برگرفته از تریبون زمانه *  

دهقان پیر با قامتی خمیده و دستهای پینه‌بسته بر روی تپه‌ی مشرف به مزرعه گندمش ایستاده و با حسرت و حیرت دشت را به تماشا نشسته است. تا چشم کار می‌کند مزارع گندم و جو است که به خاطر کم‌آبی و عدم بارش در فصل بهار از سبزی به زردی گرائیده و در حال خشکیدن و نابودی است. لکه‌های ابر که در آسمان هویدا می شوند جرقه امیدی به دل پیرمرد راه می یابد و بی اراده با خودش می‌گوید: یعنی می‌شود ببارد؟! ولی بهار است و هفته‌هاست که از باران خبری نیست.

دیدن مزارع تشنه بار دیگر زخم دلش را تازه می‌کند. آه بلندی می‌کشد و به اطراف چشم می‌گرداند تا چشم کار می‌کند مزارع جو و‌ گندمی است که به دلیل بی‌آبی به زردی گرائیده و آخرین رمقشان را از دست داده‌اند و در حال خشکیدن و از بین رفتن هستند. دیدن این صحنه مرد دهقان را سخت رنج می‌دهد. رنجی که تا عمق جانش را می‌آزارد.

آه خدایا! آن همه رنج و تلاش، آن همه دوندگی و هزینه کردن زمان کشت و اکنون حاصل سوخته و بی‌ثمری است که او و میلیون‌ها کشاورز دیگر چون او را به خاک سیاه نشانده است!

یادش میاد اگر زمین‌هایشان دیم نبود و یادش میاد کاش آن سد زده می‌شد و کاش این چاه حفر نمی‌شد و …. و این دست‌کاری‌های ناشیانه که در طول نیم قرن اکوسیستم منطقه را به طور کلی با تغییر و بحران روبرو و به این شیوه نابود کرد تا جایی که دیگر به آسمان هم نمی‌شود امید داشت و هیچ دادرسی هم نیست.

ته قلبش می‌گوید آسمان هم با ما قهر کرده است و دیگر نمی‌بارد. با دنیایی از حسرت و اندوه بار دیگر کشتزارها را از نظر می‌گذراند، فاجعه‌ای هولناک و یک تراژدی دردناک و وصف‌ناشدنی در اینجا در حال وقوع است. این را مرد دهقان که همه‌ی امیدش برای معاش را از دست داده است بیشتر از هر کسی می‌فهمد و بو می‌کشد و با تمام وجودش حس می‌کند. ناامیدانه راه خانه را پیش می‌گیرد و خاموش می‌گرید و می‌رود تا فردای بی نان و آذوقه‌ای خود و خانوارش و میلیون‌ها چون خود را به عزا بنشیند.

فلات بزرگ و باستانی ایران در طول تاریخ بارها و بارها خشکسالی را به خود دیده و تجربه کرده است. خشکسالی‌های موقت، طولانی و گاه و بی‌گاه. سابقه این معضل تا جایی هست که پادشاهان و بزرگان ایران باستان را به نیاش و درخواست از درگاه اهورا مزدا وا داشته است تا سرزمین ایران را از خشکسالی و دروغ محفوظ نگه دارد.

خشکسالی و دروغ دو مصیبت بسیار خطرناک به حال زمین و بشریت. دو پدیده‌ی شومی که در این برهه‌ی تاریخ نزدیک به نیم قرن است تمامیت سرزمین ایران را با مردمانش به ستوه آورده و به سقوط قهقهرا کشانده است.

تاریخ گواه بر این مدعاست که همه‌ی آن‌خشکسالی‌ها با تلاش برخی دولت‌مندان و تدبیر مردم تلاشگر و با تجربه ایرانی به نیکی از سر گذرانده شد بدون آنکه خسارات سنگینی را باقی بگذارند و در تعریف دیگر با همت و تدبیر ایرانیان راستین آن خشکسالی‌ها مهار شدند و سال‌های پر از خیر و برکت و باران خیز باز از راه رسیدند و مملکت ایران نجات یافت از خشکسالی و از یاس و ناامیدی مردمانش.

اما این بار و در این نیم قرن اخیر گویی این مصیبت بزرگ دست بردار از سر ایران زمین و مردمانش نیست. مصیبتی که همراه با مشکلات گرم شدن زمین و دروغ‌های شاخدار سردمداران و مسئولین و مهندسین کذا و کذا و ناشی‌کاری‌های نامعمعاران نان به نرخ روز خور نزدیک به نیم قرن متوالی است ادامه دارد و در سال زراعی جاری خشونتش را به تام و تمام نشان داده چرا که کشاورزان تقریبا سراسر کشور دانه‌ای حتی از کشته‌های خود برداشت نکردند و هر چه کاشته بودند درست در زمانی که چیزی به برداشتشان نمانده بود به‌دلیل عدم بارنگی در بهار نیست و نابود شد و از بین رفتند. دهقانانی که زردی کاشتند تا سبزی درو کنند حال با خاک سیاه مواجه شدند و آه ار نهادشان برآمده است بی‌آنکه دادرسی داشته باشند.

