه با دیگر نقاط جهان در ایران برگزار شد. در این تجمع مطالبه اصلی آحاد زنان با توجه به زمزمههای اجباری شدن حجاب اسلامی در عرصه عمومی جامعه، لغو پیوستن ایران به کنواسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان سازمان ملل متحد و دگرگون کردن بندهای مختلف قانون حمایت خانواده، محکومیت نادیدهانگاری زنان بود که در آن انقلاب سهیم بودند و با سودای ادامهی پیگیری حقوق خود به خیابانها آمده بودند. یک روز پیش از این «آخرین مراسم هشت مارس»، با سخنرانی آیتالله خمینی پیرامون اینکه «وزارتخانه اسلامی نباید معصیت بشود. در وزارتخانههای اسلامی نباید زنهای لخت بیایند. زنها بروند اما باحجاب باشند. مانعی ندارد بروند کار کنند، لیکن با حجاب شرعی باشند»، دغدغه زنانی که عمدتاً به طور خودجوش و البته در کنار سازماندهی سازمانهای چپ زنان به خیابانها آمده بودند، حفظ آزادی در پوشش بود. آزادیای که به سرعت برچیده شد، اما شاید کمتر کسی تصور میکرد که این سلب آزادی، محور و نماد واپسگراییهای دیگری باشد که مستقیم و غیرمستقیم بر حقوق زنان اعمال خواهد شد. البته که ورق برای این زنان برگشت و امروز پس از گذشت ۴۲ سال از انقلاب ۱۳۵۷، این زنان همچنان تلاش میکنند تا حقوق برابر و عدالتخواهانه خود را وارد عرصههای مبارزه اجتماعی کنند. اما با ناکارآمدی و خلاءهای قوانین حمایت از زنان، امروز با معضلاتی مواجهیم که یا به لطف قدرت شبکههای مجازی از آنها مطلع میشویم، یا به طور کلی باید به روشی دیگر به دنبال دلیل «افزایش» این معضلات و مشکلات زنان در جامعه ایران گشت.
آمارهای رسمی و غیررسمی خشونت علیه زنان در سالهای اخیر، اعم از زنکشی، ازدواج اجباری زنان، کودکهمسری دختران، قتلهای خانوادگی موسوم به «قتل ناموسی» برای حفظ «آبرو»، و بیدفاعی زنان در برابر قانون خانواده مردسالار که هرگونه برابری را در محیط خانه و خانواده برای زنان نقض میکند، آنطور که زنان و نمایندگان کنشگرشان اظهار میکنند، زنان فمینیست ایران را بیش از پیش به تلاش برای کسب حقوق از دسترفته و یا حقوقی که هرگز نداشتهاند، واداشته است. یکی از این تلاشها حول محور تشکیل مراکز و سازماندهیهای زنان صورت میگیرد: تلاش برای ایجاد فضاهای خاص زنانه که در آنها بتوان از زنانی متعلق به گروههای به حاشیه راندهشده یا زنانی که بازماندگان خشونت خانگی هستند و غیره حمایت کرد. فعالیتهای نهادی و گروهی فمینیستهای ایرانی در سالهای اخیر را اگر پیرامون حق شکلگیری فضاهای امن مورد بررسی قرار دهیم، رد پایی از وجود شکلی رسمی از فضای امن زنانه در آنها به سختی میتوان یافت. در کنار محدودیتها و ممنوعیتهای رسمی و قانونی و امنیتی علیه این فعالیتها و البته در نظر گرفتن احتمال وجود فضاهای امن برای زنان مانند گروههای بسیار کوچک، به نظر میرسد که تلاش برای شکلگیری این فضاها راه حلی باشد برای به اشتراک گذاشتن تجربههای مختلف زنان از خشونت و سپس استفاده از این تجربیات به منظور یافتن راهکارها و راهبردهای مقابله با این مشکل.