گذری بر بخش کشاورزی و آب و هوایی ایران طی نیم قرن گذشته

گذری بر بخش کشاورزی و آب و هوایی ایران طی نیم قرن گذشته گویای این واقعیت تلخ و نگران کننده است که فلات ایران به دللایلی که به طور مختصر به دنبال خواهد آمد در مرز نابودی و عدم امکان زندگی در آینده نزدیک در آن طبق نظر کارشناسان قرار دارد.

طی حدود نیم قرن گذشته شاهد آن بودیم با از بین رفتن و سقوط سلسله پهلوی و روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران تمامی طرح‌های مطالعه شده و حتی در دست اجرا در بخش آب و خاک و کشاورزی با عنوان طرحهای طاغوتی از دید انقلابیون؟! و تازه به دوران رسیده‌ها کنار گذاشته شد و به باد فراموشی سپرده شدند و سپس بعد از آنکه تا سال‌ها از گذشت انقلاب اسلامی و در تمام طول هشت سال جنگ ایران با عراق کوچک‌ترین طرح و برنامه و حتی نگاهی به بخش مهم آب و هوایی و کشاورزی در کشور وجود نداشت و این بخش به طور کلی از یاد رفته و رها شده بود و اصولا مسئولین جمهوری اسلامی ارزش و اهمیتی برای این بخش قائل نبودند و شاید هم به مخیله آنها راه نیافته بود اما در پایان جنگ، بخش کشاورزی کمابیش مورد توجه مسئولین قرار گرفت آن‌هم نه با دیدی تخصصی و جدی بلکه بیشتر با نگاهی سیاسی و باری به هر جهت به سراغ بخش کشاورزی آمدند؛ آن‌‎هم نه با در نظر گرفتن جمیع جهات آب و خاک و هوا بلکه به طور ناشیانه و آنچه نبایست اتفاق بیافتد اتفاق افتاد. به این معنی که علیرغم آنکه خشکسالی در هر کجا که اتفاق بیافتد عوامل متفاوتی دارد ولی در ایران عمده‌ترین عوامل خشکسالی دخالت انسانی بوده و دست‌اندازی در آب و خاک زیر سایه مدیریت ناکارآمد و غیر متخصص و بدتر از آن با نگاه سیاسی و غیرمسئولانه و متاسفانه رانتی و بدون نظارت به این بخش بسیار مهم و حیاتی پرداخته شده است که نتیجه آن به همراه خشکسالی به بحران بزرگ بی‌آبی در کشور منجر شد. این ضایعه که بهتر است از آن با عنوان فاجعه یاد کرد بسیاری از کارشناسان متعهد را به این نتیجه تلخ و دردناک رسانده است که اعلام کنند با ادامه شرایط موجود در آینده نه چندان دور زندگی در فلات ایران غیرممکن خواهد بود و در این رابطه به خشک شدن سه‌چهارم از دشت‌های ایران طی چهار دهه گذشته و نابودی دستکم چهار دشت بزرگ کشور اشاره می‌کنند. تا جایی که در شرایط فعلی کشور نه تنها با مشکل و کمبود شدید آب کشاورزی مواجه بوده بلکه برای تامین آب آشامیدنی نیز هم اکنون علاوه بر قطعی اب مکرر در بیشتر شهرها به بسیاری از شهرهای کوچک و روستاها نیز با تانکر آبرسانی می‌شود و مردم در مضیقه قرار دارند.

حال چرا و چگونه کشور با این همه امکانات و این وسعت و با ۸۵ میلیون نفر جمعیت به چنین سرنوشتی دچار شد و هنوز بررسی دقیق و علمی صورت نگرفته است ولی آنچه آشکار است و از چشم پنهان نبوده و از نظر کارشناسان دور نمانده است عمق فاجعه‌ای است که طی این سال‌ها بر محیط زیست و آب و هوای ایران و کشاورزی آن رفته است.

متاسفانه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ و روی کارآمدن انقلابیون مسلمان به فرمان آیت‌الله خمینی ارگانی به نام جهاد سازندگی در موازات با وزارت کشاورزی به وجود آمد و تشکیل شد. این ارگان که فعالیتش با نیروهای انقلابی و غیر متخصص به امور کشاورزی تشکیل شد بی‌محابا و لجام گسیخته به دخالت در امور آب و خاک و زمین و کشاورزی پرداختند و با دستکاری و دخالت همه‌جانبه و غیر تخصصی در همه امور ابتدا و قبل از هر چیز با رها کردن آب‌های سطحی و قنوات و رودخانه‌ها سیاست استفاده از سفره‌های آب زیرزمینی را برای استفاده در بخش کشاورزی و آشامیدنی پیش گرفتند و دولت‌های وقت نیز برای نیل به خودکفایی خیالی وزارت کشاورزی را هم ملزم به پیروی از چنین سیاست غلط و اشتباهی در این بخش کردند. لذا چاه‌های عمیق و نیم‌عمیق در کوتاه مدت و با سرعت در سراسر دشت و دمن‌های کشور و با هزینه‌های گزاف برای کشاورزان حفر شد؛ تا جایی که حتی کشاورزان را با پرداخت وام تشویق و حتی مجبوز به حفر چاه کردند و این امر باعث شد کشاورزان نگاه خود را به طور کلی از استفاده از آب‌های سطحی و رودخانه‌ای بردارند و تمامی تلاششان را در جهت حفر چاه‌های عمیق و نیم‌عمیق که گاه تا عمق ۶۰۰ متر هم پیش رفت و متاسفانه با آبیاری به شیوه سنتی معطوف دارند و به این شکل استفاده از سفره‌های آب زیر زمینی بی ضابطه و بی حد و مرز سال‌های طولانی ادامه یافت تا جایی که امروزه کارشناسان متعقدند بیش از ۸۰ در صد از سفره های آب زیر زمینی کشور از بین رفته، امری که غیر قابل جبران است و خشکی منطقه و رانش زمین و بسیاری مشکلات و معضلات محیط زیستی و آب و هوایی را در پی داشته و خواهد داشت.

از سوی دیگر دولت سازندگی هاشمی رفسنجانی؟! با اقدام به سد سازی در سطح وسیع و آن‌هم زیر نظر نیروهای غیر متخصص و ناکارآمد نظامی سپاه پاسداران و با دخالت مستقیم نظامیان که صد درصد مطالعه و اجرای سدسازی‌ها را عهده‌دار شدند و بدتر از آن با نگاه سیاسی و خودی و غیر خودی به استان‌ها، آب رودخانه بررگ زاینده‌رود را به سمت کویرهای یزد هدایت کردند و زاینده‌رود بر اثر آن خشکیده شد و یا آب رودخانه سیروان در استان کردستان را با صدها کیلومتر فاصله با ایجاد ستون‌هایی به طول شصت کیلومتر و لوله‌گذاری‌های طولانی و ایستگاه‌های پمپاژ متعدد و با هزینه‌های زیاد به دشت عباس در جنوب کشور هدایت کردند و مسائل دیگری که جای بحث آن‌ها در اینجا نیست؛ متاسفانه این امر باعث تغییرات وسیع در اکوسیستم مناطق وسیعی از کشور شد و نتایج آن خشکسالی‌های غیر طبیعی و نابودی و خشکیدن دریاچه‌ها و رودخانه‌ها و صدها سراب و قنات و چشمه‌ها را به دنبال داشت و اعتراضات گسترده و اختلاف و جنگ و درگیری بین کشاورزان ساکن این مناطق را به روندی دائمی دامن زده است و در نقاطی شور شدن آب مناطق را باعث شده است.

امروزه با نگاهی کلی به کلیت وضع آب و هوایی ایران متاسفانه به این نتیجه تلخ و نگران‌کننده می‌رسیم که به دلیل مدیریت ناکارآمد و غیر مسئول جنگل‌های وسیعی در کشور که در خنک نگه داشتن منطقه نقش بزرگی داشتند، نابود شده و رودخانه‌های بزرگ خشکیده و از جریان افتاده‌اند؛ دریاچه‌های زیادی برای همیشه خشک شده‌اند که مرگ آبزیان و نابودی نسل بسیاری از پرندگان را به دنبال داشته است. منابع طبیعی کشور و هزاران گونه گیاهی و جانوری در کشور دچار خسارات‌های جبران‌ناپذیر و اکثرا نابودی دائمی شده و امید ملت را به ناامیدی تبدیل کرده و نتایج اندوه‌بار نداشتن امید به زندگی در کشور را تا درجه زیادی کاهش داده است؛ تا جایی که می‌توان گفت این امر یعنی از عوامل عمده خودکشی‌ها، فقر و اعتیاد در جامعه و بسیاری ناهنجاری‌های اجتماعی شده است.

امروزه کارشناسان و صاحب‌نظران آمار و اطلاعات بسیار نگران‌کننده‌ای از وضعیت آب و هوایی و کلیت زندگی ملت را اعلام می‌دارند و در زمینه‌ی آب که مایه اصلی حیات است متعقدند ایران به مرز ورشکستگی آب رسیده است و آینده بسیار نگران کننده‌ای در پیش رو دارد.

با این حال متاسفانه هیچ اراده‌ای در جهت توجه و برنامه‌ریزی برای نجات این فلات بزرگ و ساکنانش از این مصیبت و مشکل عظیم وجود ندارد.

لینک این مطلب در تریبون زمانه

منبع: خط صلح