جنبش موسوم به «من هم ایرانی» که از اواخر تابستان سال ۱۳۹۹ آغاز شد، احتمالاً برای نخستین بار توانست با سازماندهی درونگروهی و مستقل، پیرامون مسئله خشونت و آزار جنسی زنان به فعالیت بپردازد. جنبشی که اگرچه از نهاد مشخصی رهبری نمیشد، اما تلاشی جامع برای تشکیل و تقویت و پیشبُرد این جنبش در بطن آن در جریان بود. گروههای مختلف زنان که به صورت رسمی و غیررسمی مشغول به کنشگری و آگاهیرسانی فمینیستی هستند، به طور داوطلبانه به فعالیتهای مختلف در این جنبش پرداختند، از جمعآوری و پذیرش روایات زنانی که از آزار جنسی نجات یافته بودند، تا تلاش برای راستیآزمایی روایتهایی که به صورت مشترک درباره یک آزارگر خاص ارائه میشد و عموماً و خصوصاً در آغاز، بدون نام و هویت شخص نجاتیافته منتشر میشد، تولید محتوای نوشتاری و سمعی و بصری در زمینه آزار جنسی در محیطها و روابط مختلف از جمله خانه، خانواده، محیط کار، روابط استاد و شاگردی و غیره، در قالب تألیف، ترجمه، پادکست، گفتگو، ویدئوی آموزشی و از این دست، کنشهایی بودند که در واکنش به موج آگاهیرسانی و افشاگری درباره آزار جنسی در جنبش زنان ایران انجام شدند. برای نخستین بار نیز شاهد آن بودیم که زنان متخصص در این جنبش به ارائه خدمات داوطلبانه به زنانی که تجربه آزار جنسی داشتند، پرداختند. از وکلایی که وکالت این زنان را بر عهده گرفتند، تا رواندرمانها و غیره، همگی در تلاشی جمعی که قرارداد آن در هیچ جایی نوشته نشده بود، علیه آزار و خشونت جنسی نظام مردسالار متحد شدند.
جنبش زنان ایران اگرچه برای نخستین بار به شکلی منظم موجی را پیرامون آزار و خشونت جنسی به این گستردگی پیش میبرد و اداره میکند، اما همزمان از تجربههای مختلف در آن میآموزد. یکی از این تجربیات آموختن از روند شکلگیری فضاهای امن در فضاهای کنشگری دیگر کشورها است. فضای امن میتواند در یکی از این موارد تعریف شود: ارتباط میان زنان در جایگاه مددکار اجتماعی و شخص آزاردیده در فرآیند بهبود او پس از تجربه آزار جنسی و جلساتی که با هم پیرامون مسائل مختلف میگذرانند، گروههایی متشکل از زنان آزاردیده با تمرکز بر روشهای گروهدرمانی که در آنها با به اشتراک گذاشتن تجربه خود با دیگران فضایی امن برای یکدیگر فراهم میکنند، جلسات رواندرمانی فردی یا گروهی به همراهی یک متخصص زن رواندرمانگر، ارتباط میان زنان آزاردیده و زنان کنشگر، روزنامهنگار و وکیل، نهادهای سازمانیافتهای به مدیریت و مشارکت زنان که شرایط امنی برای زنان پس از آنکه مورد خشونت جنسی واقع میشوند، فراهم کند، برگزاری دورههای آموزشی به دست زنان برای زنان و اجتماعهای آنها به منظور آموزش مواجهه با شرایط آزاردیدگی و تشکیل خانههای امن زنان در راستای ارائه خدمات و امکانات به زنان آزاردیده از خشونت جنسی. موارد آخر نیاز به همراهی و همکاری نهادهای دولتی دارند تا بتوان آنها را در مقیاس بزرگ و با خدمات مناسب و برنامهریزیشده به زنان ارائه کرد. اما موارد دیگر از جمله امکاناتی هستند که با اضافه کردن آنها به فعالیتهای فمینیستی میتوان به روند آگاهیرسانی در این زمینه، اقدامات عملی به منظور بهبود پس از آزار و آموزش پیش از آزار را نیز اضافه کرد. ساخت فضاهای امن برای زنان و به وسیله زنان در جنبش رهاییبخششان، اگرچه تاریخچهای به قدمت کمی بیش از نیم قرن دارد، اما در جنبش نوپای فمینیستی ایران، یکی از لزومات امروزی آن محسوب میشود تا زنان احساس کنند به جایی تعلق دارند که بیش از هر جای دیگری متعلق به آنها است. جایی که آزادانه و بدون حضور آزارگران، تجربههای خود را با یکدیگر به اشتراک بگذارند و برای بهبود خود و دیگران تلاش کنند و همچنین ساختار جنبشی را که هدفش مبارزه با آزار است، استحکام بخشند. اما برای پاسخ به این پرسش که چرا «من هم» ایرانی نیاز به ساخت فضاهای امنی دارد، باید با مفهوم فضای امن آشنا شد و تجربیات جهانی مختلف را در این زمینه بیشتر شناخت.
«فضای امن» چیست؟
پیش از تعریف فضای امن، بهتر است به مفاهیمی چون به حاشیه راندهشدگی (marginalization)، جداییطلبی، و اجتماعگرایی -و البته مبارزه با این دو آخرین-، بپردازم. فضای امن، همانطور که از ظاهرش نیز پیداست، به سادگی به معنای فضا و مکانی است که در آن امنیت، در معنای کلی یا جزئیتر آن وجود داشته باشد. این فضا، نه مکانی است لزوماً دارای جنبه مادی آن، بلکه به معنای فضایی است که میان دو یا چند نفر و یا حتی به وسیله یک شخص برای خودش ایجاد میشود تا در آن از گزند ناامنیهایی چون نابرابری، بیعدالتی، درک نشدن، تبعیض، خشونت و غیره در امان بماند و یا بمانند. مویرا راشل کنی، به خصوص در کتابش با عنوان «فضایابی همجنسگرایان لسآنجلس: تقاطع مکان و سیاست»، فضای امن را «مجوزی خاص برای گفتار و کردار آزادانه» تعریف میکند (Kenney, 2001)[۱]. از این تعریف و تعاریف مشابه به این نتیجه اولیه دست پیدا میکنیم که فضای امن عموماً فضایی است برای کسانی که به دلایل مختلف از این نوع آزادی بیان و رفتار نابرخوردارند. بیشمار گروههای اجتماعی را میتوان نام برد که یا این فضاهای امن را میان خود ایجاد کردهاند، و یا به ضرورت و لزوم ایجاد آنها پی برده و پرداختهاند. اما مشخصاً در اینجا، فضای امن زنانه، فضایی است که زنان بتوانند در آن، از تبعیض بر مبنای جنس و در نتیجه در نظامهای جنسیتی تحمیلی در امان بمانند. این «در امان ماندن» برخورداری از امنیت را در برابر خشونت رفتاری، سوءاستفاده جنسی، تبعیض در محل کار و بهرهکشی در خانه و جامعه به هر نحوی که باشد شامل میشود.
لازم به اشاره است که هرچه فضای امن بر اساس معیارهای اشتراک متعددتری شکل گرفته باشد و روی جزئیات آن تأکید شده باشد، احتمال بروز ناامنی در این فضا نیز کمتر خواهد بود. برای مثال، فضای امن گروهی از زنان همجنسخواه رنگینپوست در جامعهای که با معضل سلطه و برتریجویی سفید دست و پنجه نرم میکند، فضایی است که از زنستیزی، همجنسگراستیزی و نژادگرایی(پرستی) تهی است. در حالی که یک زن همجنسخواه رنگینپوست اگر در فضای امن زنان به معنای کلی آن قرار بگیرد، احتمال میرود که به سبب همجنسخواه بودنش مورد همجنسخواهستیزی و یا به خاطر رنگینپوست بودن و نژادش مورد رفتار نژادگرایانه واقع شود. شاخصهای مختلفی را میتوان برای طراحی فضاهای امن مد نظر قرار داد. البته این نکته را نیز بهتر است فراموش نکنیم که اگرچه مبدأ طراحی و نظریهپردازی فضای امن به جنبش رهاییبخش زنان در اواخر قرن بیستم بازمیگردد (The Roeston Collective, 2014) (Kenney, 2001)، اما در تقاطع و یا ترکیب نژاد، طبقه و جنس/جنسیت، همانطور که پیشتر هم گفته شد، گروههای مختلفی از افراد میتوانند در پی ایجاد فضاهای امن خود باشند تا با به اشتراکگذاری تجربیات زیسته و مطالباتشان، از گزند درک نشدن در امان بمانند و مطالبات گروهی خود را پیش ببرند. پس فضای امن با توجه به گروهی که قرار است از آن نفع ببرد، هرچه با جزئیات بیشتر طراحی شود احتمال به خطر افتادن امنیتش کمتر است. اینجا دقیقاً همان نقطهای است که مباحث مربوط به جداییطلبی (separatism) و اجتماعگرایی (communitarianism) طرح شده و نگرشهای جهانگرایانه (universalism) با آنها به مقابله بر میخیزند. به طور خلاصه هراس از شکلگیری اجتماعات و فضاهای امنی که «غیر» اجازه حضور در آنها را ندارد، در واقع برآمده از احساس ناتوانی در کنترل این فضاهای امن مخصوص است. البته اشاره به این نکته هم ضروری است که تلاش برای جلوگیری از شکلگیری فضاهای امن غیرمختلط تلاشی نابرابر است. برای آنکه فضاهای امن غیرمختلط میان افراد به حاشیه راندهشده شکل نگیرد، در حالی که جامعه بزرگتر نیز از پذیرش این افراد به طور سیستمیک و سیستماتیک خودداری میکند. به این بحث در این مقاله نخواهم پرداخت چرا که تعارض میان منافع نظامهای یونیورسالیست و منافع گروههای به حاشیه راندهشده، بحثی مجزا، نیازمند تحلیل و بررسی عمیق است. اشاره به این موضوع از آن جهت است که اهمیت وجود فضاهای امن و در عین حال گذار به مبارزه فمینیستی متحدانه، بدون نادیدهانگاری گروههای کمتر مشاهدهپذیر بهتر شناخته شود.
اما چه چیزی یک فضا را (نا)امن میسازد؟ به بحث اصلی خود که بازگردیم، در فضاهای امن که عمدتاً به صورت آگاهانه و فعالانه ساخته میشوند منبع ناامنی حذف شده و یا امکاناتی برای مقابله با آن در نظر گرفته میشود. امنیت را مفهومی جنسیتیشده در نظر میگیریم که به زعم روث لویس، الیزابت شارپ، جنی رمنانت، و ریانون ردپث در مقاله مشترکشان تحت عنوان «فضاهای امن: تجربهی فضای زنانه فمینیستی»، «پس از به چالش کشیدن عمومی مفهوم امنیت زنانه، در ابعاد تجربی و نظری کشف شد» (Lewis et al, 2015)[۲]. فرانسواز ورژز، سیاستشناس فمینیست فرانسوی پسااستعماری که خود در تجربه شکلدهی فضاهای امن فمینیستی در دهه هفتاد میلادی در کشور فرانسه مشارکت داشته است، بزرگترین ناامنی را وجود کسانی میداند که عامل ستم به گروهی مشخص هستند:
«کسانی که مورد ستم واقع شدهاند، اگر که عاملان ستم در آن فضا حضور داشته باشند، نمیتوانند درباره مسائل مختلف اظهارنظر کنند. هنگامی که فقط خودمان باشیم، صحبت کردن از ترسها، آسیبها، ناامیدیها و البته امیدها بسیار آسانتر است. با سازماندهی گروهها و به اشتراک گذاشتن تجربههای شخصیمان، متوجه میشویم که مشکلات ما شخصی نیستند، بلکه ما گرفتار یک ساختار ستم شدهایم.»
فضاهای امن را میتوان فضاهایی دانست که افراد را بر اساس تجربههای مشترک گرد هم میآورد. فضای امن زنانه فضایی است که همانطور که پاتریزیا رومیتو، جامعهشناس ایتالیایی نیز در «سکوت مُردگان، خشونت پنهان مردانه» قید میکند، برای آنکه زنان بتوانند از وجهه نظاممند خشونت مردسالارانه آگاه شوند، امری ضروری برای آنها به حساب میآید. چرا که با به اشتراک گذاشتن این تجربهها است که میتوان به دنبال راهکارهای جمعی و مشترک برای مقابله با آن در جامعه خارج از فضای امن گشت (Romito, 2006)[۳]. فضای امن، همانطور که ورژز مجدداً تأکید میکند، فضایی است که «کلام هر کس آزادانه شنیده شده و مورد اهمیت واقع میشود.» اما در کنار ضرورت برای دستیابی به منافع شخصی، چرا وجود این فضاها در ابعادی کلانتر نیز حائز اهمیت است؟
فضای امن زنانه و تلاش برای دستیابی به اتحاد فمینیستی
بل هوکس، فمینیست سوسیالیست آمریکایی که به سبب مطالعات پساساختاریاش درباره درهمتنیدگی نژاد، سرمایهداری و جنسیت شهرت یافته است را به عنوان سردمدار نظریهپردازی مفاهیم خواهری و خواهرانگی در فمینیسم اینترسکشنال میشناسم. او در آغاز مقاله مشهور خود با عنوان «خواهرانگی، اتحاد سیاسی میان زنان»[۴] که در شماره ۲۳ مجله Feminist Review در تابستان سال ۱۹۸۶ به انتشار رسیده، چنین مینویسد:
«تضادهای رادیکال میان فمینیستهای سفید و فمینیستهای رنگینپوست در جنبش زنان، خود تبدیل به عرصهای برای مبارزه شد. اغلب تعداد این تضادها آنقدر زیاد بود که ما از این که بتوانیم در یک محیط عمومی و مشترک که آلوده به سلسلهمراتب سلطه نباشد، با یکدیگر زندگی یا کار کنیم، ناامید میشدیم. اما به عنوان کنشگران فمینیست، هنگامی که از نیرویمان کاسته میشود و امیدمان را از دست میدهیم باید تعهدمان به مبارزه سیاسی و افزایش اتحادمان را تقویت کنیم. این بدان معناست که باید در مقابله با نژادگرایی و تضادهایی که موجب میشوند تا تعهداتمان نسبت به مبارزه تضعیف شود، بیشتر تلاش کنیم؛ از این طریق، خواهیم توانست به سوی خلق یک برنامه رهاییبخش سیاسیِ فمینیستی گام برداریم.» (Hooks, 1986)[۵]
هوکس، به عنوان یکی از تأثیرگذارترین فمینیستهای موج دوم فمینیسم که البته هماکنون با ورود به موج چهارم آن در آغاز دهه سوم قرن بیستویکم، همچنان از تأثیرگذاری او کاسته نشده است، مسیری مشخص را برای یافتن پاسخی به این پرسش طی میکند: چگونه میتوان در عین توجه به تفاوتها و تضادهای غیر قابل انکار که ظرفیت زیادی برای به تفرقه کشاندن جنبش زنان دارند، از هدف اصلی جنبش فمینیستی یعنی مبارزه سیاسی در تمام عرصهها و نه تنها حقوق زنان، غافل نشد و در حین دستیابی به اتحاد، موجودیت گروههای کمبرخوردارتر زنان را در یک نظام سلسلهمراتبی سلطه، قربانی این هدف نکرد؟ در واقع پروبلماتیک برای هوکس آن است که اتحاد سیاسی زنانهای که گروههایی از زنان را دربر نگیرد، به هیچ روی رنگی از مفهوم مبارزه نخواهد داشت و باید نام دیگری روی آن نهاد. هوکس به نوعی نظم اجتماعی جدید باور دارد. نظمی که در آن «سیاست سلطه که خود را در ستم امپریالیستی، سرمایهداری، نژادگرایی و سکسیستی بروز میدهد»، باید به چالش کشیده شود.
اما ارتباط تعاریف هوکس از مبارزه سیاسی زنانه در راستای دستیابی به اتحاد در جنبش زنان، با لزوم وجود فضاهای امن آنجاست که او با ذوق باریکبینانهاش و از خلل تجربیات تدریسش در دانشگاه و مواجهه با دانشجویان دختر به اهمیت تفاوتهای ساختاری فرهنگی در شکلگیری نحوه و میزان مبارزه زنان پی میبرد. او با همین مثال به ظاهر ساده به مخاطبان خود اثبات میکند که چرا در عین پذیرش و درک تفاوتها و در نتیجه حفظ فضاهای امن خودمان و اجتماعاتمان، باید به سمت تلاش بر درک متقابل دیگر زنان و گروههایشان گام برداریم تا به اتحاد مورد نظر هوکس نایل شویم. روایت هوکس از این کلاسها و تجربیات آن به درک بهتر ما از چرایی وجود فضاهای امن برای دستیابی به وحدت کمک میکند:
«از خلال تدریس درسی به نام «زنان جهان سوم در ایالات متحده»، به اهمیت آموختن کدهای فرهنگی دیگران پی بردم. یک دانشجوی آسیایی-آمریکایی از یک تبار ژاپنی، اکراه خود را از شرکت در فعالیتهای سازمانهای فمینیستی با اشاره به تمایل کنشگران فمینیست به صحبت کردن بدون صبر و توقف توصیف کرد. او این گونه بزرگ شده بود که میان گفتوگو مکث کند، بیاندیشد و دوباره شروع به صحبت کند… او از احساس عدم کفایتی که در گروههای فمینیستی به او دست میداد سخن میگفت. به همین دلیل بود که در کلاسهایمان شروع به تمرین توقف در میانه گفتوگو و تحسین چنین رفتاری کردیم. با به اشتراک گذاشتن این کد رفتاری، توانستیم فضایی در کلاس درس ایجاد کنیم که به الگوهای رفتاری مختلف اجازه حضور میداد. دختران دانشجوی سیاهپوست در این کلاس درس حضور داشتند. چند تن از دانشجویان سفید از کلاس درس شکایت کرده بودند که جوی بسیار آزاردهنده دارد. آنها به سروصدای زیاد، به عنوان یکی از دلایل اشاره کرده بودند. به آنها توضیح دادیم که آنچه که فضای تخاصمی و آزار عنوان میکنند، شوخیها و تعاملات صمیمانه میان ما است… در حالی که اغلب ما در خانوادههایی متولد میشویم که افراد در آن با صدای بلند حرف میزنند، در الگوهای آموزشی آنها به عنوان زنان سفید و زنان طبقه متوسط، بلند صحبت کردن نشانه خشم و خصومت بود. ما به آنها یادآور شدیم که صدای بلند یا صحبت کردن بیپرده برای ما به معنی خشم و بیاحترامی نیست و تشویقشان کردیم تا کدهای خود را تغییر دهند و اینها را نشانههای مثبت تلقی کنند. به محض این که این دانشجویان گلایهمند شروع به تغییر کدهایشان کردند، نه تنها تجربه جذابتر و خلاقانهتری در کلاس درس داشتند بلکه آموختند که صحبت کردن با صدای آرام در برخی الگوهای فرهنگی به معنای خصومت است. ما با یادگیری کدهای فرهنگی دیگران و احترام به تفاوتهایمان، طعم اتحاد و خواهری را چشیدیم. احترام به تنوعها به معنای ایجاد یکنواختی و یکسانی نیست. یکی از دغدغههای اساسی ما در این کلاس درس چندنژادی، درک و به رسمیت شناختن تفاوتها و تأثیری بود که روی شناخت دیگران از ما میگذارد. در حالی که باید احترام به تفاوتها را به یکدیگر آموزش میدادیم، اما با احساس ترس نسبت به آنها رشد کرده بودیم.» (همان)
مسیری که هوکس طی میکند از توجه به تفاوتها، تلاش برای درک و به رسمیت شناختن آنها، کوشش برای یادگیری، تمرین و احترام به آنها، دستیابی به فضاهای امن و سپس حضور در عرصه مشترک و عمومی و تلاش برای دستیابی به اتحاد با تکیه بر نیرویی است که این فضاهای امن برای تکتک زنان حاضر فراهم میسازند. همه اینها از خلل نظریه خواهرانگی هوکس و با احترام به تفاوتهای انسانی ممکن میشوند. در این مسیر مشخصاً با مفاهیمی چون طبقه، نژاد، جنس و جنسیت و فرهنگ مواجهیم، همانطور که حضور آنها را در مثال عینی هوکس نیز مشاهده میکنیم. آنچه که هوکس در جامعه ایالات متحده و از خلل دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی، هنگامی که جنبش فمینیستی در این کشور پربارترین و جنجالیترین سالهای خود را میگذراند، توضیح میدهد، این است که مسئله اصلی فمینیسم و جنبش رهاییبخش زنان پرداختن به مسائل زنان در قالب حقوق فردی آنها و معضلات موجود در سپهر خصوصیشان نیست. بلکه حتی از جایی به بعد دیگر مسئله این جنبش رهاییبخش، دستیابی گروهی زنان به حقوق مشخص حول محور «برابری و عدالت» هم نیست؛ آنچه که هسته اصلی جنبش فمینیستی را تشکیل میدهد، مبارزه سیاسی است. مبارزهای در تمام ابعاد اجتماعی و اقتصادی آن که هدفش رهایی بخشیدن به تمامی گروههای تحت ستم در جامعهای است که نظم سیاسی ناکارآمد و تبعیضآمیز آنها را از عدالت محروم کرده است. گروههایی که تنها محدود به زنان نیست، بلکه تمامی اقشاری را در بر میگیرد که به صورت تاریخمند، به دلایل متعددی چون تقسیم کار، میل به مالکیت، رقابت برای منابع موجود، دوگانهسازیهای نظمهای کنترلگر، سوءاستفاده جنسی، و غیره از چشیدن طعم عدالت و برخورداری محروم ماندهاند.
مثال هوکس و تجربه او به عنوان زن رنگینپوستی که در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی علیه سلطه فمینیستهای سفید در جنبش رهاییبخش زنان همراه با فمینیستهای رنگینپوست دیگر شوریده است، قابل تعمیم به دیگر گروههای زنان نیز هست. اگرچه همانطور که گفته شد مبدأ ایدهپردازی فضاهای امن را به جنبش فمینیستی نسبت میدهیم، اما فمینیسم سیاه از جمله جریانهایی است که از این ایده به خوبی استفاده کرده و نظریه را به عمل تبدیل کرده است. خارج از تجربه فمینیسم سیاه در ایالات متحده و در نیمه پایانی قرن بیستم، شاهد شکلگیری فضاهای امن بر اساس شاخصهای مختلف در اروپا نیز اخیراً هستیم. تشکیل گروههای غیرمختلط زنان مغربی در کشور فرانسه، کشوری که بیشترین تعداد مهاجران اهل مغرب در آن حضور دارند و زنان مسلمان در کشورهای مختلف اروپایی نمونههای دیگر این فضاسازی هستند.
اما وجه دیگر فضاهای امن، شکلگیری فضاهایی است که زنان بتوانند در آنها آزادانه رفت و آمد نموده و پیرامون مشکلات خود و حل آنها در هر ابعادی که باشد با یکدیگر رایزنی کنند. جنبش «من هم» ایرانی در تجربه چند ماه خود با برخی تحرکاتی مواجه شد که در تلاش برای تخریب دیگران، به ارائه روایتهای غرضورزانه پرداختند. وجود فضای امنی که زنان بتوانند از فضای مجازی و تمام هراسهای هویتی ناشی از آن رها شوند و با حضور در کنار یکدیگر به روایت تجربههایشان بپردازند، به ما امکان راستیآزمایی بهتر و بیشتر را نیز خواهد داد تا در تلاش برای احقاق حقوق زنان ستمدیده از آزارگران جنسی، امکان سوءاستفادهی دیگران را نیز فراهم نکنیم. در عین حال فضایی امن برای همه زنانی که در این جنبش حضور دارند فراهم کنیم. ترس، شرم، و بیاعتمادیای که به زنان آزاردیده از خشونت جنسی تحمیل میشود، زمانی از بین میرود که بتوانند در یک فضای امن روایت کنند، شنیده شوند، شرایط خود و یکدیگر را بهبود دهند و با آزار و خشونت جنسی مبارزه کنند.
منبع: بیدارزنی
از مجموعه مطالب ویژهنامه جمعی از فعالین زنان: «همصدایی علیه سکوت» به مناسبت روز جهانی زن
[۱]. Kenney M R (2001) Mapping Gay L.A.: The Intersection of Place and Politics. Philadelphia: Temple University Press
[۲]. Sociological Research Online, 20 (4), 9 http://www.socresonline.org.uk/20/4/9.html DOI: 10.5153/sro.3781
[۳]. Gillioz, L. (2009). Patrizia Romito : Un silence de mortes. La violence masculine occultée [1]. Nouvelles Questions Féministes, 1(1), 120-123. https://doi.org/10.3917/nqf.281.0120
[۴]. Sisterhood: political solidarity between women
[۵]. Feminist Review, No. 23, Socialist-Feminism: Out of the Blue (Summer, 1986), pp. 125-138 (14 pages)